گنجور

بخش ۸ - گفتن زن کی او در بند جهاز نیست مراد او ستر و صلاحست و جواب گفتن صوفی این را سرپوشیده

گفت گفتم من چنین عذری و او
گفت نه من نیستم اسباب جو
ما ز مال و زر ملول و تخمه‌ایم
ما به حرص و جمع نه چون عامه‌ایم
قصد ما سترست و پاکی و صلاح
در دو عالم خود بدان باشد فلاح
باز صوفی عذر درویشی بگفت
و آن مکرر کرد تا نبود نهفت
گفت زن من هم مکرر کرده‌ام
بی‌جهازی را مقرر کرده‌ام
اعتقاد اوست راسختر ز کوه
که ز صد فقرش نمی‌آید شکوه
او همی‌گوید مرادم عفتست
از شما مقصود صدق و همتست
گفت صوفی خود جهاز و مال ما
دید و می‌بیند هویدا و خفا
خانهٔ تنگی مقام یک تنی
که درو پنهان نماند سوزنی
باز ستر و پاکی و زهد و صلاح
او ز ما به داند اندر انتصاح
به ز ما می‌داند او احوال ستر
وز پس و پیش و سر و دنبال ستر
ظاهرا او بی‌جهاز و خادمست
وز صلاح و ستر او خود عالمست
شرح مستوری ز بابا شرط نیست
چون برو پیدا چو روز روشنیست
این حکایت را بدان گفتم که تا
لاف کم بافی چو رسوا شد خطا
مر ترا ای هم به دعوی مستزاد
این بدستت اجتهاد و اعتقاد
چون زن صوفی تو خاین بوده‌ای
دام مکر اندر دغا بگشوده‌ای
که ز هر ناشسته رویی کپ زنی
شرم داری وز خدای خویش نی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت گفتم من چنین عذری و او
گفت نه من نیستم اسباب جو
هوش مصنوعی: من عذر و بهانه‌ای دارم و او در پاسخ گفت نه، من دلیلی ندارم برای این کار.
ما ز مال و زر ملول و تخمه‌ایم
ما به حرص و جمع نه چون عامه‌ایم
هوش مصنوعی: ما از پول و ثروت خسته شده‌ایم و به دنبال انباشت مال نیستیم، برخلاف مردم عادی که همیشه در پی جمع کردن دارایی هستند.
قصد ما سترست و پاکی و صلاح
در دو عالم خود بدان باشد فلاح
هوش مصنوعی: هدف ما از زندگی در این دنیا و آن دنیا، پوشاندن عیوب، پاکی نیت و نیکوکاری است. اگر به این اصول پایبند باشیم، به موفقیت و رستگاری دست خواهیم یافت.
باز صوفی عذر درویشی بگفت
و آن مکرر کرد تا نبود نهفت
هوش مصنوعی: صوفی دوباره به توضیح و عذرخواهی درباره درویشی پرداخت و این کار را بارها تکرار کرد تا اینکه دیگر هیچ چیز پنهان نماند.
گفت زن من هم مکرر کرده‌ام
بی‌جهازی را مقرر کرده‌ام
هوش مصنوعی: زن من هم به دفعات بی‌جهت خواسته‌هایم را مشخص کرده‌است.
اعتقاد اوست راسختر ز کوه
که ز صد فقرش نمی‌آید شکوه
هوش مصنوعی: ایمان او به اندازه‌ای استوار است که از کوه محکم‌تر می‌باشد و هیچ‌گاه از صدای فقرش شکایتی برنمی‌خیزد.
او همی‌گوید مرادم عفتست
از شما مقصود صدق و همتست
هوش مصنوعی: او می‌گوید که خواسته‌اش از شما این است که عفت و پاکی را در نظر داشته باشید و به صداقت و تلاش واقعی توجه کنید.
گفت صوفی خود جهاز و مال ما
دید و می‌بیند هویدا و خفا
هوش مصنوعی: صوفی گفت که امکانات و ثروت ما را می‌بیند، هم به وضوح و هم در خفا.
خانهٔ تنگی مقام یک تنی
که درو پنهان نماند سوزنی
هوش مصنوعی: در یک فضای تنگ و محدود، جایگاهی وجود ندارد که درد و مشکلات یک نفر به راحتی پنهان بماند.
باز ستر و پاکی و زهد و صلاح
او ز ما به داند اندر انتصاح
هوش مصنوعی: او برتری‌ها و پاکی‌ها و تقوای خود را از ما بهتر می‌داند.
به ز ما می‌داند او احوال ستر
وز پس و پیش و سر و دنبال ستر
هوش مصنوعی: او به خوبی از وضعیت ما آگاه است، به تمام جزئیات و رازهای پنهان ما پی می‌برد.
ظاهرا او بی‌جهاز و خادمست
وز صلاح و ستر او خود عالمست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که او بدون تجهیزات و خدمتگزار است و خود او با صلاحیت و پوششی که دارد، به خوبی شناخته شده است.
شرح مستوری ز بابا شرط نیست
چون برو پیدا چو روز روشنیست
هوش مصنوعی: توضیح دادن اسرار پنهان و دور از چشم دیگران نیازی به شرط و شروط ندارد، زیرا وقتی حقیقت خود را آشکار کند، مانند روشنایی روز واضح و نمایان است.
این حکایت را بدان گفتم که تا
لاف کم بافی چو رسوا شد خطا
هوش مصنوعی: این داستان را برایت بازگو کردم تا بدانی که وقتی کسی دروغی می‌گوید و رسوا می‌شود، دیگر نمی‌تواند به راحتی خود را توجیه کند.
مر ترا ای هم به دعوی مستزاد
این بدستت اجتهاد و اعتقاد
هوش مصنوعی: تو که ادعای بلندی داری، این باور و اجتهاد در دست توست.
چون زن صوفی تو خاین بوده‌ای
دام مکر اندر دغا بگشوده‌ای
هوش مصنوعی: چون مانند یک زن صوفی، تو به خیانت پرداخته‌ای و در دام فریب و نیرنگ گشوده‌ای.
که ز هر ناشسته رویی کپ زنی
شرم داری وز خدای خویش نی
هوش مصنوعی: تو از هر چهره‌ای که نازیباست شرم می‌کنی و از خداوند خود نیز شرم داری.

حاشیه ها

1403/04/28 21:06
کوروش

سه بیت پایانی رو لطفا معنی کنید

1403/04/01 12:07
رضا از کرمان

 آقا کوروش سلام

   ازبیت ۱۴ اگر دقت کنی مولانا انگار حکایت صوفی وزن بدکاره اش را از زبان معشوق به  عنوان نصیحت به عاشق که تقاضای خلوت با او را کرده بود آورده  میگه این حکایت را برای این گفتم که هر وقت رسوا شدی وخطایت آشکار شد لاف از عاشقی دیگر نزن  

ای مدعی عشق که چنین گستاخانه از من تمنای اشتباه داری مانند آن زن صوفی کردار واندیشه تو غلط  است وهمچون آن زن بدکاره برای من دام فریبکاری را گسترده ای ودر پیش هر آدم یک لا قبا ونااهلی دم از تقوی وعشق ورزی میزنی  واز آنان شرم داری که رسوا نشوی ولیکن از خدای خود که بر اعمالت بصیر وسمیع است شرم نمی کنی .

شاد باشی عزیزم