بخش ۷۴ - رقعهٔ دیگر نوشتن آن غلام پیش شاه چون جواب آن رقعهٔ اوّل نیافت
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
بنام خدا
مولوی در ابیات فوق از دو نوع عقل نام برده یکی عقل کسبی ودیگری عقلی که بخشش یزدانی است
او نه تنها در اینجا که در دفتر ها وبخش های دیگردو وجهی بودن عقل را یادآوری کرده وگاه قائل به عقل جزوی وعقل کلی شده است تا این دو معنا با هم مشتبه نشوند مثلا توجه باشد به اینکه "عقل جزئی عقل استنتاج نیست" ویا "عقل جزئی عفل را بد نام کرد"
حال میگوئیم تنها عقل نیست که دو معنی یا دو وجه دارد مفاهیم بسیار دیگری مانند عشق ومحبت. ترس .فکر واندیشه .تد بیر .بینش و... وحالات مختلفی مانند غم و شادی .بزرگی .شجاعت کمال وترقی
وتقریبا همه صفاتی مانند تواضع .اطاعت رقابت وامید ویا س وغیره که اگر بشماریم از سد افزون است همچنان دو وجهی است وبی توجهی به آنها باعث سوء تفاهم ویا سرگردانی میشود
مثلا دو وجهی بودن عشق برای همه ما روشن است ومیدانیم که عشق های جوانی یاعشق به زینت های دنیائی با عشق به حقیقت ومحبوب ازلی تفاوت یا منافات دارد ولی در آثار شعرا بدرستی از هم تفکیک نمیشود
در باره محبت هم وجه سالم وناسالم یا محبت حقیقی ومحبت نفسانی بسیار اهمیت دارد مثلا محبتی که از خود خواهی صادر شود سازنده نیست وبرای کودک زیان دارد همه مربیان تاکید میکنند که باید به طفل محبت کرد ونمیگویند چه نوع محبتی باید اعما ل شود
موضوع حساستر ازاین مسئله ترس وخوف است که در کلام امیر مومنان بزرگترین گناه قلمداد شده
از طرف دیگرمیدانیم که قرآن کریم ترسا ننده است اما بدیهی است که این دو نو ع ترس ماهیت متفاوت دارد یکی از نفس برمیخیزد ودیگری از ادراکات عالی انسان سرچشمه میگیرد واین دو حالت متضاد یکدیگرند ترس نوع اول انسان را سست ومستاصل میکند وعامل فساد است وترس نوع دیگربه او نورانیت وتعادل مبخشد وعجیب است که در شرح وتفسیر قرآن به این موضوع اهمیت داده نمیشود البته سخن از ترس مذموم وترس ممدوح گاه مطرح است اما اهمیتی به آن داده نمیشود
مسئله دیگرفکر وانیشه است که وجه نفسانی وعقلانی دارد اهل معرفت میگویند فکر باید متوقف شود تا انسان به آرامش برسد مولوی در جای دیگر گوید
در تضرع کوش و در افنای خویش
کز تفکر جز صور ناسد به پیش
ومیدانیم در نمازبرای حضورقلب هرگونه فکر وخیالی باید متوقف شود
ازطرفی میدانیم که قرآن کریم امر به تفکر وتعقل کرده است لذا دو وجهی بودن فکر واندیشه باید مورد توجه باشد که اشکال پیش نیاید ومعمولاتوجه نمیشود
مثالهای صفات اخلاقی زیاد است مثلا شجاعت معنی دو گانه دارد واگر به معنی بی باکی باشد بد است
ویا بزرگی گاه به معنی بزرگواریست گاه به معنی تکبر وتواضع گاه احساس خفت است وگاه ادب وانسانیت ودرمواعظ باید مورد توجه باشد وقس سایرصفات وحالات انسانی که در اینجا مجا ل شرح بیشتر نیست
در بیتی که در حاشیه آمده "ناید"جای" ناسد "درست است
دیرینه شدن خوراک یعنی مانده شدن ولی لغت تبست را هم داریم یعنی تباه و معمولا با تباه بکار می رود . ولی لغت زیبا تر ناتبست است یعنی فسادناپذیر .
در تأیید پنج بیت آخر به این حدیثها توجه بفرمایین:
۱- امام علی علیه السّلام: لَیسَ الْعِلْمُ فی السَّماءِ فَینْزِلَ إلَیکمْ، وَ لا فی تُخومِ الارْضِ فَیخْرُجَ لَکمْ؛ وَ لَکنَّ الْعِلْمَ مَجْبولٌ فی قُلوبِکمْ تَأَدَّبُوا بِآدابِ الرّوحانیینَ یظْهَرْ لَکم.
ترجمه: علم در آسمان نیست که بر شما نازل شود و نه در زمین تا استخراج شود، بلکه علم خو گرفته در قلبهایتان است، مؤدّب به آداب روحانی شوید تا برایتان ظاهر شود.
سند حدیث: الحقائق فی محاسن الاخلاق
۲- رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلاَّ جَرَتْ یَنَابِیعُ اَلْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ.
در حدیثی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وارد شده که حضرت فرمودند: هیچ بندهای خود را چهل صبح برای خدای عزّ و جلّ خالص نکرد، مگر آنکه چشمههای حکمت از قلبش بر زبانش جاری شد.
سند حدیث: عیون أخبار الرضا علیه السلام، جلد۲، صفحه ۶۹
چون خوری یکبار از ماکول نور
خاک ریزی بر سر نان و تنور
منظور از (نور) نور خورشید یا همان غذای لطیف است.
جناب مولانا اشاره به نورخواری دارند.
منظور مولانا در این بیت این است که غذاهایی که از جنس نور هستند یعنی میوهها و سبزیجات غذای انسان است نه غلات و گوشت و....
چون خوری یکبار از ماکول نور
خاک ریزی بر سر نان و تنور
متاسفم بابت این کوته نظری
نیست غیر نور آدم را خورش
از جز آن جان نیابد پرورش
چجوری خونده میشه ؟
تمام حاشیه های این قطعه از عزیزان راخواندم گویا جنابشان بوسه بر کون خر زدند و اینجانب را مثنوی بی تفسیر خوشتر آمد تا تفاسیر دوستان ...
اقا کوروش درود
در مصرع دوم باید خواند :
از جُزِ آن، جان نیابد پرورش
یعنی بجز آن، بغیر آن جان پرورش نخواهد یافت
شاد باشی
شهاب الدین سهروردی حکمت اشراق ویا حکمت خسروی را بنیان گذاشت.
سهروردی خود را نهتنها یک فیلسوف، بلکه احیاگر حکمت ایران باستان میدانست. او باور داشت که فلسفه مشائی یونانی اگرچه مفید است، اما فاقد باطن و روح است، و تنها با پیوند دادن آن با حکمت خسروانی میتوان به حقیقت ناب رسید.
از نظر او، نور زرتشت همان نوری است که عارف مسلمان در سیر و سلوک خود میجوید. وی معتقد بود که حکمت حقیقی جهانی است، اما در شکل خالص خود نزد حکیمان ایرانی محفوظ بوده و باید بازخوانی شود.
"هر نوع حکمتی را که مبتنی بر تنویر و اشراق عقل باشد، حکمت اشراق گویند”
. سهروردی، ( مجموعه مصنفات ) 32 ص3،ج،
این جملهی سهروردی، بیانگر هستهی مرکزی فلسفهی اشراقی اوست. سهروردی با تأکید بر ترکیب عقل و اشراق، بر این باور است که شناخت حقیقی نه تنها از طریق تفکر منطقی و عقلانی حاصل میشود، بلکه نیازمند نوعی روشنایی درونی و شهود قلبی است. در این مکتب، عقل نقش راهنمای اولیه را دارد، اما نوری فراتر از عقل، که از عالم ملکوت سرچشمه میگیرد، عقل را هدایت و تکمیل میکند.
این مفهوم از اشراق، بهویژه در پیوند با روشنگری عقل، در دیانت نیز بازتاب مییابد. در آموزههای دینی، عقل موهبت الهی شمرده میشود که انسان را از سایر موجودات متمایز میسازد و ابزار کشف حقیقت است. عقل مانند چراغی است که در تاریکی جهان مادی روشنایی میبخشد، ولی همین عقل زمانی به کمال میرسد که با نور هدایت الهی همراه گردد. از این رو، در دیانت نیز تأکید بر تلفیق بین عقل و نور الهی—یا همان اشراق باطنی—وجود دارد.
علاوه بر این، مکتب به نوعی از "روشنگری معنوی" باور دارد که از دل عقلانیت برخاسته، اما در پرتو عشق الهی و هدایت ربانی تکامل مییابد. در نگاه دینی، وحی الهی نور هدایت است که بر عقل میتابد و انسان را به حقیقت وجود، وحدت عالم انسانی، و هدف غایی خلقت رهنمون میشود. این دیدگاه هماهنگ با فلسفهی اشراق است که معرفت را نه صرفاً دادههای منطقی، بلکه نورانی شدن دل و جان در پرتو حقیقت میداند.
از منظر تطبیقی، میتوان گفت که فلسفهی اشراق سهروردی به دنبال آناست که انسان را از سطح شناخت سطحی و محدود به شناختی ژرفتر، معنویتر، و روشنتر برسانند. در این مسیر، عقل مانند آینهای است که تا جلا نیابد و نور الهی را دریافت نکند، نمیتواند حقیقت را کامل بازتاب دهد. بنابراین، اشراق در حکمت سهروردی چهره از یک حقیقتاست: نورانی شدن عقل در پرتو هدایت ازلی.
مایده عقلست نی نان و شوی / نور عقلست ای پسر جان را غذی (مایده. =خوان. سفره شوی= شوربا و آش)
نیست غیر نور آدم را خورش / از جز آن جان نیابد پرورش
زین خورشها اندک اندک باز بر / کین غذای خر بوَد نه آنِ حر (حر: آزاد، آزاده، آزاده خو )
تا غذای اصل را قابل شَوی / لقمههای نور را آکل شوی
عکس آن نورست کین نان نان شدست / فیض آن جانست کین جان جان شدست
چون خوری یکبار از ماکول نور / خاک ریزی بر سر نان و تنور
(خوراک واقعی انسان عقل او نه نان و آش خوراک روح عقل است. نور وعقل همدیگر را تکمیل میکنند و هر دو روشنگری میکنند)
عقل دو عقلست اوّل مکسبی / که در آموزی چو در مکتب صبی
از کتاب و اوستاد و فکر و ذکر / از معانی وز علوم خوب و بکر
عقل تو افزون شود بر دیگران / لیک تو باشی ز حفظ آن گران
لوح حافظ باشی اندر دور و گشت / لوح محفوظ اوست کو زین در گذشت
عقل دیگر بخشش یزدان بوَد / چشمهٔ آن در میان جان بوَد
(دو نوع عقل وجود دارد اول انکه در مدرسه ودرس وکتاب میاموزیم و آن دانش ما را در عالم مادیات زیاد میکند ولی عقل دیگر بخشش یزدان است و علم روحانی که سرچشمه آن از روح انسان و لوح محفوظ "علم الهی" است
چون ز سینه آب دانش جوش کرد / نه شود گنده نه دیرینه نه زرد
ور ره نبعش بود بسته چه غم / کو همیجوشد ز خانه دم به دم
. این آب گندیده نمیشود و همیشه در حال جوشش خواهد بود. این آب از بیرون نمیاید که راهش بسته شود ولی چشمه علم الهی از درون روح باید پیدا کرد.
عقل تحصیلی مثال جویها / کان روَد در خانهای از کویها
راه آبش بسته شد شد بینوا / از درون خویشتن جو چشمه را

مولانا