گنجور

بخش ۵۶ - در تفسیر این حدیث مصطفی علیه‌السلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم

در حدیث آمد که یزدان مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گره را جمله عقل و علم و جود
آن فرشته‌ست او نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص و هوا
نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی
هم‌چو حیوان از علف در فربهی
او نبیند جز که اصطبل و علف
از شقاوت غافلست و از شرف
این سوم هست آدمی‌زاد و بشر
نیم او ز افرشته و نیمیش خر
نیم خر خود مایل سفلی بود
نیم دیگر مایل عقلی بود
آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب
وین بشر با دو مخالف در عذاب
وین بشر هم ز امتحان قسمت شدند
آدمی شکلند و سه امت شدند
یک گره مستغرق مطلق شدست
هم‌چو عیسی با ملک ملحق شدست
نقش آدم لیک معنی جبرئیل
رسته از خشم و هوا و قال و قیل
از ریاضت رسته وز زهد و جهاد
گوییا از آدمی او خود نزاد
قسم دیگر با خران ملحق شدند
خشم محض و شهوت مطلق شدند
وصف جبریلی دریشان بود رفت
تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت
مرده گردد شخص کو بی‌جان شود
خر شود چون جان او بی‌آن شود
زانک جانی کان ندارد هست پست
این سخن حقست و صوفی گفته است
او ز حیوانها فزون‌تر جان کند
در جهان باریک کاریها کند
مکر و تلبیسی که او داند تنید
آن ز حیوان دگر ناید پدید
جامه‌های زرکشی را بافتن
درها از قعر دریا یافتن
خرده‌کاریهای علم هندسه
یا نجوم و علم طب و فلسفه
که تعلق با همین دنیاستش
ره به هفتم آسمان بر نیستش
این همه علم بنای آخورست
که عماد بود گاو و اشترست
بهر استبقای حیوان چند روز
نام آن کردند این گیجان رموز
علم راه حق و علم منزلش
صاحب دل داند آن را با دلش
پس درین ترکیب حیوان لطیف
آفرید و کرد با دانش الیف
نام کالانعام کرد آن قوم را
زانک نسبت کو بیقظه نوم را
روح حیوانی ندارد غیر نوم
حسهای منعکس دارند قوم
یقظه آمد نوم حیوانی نماند
انعکاس حس خود از لوح خواند
هم‌چو حس آنک خواب او را ربود
چون شد او بیدار عکسیت نمود
لاجرم اسفل بود از سافلین
ترک او کن لا احب الافلین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در حدیث آمد که یزدان مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید
هوش مصنوعی: در روایات آمده است که خداوند بلندمرتبه، جهان را به سه روش مختلف خلق کرده است.
یک گره را جمله عقل و علم و جود
آن فرشته‌ست او نداند جز سجود
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این اشاره دارد که تمام عقل و علم و بخشش و خوبی در انسان به نوعی تحت تأثیر یک عنصر معنوی و مقدس قرار دارد. این عنصر، مانند یک فرشته، تنها می‌تواند در حال سجده و خاکساری باشد و درک عمیق‌تری از حقیقت ندارد. به عبارت دیگر، شناخت واقعی و برتری‌های معنوی به سجود و تواضع وابسته است و نیازمند فراتر رفتن از دانسته‌های ظاهری است.
نیست اندر عنصرش حرص و هوا
نور مطلق زنده از عشق خدا
هوش مصنوعی: او هیچ حرص و تندی در وجودش ندارد؛ نور مطلقی که از عشق خدا زنده است.
یک گروه دیگر از دانش تهی
هم‌چو حیوان از علف در فربهی
هوش مصنوعی: گروهی دیگر از افراد هستند که به اندازه‌ی حیوانات، فقط به نیازهای مادی و فیزیکی خود فکر می‌کنند و از علم و دانش واقعی بی‌بهره‌اند. آنها تنها به پرورش بدن و ظاهر خود می‌پردازند، بی‌آنکه در پی رشد فکری و معنوی باشند.
او نبیند جز که اصطبل و علف
از شقاوت غافلست و از شرف
هوش مصنوعی: او فقط به اصطبل و علف نگاه می‌کند و از بدبختی خود بی‌خبر است و از شأن و مقام خود غافل است.
این سوم هست آدمی‌زاد و بشر
نیم او ز افرشته و نیمیش خر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که انسان ترکیبی از ویژگی‌های خوب و بد است. نیمی از او دارای خصوصیات فرشتگی و نیکی است، در حالی که نیمی دیگر به صفات زشت و ناپسند شبیه است. به بیان دیگر، انسان هم می‌تواند با فضیلت باشد و هم با رذیلت، و این تضاد در ذات او وجود دارد.
نیم خر خود مایل سفلی بود
نیم دیگر مایل عقلی بود
هوش مصنوعی: نیمی از وجود انسان به دنیای مادی و خواسته‌های دنیوی تمایل دارد، در حالی که نیمه دیگر او به سوی عقل و آگاهی و ارزش‌های معنوی می‌رود.
آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب
وین بشر با دو مخالف در عذاب
هوش مصنوعی: دو دسته از مردم در آرامش و امنیت زندگی می‌کنند، اما این انسان در میان دو دشمن با دردسر و رنج روبه‌رو است.
وین بشر هم ز امتحان قسمت شدند
آدمی شکلند و سه امت شدند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که انسان‌ها نیز بر اساس آزمایش‌ها و آزمون‌هایی که در زندگی تجربه می‌کنند، به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شوند. همه انسان‌ها به شکل آدمی هستند، اما به دلیل تجربیات و آزمون‌هایی که پشت سر می‌گذارند، به سه گروه یا امت مختلف تبدیل می‌شوند.
یک گره مستغرق مطلق شدست
هم‌چو عیسی با ملک ملحق شدست
هوش مصنوعی: یک گره کاملاً غرق در نور و حقیقت شده است، مانند عیسی که به آسمان‌ها پیوسته و به عالم ملکوت ملحق شده است.
نقش آدم لیک معنی جبرئیل
رسته از خشم و هوا و قال و قیل
هوش مصنوعی: آدم به شکل و ظاهر خود در دنیا وجود دارد، اما معنای او فراتر از این است و به نوعی از خشم، هوای نفس و گفت‌وگوهای بی‌فایده رهایی یافته است.
از ریاضت رسته وز زهد و جهاد
گوییا از آدمی او خود نزاد
هوش مصنوعی: انسانی که از سختی‌ها و زهد و تلاش در میدان نبرد رهایی یافته است، گویی از خود انسانیت خود آزاد شده و به مرتبه‌ای بالاتر دست یافته است.
قسم دیگر با خران ملحق شدند
خشم محض و شهوت مطلق شدند
هوش مصنوعی: در یکی دیگر از روزها، کسانی که به خران پیوستند، به شدت خشمگین و تحت تأثیر تمایلات جنسی قرار گرفتند.
وصف جبریلی دریشان بود رفت
تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت
هوش مصنوعی: وصف حضرت جبرئیل در آن زمان به گونه‌ای بود که خانه کوچک بود و آن توصیف بسیار زیبا و دل‌انگیز.
مرده گردد شخص کو بی‌جان شود
خر شود چون جان او بی‌آن شود
هوش مصنوعی: انسانی که از زندگی و روح خود بی‌خبر باشد، مانند موجودی بی‌ارزش می‌شود، زیرا اگر روح او از وجودش جدا شود، چیزی از او باقی نخواهد ماند.
زانک جانی کان ندارد هست پست
این سخن حقست و صوفی گفته است
هوش مصنوعی: این سخن درست است و صوفی بیان کرده است، زیرا اگر کسی روح و جان نداشته باشد، وجود او بی‌ارزش و پست خواهد بود.
او ز حیوانها فزون‌تر جان کند
در جهان باریک کاریها کند
هوش مصنوعی: او از حیوانات برتر است و در این دنیا که پر از چالش‌ها و تنگناهاست، تلاش و کوشش می‌کند.
مکر و تلبیسی که او داند تنید
آن ز حیوان دگر ناید پدید
هوش مصنوعی: مایه‌ای که او در فریب و نیرنگ خود به کار می‌برد، چنان پیچیده و خاص است که از هیچ موجود دیگری قابل قیاس نیست.
جامه‌های زرکشی را بافتن
درها از قعر دریا یافتن
هوش مصنوعی: دوختن لباس‌های زربافت به سختی انجام می‌شود و پیدا کردن درهای گرانبها از عمق دریا کار آسانی نیست.
خرده‌کاریهای علم هندسه
یا نجوم و علم طب و فلسفه
هوش مصنوعی: جزئیات و نکات ریز از علوم مختلف مانند هندسه، نجوم، پزشکی و فلسفه.
که تعلق با همین دنیاستش
ره به هفتم آسمان بر نیستش
هوش مصنوعی: کسی که به همین دنیا وابسته است، نمی‌تواند به بلندای آسمان‌ها دست پیدا کند.
این همه علم بنای آخورست
که عماد بود گاو و اشترست
هوش مصنوعی: این همه دانشی که به دست آمده، تنها پایه و اساس چیزی است که نیازی به آن داریم؛ همان‌طور که نیروی اصلی و اساسی برای بارکش‌ها (گاو و شتر) لازم است.
بهر استبقای حیوان چند روز
نام آن کردند این گیجان رموز
هوش مصنوعی: برای حفظ حیات موجودات، چند روزی نام آن را گذاشتند این درختان که رازهایی دارند.
علم راه حق و علم منزلش
صاحب دل داند آن را با دلش
هوش مصنوعی: دانش مسیر درست را به خوبی نشان می‌دهد و کسی که دل دیوانه‌وار دارد، با احساساتش می‌داند که این مسیر کجاست.
پس درین ترکیب حیوان لطیف
آفرید و کرد با دانش الیف
هوش مصنوعی: در این ترکیب، موجودی ظریف و خاص خلق شده است که با دانش و فهم عمیق همراه است.
نام کالانعام کرد آن قوم را
زانک نسبت کو بیقظه نوم را
هوش مصنوعی: آن قوم، نام حیوانات بزرگ را قرار دادند، زیرا که آنچه به خواب بیفتد نسبتش به خواب نیست.
روح حیوانی ندارد غیر نوم
حسهای منعکس دارند قوم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که موجودات غیر انسانی (حیوانات) روحی از نوع انسانی ندارند، بلکه تنها احساسات و حس‌هایی دارند که به شکل منعکس شده عمل می‌کنند. به عبارت دیگر، آن‌ها صرفا واکنش‌هایی به محیط دارند و تا حدی از ادراکات انسانی بی‌بهره هستند.
یقظه آمد نوم حیوانی نماند
انعکاس حس خود از لوح خواند
هوش مصنوعی: بیداری به وقوع پیوست و دیگر نشانی از خواب حیوانی باقی نمانده است. احساسات او مانند نوشته‌ای بر لوح، به وضوح بیان می‌شود.
هم‌چو حس آنک خواب او را ربود
چون شد او بیدار عکسیت نمود
هوش مصنوعی: شبیه این است که حس او خوابش را ربوده و وقتی بیدار شد، احساسات او را نشان داد.
لاجرم اسفل بود از سافلین
ترک او کن لا احب الافلین
هوش مصنوعی: بنابراین باید از افرادی که در سطح پایین قرار دارند و به آنها تمایلی ندارم، دوری کنم.

حاشیه ها

1392/12/03 15:03

با سلام.
یک اشتباهی رد بیت هفتم، مصرع دوم واقع شده که باید به اصلاح آن پرداخته شود. شعر ازین قرار است:
نیم خر خود مایل سفلی بود
نیم دیگر مایل عقلی بود
در مصرع دوم کلمۀ عقلی اشتباه نوشته شود زیرا آن کلمه در نسخۀ اصلی کتاب علوی است که متضار کلمۀ سفلی در مصرع اول است. و باید نوشته شود: نیم خر خود مایل سفلی بود
نیم دیگر مایل علوی بود.
سفلی = عالم پائین یا دنیا
علوی= عالم بالا

1394/11/13 14:02

این همه علم بنای آخرست
که عماد بود گاو و اشترست
آخور آخر نوشته شده است

1395/03/15 02:06
سینا

بیت ششم مصراع دوم
نیم او ز افرشته و نیمیش خر
اصلاح شود به:
از فرشته نیمی و نیمی ز خر

1395/03/16 07:06
علی حاجی

سلام،
به نظر 2 بیت سقط شده است (از قلم افتاده است):
پس از بیت "نیمی از افرشته و نیمیش خر..." ، جای این 2 بیت خالی است:
"عقل اگر غالب شود پس شد فزون از ملایک این بشر در آزمون"
"شهوت ار غالب شود خود کمتر است از بهائم این بشر زان که ابتر است"

1396/09/22 01:11
خرسند بیدار

"این همه علم بنای آخُرست
که عماد بود گاو و اشترست
بهر استبقای حیوان چند روز
نام آن کردند این گیجان رموز"
برای همه ی مغروران به علم، این بهترین ذکر است. بارها بر لب بیاورید و از خدا طلب کاهش غرور کنید.

1396/10/10 18:01
مختار

شیخ بهائی شعری به همین مضمون دارند:
چند و چند از حکمت یونانیان؟
حکمت ایمانیان را هم بدان
چند زین فقه و کلام بی‌اصول
مغز را خالی کنی، ای بوالفضول
صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف
از اصول عشق هم خوان یک دو حرف

1397/01/09 00:04
Nazanin

آیا واقعا میتوان با این تفکرو فلسفه که علم را بنای " آخور و عماد گاو و شتر " میداند ، در آشنایی با احوال جهان ، راه به جایی برد ؟!
همینجاست که میتوان پی به علل عقب ماندگی شرق برد !

1403/05/05 02:08
کوروش

خاتم ملک سلیمان است علم

جمله عالم صورت و جان است علم

این علمی که گفتن برتر از مهندسی و پزشکیه علم عشق حق تعالاست وگرنه مولانا علم رو پست ندونسته بلکه این علم رو نسبت به اون علم پست دونسته 

علت عقل ماندگی شرق از بین رفتن کتابخانه ها و درگیر شدن با مسائل مذهبی بوده

1397/12/16 13:03
رضا از کرمان

با سلام خدمت نازنین
با توجه به متن ومعنی شعر، حضرت مولانا هرگز مخالف کسب علم نیستند بلکه از چند بیت قبل ایشان میفرمایندآدمی نسبت به حیوان به علت داشتن علم میتواند کارهای خارق العاده انجام دهد ولی باید توجه داشت که هدف بسیاری از انسانها از کسب دانش صرفاً کسب درآمد وتامین شغل بهتر وبقول ایشان بنای آخوری بزرگتر است وبدون عشق راهی به اسمان نمیبرد الان خودت مثالهای آن را در زندگی ببین  مثلا دکتری که به سوگند پزشکی وفاداره ونجات همنوع براش ارزش داره واز اون ارضا میشه با طبیبی که فقط دنبال مال اندوزی است یا معلم متعهدی که آموزش واخلاقیات براش اصله،بامعلمی که به شاگردش هیچ نمی‌آموزه که هیچ ،حتی به انحراف میکشه یا روحانیی که دین فروشی میکنه و.... آیا این گروه چه هدفی را از کسب علم ودانش داشتند بجز بنای آخور.   البته منکر عقب ماندگی جهان سوم نمیشوم ولی با موضوع وکلام مولانا ارتباطی ندارد.

 صد هزاران فضل داند از علوم

جان خود را می نداند آن ظلوم

داند او خاصیت هر جوهری

در بیان جوهر خود چون خری!  (ب 119 د 3)

1398/02/22 23:04
محمد جواد

با سلام خدمت خانم نازنین
در جواب شما باید اظهار داشت که حضرت مولا در زمانی زندگی میکردند که حکمت وجود داشته و علم امروز که بیشتر شبیه اطلاعات عمومی ست به نحوی بچه بازی محسوب میشده.دکتر قمشه ای از خانم امیلی برونته نقل میکند که در گذشته wisdom به معنای حکمت و فرزانگی وجود داشته است.همان علمی که سبب ایجاد بینش و به قولی بصیرت میشود.پس از ان و در اثناء طریقت کسب معرفت knowledge ایجاد شد و به معنای دانش بود که یک گام از حکمت پایین تر بوده است.بعد از دانش infromation به معنای اطلاعات روی کار امد و همرا با ان کسانی پیدا شدند که فقط اطلاعات داشتند و از این اطلاع داشتن هیچ استفاده ای نمکردند.جالبه بدانید که از سال 1800 میلادی به بعد وارد عصر اطلاعات شدیم و همچنان در آنیم.
زاده گویی نکنم.در تایید حرف آقای رضا باید عرض کنم که معرفت مولانا به عنوان سمبلی برای شرق بالاتر از حد ادراک الان ماست.در ضمن باید خدمتتان عرض کنم که فلسفه ی شرق ناشی از تفکر و فلسفه ی غرب است.اگر کتاب های شیخ اشراق،ابن سینا ، ملاصدرا و ... را در فلسفه ی شرق مطالعه کرده باشید، و همچنین کتاب های امثال اریک فروم، هگل و ... را هم مطالعه کنید متوجه شباهتشان با هم می شوید.وجود کتاب های فلاسفه ی مشرق پیش از فلاسفه ی غرب و شباهت مابینشان که عرض کردم، گواهی بر این ادعاست.

1398/05/06 02:08

با سلام خدمت نازنین:مطلب مولانای بزرگوار اصلا مخالفت با علم نه بلکه برتریت دادن عشق و اخلاق انسانی نسبت به علم است باید گفت که علم به تنهایی خود یک عنصر خنثی است و خوبی و بدی آن بستگی به نوع استفاده ما دارد بطور مثال دانشمندی علم تجزیه اتم میداند یا فیزیک اتمی اگر از دانش خود برای ایجاد نیروگاهی جهت تولید برق و روشنایی و خدمت به بشریت استفاده کند خوب است ولی اگر بمب اتم بسازد برای قتل و عام بشریت خطرناک و بد همینطور میتوان مخترعی را در نظر گرفت که هواپیمای مسافر بری بسازد و یا جت جنگی و‌ هزاران مثال دیگر را متصور شوید ....پس علم آخور و‌ دنیا همان علمی است که دارنده اش از داشتن عواطف و اخلاق انسانی محروم بوده و علمش جز تباهی و ویرانی حاصلی ندارد

1398/12/14 03:03
سعادت

در موافق بودن حضرت مولانا با علم و دانش همین بس که
چون که ماهیت جان مخبرست
هرکه او آگاه تر ، با جان تر است
علم واقعی و اصلی و برتر همان بصیرت است که حق و باطل را با آن تشخیص میدهند و برای همه واضح است برتری این علم به سایر علوم که علم بنای آخور هستند

1399/07/15 09:10

این شعر مولوی اشاره به حدیث امام علی(ع) می نماید که شیخ صدوق قمی(قبر ایشان در ابن بابویه شاه عبدالعظیم است) در کتاب خصال خود آن را نقل کرده است:
إنَّ اللّه َ عز و جل رَکَّبَ فِی المَلائِکَةِ عَقلاً بِلا شَهوَةٍ ، ورَکَّبَ فِی البَهائِمِ شَهوَةً بِلا عَقلٍ ، ورَکَّبَ فی بَنی آدَمَ کِلَیهِما ، فَمَن غَلَبَ عَقلُهُ شَهوَتَهُ فَهُوَ خَیرٌ مِنَ المَلائِکَةِ ، ومَن غَلَبَت شَهوَتُهُ عَقلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ البَهائِمِ

1399/08/05 21:11
بهروز

مولانا با زبان بی‌زبانی میفرمایند مهندس = کالانعام بل اضل

1399/08/18 15:11
داود

مولانا در دفتر پنجم ابیات 557 به بعد هم در تعریض به دانش بیهوده اشعار نغزی دارد که گنجوریهای عزیز را به خواندن آن سخنان از جنس حکمت وبینش دعوت می کنم. از دستش ندهید.

1401/09/10 02:12
حنّان

اینکه عارفان عقل و علم را تحقیر می‌کردند درست است و سخنانی مانند این: «عقل در وصفش چو خر در گل بماند» یا «این همه علم بنای آخور است» کم نیست، اما فراموش نکنیم که آنها عقل را در قیاس با عشق و علم را در قیاس با حکمت الهی پست‌تر می‌دانستند نه اینکه طرفدار بی عقلی و بی سوادی باشند به قول حافظ 

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی   عشق داند که در این دایره سرگردانند

شاید چندان هم بیراه نباشد. کسی که هدف زندگیش را خودِ علم که امری کاملاً این جهانی است قرار دهد و از آن وسیله ای برای دست‌یابی به اهداف متعالی و انسانی نسازد در گمراهی آشکار است و این نیازی به توضیح ندارد.

 

 

 

 

1403/05/03 23:08
کوروش

مرده گردد شخص کو بی‌جان شود

 

خر شود چون جان او بی‌آن شود

 

زانک جانی کان ندارد هست پست

 

این سخن حقست و صوفی گفته است

 

منظور از ( آن ) چیست ؟

1403/05/04 09:08
رضا از کرمان

سلام 

 مراد از آن  , وصف جبریلی یا همان روح خدایی است .همانطور که با خروج جان یا قطع ارتباط روح از وجود هر شخص او میمیرد  هرکه از روح خدایی خود فاصله بگیرد از درجه انسانی سقوط کرده ودر زمره بهایم (خر) قرار خواهد گرفت . در ظاهر زنده است ولی اورا مرده فرض کن و در زمره اسفل السافلین.

1403/05/05 02:08
کوروش

سلام

روح خدایی چیه

1403/05/05 02:08
کوروش

روح حیوانی ندارد غیر نوم

 

حسهای منعکس دارند قوم

 

یقظه آمد نوم حیوانی نماند

 

انعکاس حس خود از لوح خواند

 

هم‌چو حس آنک خواب او را ربود

 

چون شد او بیدار عکسیت نمود

 

تفسیر لطفا 

 

1403/05/05 08:08
رضا از کرمان

سلام 

  آقا کوروش عزیز مقصود بنده از روح خدایی ، همان فطرت بشری یا همان روح هرانسانی است که ، در روز الست به عزت وبزرگی خداوند گواهی داده وقبول بندگی نموده وقطعاً باید به اهداف خالق ازاین خلقت ،وظایف خود وراز هستی هشیار وآگاه گردد واین جزبا مدد از بعد روحانی  ما ممکن نیست  وگرنه نیمه بهیمی ما،  جز شهوت مطلق وخشم محض  آمالی ندارد انسان اسیر در دست نیمه دوم در قالب حیوانی است با این تفاوت که باریک کاری هم میداند یا بگفته ایشان حیوان لطیفی که از قضا  با دانش هم الیف گشته  .  در این بخش مولانا  کل بشر را بسته به برخورداری از وصف جبریلی یا وصف حیوانی از هم متمایز کرده است  در اینجا میفرمایند که انسانهایی که تابع بعد حیوانی وشهوانی خود هستند در خواب غفلت بسر میبرند  اصولا بعد حیوانی بجز در عالم رویا وخیال سیر کردن هنر دیگری ندارد و پر واضح است که تصویرات عالم رویا وخواب هرگز واقعی نیست  وبقول ایشان حسهای وارونه ومنعکس را ارایه میدهد برای مثال یک آدم فقیر در عالم خواب میتواند پادشاه باشد ویا یک آدم بد کاره در عالم رویا میتواند در نقش یک عابد باشد  وشاید برعکس وهر نقش دیگری که تصور نمایید و در همین عالم رویا با خیالات خود خوش است ولی آنگاه که از خواب هوشیار میگردد بناگاه میبیند که همانی که بوده ،هست وتمام این تصورات فقط در عالم خواب ورویا بوده وبس .ولی در مقابل  برای انسان آگاه از هوشیاری وبرخوردار از خرد خدایی  خواب ورویا وتصورات موهوم وخیالی دیگر وجود ندارد چنین انسانی زنده به زندگی است و حس واقعی وهدف غایی از زندگی را درک کرده  و انگار که از لوح خدایی  دستورات رامیخواند وعمل میکند  وتصویر واقعی خود را در آیینه کاینات میبیند وبه نقش خود در صحنه بازی زندگی به خوبی آگاه است وبا یک انسان وهم آلوده در خواب غفلت ، در مقابل حوادث واتفاقات ، کاملا متفاوت عمل خواهد کرد  وبا بهره از خرد کیهانی پاسخ متناسب را میدهد نه با استفاده از موهومات عقلی  مستند بر ادراکات حسی.

نوم = خواب

 یقظه = هوشیاری 

 قوم = قایم (در اینجا به معنی نمود داشتن)

(البته در اینجا منظور هشیاریی است که، آدمی در طول حیات با ممارست و نظارت بر خود بدست آورده  وگرنه پس از از مرگ همه به امر یرجعون الی الله  به هشیاری میرسند  ولی امتیازی نیست چون آن تو نیست این گنج را در درون خود نیافتی وبدین تعبیر ،برای گروهی یوم الحسرت است .

عاقبت این خانه خود ویران شود/// گنج از زیرش یقین عریان شود 

لیک آن تو نباشد زانکه روح /// مزد ویران کردنستش آن فتوح

چون نکرد آن کار مزدش هست ،لا /// لیس للانسا ن الی ما سعی    دفتر4 بخش98)

 

  شاد باشی