بخش ۳۸ - قصهٔ یاری خواستن حلیمه از بتان چون عقیب فطام مصطفی را علیهالسلام گم کرد و لرزیدن و سجدهٔ بتان و گواهی دادن ایشان بر عظمت کار مصطفی صلیالله علیه و سلم
قصهٔ راز حلیمه گویمت
تا زداید داستان او غمت
مصطفی را چون ز شیر او باز کرد
بر کفش برداشت چون ریحان و ورد
میگریزانیدش از هر نیک و بد
تا سپارد آن شهنشه را به جد
چون همی آورد امانت را ز بیم
شد به کعبه و آمد او اندر حطیم
از هوا بشنید بانگی کای حطیم
تافت بر تو آفتابی بس عظیم
ای حطیم امروز آید بر تو زود
صد هزاران نور از خورشید جود
ای حطیم امروز آرد در تو رخت
محتشم شاهی که پیک اوست بخت
ای حطیم امروز بیشک از نوی
منزل جانهای بالایی شوی
جان پاکان طلب طلب و جوق جوق
آیدت از هر نواحی مست شوق
گشت حیران آن حلیمه زان صدا
نه کسی در پیش نه سوی قفا
شش جهت خالی ز صورت وین ندا
شد پیاپی آن ندا را جان فدا
مصطفی را بر زمین بنهاد او
تا کند آن بانگ خوش را جست و جو
چشم میانداخت آن دم سو به سو
که کجا است این شه اسرارگو
کین چنین بانگ بلند از چپ و راست
میرسد یا رب رساننده کجاست
چون ندید او خیره و نومید شد
جسم لرزان همچو شاخ بید شد
باز آمد سوی آن طفل رشید
مصطفی را بر مکان خود ندید
حیرت اندر حیرت آمد بر دلش
گشت بس تاریک از غم منزلش
سوی منزلها دوید و بانگ داشت
که کی بر دردانهام غارت گماشت
مکیان گفتند ما را علم نیست
ما ندانستیم که آنجا کودکیست
ریخت چندان اشک و کرد او بس فغان
که ازو گریان شدند آن دیگران
سینه کوبان آن چنان بگریست خوش
که اختران گریان شدند از گریهاش
بخش ۳۷ - چاره کردن سلیمان علیهالسلام در احضار تخت بلقیس از سبا: گفت عفریتی که تختش را به فنبخش ۳۹ - حکایت آن پیر عرب کی دلالت کرد حلیمه را به استعانت به بتان: پیرمردی پیشش آمد با عصا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قصهٔ راز حلیمه گویمت
تا زداید داستان او غمت
هوش مصنوعی: میخواهم برایت داستان حلیمه را بگویم تا غمهای تو را فراموش کنی.
مصطفی را چون ز شیر او باز کرد
بر کفش برداشت چون ریحان و ورد
هوش مصنوعی: وقتی مصطفی را از شیر مادرش جدایش کردند، او را همچون گل و گیاه در آغوش گرفتند.
میگریزانیدش از هر نیک و بد
تا سپارد آن شهنشه را به جد
هوش مصنوعی: او را از هر چیز خوب و بد دور میکنید تا آن شاهزاده را به اجدادش بسپارد.
چون همی آورد امانت را ز بیم
شد به کعبه و آمد او اندر حطیم
هوش مصنوعی: چون بیم آوردن امانت او را به کعبه مجبور کرد، به حطیم رفت.
از هوا بشنید بانگی کای حطیم
تافت بر تو آفتابی بس عظیم
هوش مصنوعی: پیام این بیت این است که صدایی از آسمان به گوش میرسد که به حطیم (حطیم به معنای ضعیف و دچار آسیب) خبر از تابش آفتاب بزرگی میدهد. این آفتاب نمادی از روشنایی و آگاهی است که بر او تابیده و ممکن است نشانهای از تغییرات مثبت یا تحولی بزرگ در زندگیاش باشد.
ای حطیم امروز آید بر تو زود
صد هزاران نور از خورشید جود
هوش مصنوعی: ای حطیم، امروز به زودی بر تو میبارد صدها هزار نور از خورشید بخشندگی.
ای حطیم امروز آرد در تو رخت
محتشم شاهی که پیک اوست بخت
هوش مصنوعی: ای حطیم، امروز در تو لباسی زیبا و شکوهمند خواهد بود که پیامآور او، بخت و اقبال است.
ای حطیم امروز بیشک از نوی
منزل جانهای بالایی شوی
هوش مصنوعی: ای حطیم، امروز بیتردید به جایگاه جدیدی از جانهای بلندمرتبه دست پیدا خواهی کرد.
جان پاکان طلب طلب و جوق جوق
آیدت از هر نواحی مست شوق
هوش مصنوعی: جان های پاک، در جستجوی عشق و علاقه هستند و به خاطر شوق و هیجان، از هر گوشهای به سوی تو میآیند.
گشت حیران آن حلیمه زان صدا
نه کسی در پیش نه سوی قفا
هوش مصنوعی: حلیمه از صدایی که شنید به شدت متعجب و گیج شد، نه کسی در جلو بود و نه کسی در عقب.
شش جهت خالی ز صورت وین ندا
شد پیاپی آن ندا را جان فدا
هوش مصنوعی: این جا، شش سو یا شش جهت از وجود و شکل خالی است و صداهایی پیدرپی به گوش میرسد. این صدا را جان من فدای خود کرده است.
مصطفی را بر زمین بنهاد او
تا کند آن بانگ خوش را جست و جو
هوش مصنوعی: او (خدا) مصطفی را بر زمین قرار داد تا آن ندای دلانگیز را جستجو کند.
چشم میانداخت آن دم سو به سو
که کجا است این شه اسرارگو
هوش مصنوعی: در آن لحظه، چشمش را به اطراف میچرخاند تا ببیند این پادشاه رازدان کجاست.
کین چنین بانگ بلند از چپ و راست
میرسد یا رب رساننده کجاست
هوش مصنوعی: این صداهای بلند از هر سو به گوش میرسد، خدایا، فرستنده این صدا کجا است؟
چون ندید او خیره و نومید شد
جسم لرزان همچو شاخ بید شد
هوش مصنوعی: زمانی که او را دید، متوجه شد که حالش خراب است و ناامید شده است، جسمش به قدری لرزان شد که مانند شاخههای بید به نظر میرسید.
باز آمد سوی آن طفل رشید
مصطفی را بر مکان خود ندید
هوش مصنوعی: دوباره به سمت آن کودک نیکوکار برگشت، اما در جای خود او را ندید.
حیرت اندر حیرت آمد بر دلش
گشت بس تاریک از غم منزلش
هوش مصنوعی: دلش پر از حیرت و شگفتی شده و به خاطر غم و اندوهی که در منزلش دارد، حالش بسیار تاریک و ناامید است.
سوی منزلها دوید و بانگ داشت
که کی بر دردانهام غارت گماشت
هوش مصنوعی: به سوی خانهها شتابان رفت و فریاد زد که چه کسی بر روی محبوبم ظلم کرده است.
مکیان گفتند ما را علم نیست
ما ندانستیم که آنجا کودکیست
هوش مصنوعی: مکیان گفتند ما اطلاعاتی نداریم و نمیدانیم که در آنجا کودکی وجود دارد.
ریخت چندان اشک و کرد او بس فغان
که ازو گریان شدند آن دیگران
هوش مصنوعی: او به قدری اشک ریخت و ناله کرد که دیگران نیز از شدت ناراحتی و گریه به حال او گریه کردند.
سینه کوبان آن چنان بگریست خوش
که اختران گریان شدند از گریهاش
هوش مصنوعی: آنچنان با اندوه و غم سینهزنی و گریه کرد که ستارگان نیز به خاطر گریهاش به حالتی غمگین درآمدند.
حاشیه ها
1392/10/01 14:01
امین کیخا
جوق جوق یعنی جوخه جوخه و گروه گروه و فارسی است به عربی هم معنی گله می دهد . سر جوخه هم مثل سر گروهبان از همین لغت است . انجوخیدن اما یعنی چروک شدن