گنجور

بخش ۹ - غرض از سمیع و بصیر گفتن خدا را

از پی آن گفت حق خود را بصیر
که بود دید ویت هر دم نذیر
از پی آن گفت حق خود را سمیع
تا ببندی لب ز گفتار شنیع
از پی آن گفت حق خود را علیم
تا نیندیشی فسادی تو ز بیم
نیست اینها بر خدا اسم علم
که سیه کافور دارد نام هم
اسم مشتقست و اوصاف قدیم
نه مثال علت اولی سقیم
ورنه تسخر باشد و طنز و دها
کر را سامع ضریران را ضیا
یا علم باشد حیی نام وقیح
یا سیاه زشت را نام صبیح
طفلک نوزاده را حاجی لقب
یا لقب غازی نهی بهر نسب
گر بگویند این لقبها در مدیح
تا ندارد آن صفت نبود صحیح
تسخر و طنزی بود آن یا جنون
پاک حق عما یقول الظالمون
من همی دانستمت پیش از وصال
که نکورویی ولیکن بدخصال
من همی دانستمت پیش از لقا
کز ستیزه راسخی اندر شقا
چونک چشمم سرخ باشد در عمش
دانمش زان درد گر کم بینمش
تو مرا چون بره دیدی بی شبان
تو گمان بردی ندارم پاسبان
عاشقان از درد زان نالیده‌اند
که نظر ناجایگه مالیده‌اند
بی‌شبان دانسته‌اند آن ظبی را
رایگان دانسته‌اند آن سبی را
تا ز غمزه تیر آمد بر جگر
که منم حارس گزافه کم نگر
کی کم از بره کم از بزغاله‌ام
که نباشد حارس از دنباله‌ام
حارسی دارم که ملکش می‌سزد
داند او بادی که آن بر من وزد
سرد بود آن باد یا گرم آن علیم
نیست غافل نیست غایب ای سقیم
نفس شهوانی ز حق کرست و کور
من به دل کوریت می‌دیدم ز دور
هشت سالت زان نپرسیدم به هیچ
که پرت دیدم ز جهل پیچ پیچ
خود چه پرسم آنک او باشد بتون
که تو چونی چون بود او سرنگون

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از پی آن گفت حق خود را بصیر
که بود دید ویت هر دم نذیر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسانی که با بینش و بصیرت به دنبال حق و حقیقت است، هر لحظه باید هوشیار و آماده باشد تا نشانه‌ها و پیام‌ها را درک کند. او به دقت به محیط و اتفاقات اطرافش توجه می‌کند تا از فرصت‌ها و warnings آگاه شود.
از پی آن گفت حق خود را سمیع
تا ببندی لب ز گفتار شنیع
هوش مصنوعی: براساس آنچه گفته شد، خوب است که حق خود را بشنوی و در نتیجه از سخنانی ناپسند و زشت خودداری کنی.
از پی آن گفت حق خود را علیم
تا نیندیشی فسادی تو ز بیم
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که خداوند داناست و از این رو، نباید به فساد و اشتباهاتی که ناشی از ترس توست، فکر کنی.
نیست اینها بر خدا اسم علم
که سیه کافور دارد نام هم
هوش مصنوعی: اینها نام‌هایی که بر خدا گذاشته شده، حقیقت علم نیستند؛ زیرا مانند کافور سیاه، هیچ چیزی از واقعیت ندارند.
اسم مشتقست و اوصاف قدیم
نه مثال علت اولی سقیم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نام‌ها و صفات، نتیجه و حاصل از چیزهایی هستند که وجود دارند. اما آنها خود به عنوان علت اصلی نمی‌توانند به تنهایی قوی و دقیق باشند. به عبارت دیگر، واژه‌ها و صفات به ما اطلاعاتی می‌دهند، اما نمی‌توانند جانشینی برای واقعیت‌های اصلی و اولیه باشند.
ورنه تسخر باشد و طنز و دها
کر را سامع ضریران را ضیا
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه تو به مسخره و شوخی می‌پردازی، باید بدانی که شنوندگان ناشنوا هم به نور و روشنایی نیاز دارند.
یا علم باشد حیی نام وقیح
یا سیاه زشت را نام صبیح
هوش مصنوعی: این بیت به تضاد بین نام و ماهیت اشاره دارد. گاهی اوقات یک نام می‌تواند از علم و دانشی حکایت کند که محترم و والا است، در حالی که در موارد دیگر، نامی می‌تواند بر چیزی زشت و بد Ausdruck بگذارد. به بیان دیگر، نام‌ها همیشه نمایانگر واقعیت‌های درونی نیستند و ممکن است چیزی با نام زیبا، واقعیتی ناخوشایند داشته باشد.
طفلک نوزاده را حاجی لقب
یا لقب غازی نهی بهر نسب
هوش مصنوعی: کودک نوزاد را با عنوان حاجی یا غازی نخوانیم، چون او هنوز نسب و ریشه‌ای ندارد.
گر بگویند این لقبها در مدیح
تا ندارد آن صفت نبود صحیح
هوش مصنوعی: اگر بگویند این عناوین و القاب در ستایش وجود ندارد، بدون آن صفات، درست نیست.
تسخر و طنزی بود آن یا جنون
پاک حق عما یقول الظالمون
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به تمسخر و طنز اشاره دارد که ممکن است در وضعیت‌های خاصی یا در نتیجه دیوانگی در ارتباط با حقایق وجود داشته باشد. این به آن معناست که اظهارات نادرست و ظالمانه‌ای که برخی افراد می‌گویند، ممکن است ناشی از عدم آگاهی یا عقل سلیم باشد.
من همی دانستمت پیش از وصال
که نکورویی ولیکن بدخصال
هوش مصنوعی: من پیش از اینکه با تو ارتباط برقرار کنم، می‌دانستم که تو زیبا هستی، اما از نظر اخلاقی خوب نیستی.
من همی دانستمت پیش از لقا
کز ستیزه راسخی اندر شقا
هوش مصنوعی: من از قبل می‌دانستم که قبل از دیدار تو، سختی و مشکلاتی بر سر راهم وجود دارد.
چونک چشمم سرخ باشد در عمش
دانمش زان درد گر کم بینمش
هوش مصنوعی: چون چشمم در هنگام شب سرخ باشد، می‌دانم که در عمق وجودش دردی وجود دارد؛ اگر کم او را ببینم، این درد را درک می‌کنم.
تو مرا چون بره دیدی بی شبان
تو گمان بردی ندارم پاسبان
هوش مصنوعی: تو مرا مانند بره‌ای بدون چوپان دیدی و فکر کردی که هیچ‌کس از من محافظت نمی‌کند.
عاشقان از درد زان نالیده‌اند
که نظر ناجایگه مالیده‌اند
هوش مصنوعی: عاشقان از شدت درد و رنجی که دارند، ناله و گریه می‌کنند، چرا که زیبایی معشوق به طور ناگهانی و بدون مقدمه به آن‌ها نظر کرده است.
بی‌شبان دانسته‌اند آن ظبی را
رایگان دانسته‌اند آن سبی را
هوش مصنوعی: بی شب، آن ظبی را به خوبی می‌شناسند و آن سبی را نیز بی‌هزینه می‌دانند.
تا ز غمزه تیر آمد بر جگر
که منم حارس گزافه کم نگر
هوش مصنوعی: به محض اینکه نگاه کسی به من بیفتد و مانند تیر به دل من نفوذ کند، من تلاش می‌کنم که به آسانی این احساسات را نادیده بگیرم و کنترل خود را از دست ندهم.
کی کم از بره کم از بزغاله‌ام
که نباشد حارس از دنباله‌ام
هوش مصنوعی: من چقدر از بره و بزغاله کمترم که کسی مراقب و نگهدار من نیست و از من دور نمی‌شود.
حارسی دارم که ملکش می‌سزد
داند او بادی که آن بر من وزد
هوش مصنوعی: من دلی دارم که شایسته‌ی محبت و توجه است. او می‌داند که هر بادی که به من می‌وزد، از کجا می‌آید و چه احساسی را در من ایجاد می‌کند.
سرد بود آن باد یا گرم آن علیم
نیست غافل نیست غایب ای سقیم
هوش مصنوعی: باد یا سرد بود یا گرم، اما آن عالم و آگاه از حال تو غافل نیست و از تو دور نیست، ای بیمار.
نفس شهوانی ز حق کرست و کور
من به دل کوریت می‌دیدم ز دور
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نفس و تمایلات شهوانی از حق و حقیقت دور است و من با دل کور خود، از دور به آن حقیقت نگاه می‌کردم و نمی‌توانستم آن را به درستی ببینم.
هشت سالت زان نپرسیدم به هیچ
که پرت دیدم ز جهل پیچ پیچ
هوش مصنوعی: مدت هشت سال هیچگاه از تو نپرسیدم که چه احساسی داری و این تنها به این دلیل بود که از نادانی و جهل خودم غرق در پیچیدگی‌ها و ابهام‌ها بودم.
خود چه پرسم آنک او باشد بتون
که تو چونی چون بود او سرنگون
هوش مصنوعی: من به خودم چه بگویم وقتی که او همان کسی است که تو هستی و چون تو هستی، او نیز در وضعیت بدی قرار دارد؟

حاشیه ها

1403/04/28 21:06
کوروش

از پی آن گفت حق خود را علیم

 

تا نیندیشی فسادی تو ز بیم

مصرع دوم یعنی چه

 

 

1403/04/01 12:07
رضا از کرمان

 سلام

    خداوند از این بابت خود را  دانا وآگاه (علیم)  نامیده که تو از روی ترس از دانش و آگاهی او  ، در دلت اندیشه های غلط نکنی .

1403/04/29 21:06
کوروش

اسم مشتقست و اوصاف قدیم

 

نه مثال علت اولی سقیم

 

یعنی چه ؟

 

 

1403/04/01 12:07
رضا از کرمان

سلام 

منظورش اینه که اسامی مختلف خداوند از صفات اولیه یا صفات ازلی او مشتق شده یا طبق معنی فرهنگ لغت در معنی مشتق اسمی که از اسم  یا صفتی دیگری گرفته شده باشد

   وهرگاه ذات احدیت را به یکی از صفاتش یاد کنیم این اسم او میگردد  مثلا اتصاف خدا به علم میشود علیم یا اتصاف به حکمت میشود حکیم ونمونه های دیگر   

واما علت اولی  یعنی چی؟ نخستین بار مفهوم علیت در اندیشه های افلاطون وارسطو مطرح گردید  وبانام برهان علیت یا برهان سببیت وکیهان شناختی از آن سخن رفته و به زبان ساده بدین معناست که هر معلولی زاییده علتی است طبق این برهان جهان هستی از یک مبدا سرچشمه گرفته ودر آخر به همان مبدا اولیه خود باز خواهد گشت و جهت اثبات وجود خدا از این برهان استفاده میشود البته بعضی از فلاسفه  واندیشمندان وریاضی دانان در دور تسلسل اعداد  از این برهان در جهت انکار خالق واحد  بهره برده اند که خود بحث مفصلی است   چون جهان مادی دارای کثرت است یعنی ماده موجودی مرکب وکثیر است واز سوی دیگر ما میگوییم خداوند ذاتی مجرد است پس ماده با علت اولیه خود سنخیتی ندارد پس علت اول باید از ماده وعوارض وکثرت آن مجرد بوده  ودارای وحدت اطلاقی باشد .توضیح این مسایل چیزی جز دشواری فهم مطلب در پی نخواهد داشت ولی این نکته حایز اهمیت است که خود جناب مولانا از منتقدین نظریه حکما در این باب است 

چار طبع وعلت اولی نیم 

در تصرف دایما من باقیم 

کار من بی علت است ومستقیم 

هست تقدیرم نه علت، ای سقیم 

البته ناگفته نماند که این بیت یکی از دشوارترین ابیات مثنوی است وشاید حاشیه بنده هم گره ای از کار نگشاید که امیدوارم گره را کورتر نکرده باشد 

 

شاد باشی 

1403/04/29 21:06
کوروش

چرا ابتدای این بخش درباره سمیع و بصیر بودن خدا گفته و بعد توضیح داده که اینا اسم علم نیست و تضاد اسم و صفت رو توضیح داده لطفا هرکی میتونه این بخش از مثنوی رو کامل تفسیر کنه ممنون میشم

1403/04/29 21:06
کوروش

چرا ابتدای این بخش درباره سمیع و بصیر بودن خدا گفته و بعد توضیح داده که اینا اسم علم نیست و تضاد اسم و صفت رو توضیح داده لطفا هرکی میتونه این بخش از مثنوی رو کامل تفسیر کنه ممنون میشم

1403/04/30 18:06
رضا از کرمان

سلام آقا کوروش 

  تفسیر مثنوی شریف که از عهده حقیر خارجه ولیکن دریافت خودم را خدمتت مینویسم  اگر نگاه کلی به این بخش  وبخشهای قبل از آن داشته باشی  فهم مطلب راحت تر میشه حکایت عاشق ومعشوق بدانجا رسید که عاشق از بیم داروغه به باغی گریخت که دست بر قضا معشوقش در آن باغ در جستجوی انگشتریش بود  در اینجا به چند نکته اشاره کرده  اول اینکه عسس گرچه در ظاهر مایه شر وگرفتاری است برای عاشق موجب رحمت شد زیرا اورا به معشوقش رساند  یعنی امور این جهان نسبی است ونمیتوان به امور دنیا نسبت شر یا خیر مطلق داد  مطلب دوم اینکه با توجه به تمنای غلط عاشق از معشوقه خود در آن خلوت، عشق واقعی را بری از شهوات نفسانی میداندوهر شهوت پرستی نباید لاف از عاشقی بزند  مطلب بعدی که به سوال شما مربوط میشود ناظر بودن خداوند بر اعمال بندگان در هر حال ومکان است .

و برای تفهیم بیشتر این موضوعات حکایت واعظ منبری، سوال از عیسی و سپس قصه فسق زن صوفی را آورده وبعد آن در خصوص صفات واسما خداوند سخن رانده است  به اعتبار نص قرآن کریم و مبانی فکری تمام فرق اسلامی  حضرت حق دارای اسما حسنی وصفات علیاست که در قدیم بودن وحادث بودن صفات ، یا اینکه به واسطه تعدد اسما وصفات در بعضی نحله های اسلامی  اختلاف است  مثلا گروهی معتقند که تعدد صفات الهی آدمی را از وادی توحید به دره شرک وثنویت می اندازد که خود بین علمای علم کلامی وفلسفی موضوعی مجادله انگیز است که جای بحث آن در اینجا نیست ودر کل میتوان گفت ذات احدیت بصورت کمیتی واحد است گرچه صفات واسما مختلف دارد ولیکن ذات حق چون واحد است پس صور مختلف واقوال گوناگون صفات در ذات واحدند

  هنر جناب مولانا در این است که علیرغم اینکه خود از علمای بزرگ علم کلام وفقه واصول وتصوف است ولی در نگارش مثنوی سعی داشته که از ورود به این مناقشات فرق اسلامی بپرهیزد  تا فهم کلام برای عوام ساده گردد ما هم به پیروی از ایشان از اطاله کلام در این خصوص می پرهیزیم وفقط به هفت اسم اصلی خداوند که تمامی فرق اسلامی بر آن متفق القولند تحت عنوان ایمه سبعه ،اشاره کرده وبه پاسخ شما میپردازیم که عبارتند از علیم ،بصیر، سمیع، قدیر، حی، مرید ومتکلم

منظور از تضاد اسم وصفت را مولانا برای خداوند به کار نبرده ومقصود ایشان این است که گاهی اسما با مسمی خود همخوانی ندارند مثلا ممکن است اسم کسی رحمان باشد ولی در اونشانی از رحمانیت نبینیم یا نام یک نفر ماهرخ است ولیکن بسیار کریه المنظر است یا انسان ممسک وخسیسی نامش میتواند  جواد باشد یا بقول خودش نام یک سیاه زنگی ممکن است کافور باشد  یا نوزادی که در عید قربان متولد شود را حاجی مینامیدند که ممکن است اصلا به زیارت وحج نرود ، در دفتر دوم داریم 

در جهان بازگونه زین بسی است

در نظرشان گوهری کم از خسی است 

مربیابان را مفازه نام شد 

نام ورنگی عقلشان را دام شد 

مفازه در زبان عرب محل نجات ورهایی است حال آیا بیابان برهوت جای رهایی است  بقول مولانا   کی مفازه زفت آید با مفاز  ، پس اسامی با مسمی خود مفارقت دارند که در ابیات بعد  دردفتر دوم موضوع را شرح داده  ولیکن در ابیات بعدی دفتر چهارم  میگوید برای خداوند اگر اسما وصفات خدا با هم مناسبت نداشته باشد این مسخره جلوه مینماید  مثل اینکه آدم کری را سامع وشنوا بنامیم یا نابینایی را بینا  واگر مثل رسم متداول آدمیان که نام با صفت سنخیتی ندارد این موضوع را به خداوند بسط دهیم مایه طنز و مسخرگی است .وکلامم را بیتی از عطار تمام میکنم که میفرماید اگر به یکی از اسما خدایی متصف هستی جای بسی شکر دارد.

از مسمی کس نخواهد یافت هرگز شمه‌ای

گر به تو اسمی رسد واجب بود شکرانه‌ای

شاد باشی عزیزم