گنجور

بخش ۵۳ - بیان آنک حصول علم و مال و جاه بدگوهران را فضیحت اوست و چون شمشیریست کی افتادست به دست راه‌زن

بَدگُهَر را عِلم و فَن آموختَن
دادنِ تیغی به دَستِ راه‌زَن
تیغ دادن دَر کَفِ زَنگیِ مَست
بِهْ که آیَد عِلم، ناکَس را به دَست
عِلم و مال و مَنصَب و جاه و قِران
فِتنه آمَد دَر کَفِ بَدگوهَران
پَس غَزا زین فَرض شُد بَر مؤمِنان
تا سِتانَند از کَفِ مَجنون سِنان
جانِ او مَجنون، تَنَش شَمشیرِ او
واسِتان شَمشیر را زان زِشت‌خو
آنچه مَنصَب می‌کُنَد با جاهِلان
از فَضیحَت کِیْ کُنَد صَد ارسلان
عِیبِ او مَخفیستْ، چون آلَتْ بیافت
مارَش از سوراخ بَر صَحرا شِتافت
جُمله صَحرا مار و کَژدُم پُر شَوَد
چونکِ جاهل شاهِ حُکمِ مَر شَوَد
مال و مَنصَب، ناکَسی کآرَد به دَست
طالبِ رُسوایی خویش، او شُدَست
یا کُنَد بَخل و عطاها کَم دَهَد
یا سَخا آرَد بنا موضِع نَهَد
شاه را دَر خانهٔ بِیذَق نَهَد
این چُنین باشَد عَطا که اَحمَق دَهَد
حُکمْ چون دَر دَستِ گُمراهی فِتاد
جاه پِندارید دَر چاهی فِتاد
رَه نمی‌دانَد قَلاوُوزی کُنَد
جانِ زشتِ او، جَهان‌سوزی کُنَد
طِفلِ راهِ فَقر چون پیری گِرفت
پی‌رُوان را غولِ اَدباری گِرفت
که بیا تا ماه بِنمایَم تُرا
ماه را هَرگز نَدید آن بی‌صَفا
چون نُمایی چون نَدیدَستی به عُمر
عکسِ مَه دَر آب هَم اِی خامْ غُمْر
اَحمقان سَروَر شُدَستَند و زِ بیم
عاقِلان سَرها کِشیده دَر گِلیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بَدگُهَر را عِلم و فَن آموختَن
دادنِ تیغی به دَستِ راه‌زَن
آموختن دانش و مهارت یا دادنِ قدرت به فردی فاسد و بدسیرت، مانند این است که به دستِ یک دزد و راهزن شمشیری بُرا و تیز بدهی.
تیغ دادن دَر کَفِ زَنگیِ مَست
بِهْ که آیَد عِلم، ناکَس را به دَست
خطر اینکه تیغ برنده را در دستان یک یاغی که مست هم باشد قرار دهی، کمتر از این است که به دست انسان ناکس و بی‌معرفت علم و قدرت بدهی.
عِلم و مال و مَنصَب و جاه و قِران
فِتنه آمَد دَر کَفِ بَدگوهَران
علم و مال و قدرت و ثروت اگر در اختیارِ انسان‌های نابخرد و بدذات بیفتند تبدیل به ابزاری برای فتنه و شرِ بیشتر در جهان می‌شود.
پَس غَزا زین فَرض شُد بَر مؤمِنان
تا سِتانَند از کَفِ مَجنون سِنان
پس به همین دلیل جنگ بر مومنان و دانایان واجب شد تا قدرت را از دست یاغی های نادان بگیرند
جانِ او مَجنون، تَنَش شَمشیرِ او
واسِتان شَمشیر را زان زِشت‌خو
او آنقدر به این مال و منال و قدرت وابسته است که این کار را سخت میکند، ولی خرمندان باید کمرِ همت ببندند و ابزار قدرت را از دست نامحرمِ آن خارج کنند.
آنچه مَنصَب می‌کُنَد با جاهِلان
از فَضیحَت کِیْ کُنَد صَد ارسلان
آن کاری که قدرت و مال با انسان‌های بدذات و پلید می‌کند باز به پای این نمی‌رسد که صد جاهل از روی جهل آبروریزی کنند.
عِیبِ او مَخفیستْ، چون آلَتْ بیافت
مارَش از سوراخ بَر صَحرا شِتافت
بدذاتی و نیتِ شوم اون پیدا نیست مادامی که ابزار آن کار را که قدرت باشد در اختیار ندارد، به محض یافتنِ قدرت ذاتِ حقیقی خودش را رو خواهد کرد.
جُمله صَحرا مار و کَژدُم پُر شَوَد
چونکِ جاهل شاهِ حُکمِ مَر شَوَد
اگر انسان نادان به حکمرانی و پادشاهی برسد فساد و بدبختی جامعه را در بر میگیرد.
مال و مَنصَب، ناکَسی کآرَد به دَست
طالبِ رُسوایی خویش، او شُدَست
انسان نادان و ناآگاه اگر به مال و منصَبی هم برسد، باز همان مال و منصب بلای جانِ او خواهد شد.
یا کُنَد بَخل و عطاها کَم دَهَد
یا سَخا آرَد بنا موضِع نَهَد
یا بخل و خساست پیشه می‌کند و مردمان رو تنگ می‌آورد یا سخاوت بیش از حد و اندازه که یاغی‌ها سرکش‌تر می‌شوند. به عبارتی عاجز در میانه‌روی است.
شاه را دَر خانهٔ بِیذَق نَهَد
این چُنین باشَد عَطا که اَحمَق دَهَد
لطف و عطای جاهل به مردمان میدهد، به مانند این است که پادشاه را در خانه سرباز ببرند و از او پذیرایی کنند.
حُکمْ چون دَر دَستِ گُمراهی فِتاد
جاه پِندارید دَر چاهی فِتاد
زمانی که قدرت و تصمیم‌گیری به دست آدمی نادان و گمراه بیفتد، مانند این است که درون یک چاه عمیق افتاده و به هیچ‌کجا نمی‌تواند برود.
رَه نمی‌دانَد قَلاوُوزی کُنَد
جانِ زشتِ او، جَهان‌سوزی کُنَد
کسی (حاکمی) که خود راه را بلد نیست (خودش را نشناخته) چگونه می‌تواند راهبر و رهبر باشد؟ نادانی او جهانی رو تحت تاثیر قرار میده.
طِفلِ راهِ فَقر چون پیری گِرفت
پی‌رُوان را غولِ اَدباری گِرفت
حاکم نادان که به پیری رسید، از شدت این نادانی پیروان‌ش هم به وحشت خواهند افتاد از اینکه او به موجود بدتری تبدیل شده است.
که بیا تا ماه بِنمایَم تُرا
ماه را هَرگز نَدید آن بی‌صَفا
اگر هم بخواهد نور رو روشنایی را به پیروان خود نشان دهد چون هیچ علم و آگاهی از آن تا به حال کسب نکرده نمی‌تواند که این دَمِ آخری هم سعادتمند شود.
چون نُمایی چون نَدیدَستی به عُمر
عکسِ مَه دَر آب هَم اِی خامْ غُمْر
علت این بی‌خبری آن است که در طول عمر حتی بویی هم از انسانیت و معرفت نبرده است.
اَحمقان سَروَر شُدَستَند و زِ بیم
عاقِلان سَرها کِشیده دَر گِلیم
در صورتی که احمق‌ها در مقام‌ها و منصب‌های بالا و در راس کار هستند، عاقلان و خرمندان (از حیث آبرو و درستکاری) سر به کارِ خود دارند و دور از جاه و مقام‌های دنیوی زندگی را سپری می‌کنند.

حاشیه ها

1390/11/28 22:01
هبت اله یگانه

دربعضی ازنسخ این بیت هم وجوددارد چونقلم دردست غداری فتاد لاجرم منصور برداری فتاد

1392/10/03 04:01
امین کیخا

عطا را استاد محمد مقدم از دادن دانسته است و نیز أدا را زیرا باز چیزی را آدم باز می دهد .

1393/07/12 10:10
حمید گیوه چی

سلام، قضایای دولت اسلامی ( داعش ) را بیادم می آورد

1394/11/26 21:01
ناشناس

کار مردان روشنی و گرمی است کار دونان حیله و بی شرمی است راهم من شنیدم در این شعر و جود داشته که در اینجاه من ندیدم

1395/08/12 09:11
بهزاد علوی (باب)

درود سروران گرامی
این قدر مسلم یکی از قوی ترین بیان های مشهود و مندرج در مثنوی است.
لفظ دولت اسلامی را هم به عقیده این حقیر در نهایت تنفر و دشمنی مستقیم با اسلام به این نامسلمانها چسباندند و از اسفاده از آن دوری میکنم
بیت قید شده (کار مردان ...) نیز در دفتر اول و داستان طوطی و بقال آمده و به آنجا تعلق دارد

1397/07/25 11:09
عبد الله

آنچ منصب می‌کند با جاهلان
آنچه صحیح است نه آنچ.
که متاسفانه نتیجه آموزش غلط ه و کسره در سالهای اخیر در مدارس است.

1399/10/28 16:12

سلام
میشه بیت " تیغ دادن در کف زنگی مست
به که آید علم ناکس را به دست " معنی کنید :)
مرسی

1399/10/02 07:01
پژمان گراوند

منظور از بیت بصورت عامیانه اینه که دادن تیغ برنده رو دست زنگی(سیاه پوست) مست بدی که خودش خیلی خطرناکه اما خطرش کمتر از اینه که آدم نا اهل علمی رو به دست بیاره که میتونه خرابی به بار بیاره

1400/01/17 23:04
سید رضا علوی

(جمله صحرا مار و کزدم پر شود
:چونک جاهل شاه حکم مر شود)
در این بیت کزدم معنی نداره و «کژدم» درست است که همان عقرب میباشد

1402/04/24 00:06
مهدی بهامین پور

مهدی بهامین پور

آیهٔ ۷۹ سورهٔ بقره

فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ‌:

پس وای بر آنها که قرآن را با هوش و ذکاوت تحریف می کنند و مغالطه می کنند. 

ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‌

سپس می‌گویند: این، از طرف خداست! 

اینها همان بدگوهرانند. 

با مهر 

1403/05/01 02:08
کوروش

هوش و ذکاوت و تحریف رو از کجا در آوردید معنی آیه رو بنا به سلیقه خودت گفتی

1404/07/30 14:09
مهرداد

در بیت «چون نُمایی چون نَدیدَستی به عُمر          عکسِ مَه دَر آب هَم اِی خامْ غُمْر».
غَمْر به معنای؛ مرد بی‌تجربه، نادان و احمق؛ جاهل؛ درست است.
برای هم‌آوایی با «عُمر» در انتهای مصرع اول به صورت «غُمْر» آورده شده است.