گنجور

بخش ۹۹ - غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویشتن و طلب ناکردن علم غیب کی علم انبیاست

دیدم اندر خانه من نقش و نگار
بودم اندر عشق خانه بی‌قرار
بودم از گنج نهانی بی‌خبر
ورنه دستنبوی من بودی تبر
آه گر داد تبر را دادمی
این زمان غم را تبرا دادمی
چشم را بر نقش می‌انداختم
هم‌چو طفلان عشقها می‌باختم
پس نکو گفت آن حکیم کامیار
که تو طفلی خانه پر نقش و نگار
در الهی‌نامه بس اندرز کرد
که بر آر از دودمان خویش گرد
بس کن ای موسی بگو وعدهٔ سوم
که دل من ز اضطرابش گشت گم
گفت موسی آن سوم ملک دوتو
دو جهانی خالص از خصم و عدو
بیشتر زان ملک که اکنون داشتی
کان بد اندر جنگ و این در آشتی
آنک در جنگت چنان ملکی دهد
بنگر اندر صلح خوانت چون نهد
آن کرم که اندر جفا آنهات داد
در وفا بنگر چه باشد افتقاد
گفت ای موسی چهارم چیست زود
بازگو صبرم شد و حرصم فزود
گفت چارم آنک مانی تو جوان
موی هم‌چون قیر و رخ چون ارغوان
رنگ و بو در پیش ما بس کاسدست
لیک تو پستی سخن کردیم پست
افتخار از رنگ و بو و از مکان
هست شادی و فریب کودکان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیدم اندر خانه من نقش و نگار
بودم اندر عشق خانه بی‌قرار
هوش مصنوعی: در خانه‌ام تصاویری زیبا وجود داشت و من در عشق، بی‌قرار و آشفته بودم.
بودم از گنج نهانی بی‌خبر
ورنه دستنبوی من بودی تبر
هوش مصنوعی: من از گنجی پنهان بی‌خبر بودم، وگرنه تو می‌توانستی از سلاح من بهره‌برداری کنی.
آه گر داد تبر را دادمی
این زمان غم را تبرا دادمی
هوش مصنوعی: ای کاش می‌توانستم با چنان قدرتی غم و اندوه را از خود دور کنم و از آن رهایی یابم.
چشم را بر نقش می‌انداختم
هم‌چو طفلان عشقها می‌باختم
هوش مصنوعی: به تصویرهایی که در چشمم بود نگاه می‌کردم و مانند کودکانی که در عشق‌هایشان بی‌پروا هستند، تمام احساسات و عشق‌هایم را از دست می‌دادم.
پس نکو گفت آن حکیم کامیار
که تو طفلی خانه پر نقش و نگار
هوش مصنوعی: حکیم کامیابی به زیبا سخن می‌گوید که تو هنوز کودک هستی و در خانه‌ای پر از تزیینات و زیورآلات زندگی می‌کنی.
در الهی‌نامه بس اندرز کرد
که بر آر از دودمان خویش گرد
هوش مصنوعی: در کتاب الهی‌نامه، توصیه‌های زیادی شده است که به نسل و خانواده‌ات اهمیت بده و آنها را از خود دور نکن.
بس کن ای موسی بگو وعدهٔ سوم
که دل من ز اضطرابش گشت گم
هوش مصنوعی: بس کن ای موسی، فقط بگو وعدهٔ سوم را، زیرا دل من از اضطراب و نگرانی‌اش به شدت پریشان شده است.
گفت موسی آن سوم ملک دوتو
دو جهانی خالص از خصم و عدو
هوش مصنوعی: موسی گفت: آن سومین ملک (حکومت یا مقام) را تو به دو قسمت تقسیم کن، که هر یک از آن دو دنیا از دشمن و خصم پاک و خالص باشد.
بیشتر زان ملک که اکنون داشتی
کان بد اندر جنگ و این در آشتی
هوش مصنوعی: زیبایی و ارزش آن چیزی که اکنون داری، بیشتر از سلطنتی است که در گذشته در جنگ و درگیری بود.
آنک در جنگت چنان ملکی دهد
بنگر اندر صلح خوانت چون نهد
هوش مصنوعی: در جنگ تو، فرماندهی به تو کمک می‌کند؛ حالا نگاه کن که در زمان صلح چطور سفره‌ات را می‌چید.
آن کرم که اندر جفا آنهات داد
در وفا بنگر چه باشد افتقاد
هوش مصنوعی: کرم و مهربانی که در زمان سختی و بی‌محلی به دیگران، به وفا و صداقت معروف است، اکنون در دوستی و محبت خود چه تأثیری خواهد گذاشت؟
گفت ای موسی چهارم چیست زود
بازگو صبرم شد و حرصم فزود
هوش مصنوعی: گفت: ای موسی چهارمین چیز چیست؟ سریع بگو، زیرا صبر من تمام شده و اشتیاقم بیشتر شده است.
گفت چارم آنک مانی تو جوان
موی هم‌چون قیر و رخ چون ارغوان
هوش مصنوعی: او گفت: "تو جوان هستی، موهایت سیاه مانند قیر است و چهره‌ات مانند گل ارغوانی زیباست."
رنگ و بو در پیش ما بس کاسدست
لیک تو پستی سخن کردیم پست
هوش مصنوعی: در برابر ما رنگ و بو به شدت بی‌ارزش شده‌اند، اما ما در مورد تو به شکلی ناچیز صحبت کردیم.
افتخار از رنگ و بو و از مکان
هست شادی و فریب کودکان
هوش مصنوعی: افتخار به زیبایی و جذابیت ظاهری و نیز به محیط و مکان‌هایی که در آن زندگی می‌کنیم بستگی دارد، و این شادی و فریب، مانند بازی‌ کودکان، احساساتی زودگذر و ناسازگار دارند.

حاشیه ها

مثنوی معنوی از اول تا آخر یک نشست نا تمام است. طوری که حرف اول با گفته‌ای دوم پیوند دارد. با توفیق باری تعالی موفق شدم با کمک شرح مثنوی شریف به زبان اردو تا این درس به مدت پانزده سال هر دوشنبه در هفته در محضر علما و فرهنگیان تدریس کنم گفتگوی موسی نبی با فرعون جریان دارد موسی یک چیز را خواستار است و آمده است که به عوض چهار چیز بدهد. اینک که خدای خالق جهان تنها خدا را بداند به مقابل سلامتی و تعادل جسمی، عمر با برکت، حکومت با سعادت و جوانی جاودانی به ارمغان ببرد. اینک ما با نقش و نگار دل و گنج را از دست داده ایم . این به زبان کسی معلوم می شود که مرگش فرا رسیده است از فشار گور و شکنجه قیامت در فغان است به زبان حال می گوید که گنج در خراب خانه بود و من هم چون کودکان به نقش و نگار یعنی لذت ها خواهشات تن سر گرم و از گنج روان، معنی بی خبر بودم اگر من ارزش تبر( توان، اختیار) را می دانستم از خانه‌ی تن گنج جان و توان را دریافت و صد هزار خانه را آباد می کردم.
عبدالواحد قلندرزهی
بهار 1400

1403/08/22 23:10
کوروش

آه گر داد تبر را دادمی

 

این زمان غم را تبرا دادمی

 

مصرع اول یعنی چه