بخش ۵۸ - چالیش عقل با نفس هم چون تنازع مجنون با ناقه میل مجنون سوی حره میل ناقه واپس سوی کره چنانک گفت مجنون هوا ناقتی خلفی و قدامی الهوی و انی و ایاها لمختلفان
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
بر طرح سنگلاخ دیولاخ هم داریم یعنی جایی که دیو زیاد باشد
اندر این ره همره نالایقیم
بجای مصرع دوم در بیت زیر، مناسبتر می باشد
گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم
ما دو ضد پس همره نالایقیم
جان گشاید سوی بالا بالها
تن زده اندر زمین چنگال ها
راهزن= راه (اسم) + زن (بن مضارع)
لطفا معنای ابیات را هم توضیح دهید تا برای طیف بیشتری قابل استفاده گردد و پای این سفره تعداد بیشتری بهره مند شوند.
بابا تو این آبادی یه فرد ادیب پیدا نمیشه تا با توضیحاتش این گنجینه را رمز گشایی کند و به مضامین بلندش دست رسی یابیم؟!
برای تفسیر بهتر و درک معانی از کتاب شرح مثنوی نوشته ی کریم زمانی استفاده کنید.
چیکده سخن این است که تا زمانی که شما درگیر هوای نفسانی باشید
و او را نکشته باشید همواره در جنگ خواهید بود زیرا این نفس به راحتی رام نمیشود و در نتیجه باید رهایش کنید و بدون این نفس راه را ادامه دهید .
تفسیر مثنوی معنوی دکتر سروش عالیه به دوستان پیشنهادمی کنم
با درود به دوستداران گنجور، بالاخص علاقمندان به مولانا؛
برخی از دوستان طالب شرح و تفسیر هستند، لذا بنده در حد وسع، تعبیر خودم را مرقوم میکنم، البته که این تعبیر شخصی بنده هست و کوچکترین ادعایی بر صحتش نیست. با تشکر.
ابتدا معنی ظاهری:
در این شعر مولانا از مجنون سخن میگوید که سوار بر شتری به سوی یار خود در حرکت است، مجنون غرق در سودای لیلی و شترش حیران در پی کره اش است. به محض اینکه مجنون در فکر معشوق، حواسش مختل می شود، شتر که مترصد این حواس پرتی مجنون است، راه کج میکند به سمت کره ش!! تا مجنون به خود آید، فرسنگ ها از مبدا دور شده. با چنین وضعیتی، مجنون سالها در راه خواهد بود و به منزل نمیرسد، به همین خاطر رو به شترش گوید: من و تو هر دو عاشقیم، در حالیکه معشوق های ما در دو مسیر متضاد هستند، پس همراهی ما مناسبتی ندارد! تو نه میل با من داری نه اختیارت با من است!
از اینجا حضرت مولانا اشاراتی به دو مشبه اصلی شعرش میکند، درواقع مجنون استعاره از جان(یا روح آدمیست) و اشتر استعاره از تن(نفس آدمیست)، از این رو مخاطب میتواند به سایر مشبهات نیز پی برد، لیلی استعاره از هدف غایی آدمی در این دنیا است، درواقع به حضور رسیدن آدمی را به وصال عشق لیلی تشبیه کرده است. از طرفی هوا و هوس های نفس را به کره شتر تشبیه کرده است. لذا تا مجنون سوار بر این شتر است، نه تنها به وصال نمیرسد، بلکه هرلحظه از هدف دورتر میشود! (البته به نظر حقیر، از آنجا که اگر شتر، کره ای نداشته باشد، مهارش ممکن و در جهت هدف روان خواهد شد، پس اگر آدمی بتواند هوا و هوسش را حذف کند، میتواند سوار بر مرکب خود(جسم فیزیکی) نیز به وصال حق رسد. درست است جسم و تن از جنس متعالی آدمی نیست، اما اولا مرکب آدم برای گذر از این دنیاست و امانت الهیست، ثانیا نمیتوان آن را رها کرد! لذا به نظر میرسد مقصود از فتادن ز شتر، خلاص کردن خود از هوا و هوس نفسانیست، خلاص کردن خود از دلبستگی های دنیوی، از درگیری هایی که مانع صلح ما با خود و دیگران میشود.)
حضرت مولانا در ادامه از تضادهای مجنون(جان و روح) و شتر(تن و نفس) میگوید. جان(روح) از هجرانِ مقصود و در فقر و نداری(کنایه از اینکه دوری از خدا، نهایت فقر و نداریست) سعی میکند به سمت عرش رود، اما تن و نفس مثل شتر از عشق بوتهی خاری(چیزی بی ارزش، کنایه از دلبستگی های دنیوی) به زمین چسبیده!! پس مجنون میگوید: تا وقتی تو که هلاک و دلبسته ی وطن هستی با منی، به وصل لیلی نخواهم رسید(وطن یعنی جایی که کرهی شتر هست، کنایه از دلبستگی های دنیای مادی است، درواقع تن و جسم فیزیکی ما به دنیای مادی تعلق دارد که معنای وطن میدهد. بنابراین تا وقتی ما دلبسته دنیای مادی هستیم، دلبسته ی قدرت، ثروت، همسر، فرزند، هوس های مادی و... باشیم، به وصال حق نخواهیم رسید)
مجنون ادامه میدهد: تا به حال با تو عمر خودم را تلف کردم، مثل قوم بنی اسرائیل که سالها در بیابان دربه در بودند! بین من و مقصودم فقط دو قدم فاصله بود، اما بخاطر گیر کردن در تله ی تو، شصت سال دربه در شدم و هنوزم به عشقم نرسیدم!!
مجنون خودش را از شتر به پایین پرت میکند، این کار باعث میشود بدنش تکه تکه و زخمی شود و از قضا یک پایش هم بشکند(این ابیات کنایه از سختی فوقالعادهی دل کندن از هوا و هوس نفسانی و دلبستگی های دنیاست. حضرت مولانا به زیبایی هرچه تمام تر به شکستن پای مجنون اشاره میکند. مجنون میخواهد سفرش را پیاده طی کند و از اتفاق پایش میشکند، این شکستگی پا چقدر میتواند او را از تصمیمش برگرداند؟؟ این شکستگی پا کنایه از ریاضت بی نهایت و قدرت بسیار زیاد وسوسه های دنیوی دارد که میتوانند آدمی را از رفتن به سمت وصال بازدارد و انسان باید مصمم و اراده ای پولادین برای وصل یار داشته باشد!!) مجنون با اراده ای هرچه تمام تر میگوید حالا که پایم شکسته، غلط غلطان به سمت معشوق میروم(مثل گوی در انحنای چوب چوگان، میتونه کنایه از حرکت سریع تر هم داشته باشه)
بعد حصرت مولانا میفرماید، به خاطر همین آن حکیم خوش سخن، نفرین میکند سواری را که از هوا و هوس نفسانی جدا نمیشود.
البته که راه سخت است، اما مگر مجنون به خاطر وصل لیلی خودش را به آب و آتش نزد؟ حال عشق مولی از عشق لیلی کمتر است؟ پس مث مجنون گوی شو غلط غلطان به سمت عشق برو، از مشقات و ریاضت های راه هم هراسی به دل راه نده که این راه، راه رسیدن به خداست، خداوند وقتی گوی شدن تو را ببیند(عزم جزم تو را ببیند) تو را به سمت خودش خواهد کشید(مثل چوب چوگان که گوی را با سرعت هدایت میکند)
این را بسیار عظیم است و پاداش وصال حق از ثواب زهد تمامی جنیان و انسیان بیشتر است. راهی هم نیست که هرکسی توان طی نمودن داشته باشد، تنها ستوده ترین و شایسته ترین ها میتوانند به وصال حق برسند، والسلام.
مجددا تاکید میکنم که اینها برداشت های شخصی بنده است، اگر تعابیر حقیری چون من بر خلاف نظرات کسی است، ارزش ستیز ندارد، لذا ضمن پوزش از دلخوری احتمالی برخی از دوستان، پیشنهاد میدهم آن دسته از دوستان وقت گرانبهای خود را برای حقیری همچو منی هدر ندهند.
آرزوی شادمانی و سلامتی برای همگان دارم...
عالی بود سپاسگزارم ❤
درود بر شما بسیار عالی و زیبا و کامل توضیح دادید و فوق العاده خوب بود. یه توضیح کوچیک و مختصر در مورد کلمه ی وطن در وصف شتر اون دهی هست که شتر بچه اش اونجاست و در مورد مجنون واژه ی وطن همون نیستانی هست که روح از اونجا ببریده شده و وطن روح در نزد خداست در فضای عدم و نیستی
بخش انتهایی برنامه 845 گنج حضور توضیح مبسوطی از این بخش دارد .
Parvizshahbazi
پیوند به وبگاه بیرونی
با سلام .احتراما
(سپس)در بین زیر اشتباه باشه و (ز پس) درست تر
فهم کردی زو که غافل گشت و دنگ
رو زپس کردی به کره بی درنگ
چون به خود باز امدی دیدی زجا
کو زپس رفتست بس فرسنگها
و همچنین در این بیت هم
نیستت بر وفق من مهر و مهار
کرد باید از صحبت تو اختیار
اختیار معنی نمیده به نظرم اغتیار باشه به معنی از صحبت و همنشینی تو دوری کردن
بزرگترین نکته این داستان اشاره به نوع سوم از انسان هایی هست که هم عقل دارن هم نفس ، این دسته در برزخ به سر میبرند و تا زمانی که در این حالت باشن نه به دنیا میرسن نه به آخرت یا به تعبیر بهتر هم دنیاشونو از دست میدن هم آخرت
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
این دسته از آدم ها باید خیلی سریع تکلیفشون رو با خودشون مشخص کنن مثل همین مجنون که تکلیفش مشخص شد و راه خدا رو در پیش گرفت وگرنه از اینجا رونده و از اونجا مونده میشن و عاقبت جالبی نخواهند داشت .
ممنونم .
سلام
منظور از عشق مولا چیه؟؟
سلام علی جان
مولانا در این بخش وعلی الخصوص بیت 13 به بعد تقابل روح خدایی ویا جان آدمی ،باتن خاکی در سفر دنیوی را در مثال به سفر مجنون با ناقه مشابهت داده است ودر بیت 26 و 27 عشق به حضرت خداوند را مطرح کرده و انسان گمراهی که در راه این سفر عشق ،از تن خاکی پیاده و چون گوی غلطان نگردد را، مستوجب نفرین حکیم خوش دهن میداند پس منظور عشق به خداوند است .
شاد باشی عزیز
سلام حاجی رضا
تشکر
توضیحت عالی بود،ممنون.
مولانا در این داستان چهار نماد را بکار گرفته است
۱- لیلی = عالم علوی و معنویت و وصال بحق
۲- مجنون = سالک رهرو مجذوب به عالم علوی
۳ - ناقه = نفس اماره با نیروی غلبه جوئی
۴- کره = هوا های نفسانی شهوات و دنیا پرستی و مادیات
و بقیه داستان و ماجرای سالک و نحوه راهرویش و نتیجه
این چنین سیریست مستثنی ز جنس
کان فزود از اجتهاد جن و انس
یعنی چه
این چنین جذبیست نی هر جذب عام
که نهادش فضل احمد والسلام
تفسیر لطفا
میگه برای سیر الی الله باید همچین اشتیاقی داشته باشی و خودت رو از شتری که به سمت هوا و هوس میره بندازی پایین گرچه این راه سخته و ممکنه پات بشکنه و باید پاتو ببندی و غلتان غلتان مثل گوی به سمت خدا حرکت کنی و این جذب مد نظر هست نه هر جذبی.
که این اشتیاق و جذب، راه و رسم رو حضرت محمد هستش