بخش ۷۷ - اعتراض کردن معترضی بر رسول علیهالسلام بر امیر کردن آن هذیلی
چون پیمبر سروری کرد از هذیل
از برای لشکر منصور خیل
بوالفضولی از حسد طاقت نداشت
اعتراض و لانسلم بر فراشت
خلق را بنگر که چون ظلمانیاند
در متاع فانیی چون فانیاند
از تکبر جمله اندر تفرقه
مرده از جان زندهاند از مخرقه
این عجب که جان به زندان اندرست
وانگهی مفتاح زندانش به دست
پای تا سر غرق سرگین آن جوان
میزند بر دامنش جوی روان
دایما پهلو به پهلو بیقرار
پهلوی آرامگاه و پشتدار
نور پنهانست و جست و جو گواه
کز گزافه دل نمیجوید پناه
گر نبودی حبس دنیا را مناص
نه بدی وحشت نه دل جستی خلاص
وحشتت همچون موکل میکشد
که بجو ای ضال منهاج رشد
هست منهاج و نهان در مکمنست
یافتش رهن گزافه جستنست
تفرقهجویان جمع اندر کمین
تو درین طالب رخ مطلوب بین
مردگان باغ برجسته ز بن
کان دهندهٔ زندگی را فهم کن
چشم این زندانیان هر دم به در
کی بدی گر نیستی کس مژدهور
صد هزار آلودگان آبجو
کی بدندی گر نبودی آب جو
بر زمین پهلوت را آرام نیست
دان که در خانه لحاف و بستریست
بیمقرگاهی نباشد بیقرار
بیخمار اشکن نباشد این خمار
گفت نه نه یا رسول الله مکن
سرور لشکر مگر شیخ کهن
یا رسول الله جوان ار شیرزاد
غیر مرد پیر سر لشکر مباد
هم تو گفتستی و گفت تو گوا
پیر باید پیر باید پیشوا
یا رسولالله درین لشکر نگر
هست چندین پیر و از وی پیشتر
زین درخت آن برگ زردش را مبین
سیبهای پختهٔ او را بچین
برگهای زرد او خود کی تهیست
این نشان پختگی و کاملیست
برگ زرد ریش و آن موی سپید
بهر عقل پخته میآرد نوید
برگهای نو رسیدهٔ سبزفام
شد نشان آنک آن میوهست خام
برگ بیبرگی نشان عارفیست
زردی زر سرخ رویی صارفیست
آنک او گل عارضست ار نو خطست
او به مکتب گاه مخبر نوخطست
حرفهای خط او کژمژ بود
مزمن عقلست اگر تن میدود
پای پیر از سرعت ار چه باز ماند
یافت عقل او دو پر بر اوج راند
گر مثل خواهی به جعفر در نگر
داد حق بر جای دست و پاش پر
بگذر از زر کین سخت شد محتجب
همچو سیماب این دلم شد مضطرب
ز اندرونم صدخموش خوشنفس
دست بر لب میزند یعنی که بس
خامشی بحرست و گفتن همچو جو
بحر میجوید ترا جو را مجو
از اشارتهای دریا سر متاب
ختم کن والله اعلم بالصواب
همچنین پیوسته کرد آن بیادب
پیش پیغامبر سخن زان سرد لب
دست میدادش سخن او بیخبر
که خبر هرزه بود پیش نظر
این خبرها از نظر خود نایبست
بهر حاضر نیست بهر غایبست
هر که او اندر نظر موصول شد
این خبرها پیش او معزول شد
چونک با معشوق گشتی همنشین
دفع کن دلالگان را بعد ازین
هر که از طفلی گذشت و مرد شد
نامه و دلاله بر وی سرد شد
نامه خواند از پی تعلیم را
حرف گوید از پی تفهیم را
پیش بینایان خبر گفتن خطاست
کان دلیل غفلت و نقصان ماست
پیش بینا شد خموشی نفع تو
بهر این آمد خطاب انصتوا
گر بفرماید بگو بر گوی خوش
لیک اندک گو دراز اندر مکش
ور بفرماید که اندر کش دراز
همچنان شرمین بگو با امر ساز
همچنین که من درین زیبا فسون
با ضیاء الحق حُسامالدین کنون
چونک کوته میکنم من از رَشَد
او به صد نوعم بگفتن میکشد
ای حسامالدین ضیاء ذوالجلال
چونک میبینی چه میجویی مقال
این مگر باشد ز حُبِّ مُشتَهَی
اِسقِنِی خَمراً و قُل لِی انَّها
بر دهان تست این دم جام او
گوش میگوید که قسم گوش کو
قسم تو گرمیست نک گرمی و مست
گفت حرص من ازین افزونترست
بخش ۷۶ - امیر کردن رسول علیهالسلام جوان هذیلی را بر سریهای کی در آن پیران و جنگ آزمودگان بودند: یک سریه میفرستادش رسولبخش ۷۸ - جواب گفتن مصطفی علیهالسلام اعتراض کننده را: در حضور مصطفای قندخو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون پیمبر سروری کرد از هذیل
از برای لشکر منصور خیل
هوش مصنوعی: وقتی که پیامبر پیشوایی و سروری خود را نشان داد، سپاه منصور از او الگو گرفت.
بوالفضولی از حسد طاقت نداشت
اعتراض و لانسلم بر فراشت
هوش مصنوعی: بوالفضول، به خاطر حسادتش، دیگر نتوانست اعتراض کند و زبان به شکایت باز کرد.
خلق را بنگر که چون ظلمانیاند
در متاع فانیی چون فانیاند
هوش مصنوعی: به اطراف خود نگاه کن و ببین که مردم چگونه در دنیای زودگذر و ماندگار به سر میبرند و چقدر شبیه به هم هستند.
از تکبر جمله اندر تفرقه
مرده از جان زندهاند از مخرقه
هوش مصنوعی: همه به خاطر تکبر و خودخواهی جدا از یکدیگر هستند، در حالی که حقیقتاً از جان زندهاند و نیاز به اتحاد دارند.
این عجب که جان به زندان اندرست
وانگهی مفتاح زندانش به دست
هوش مصنوعی: این عجیب است که جان در زندان قرار دارد و در عین حال کلید این زندان در دست خودش است.
پای تا سر غرق سرگین آن جوان
میزند بر دامنش جوی روان
هوش مصنوعی: آن جوان از سر تا پا در کثافت غوطهور است و در حالی که جوی آب در دامنش جاری است، تلاش میکند تا از این وضعیت رهایی یابد.
دایما پهلو به پهلو بیقرار
پهلوی آرامگاه و پشتدار
هوش مصنوعی: همیشه بیقراری میکنم و به سمت و سوی آرامگاه و کنار آن میروم، در حالی که نگران و در اضطراب هستم.
نور پنهانست و جست و جو گواه
کز گزافه دل نمیجوید پناه
هوش مصنوعی: نور پنهان وجود دارد و تلاش برای یافتن آن نشان میدهد که دل بهطور تصادفی به دنبال آرامش نیست.
گر نبودی حبس دنیا را مناص
نه بدی وحشت نه دل جستی خلاص
هوش مصنوعی: اگر زندان دنیا وجود نداشت، نه ترسی بود و نه دلی به دنبال نجات میگشت.
وحشتت همچون موکل میکشد
که بجو ای ضال منهاج رشد
هوش مصنوعی: نگرانی و ترس تو مانند نگهبانی است که تو را به سمت راه راست و هدایت میکشاند.
هست منهاج و نهان در مکمنست
یافتش رهن گزافه جستنست
هوش مصنوعی: راهی وجود دارد و حقیقتی در نهان است که پیدا کردن آن به سادگی ممکن نیست. برای دستیابی به این حقیقت، نباید به جستجوی بیهدف بپردازیم.
تفرقهجویان جمع اندر کمین
تو درین طالب رخ مطلوب بین
هوش مصنوعی: افرادی که به تفرقه و جدایی روی آوردهاند، در انتظار تو هستند و به جمع آمدهاند. در این حال، تو باید به دنبال چهره مورد نظر خود باشی.
مردگان باغ برجسته ز بن
کان دهندهٔ زندگی را فهم کن
هوش مصنوعی: مردگان باغی که در آن زندگی را به خوبی درک کردهاند را بشناس.
چشم این زندانیان هر دم به در
کی بدی گر نیستی کس مژدهور
هوش مصنوعی: چشمهای این زندانیان هر لحظه به در دوخته است و اگر تو اینجا نیستی، کسی هم نیست که به آنها امیدواری دهد.
صد هزار آلودگان آبجو
کی بدندی گر نبودی آب جو
هوش مصنوعی: چندین هزار نفر که در مشکلات و گناهان گرفتارند، اگر نبود آن چیزی که آنها را به هم وصل میکند، چه وضعیتی پیدا میکردند؟
بر زمین پهلوت را آرام نیست
دان که در خانه لحاف و بستریست
هوش مصنوعی: بر روی زمین پهلو خوابیدن راحت نیست، زیرا در خانه لحاف و بستر نرمی وجود دارد.
بیمقرگاهی نباشد بیقرار
بیخمار اشکن نباشد این خمار
هوش مصنوعی: هیچ کجا نمیتوان بیقرار و بینظم ماند؛ وقتی که حالتی گیج و خمار وجود دارد، نمیتوان از این حالت رهایی یافت.
گفت نه نه یا رسول الله مکن
سرور لشکر مگر شیخ کهن
هوش مصنوعی: گفت نه نه ای پیامبر، لشکر را شاد نکن، جز شیخ پیر.
یا رسول الله جوان ار شیرزاد
غیر مرد پیر سر لشکر مباد
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، جوانی که شجاع و قوی باشد، بهتر از مرد پیری است که فرمانده لشکر است.
هم تو گفتستی و گفت تو گوا
پیر باید پیر باید پیشوا
هوش مصنوعی: تو گفتی و او هم گفت، باید که بزرگتر و داناتر، پیشوای ما شود.
یا رسولالله درین لشکر نگر
هست چندین پیر و از وی پیشتر
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، در این سپاه نگاه کن که چه تعدادی از بزرگان و پیشینیان در آن حضور دارند.
زین درخت آن برگ زردش را مبین
سیبهای پختهٔ او را بچین
هوش مصنوعی: به جای اینکه تنها به برگهای زرد و خشک درخت توجه کنی، به میوههای رسیده و خوشمزهاش نگاه کن و آنها را بچین.
برگهای زرد او خود کی تهیست
این نشان پختگی و کاملیست
هوش مصنوعی: برگهای زرد درخت دیگر جوانی و طراوت خود را ندارند، اما این نشانهای از پختگی و کمال آن درخت است.
برگ زرد ریش و آن موی سپید
بهر عقل پخته میآرد نوید
هوش مصنوعی: برگ زرد و ریش سفید نشانههای پیری و تجربه هستند که حکایت از رسیدن به عقل و دانایی میکنند.
برگهای نو رسیدهٔ سبزفام
شد نشان آنک آن میوهست خام
هوش مصنوعی: برگهای تازهای که سبز شدهاند، نشانهای هستند از اینکه میوه هنوز نارس و خام است.
برگ بیبرگی نشان عارفیست
زردی زر سرخ رویی صارفیست
هوش مصنوعی: برگ بیبرگی نشانهای از عارفانی است که در دل زردی و پژمردگی، ارزش واقعی را درک کردهاند. مانند زر زرد که در دست کسی است که میتواند آن را به طلای سرخ تبدیل کند، این افراد نیز توانایی دارند تا از ظواهر فریبنده و زودگذر بهرهبرداری کنند و به معانی عمیقتری دست یابند.
آنک او گل عارضست ار نو خطست
او به مکتب گاه مخبر نوخطست
هوش مصنوعی: او مانند گلی زیباست و در صورتی که خطش نو باشد، باید به مکتب برود تا به او آموزش دهند.
حرفهای خط او کژمژ بود
مزمن عقلست اگر تن میدود
هوش مصنوعی: حرفهای کج و معوج او نشانهای از عقل ضعیف و ناتوانی است، چون اگر ذهن آدمی در پی آن باشد، بدن به طور خودکار در حرکت و بیفکری خواهد بود.
پای پیر از سرعت ار چه باز ماند
یافت عقل او دو پر بر اوج راند
هوش مصنوعی: هرچند پاهای پیر از حرکت بازماندهاند، اما عقل او همچنان پرواز میکند و به اوج میرسد.
گر مثل خواهی به جعفر در نگر
داد حق بر جای دست و پاش پر
هوش مصنوعی: اگر میخواهی درست و مناسب رفتار کنی، به جعفر نگاه کن که چگونه حق را به جای خود میدهد و در سایهاش دست و پا نزن.
بگذر از زر کین سخت شد محتجب
همچو سیماب این دلم شد مضطرب
هوش مصنوعی: از طلا بگذر که به خاطر آن، دلم به شدت در حال پنهان شدن است، مانند جیوه که بیثبات و مضطرب است.
ز اندرونم صدخموش خوشنفس
دست بر لب میزند یعنی که بس
هوش مصنوعی: در درون من صدای سکوتی خوشایند وجود دارد که با انگشت بر لبش میزند، گویا میگوید کافی است.
خامشی بحرست و گفتن همچو جو
بحر میجوید ترا جو را مجو
هوش مصنوعی: سکوت همانند دریاست و سخن گفتن چون جوّی است که دریا را میجوید. بر توست که در جستجوی جو نباشی.
از اشارتهای دریا سر متاب
ختم کن والله اعلم بالصواب
هوش مصنوعی: به دلایل و نشانههای دریا توجه کن و از آن روی برنیارد. تصمیم خود را بگیر و خداوند بهترین را میداند.
همچنین پیوسته کرد آن بیادب
پیش پیغامبر سخن زان سرد لب
هوش مصنوعی: این بیادب همچنان پیش پیامبر سخن میگفت و از دهانش کلمات سرد و بیروح خارج میشد.
دست میدادش سخن او بیخبر
که خبر هرزه بود پیش نظر
هوش مصنوعی: او بدون اینکه بداند، با او حرف میزد، در حالی که حرفهای او بیمعنی و بیمحتوا بود.
این خبرها از نظر خود نایبست
بهر حاضر نیست بهر غایبست
هوش مصنوعی: این خبرهایی که بیان میشود، فقط برای کسانی که حاضر هستند اهمیت دارد و برای افراد غایب ارزشی ندارد.
هر که او اندر نظر موصول شد
این خبرها پیش او معزول شد
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقیقت و واقعیت نزدیک شود، این اخبار و افکار نامناسب برای او بیاهمیت و دور از ارزش میشود.
چونک با معشوق گشتی همنشین
دفع کن دلالگان را بعد ازین
هوش مصنوعی: زمانی که با معشوقت همنشین شدی، پس از این دلالان و واسطهها را دور کن.
هر که از طفلی گذشت و مرد شد
نامه و دلاله بر وی سرد شد
هوش مصنوعی: هر کس که از دوره کودکیش گذر کرده و به بزرگسالی رسیده است، دیگر نشانهها و علامتهای سرنوشتش برای او نمایان شده و مشخص شده است.
نامه خواند از پی تعلیم را
حرف گوید از پی تفهیم را
هوش مصنوعی: نامهای که خوانده میشود برای یادگیری است و سخنانی که بیان میشود برای فهماندن مفهوم.
پیش بینایان خبر گفتن خطاست
کان دلیل غفلت و نقصان ماست
هوش مصنوعی: گفتن خبر در مورد آینده به کسانی که به بصیرت و بینش معروف هستند، اشتباه است، زیرا این کار نشاندهندهی ناآگاهی و کمبود ماست.
پیش بینا شد خموشی نفع تو
بهر این آمد خطاب انصتوا
هوش مصنوعی: سکوت و آرامش، برای تو سودمند است. بنابراین، در اینجا کمی سکوت کن و گوش به زنگ باش.
گر بفرماید بگو بر گوی خوش
لیک اندک گو دراز اندر مکش
هوش مصنوعی: اگر بفرمایی، با کمال میل سخن میگویم، ولی کمی و به اختصار، زیرا درازگویی را خوش نمیدارم.
ور بفرماید که اندر کش دراز
همچنان شرمین بگو با امر ساز
هوش مصنوعی: اگر او دستور دهد که به درازا بکش، همچنان خجالتزده بگو با فرمانش سازگار باش.
همچنین که من درین زیبا فسون
با ضیاء الحق حُسامالدین کنون
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و جاذبهای اشاره میکند که او را به سوی حقیقت و نور هدایت میکند. او در حال حاضر در جستجوی حضور یک شخصیت بزرگ و الهامی به نام حسامالدین است، که به وضوح نشاندهنده اهمیت و قدرت روشنگری در زندگیاش میباشد.
چونک کوته میکنم من از رَشَد
او به صد نوعم بگفتن میکشد
هوش مصنوعی: وقتی من از رشد او کم میکنم، او به صد شکل در گفتن من را تحت فشار میآورد.
ای حسامالدین ضیاء ذوالجلال
چونک میبینی چه میجویی مقال
هوش مصنوعی: ای حسامالدین، تو که نور و روشنی را مینگری، پس چرا در طلب کلامی دیگر هستی؟
این مگر باشد ز حُبِّ مُشتَهَی
اِسقِنِی خَمراً و قُل لِی انَّها
هوش مصنوعی: آیا این عشق نمیتواند به من اجازه دهد تا از شراب بنوشم و به من بگوید که آن چه مینوشم چیست؟
بر دهان تست این دم جام او
گوش میگوید که قسم گوش کو
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که سخن در حال جاری شدن است و چیزی برای گفتن وجود دارد، اما لازم است که با دقت گوش کنیم تا آن را بشنویم و درک کنیم. این اشارهای به اهمیت توجه و شنیدن در لحظه دارد.
قسم تو گرمیست نک گرمی و مست
گفت حرص من ازین افزونترست
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به شدت و حرارت احساسات دارد. گوینده میگوید که اگر تو به آنچه که برایش مهم است گرمی میدهی، او بیشتر از اینها، احساس نیاز و اشتیاق دارد. در واقع، او میخواهد بگوید که آرزوها و خواستههایش فراتر از آن چیزی است که احساس میکند.
حاشیه ها
1396/04/15 21:07
جلیل Jalilomidi@yahoo.com
اسقنی خمرا و قل لی انها
اشاره است به قول شاعر عرب :
الا فاسقنی خمراً و قل لی هی الخمرٌ
و لا تسقنی سراً اذا امکن الجهرُ
1399/09/29 14:11
سهراب منفردنیا
با سلام و ارادت
پنجمین بیت از آخر نیاز به تصحیح دارد ، شکل صحیح آن :
| چونکه خامش میکنم من از رشد | او به صد نوعم به گفتن میکشد |
1403/06/15 02:09
کوروش
خلق را بنگر که چون ظلمانیاند
در متاع فانیی چون فانیاند
یعنی چه
1403/06/15 02:09
کوروش
هست منهاج و نهان در مکمنست
یافتش رهن گزافه جستنست
یعنی چه
1403/06/17 02:09
کوروش
آنک او گل عارضست ار نو خطست
او به مکتب گاه مخبر نوخطست
یعنی چه

مولانا