گنجور

بخش ۷۵ - قصهٔ آنک کسی به کسی مشورت می‌کرد گفتش مشورت با دیگری کن کی من عدوی توم

مشورت می‌کرد شخصی با کسی
کز تردد وا رهد وز محبسی
گفت ای خوش‌نام غیر من بجو
ماجرای مشورت با او بگو
من عدوم مر ترا با من مپیچ
نبود از رای عدو پیروز هیچ
رو کسی جو که ترا او هست دوست
دوست بهر دوست لاشک خیرجوست
من عدوم چاره نبود کز منی
کژ روم با تو نمایم دشمنی
حارسی از گرگ جستن شرط نیست
جستن از غیر محل ناجستنیست
من ترا بی‌هیچ شکی دشمنم
من ترا کی ره نمایم ره زنم
هر که باشد همنشین دوستان
هست در گلخن میان بوستان
هر که با دشمن نشیند در زمن
هست او در بوستان در گولخن
دوست را مازار از ما و منت
تا نگردد دوست خصم و دشمنت
خیر کن با خلق بهر ایزدت
یا برای راحت جان خودت
تا هماره دوست بینی در نظر
در دلت ناید ز کین ناخوش صور
چونک کردی دشمنی پرهیز کن
مشورت با یار مهرانگیز کن
گفت می‌دانم ترا ای بوالحسن
که توی دیرینه دشمن‌دار من
لیک مرد عاقلی و معنوی
عقل تو نگذاردت که کژ روی
طبع خواهد تا کشد از خصم کین
عقل بر نفس است بند آهنین
آید و منعش کند وا داردش
عقل چون شحنه‌ست در نیک و بدش
عقل ایمانی چو شحنهٔ عادلست
پاسبان و حاکم شهر دلست
هم‌چو گربه باشد او بیدارهوش
دزد در سوراخ ماند هم‌چو موش
در هر آنجا که برآرد موش دست
نیست گربه یا که نقش گربه است
گربهٔ چه شیر شیرافکن بود
عقل ایمانی که اندر تن بود
غرهٔ او حاکم درندگان
نعرهٔ او مانع چرندگان
شهر پر دزدست و پر جامه‌کنی
خواه شحنه باش گو و خواه نی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشورت می‌کرد شخصی با کسی
کز تردد وا رهد وز محبسی
هوش مصنوعی: شخصی در حال مشورت با فردی است که از رفت و آمد و مشکلات رهایی یافته و آزاد شده است.
گفت ای خوش‌نام غیر من بجو
ماجرای مشورت با او بگو
هوش مصنوعی: گفت ای کسی که نام نیک داری، غیر از من به دنبال داستان مشاوره با او بگرد.
من عدوم مر ترا با من مپیچ
نبود از رای عدو پیروز هیچ
هوش مصنوعی: من وجودم در برابر تو کم اهمیت است، پس نگران نظر دشمنان نباش و از آن‌ها شادمان نشو.
رو کسی جو که ترا او هست دوست
دوست بهر دوست لاشک خیرجوست
هوش مصنوعی: به دنبال کسی باش که تو را دوست دارد، چون دوستی واقعی در جستجوی خیر و سعادت است.
من عدوم چاره نبود کز منی
کژ روم با تو نمایم دشمنی
هوش مصنوعی: من بیچاره چاره‌ای ندارم، زیرا نمی‌توانم به تو خیانت کنم و با تو دشمنی کنم.
حارسی از گرگ جستن شرط نیست
جستن از غیر محل ناجستنیست
هوش مصنوعی: هیچ اشکالی ندارد که انسان از گرگ بگریزد، اما فرار از چیزهایی که به ذات خودش تعلق ندارند، نادرست است.
من ترا بی‌هیچ شکی دشمنم
من ترا کی ره نمایم ره زنم
هوش مصنوعی: من بدون هیچ تردیدی تو را دشمن می‌دانم، اما نمی‌دانم چگونه باید راهی را به تو نشان دهم یا خودم را در این مسیر بیندازم.
هر که باشد همنشین دوستان
هست در گلخن میان بوستان
هوش مصنوعی: هر کسی که همدم و همراه دوستانش باشد، مانند گلی در میان باغ است و از زیبایی و خوشبوئی آنان بهره‌مند می‌شود.
هر که با دشمن نشیند در زمن
هست او در بوستان در گولخن
هوش مصنوعی: هر کسی که با دشمنان معاشرت کند، در حقیقت در باغی از مشکلات و خطرات قرار دارد.
دوست را مازار از ما و منت
تا نگردد دوست خصم و دشمنت
هوش مصنوعی: دوست خود را اذیت نکن و از او انتظار نداشته باش، چرا که ممکن است او به دشمن تو تبدیل شود.
خیر کن با خلق بهر ایزدت
یا برای راحت جان خودت
هوش مصنوعی: با دیگران نیکو رفتار کن، یا به خاطر خداوند، یا برای راحتی خودت.
تا هماره دوست بینی در نظر
در دلت ناید ز کین ناخوش صور
هوش مصنوعی: همیشه دوست را در چشم خود ببین و در قلبت از کینه و ناخوشی دوری کن.
چونک کردی دشمنی پرهیز کن
مشورت با یار مهرانگیز کن
هوش مصنوعی: اگر به دشمنی دچار شده‌ای، از مشورت کردن با دوستانی که محبت و محبت خلوص دارند، خودداری کن.
گفت می‌دانم ترا ای بوالحسن
که توی دیرینه دشمن‌دار من
هوش مصنوعی: می‌دانم که تو، ای بوالحسن، همیشه دشمن من بوده‌ای و با من خصومت داشتی.
لیک مرد عاقلی و معنوی
عقل تو نگذاردت که کژ روی
هوش مصنوعی: اما انسان عاقل و با بصیرت، اجازه نمی‌دهد که از راه درست منحرف شوی.
طبع خواهد تا کشد از خصم کین
عقل بر نفس است بند آهنین
هوش مصنوعی: طبیعت انسان به‌زودی از دشمن کینه به دل خواهد گرفت، زیرا عقل بر نفس تسلطی مانند بند آهنین دارد.
آید و منعش کند وا داردش
عقل چون شحنه‌ست در نیک و بدش
هوش مصنوعی: عقل مانند نگهبانی است که در کارهای خوب و بد ما را محدود می‌کند و از ما محافظت می‌نماید.
عقل ایمانی چو شحنهٔ عادلست
پاسبان و حاکم شهر دلست
هوش مصنوعی: عقل مانند یک نگهبان عادل است که از دل نگهداری می‌کند و بر آن حکومت می‌کند.
هم‌چو گربه باشد او بیدارهوش
دزد در سوراخ ماند هم‌چو موش
هوش مصنوعی: او مانند گربه‌ای هوشیار و بیدار است، دزدی که در تله گرفتار شده، مثل موش در سوراخ باقی می‌ماند.
در هر آنجا که برآرد موش دست
نیست گربه یا که نقش گربه است
هوش مصنوعی: هرجا که موش دیده شود، گربه‌ای وجود ندارد یا آنکه گربه فقط در خیال است.
گربهٔ چه شیر شیرافکن بود
عقل ایمانی که اندر تن بود
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن وضعیتی است که در آن، عقل و ایمان در وجود آدمی با یکدیگر درگیرند. در اینجا، عقل به عنوان یک موجود قوی و سرسختی مانند یک شیر تصور شده، در حالی که ایمان درونی شخص در وضعیت ضعف و شکنندگی قرار دارد. به عبارت دیگر، تأکید بر تضاد و مبارزه میان عقل و ایمان است.
غرهٔ او حاکم درندگان
نعرهٔ او مانع چرندگان
هوش مصنوعی: زیبایی و جذبه او باعث سلطه بر درندگان است و فریاد او مانع پرواز پرندگان می‌شود.
شهر پر دزدست و پر جامه‌کنی
خواه شحنه باش گو و خواه نی
هوش مصنوعی: شهر پر از دزدان و کلاهبرداران است، پس چه بهتر که خودت پلیس باشی و آن‌ها را شناسایی کنی، یا اگر نمی‌خواهی، دست‌کم به امور این شهر بی‌توجهی نکن.

حاشیه ها

1399/01/29 04:03
فرزاد

دربیت اول وا رهد صحیح است

1403/06/13 00:09
کوروش

شهر پر دزدست و پر جامه‌کنی

 

خواه شحنه باش گو و خواه نی

 

!!

 

 

1404/06/27 00:08
زهره دیوانی

🔅آیینِ دوست‌یابی:


✅ یکی از مبانی یافتن و نگهداری دوست،
گذر از منزلِ خودبینی و ترکِ ما و منی است.


        دوست را مآزار از ما و مَنَت
   تا نگردد دوست، خصم و دشمنت

(دفتر چهارم: ۱۹۷۸)



🔅اگر از منظرِ دوستی به همه نگاه کنی
            کینه‌ور نخواهی شد:


      خیر کن با خلق، بهرِ ایزدت
       یا برای راحتِ جانِ خودت

    تا هماره دوست بینی در نظر
در دلت نآید ز کین، ناخوش‌صُوَر

(دفتر چهارم: ۱۹۸۰-۱۹۷۹)



🔅وقتی از خودبینی بگذری
  همه دوستِ تو خواهند شد:


  چون تو را وهمِ تو دارد خیره‌سر
   از چه گردی گِردِ وهمِ آن دگر؟

    عاجزم من از منیّ خویشتن
چه نشستی پُر مَنی تو پیشِ من؟

بی من و مایی همی جویم به جان
تا شوم من گویِ آن خوش‌صَوْلَجان

هر که بی‌من شد همه من‌ها خودْ اوست
دوستِ جمله شد، چو خود را نیست دوست

     آینه بی‌نقش شد، یابد بها
  زان‌که شد حاکیّ جملۀ نقش‌ها

(دفتر پنجم: ۲۶۶۶-۲۶۶۲) 📕#میناگر_عشق
🔎#شرح_موضوعی_مثنوی_معنوی
✍ #دکتر_کریم_زمانی