گنجور

بخش ۷۶ - امیر کردن رسول علیه‌السلام جوان هذیلی را بر سریه‌ای کی در آن پیران و جنگ آزمودگان بودند

یک سریه می‌فرستادش رسول
بهر جنگ کافر و دفع فضول
یک جوانی را گزید او از هذیل
میر لشکر کردش و سالار خیل
اصل لشکر بی‌گمان سرور بود
قوم بی‌سرور تن بی‌سر بود
این همه که مرده و پژمرده‌ای
زان بود که ترک سرور کرده‌ای
از کسل وز بخل وز ما و منی
می‌کشی سر خویش را سر می‌کنی
هم‌چو استوری که بگریزد ز بار
او سر خود گیرد اندر کوهسار
صاحبش در پی دوان کای خیره سر
هر طرف گرگیست اندر قصد خر
گر ز چشمم این زمان غایب شوی
پیشت آید هر طرف گرگ قوی
استخوانت را بخاید چون شکر
که نبینی زندگانی را دگر
آن مگیر آخر بمانی از علف
آتش از بی‌هیزمی گردد تلف
هین بمگریز از تصرف کردنم
وز گرانی بار که جانت منم
تو ستوری هم که نفست غالبست
حکم غالب را بود ای خودپرست
خر نخواندت اسپ خواندت ذوالجلال
اسپ تازی را عرب گوید تعال
میر آخر بود حق را مصطفی
بهر استوران نفس پر جفا
قل تعالوا گفت از جذب کرم
تا ریاضتتان دهم من رایضم
نفسها را تا مروض کرده‌ام
زین ستوران بس لگدها خورده‌ام
هر کجا باشد ریاضت‌باره‌ای
از لگدهااش نباشد چاره‌ای
لاجرم اغلب بلا بر انبیاست
که ریاضت دادن خامان بلاست
سکسکانید از دمم یرغا روید
تا یواش و مرکب سلطان شوید
قل تعالوا قل تعالو گفت رب
ای ستوران رمیده از ادب
گر نیایند ای نبی غمگین مشو
زان دو بی‌تمکین تو پر از کین مشو
گوش بعضی زین تعالواها کرست
هر ستوری را صطبلی دیگرست
منهزم گردند بعضی زین ندا
هست هر اسپی طویلهٔ او جدا
منقبض گردند بعضی زین قصص
زانک هر مرغی جدا دارد قفس
خود ملایک نیز ناهمتا بدند
زین سبب بر آسمان صف صف شدند
کودکان گرچه به یک مکتب درند
در سبق هر یک ز یک بالاترند
مشرقی و مغربی را حسهاست
منصب دیدار حس چشم‌راست
صد هزاران گوشها گر صف زنند
جمله محتاجان چشم روشن‌اند
باز صف گوشها را منصبی
در سماع جان و اخبار و نبی
صد هزاران چشم را آن راه نیست
هیچ چشمی از سماع آگاه نیست
هم‌چنین هر حس یک یک می‌شمر
هر یکی معزول از آن کار دگر
پنج حس ظاهر و پنج اندرون
ده صف‌اند اندر قیام الصافون
هر کسی کو از صف دین سرکشست
می‌رود سوی صفی کان واپسست
تو ز گفتار تعالوا کم مکن
کیمیای بس شگرفست این سخن
گر مسی گردد ز گفتارت نفیر
کیمیا را هیچ از وی وا مگیر
این زمان گر بست نفس ساحرش
گفت تو سودش کند در آخرش
قل تعالوا قل تعالوا ای غلام
هین که ان الله یدعوا للسلام
خواجه باز آ از منی و از سری
سروری جو کم طلب کن سروری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک سریه می‌فرستادش رسول
بهر جنگ کافر و دفع فضول
هوش مصنوعی: او عده‌ای را به عنوان پیامبر می‌فرستاد تا با کافران بجنگند و از مزاحمت‌های بدون دلیل جلوگیری کنند.
یک جوانی را گزید او از هذیل
میر لشکر کردش و سالار خیل
هوش مصنوعی: یک جوان را از میان افراد بی‌هدف انتخاب کرد و او را به سمت فرماندهی لشکر منصوب کرد.
اصل لشکر بی‌گمان سرور بود
قوم بی‌سرور تن بی‌سر بود
هوش مصنوعی: حتماً باید بدانیم که نیروی اصلی و رهبری‌کننده‌ی هر جمعیتی، توانایی و قدرت واقعی آن را شکل می‌دهد، اما اگر گروهی بدون هدایت و رهبری باشد، به نوعی بی‌هویت و بی‌معنا خواهد بود.
این همه که مرده و پژمرده‌ای
زان بود که ترک سرور کرده‌ای
هوش مصنوعی: شما به خاطر خودداری از شادی و سرور، این‌گونه ناراحت و پژمرده شده‌اید.
از کسل وز بخل وز ما و منی
می‌کشی سر خویش را سر می‌کنی
هوش مصنوعی: تو از کسل بودن، بخل و خودخواهی ما فاصله می‌گیری و خود را با عشق و آزادگی سرشار می‌کنی.
هم‌چو استوری که بگریزد ز بار
او سر خود گیرد اندر کوهسار
هوش مصنوعی: مانند داستانی که از سنگینی بار خود فرار کند و در کوه‌ها پنهان شود.
صاحبش در پی دوان کای خیره سر
هر طرف گرگیست اندر قصد خر
هوش مصنوعی: مالک این بار به دنبال تو می‌دود، ای سرسخت! هر طرف که بروی، گرگی در کمین توست و قصد تو را دارد.
گر ز چشمم این زمان غایب شوی
پیشت آید هر طرف گرگ قوی
هوش مصنوعی: اگر اینک از دید من غایب شوی، در هر گوشه‌ای گرگ‌های قوی به سوی تو می‌آیند.
استخوانت را بخاید چون شکر
که نبینی زندگانی را دگر
هوش مصنوعی: لازمه زندگی این است که بعضی چیزها را بپذیریم و درک کنیم که ممکن است برخی از لحظات و تجربیات شیرین مانند شکر باشند، اما در نهایت، تغییرات و سختی‌ها نیز وجود دارند که نمی‌توان از آن‌ها فرار کرد. اگر به این واقعیات پلی کنیم، شاید بتوانیم زندگی را به گونه‌ای دیگر تجربه کنیم.
آن مگیر آخر بمانی از علف
آتش از بی‌هیزمی گردد تلف
هوش مصنوعی: به دنبال آسایش نرو، زیرا بدون تلاش و فعالیت مثل آتش بدون هیزم، به سرعت خاموش می‌شوی و زندگی‌ات از بین می‌رود.
هین بمگریز از تصرف کردنم
وز گرانی بار که جانت منم
هوش مصنوعی: بشتاب و از تسلط من دوری کن، زیرا بار سنگین که بر دوش توست، جان من است.
تو ستوری هم که نفست غالبست
حکم غالب را بود ای خودپرست
هوش مصنوعی: تو مانند ستوری هستی که نفس تو فرمانروایی دارد، و چنین حالتی نشان‌دهنده سلطه و تسلط خودپسندانه‌ات است.
خر نخواندت اسپ خواندت ذوالجلال
اسپ تازی را عرب گوید تعال
هوش مصنوعی: در این بیت، به نوعی نکته‌ای طنزآمیز مطرح شده است. در آن به تفاوت در نام‌گذاری و ویژگی‌های دو نوع سواری اشاره می‌شود. خوک به عنوان حیوانی تنبل و ناچیز به کار رفته و از طرفی، اصطلاحاتی زیبا برای اسب‌شناخته شده و اصیل آورده شده است. به طور کلی، این بیت به تفاوت دیدگاه‌ها و ارزش‌گذاری‌ها در مورد موجودات مختلف اشاره دارد.
میر آخر بود حق را مصطفی
بهر استوران نفس پر جفا
هوش مصنوعی: آخرین روزهای زندگی، حق با وجود مصطفی، برای کسانی که نفسشان سختی می‌کشد، مهم است.
قل تعالوا گفت از جذب کرم
تا ریاضتتان دهم من رایضم
هوش مصنوعی: بیا نزد من تا از طریق جذب کرم، به شما آموزش دهم و شما را راهنمایی کنم.
نفسها را تا مروض کرده‌ام
زین ستوران بس لگدها خورده‌ام
هوش مصنوعی: من نفس خود را تحت کنترل درآورده‌ام، اما برای این کار سختی‌های زیادی را تحمل کرده‌ام و ضربه‌های زیادی خورده‌ام.
هر کجا باشد ریاضت‌باره‌ای
از لگدهااش نباشد چاره‌ای
هوش مصنوعی: هر جا که تمرین و سختی وجود دارد، چاره‌ای جز تحمل مشکلات و ناملایمات نیست.
لاجرم اغلب بلا بر انبیاست
که ریاضت دادن خامان بلاست
هوش مصنوعی: بنابراین، بسیاری از مشکلات و سختی‌ها بر پیامبران نازل می‌شود، زیرا افرای بی‌تجربه و ناپخته، به طور طبیعی با چالش‌ها و مصیبت‌ها روبرو می‌شوند.
سکسکانید از دمم یرغا روید
تا یواش و مرکب سلطان شوید
هوش مصنوعی: برای رشد و پیشرفت، باید از تلاش و کوشش مداوم بهره ببرید تا به آرامی و با ثبات به مقام سلطنت و موفقیت دست پیدا کنید.
قل تعالوا قل تعالو گفت رب
ای ستوران رمیده از ادب
هوش مصنوعی: بیا نزد من، ای دوستانی که از آداب و ادب دور شده‌اید.
گر نیایند ای نبی غمگین مشو
زان دو بی‌تمکین تو پر از کین مشو
هوش مصنوعی: اگر آن‌ها نیایند، ای پیامبر، نگران نباش و غمگین نشو، چرا که تو پر از حسادت و کینه نیستی.
گوش بعضی زین تعالواها کرست
هر ستوری را صطبلی دیگرست
هوش مصنوعی: برخی افراد به دعوت‌های دیگران توجهی ندارند و هر کس داستان و تجربه خود را دارد.
منهزم گردند بعضی زین ندا
هست هر اسپی طویلهٔ او جدا
هوش مصنوعی: برخی از افراد در برابر این دعوت به شکستگی می‌افتند، زیرا هر اسب در اصطبل خود، ویژگی‌ها و خصوصیات منحصر به فرد خود را دارد.
منقبض گردند بعضی زین قصص
زانک هر مرغی جدا دارد قفس
هوش مصنوعی: برخی از این داستان‌ها ممکن است باعث شوند که برخی افراد احساس تنگی کنند، زیرا هر کسی در زندگی‌اش محدودیت‌ها و قفس‌هایی دارد که مخصوص به خود اوست.
خود ملایک نیز ناهمتا بدند
زین سبب بر آسمان صف صف شدند
هوش مصنوعی: فرشتگان نیز در نوع خود بی‌همتا بودند و به همین دلیل بر آسمان به صف ایستادند.
کودکان گرچه به یک مکتب درند
در سبق هر یک ز یک بالاترند
هوش مصنوعی: کودکان هرچند در یک مدرسه مشغول یادگیری هستند، اما هر یک از آن‌ها در یادگیری و پیشرفت از دیگری جلوتر است.
مشرقی و مغربی را حسهاست
منصب دیدار حس چشم‌راست
هوش مصنوعی: دنیای شرقی و غربی هر دو نقاطی برای دیده شدن و مشاهده دارند. مهم این است که بینایی واقعی از طریق چشم حاصل می‌شود.
صد هزاران گوشها گر صف زنند
جمله محتاجان چشم روشن‌اند
هوش مصنوعی: اگر صد هزاران نفر هم در صف بایستند، همه آنها چشم به راه و نیازمند کمک و روشنی چشم هستند.
باز صف گوشها را منصبی
در سماع جان و اخبار و نبی
هوش مصنوعی: گوش‌ها به صف ایستاده‌اند تا به شنیدن جان و خبرها و پیام‌آوران بپردازند.
صد هزاران چشم را آن راه نیست
هیچ چشمی از سماع آگاه نیست
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم هرگز نمی‌توانند به آن حقیقت و درک عمیق برسند و هیچ‌کس از شادی و سرور ناشی از این حالت آگاه نیست.
هم‌چنین هر حس یک یک می‌شمر
هر یکی معزول از آن کار دگر
هوش مصنوعی: هر حس به‌طور جداگانه خودش را محاسبه می‌کند و هر حس از انجام کارهای دیگر محروم است.
پنج حس ظاهر و پنج اندرون
ده صف‌اند اندر قیام الصافون
هوش مصنوعی: انسان دارای پنج حس ظاهری مانند بینایی و شنوایی است، و همچنین پنج حس داخلی که در درون او وجود دارند. این حس‌ها به نوعی در کنار هم به درک و تجربه او از دنیای اطراف کمک می‌کنند.
هر کسی کو از صف دین سرکشست
می‌رود سوی صفی کان واپسست
هوش مصنوعی: هر کسی که از اصول و اعتقادات دین طغیان کند و سرپیچی کند، در نهایت به صف یا گروهی می‌پیوندد که به عقب‌گرد و انحطاط دچار شده‌اند.
تو ز گفتار تعالوا کم مکن
کیمیای بس شگرفست این سخن
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در مورد دعوت به همکاری و گفتگو، کم نگذارید، زیرا این سخن ارزش و اهمیت زیادی دارد.
گر مسی گردد ز گفتارت نفیر
کیمیا را هیچ از وی وا مگیر
هوش مصنوعی: اگر حرف‌هایت باعث شود که کسی شیفته و طلایی شود، هیچ‌گاه از او دور نشو و او را رها نکن.
این زمان گر بست نفس ساحرش
گفت تو سودش کند در آخرش
هوش مصنوعی: این زمان اگر نفس او را ببندی، او می‌گوید که در نهایت به نفع تو خواهد بود.
قل تعالوا قل تعالوا ای غلام
هین که ان الله یدعوا للسلام
هوش مصنوعی: بیا به نزدیک من، ای جوان، که خداوند شما را به سوی صلح دعوت می‌کند.
خواجه باز آ از منی و از سری
سروری جو کم طلب کن سروری
هوش مصنوعی: ای خواجه، برگرد و از خودخواهی و غرور بگذر، و به جای آنکه مقام و مقام‌داری بخواهی، کمی از مقام و منزلت خود را فروتنانه بخواه.

حاشیه ها

1394/11/01 13:02
ناشناس

بیت اول بهر جنگ نه به هر جنگ یعنی برای جنگ

1397/04/19 10:07
سیمین ایزدیان

کیمیا را هیچ از او وامگیر در بیت " گر مسی گردد ز گفتارت نفیر. کیمیا را هیچ از وی وام گیر " که وام گیر در اینجا کاملا بی معنی می باشد

1404/09/30 03:11
الهام

🔆این همه که مرده و پژمرده‌ای

زان بود که ترک سرور کرده‌ای

خواجه باز آ از منی و از سری

سروری جو کم طلب کن سروری🔆