بخش ۹ - غرض از سمیع و بصیر گفتن خدا را
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
از پی آن گفت حق خود را علیم
تا نیندیشی فسادی تو ز بیم
مصرع دوم یعنی چه
سلام
خداوند از این بابت خود را دانا وآگاه (علیم) نامیده که تو از روی ترس از دانش و آگاهی او ، در دلت اندیشه های غلط نکنی .
اسم مشتقست و اوصاف قدیم
نه مثال علت اولی سقیم
یعنی چه ؟
سلام
منظورش اینه که اسامی مختلف خداوند از صفات اولیه یا صفات ازلی او مشتق شده یا طبق معنی فرهنگ لغت در معنی مشتق اسمی که از اسم یا صفتی دیگری گرفته شده باشد
وهرگاه ذات احدیت را به یکی از صفاتش یاد کنیم این اسم او میگردد مثلا اتصاف خدا به علم میشود علیم یا اتصاف به حکمت میشود حکیم ونمونه های دیگر
واما علت اولی یعنی چی؟ نخستین بار مفهوم علیت در اندیشه های افلاطون وارسطو مطرح گردید وبانام برهان علیت یا برهان سببیت وکیهان شناختی از آن سخن رفته و به زبان ساده بدین معناست که هر معلولی زاییده علتی است طبق این برهان جهان هستی از یک مبدا سرچشمه گرفته ودر آخر به همان مبدا اولیه خود باز خواهد گشت و جهت اثبات وجود خدا از این برهان استفاده میشود البته بعضی از فلاسفه واندیشمندان وریاضی دانان در دور تسلسل اعداد از این برهان در جهت انکار خالق واحد بهره برده اند که خود بحث مفصلی است چون جهان مادی دارای کثرت است یعنی ماده موجودی مرکب وکثیر است واز سوی دیگر ما میگوییم خداوند ذاتی مجرد است پس ماده با علت اولیه خود سنخیتی ندارد پس علت اول باید از ماده وعوارض وکثرت آن مجرد بوده ودارای وحدت اطلاقی باشد .توضیح این مسایل چیزی جز دشواری فهم مطلب در پی نخواهد داشت ولی این نکته حایز اهمیت است که خود جناب مولانا از منتقدین نظریه حکما در این باب است
چار طبع وعلت اولی نیم
در تصرف دایما من باقیم
کار من بی علت است ومستقیم
هست تقدیرم نه علت، ای سقیم
البته ناگفته نماند که این بیت یکی از دشوارترین ابیات مثنوی است وشاید حاشیه بنده هم گره ای از کار نگشاید که امیدوارم گره را کورتر نکرده باشد
شاد باشی
چرا ابتدای این بخش درباره سمیع و بصیر بودن خدا گفته و بعد توضیح داده که اینا اسم علم نیست و تضاد اسم و صفت رو توضیح داده لطفا هرکی میتونه این بخش از مثنوی رو کامل تفسیر کنه ممنون میشم
چرا ابتدای این بخش درباره سمیع و بصیر بودن خدا گفته و بعد توضیح داده که اینا اسم علم نیست و تضاد اسم و صفت رو توضیح داده لطفا هرکی میتونه این بخش از مثنوی رو کامل تفسیر کنه ممنون میشم
سلام آقا کوروش
تفسیر مثنوی شریف که از عهده حقیر خارجه ولیکن دریافت خودم را خدمتت مینویسم اگر نگاه کلی به این بخش وبخشهای قبل از آن داشته باشی فهم مطلب راحت تر میشه حکایت عاشق ومعشوق بدانجا رسید که عاشق از بیم داروغه به باغی گریخت که دست بر قضا معشوقش در آن باغ در جستجوی انگشتریش بود در اینجا به چند نکته اشاره کرده اول اینکه عسس گرچه در ظاهر مایه شر وگرفتاری است برای عاشق موجب رحمت شد زیرا اورا به معشوقش رساند یعنی امور این جهان نسبی است ونمیتوان به امور دنیا نسبت شر یا خیر مطلق داد مطلب دوم اینکه با توجه به تمنای غلط عاشق از معشوقه خود در آن خلوت، عشق واقعی را بری از شهوات نفسانی میداندوهر شهوت پرستی نباید لاف از عاشقی بزند مطلب بعدی که به سوال شما مربوط میشود ناظر بودن خداوند بر اعمال بندگان در هر حال ومکان است .
و برای تفهیم بیشتر این موضوعات حکایت واعظ منبری، سوال از عیسی و سپس قصه فسق زن صوفی را آورده وبعد آن در خصوص صفات واسما خداوند سخن رانده است به اعتبار نص قرآن کریم و مبانی فکری تمام فرق اسلامی حضرت حق دارای اسما حسنی وصفات علیاست که در قدیم بودن وحادث بودن صفات ، یا اینکه به واسطه تعدد اسما وصفات در بعضی نحله های اسلامی اختلاف است مثلا گروهی معتقند که تعدد صفات الهی آدمی را از وادی توحید به دره شرک وثنویت می اندازد که خود بین علمای علم کلامی وفلسفی موضوعی مجادله انگیز است که جای بحث آن در اینجا نیست ودر کل میتوان گفت ذات احدیت بصورت کمیتی واحد است گرچه صفات واسما مختلف دارد ولیکن ذات حق چون واحد است پس صور مختلف واقوال گوناگون صفات در ذات واحدند
هنر جناب مولانا در این است که علیرغم اینکه خود از علمای بزرگ علم کلام وفقه واصول وتصوف است ولی در نگارش مثنوی سعی داشته که از ورود به این مناقشات فرق اسلامی بپرهیزد تا فهم کلام برای عوام ساده گردد ما هم به پیروی از ایشان از اطاله کلام در این خصوص می پرهیزیم وفقط به هفت اسم اصلی خداوند که تمامی فرق اسلامی بر آن متفق القولند تحت عنوان ایمه سبعه ،اشاره کرده وبه پاسخ شما میپردازیم که عبارتند از علیم ،بصیر، سمیع، قدیر، حی، مرید ومتکلم
منظور از تضاد اسم وصفت را مولانا برای خداوند به کار نبرده ومقصود ایشان این است که گاهی اسما با مسمی خود همخوانی ندارند مثلا ممکن است اسم کسی رحمان باشد ولی در اونشانی از رحمانیت نبینیم یا نام یک نفر ماهرخ است ولیکن بسیار کریه المنظر است یا انسان ممسک وخسیسی نامش میتواند جواد باشد یا بقول خودش نام یک سیاه زنگی ممکن است کافور باشد یا نوزادی که در عید قربان متولد شود را حاجی مینامیدند که ممکن است اصلا به زیارت وحج نرود ، در دفتر دوم داریم
در جهان بازگونه زین بسی است
در نظرشان گوهری کم از خسی است
مربیابان را مفازه نام شد
نام ورنگی عقلشان را دام شد
مفازه در زبان عرب محل نجات ورهایی است حال آیا بیابان برهوت جای رهایی است بقول مولانا کی مفازه زفت آید با مفاز ، پس اسامی با مسمی خود مفارقت دارند که در ابیات بعد دردفتر دوم موضوع را شرح داده ولیکن در ابیات بعدی دفتر چهارم میگوید برای خداوند اگر اسما وصفات خدا با هم مناسبت نداشته باشد این مسخره جلوه مینماید مثل اینکه آدم کری را سامع وشنوا بنامیم یا نابینایی را بینا واگر مثل رسم متداول آدمیان که نام با صفت سنخیتی ندارد این موضوع را به خداوند بسط دهیم مایه طنز و مسخرگی است .وکلامم را بیتی از عطار تمام میکنم که میفرماید اگر به یکی از اسما خدایی متصف هستی جای بسی شکر دارد.
از مسمی کس نخواهد یافت هرگز شمهای
گر به تو اسمی رسد واجب بود شکرانهای
شاد باشی عزیزم