بخش ۴۴ - بقیهٔ عمارت کردن سلیمان علیهالسلام مسجد اقصی را به تعلیم و وحی خدا جهت حکمتهایی کی او داند و معاونت ملایکه و دیو و پری و آدمی آشکارا
ای سلیمان مسجد اقصی بساز
لشکر بلقیس آمد در نماز
چونک او بنیاد آن مسجد نهاد
جن و انس آمد بدن در کار داد
یک گروه از عشق و قومی بیمراد
همچنانک در ره طاعت عباد
خلق دیوانند و شهوت سلسله
میکشدشان سوی دکان و غله
هست این زنجیر از خوف و وله
تو مبین این خلق را بیسلسله
میکشاندشان سوی کسب و شکار
میکشاندشان سوی کان و بحار
میکشدشان سوی نیک و سوی بد
گفت حق فی جیدها حبل المسد
قد جعلنا الحبل فی اعناقهم
واتخذنا الحبل من اخلاقهم
لیس من مستقذر مستنقه
قط الا طایره فی عنقه
حرص تو در کار بد چون آتشست
اخگر از رنگ خوش آتش خوشست
آن سیاهی فحم در آتش نهان
چونک آتش شد سیاهی شد عیان
اخگر از حرص تو شد فحم سیاه
حرص چون شد ماند آن فحم تباه
آن زمان آن فحم اخگر مینمود
آن نه حسن کار نار حرص بود
حرص کارت را بیاراییده بود
حرص رفت و ماند کار تو کبود
غولهای را که بر آرایید غول
پخته پندارد کسی که هست گول
آزمایش چون نماید جان او
کند گردد ز آزمون دندان او
از هوس آن دام دانه مینمود
عکس غول حرص و آن خود خام بود
حرص اندر کار دین و خیر جو
چون نماند حرص باشد نغزرو
خیرها نغزند نه از عکس غیر
تاب حرص ار رفت ماند تاب خیر
تاب حرص از کار دنیا چون برفت
فحم باشد مانده از اخگر بتفت
کودکان را حرص میآرد غرار
تا شوند از ذوق دل دامنسوار
چون ز کودک رفت آن حرص بدش
بر دگر اطفال خنده آیدش
که چه میکردم چه میدیدم درین
خل ز عکس حرص بنمود انگبین
آن بنای انبیا بی حرص بود
زان چنان پیوسته رونقها فزود
ای بسا مسجد بر آورده کرام
لیک نبود مسجد اقصاش نام
کعبه را که هر دمی عزی فزود
آن ز اخلاصات ابراهیم بود
فضل آن مسجد خاک و سنگ نیست
لیک در بناش حرص و جنگ نیست
نه کتبشان مثل کتب دیگران
نی مساجدشان نی کسب وخان و مان
نه ادبشان نه غضبشان نه نکال
نه نعاس و نه قیاس و نه مقال
هر یکیشان را یکی فری دگر
مرغ جانشان طایر از پری دگر
دل همی لرزد ز ذکر حالشان
قبلهٔ افعال ما افعالشان
مرغشان را بیضهها زرین بدست
نیمشب جانشان سحرگه بین شدست
هر چه گویم من به جان نیکوی قوم
نقص گفتم گشته ناقصگوی قوم
مسجد اقصی بسازید ای کرام
که سلیمان باز آمد والسلام
ور ازین دیوان و پریان سر کشند
جمله را املاک در چنبر کشند
دیو یک دم کژ رود از مکر و زرق
تازیانه آیدش بر سر چو برق
چون سلیمان شو که تا دیوان تو
سنگ برند از پی ایوان تو
چون سلیمان باش بیوسواس و ریو
تا ترا فرمان برد جنی و دیو
خاتم تو این دلست و هوش دار
تا نگردد دیو را خاتم شکار
پس سلیمانی کند بر تو مدام
دیو با خاتم حذر کن والسلام
آن سلیمانی دلا منسوخ نیست
در سر و سرت سلیمانی کنیست
دیو هم وقتی سلیمانی کند
لیک هر جولاهه اطلس کی تند
دست جنباند چو دست او ولیک
در میان هر دوشان فرقیست نیک
بخش ۴۳ - مثل قانع شدن آدمی به دنیا و حرص او در طلب دنیا و غفلت او از دولت روحانیان کی ابنای جنس ویاند و نعرهزنان کی یا لَیْتَ قَوْمي یَعْلَمونَ: آن سگی در کو گدای کور دیدبخش ۴۵ - قصهٔ شاعر و صله دادن شاه و مضاعف کردن آن وزیر بوالحسن نام: شاعری آورد شعری پیش شاه
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سلیمان مسجد اقصی بساز
لشکر بلقیس آمد در نماز
هوش مصنوعی: ای سلیمان، در مسجد اقصی به عبادت و نماز مشغول باش که لشکر بلقیس نزدیک میشود.
چونک او بنیاد آن مسجد نهاد
جن و انس آمد بدن در کار داد
هوش مصنوعی: وقتی او پایهگذار آن مسجد شد، جن و انسان در تلاش و کار همزمان به آنجا آمدند.
یک گروه از عشق و قومی بیمراد
همچنانک در ره طاعت عباد
هوش مصنوعی: یک دسته از مردم در جستجوی عشقاند و گروهی دیگر بیهدف و بینتیجه، درست مانند کسانی که در مسیر عبادت خداوند گام برمیدارند.
خلق دیوانند و شهوت سلسله
میکشدشان سوی دکان و غله
هوش مصنوعی: انسانها به نوعی دیوانهاند و شهوت و خواستههای آنان را به سمت دکانها و کالاها میکشاند.
هست این زنجیر از خوف و وله
تو مبین این خلق را بیسلسله
هوش مصنوعی: این زنجیر ناشی از ترس و وحشتی است که تو به وجود آوردهای؛ بنابراین، این موجودات را بیپایه و اساس ببین.
میکشاندشان سوی کسب و شکار
میکشاندشان سوی کان و بحار
هوش مصنوعی: آنها را به سوی تلاش و جستجو میبرد، به سمت معادن و دریاها جذب میکند.
میکشدشان سوی نیک و سوی بد
گفت حق فی جیدها حبل المسد
هوش مصنوعی: آنها را به سوی خوبی و بدی میکشاند و خداوند به گردن آنها رشتهای محکمی افکنده است.
قد جعلنا الحبل فی اعناقهم
واتخذنا الحبل من اخلاقهم
هوش مصنوعی: ما برای آنها رشتهای به گردنشان قرار دادیم و از اخلاقشان رشتهای بافتیم.
لیس من مستقذر مستنقه
قط الا طایره فی عنقه
هوش مصنوعی: هیچ موجودی نیست که به چالهای افتاده باشد، مگر این که پرندهای به گردن او آویزان باشد.
حرص تو در کار بد چون آتشست
اخگر از رنگ خوش آتش خوشست
هوش مصنوعی: طمع و حرص تو در کارهای ناپسند مانند آتش است؛ اما در عین حال، وجود ذغالاش نیز به خاطر رنگ زیبا و گرمایش دلپذیر است.
آن سیاهی فحم در آتش نهان
چونک آتش شد سیاهی شد عیان
هوش مصنوعی: آن تاریکی که در آتش پنهان بود، وقتی که آتش شعلهور شد، آن تاریکی هم آشکار شد.
اخگر از حرص تو شد فحم سیاه
حرص چون شد ماند آن فحم تباه
هوش مصنوعی: آتش سوزان از حرص و طمع تو به زغال سیاه تبدیل شد و اکنون آن زغال از بین رفته و نابود شده است.
آن زمان آن فحم اخگر مینمود
آن نه حسن کار نار حرص بود
هوش مصنوعی: در آن زمان، شعلههای سوزان آتش مانند حالتی دلربا و زیبایی به نظر میرسیدند، اما حقیقت این بود که این زیبایی و جاذبه، از آرزو و وابستگی به چیزهای مادی ناشی میشد.
حرص کارت را بیاراییده بود
حرص رفت و ماند کار تو کبود
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آن است که تلاش و کوشش برای به دست آوردن مال و قدرت، به زیبایی و رونق کار انسان افزوده بود، اما در نهایت، حریص بودن موجب از دست رفتن آن کار و نابودی آن چیزهایی که به دست آمده، شده است. با رفتن حریص، کار تو خراب و ناپایدار مانده است.
غولهای را که بر آرایید غول
پخته پندارد کسی که هست گول
هوش مصنوعی: کسی که فریب میخورد، غول پخته را به شکل یک موجود ترسناک و خیالی میبیند که فقط در ذهنش وجود دارد، در حالی که واقعیت چیز دیگری است.
آزمایش چون نماید جان او
کند گردد ز آزمون دندان او
هوش مصنوعی: زمانی که آزمایش به جان آدمی برسد، باعث میشود او از وجود مشکلات و چالشها آگاه شود و به تدریج به قدرت و استحکام بیشتری دست یابد.
از هوس آن دام دانه مینمود
عکس غول حرص و آن خود خام بود
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که فردی فریبنده و وسوسهانگیز است که با نمایش چیزهایی جذاب و دلخواه، توجه افراد را جلب میکند. اما آنچه به نظر جذاب میرسد، در واقع چیزی است که خود فرد به آن تسلط ندارد و غرق در حرص و طمع است. اینجا نشاندهنده این است که ممکن است ظاهر چیزها فریبنده باشد، در حالی که در باطن، خود فرد در وضعیت ناپایداری قرار دارد.
حرص اندر کار دین و خیر جو
چون نماند حرص باشد نغزرو
هوش مصنوعی: اگر در کار دین و نیکیها بخیل و حریص باشی، هیچ چیز بهرهمند نخواهی شد و آنچه از دست دادهای را به راحتی نخواهی یافت.
خیرها نغزند نه از عکس غیر
تاب حرص ار رفت ماند تاب خیر
هوش مصنوعی: خیرها به سمت ما نمیآیند؛ زیرا اگر حرص و طمع دیگری از بین برود، نور و تابش خیرها در دل ما باقی میماند.
تاب حرص از کار دنیا چون برفت
فحم باشد مانده از اخگر بتفت
هوش مصنوعی: زمانی که حرص و طمع به خاطر کار و دنیای فانی برطرف شود، تنها چیزی که باقی میماند، آثار سوخته و سرد مانده از شعلههای آتش است.
کودکان را حرص میآرد غرار
تا شوند از ذوق دل دامنسوار
هوش مصنوعی: کودکان به خاطر شوق و ذوقی که دارند، به شدت تحت تأثیر قرار میگیرند و احساس سیاسی و اجتماعی را در خود ایجاد میکنند.
چون ز کودک رفت آن حرص بدش
بر دگر اطفال خنده آیدش
هوش مصنوعی: وقتی حرص و طمع بد او از بین برود، بر دیگری که کودک است، باعث شادی و خندهاش میشود.
که چه میکردم چه میدیدم درین
خل ز عکس حرص بنمود انگبین
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به یک تجربه و مشاهده شخصی است که با تمسک به حرص و طمع، نوعی شیرینی و لذت را به تصویر میکشد. گوینده در تلاش است تا نشان دهد که با داشتن این حرص، نتیجهای شیرین و خوشایند به دست آورده است، هرچند ممکن است این حرص به نوعی مشکل و دردسر نیز بدل شود. در واقع، این عبارت حاکی از تضاد میان خواستهها و واقعیتهای زندگی است و چگونه انسانها گاهی با تمایل به داشتن بیشتر، به یک نوع لذت دست مییابند.
آن بنای انبیا بی حرص بود
زان چنان پیوسته رونقها فزود
هوش مصنوعی: بنای پیامبران بدون طمع و وابستگی به دنیا بود، به همین دلیل همواره رونق و شکوه آن بیشتر و بیشتر میشود.
ای بسا مسجد بر آورده کرام
لیک نبود مسجد اقصاش نام
هوش مصنوعی: بسیاری از مساجد با شکوه و با امکانات ساخته شدهاند، اما هیچکدام به اندازه مسجد الاقصی اهمیت و نام و جایگاه ندارند.
کعبه را که هر دمی عزی فزود
آن ز اخلاصات ابراهیم بود
هوش مصنوعی: هر بار که کعبه به شکوه و عظمت خود افزوده میشود، این ناشی از اخلاص و نیت خالصانه ابراهیم است.
فضل آن مسجد خاک و سنگ نیست
لیک در بناش حرص و جنگ نیست
هوش مصنوعی: فضیلت آن مسجد نه به خاک و سنگش است، بلکه در ساخته شدنش حسد و جنگی وجود ندارد.
نه کتبشان مثل کتب دیگران
نی مساجدشان نی کسب وخان و مان
هوش مصنوعی: کتابهای آنها مانند دیگر کتابها نیست و مساجدشان هم متفاوت است، نه همچون مکانهای کسب و کار و خانهها.
نه ادبشان نه غضبشان نه نکال
نه نعاس و نه قیاس و نه مقال
هوش مصنوعی: نه آداب و رفتاری از آنها میبینم، نه خشم و غضبی، نه گفتاری نیکو و نه بیتوجهی، نه مقایسهای و نه سخن چینیای.
هر یکیشان را یکی فری دگر
مرغ جانشان طایر از پری دگر
هوش مصنوعی: هر کدام از آنها به نوعی فریاد میزنند که جانشان همانند پرندهای از یک پری دیگر جدا شده است.
دل همی لرزد ز ذکر حالشان
قبلهٔ افعال ما افعالشان
هوش مصنوعی: دل با یاد حال آنها به لرزه درمیآید. آنها مرجع و الگوی اعمال ما هستند.
مرغشان را بیضهها زرین بدست
نیمشب جانشان سحرگه بین شدست
هوش مصنوعی: پرندگانشان تخمهای طلایی دارند و در نیمه شب جانشان به سحرگاه روشن میشود.
هر چه گویم من به جان نیکوی قوم
نقص گفتم گشته ناقصگوی قوم
هوش مصنوعی: هر چه من درباره نیکویی و خوبی مردم بگویم، در واقع نتوانستهام بهطور کامل و دقیق احساسات و ارزشهای آنان را منتقل کنم و سخنانم در این زمینه ناقص خواهد بود.
مسجد اقصی بسازید ای کرام
که سلیمان باز آمد والسلام
هوش مصنوعی: به شما پیشنهاد میکنم که مسجد اقصی را بنا کنید، ای عزیزان، چرا که سلیمان دوباره بازگشته است و به این کار پایان میدهم.
ور ازین دیوان و پریان سر کشند
جمله را املاک در چنبر کشند
هوش مصنوعی: اگر دیوان و پریان از اینجا سر برآورند، همه را در بند خود خواهند گرفت و به دام خواهند انداخت.
دیو یک دم کژ رود از مکر و زرق
تازیانه آیدش بر سر چو برق
هوش مصنوعی: زمانی که دیو، به دلیل نیرنگ و فریب، یک لحظه از راه راست منحرف میشود، ناگهان مانند برق، بلایی بر سرش فرود میآید.
چون سلیمان شو که تا دیوان تو
سنگ برند از پی ایوان تو
هوش مصنوعی: به مانند سلیمان باش که در این صورت، دیوان و دیوانگان از ترس تو و به خاطر مقام و عظمتت، قدم از قدم برنخواهند داشت و حتی سنگها به دنبالت به حرکت در خواهند آمد.
چون سلیمان باش بیوسواس و ریو
تا ترا فرمان برد جنی و دیو
هوش مصنوعی: مانند سلیمان باش که در هیچ امری نگرانی و تردید نداشته باشد، تا بتوانی بر جن و دیوان تسلط یابی و آنها از تو پیروی کنند.
خاتم تو این دلست و هوش دار
تا نگردد دیو را خاتم شکار
هوش مصنوعی: خاتم تو در دل من است و باید مواظب باشی تا دیو بتواند تو را شکار نکند.
پس سلیمانی کند بر تو مدام
دیو با خاتم حذر کن والسلام
هوش مصنوعی: به طور مداوم، مانند سلیمان که با دیوها در نبرد بود، باید از آنها دوری کنی و مواظب خودت باشی. خطابم به تو این است که در حفظ خود تلاش کن و نگهبان باش.
آن سلیمانی دلا منسوخ نیست
در سر و سرت سلیمانی کنیست
هوش مصنوعی: سلیمان واقعی در دل و جان تو وجود دارد و در سر تو پرتوهای سلیمانی را میتاباند؛ پس نباید فراموش کنی که قدرت و عظمت سلیمان در درون توست و همواره در دسترس تو قرار دارد.
دیو هم وقتی سلیمانی کند
لیک هر جولاهه اطلس کی تند
هوش مصنوعی: حتی اگر شیطان هم کار بزرگی انجام دهد، باز هم هر بافندهای نمیتواند مانند او عمل کند.
دست جنباند چو دست او ولیک
در میان هر دوشان فرقیست نیک
هوش مصنوعی: دست او هم به حرکت درآمد، اما در حقیقت بین این دو دست تفاوت خوبی وجود دارد.
حاشیه ها
1392/01/19 12:04
امین کیخا
غول معناهای زیادی دارد به معنی ستورگاه بی تاق وسقف ویا خباک و نیز به معنی گوش وان با لغت فرانسوی گوش هممانندگی فراوان دارد و غولک و یا کولک که همان قلک است که أنبار معنی میدهد ولی اینجا معنی دیگری میدهد ، به لری امروز غول قاچ معنی میدهد مثلا غول خربزه
1395/03/13 05:06
رضا
فضل آن مسجد به خاک و سنگ نیست
به در مصرع جا افتاده
1403/04/21 18:07
کوروش
لیس من مستقذر مستنقه
قط الا طایره فی عنقه
یعنی چی
1403/05/22 03:07
کوروش
اخگر از حرص تو شد فحم سیاه
حرص چون شد ماند آن فحم تباه
مصرع اول رو باید برعکس بخونید
فحم سیاه یعنی همون ذغال خاموش از حرص تو تبدیل به اخگر شد یعنی زغال روشن
حرص استعاره از آتش
1403/05/22 03:07
کوروش
آن سلیمانی دلا منسوخ نیست
در سر و سرت سلیمانی کنیست
یعنی چه ؟

مولانا