بخش ۳۲ - تهدید فرستادن سلیمان علیهالسلام پیش بلقیس کی اصرار میندیش بر شرک و تاخیر مکن
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۳۲ - تهدید فرستادن سلیمان علیهالسلام پیش بلقیس کی اصرار میندیش بر شرک و تاخیر مکن به خوانش مبینا جهانشاهی
حاشیه ها
بیت 29 ذرات طبق متون دیگر
بیت 30 کاندر نوشته اند
خوب است دراینجا تاملی داشته باشیم در چند بیت از این بخش:
ای تو در پیکار خود را باخته
دیگران را تو زخود نشناخته
آیاممکن است که کسی خودرا از دیگران بازنشناسد؟بلی مثلاچه بسا برای دیگران دلسوزی میکنیم یا ازکسی حمایت میکنیم ولی از نظر روانشناسی دلسوزی وحمایت از خودمان است وحقیقتا برای دیگری نیست ومتوجه نیستیم این یعنی خود را از دیگران باز نشناختن وفردیت خودرا باختن که در اثر وابستگی روی میدهد(درشرائط وارستگی حمایت ودلسوزی شکل آگاهانه دارد)بیتی دیگر:
تو به هر صورت که آئی بیستی(بایستی)
که منم این والله آن تو نیستی
در این بیت همان معنی بیان شده که دراصطلاح امروزی ناخود یا من کاذب نامیده میشودوباعتبار خلق ودور از خالق شکل گرفته است ودر بیتی دیگر میگوید:
این تو کی باشی که تو آن اوحدی
که خوش وزیبا وسرمست خودی الخ
دراین بیت به "خود اصلی" اشاره میکند که از خصوصیاتش واحد بودن صدر خویش وفرش وبام خویش .. بودن است (روح الهی است)
مولوی روانشناس بزرگی است که روان انسان را از جهاتی بهتر از روانشناسان نامدار امروزی شناخته است
---
پاسخ: در مصرع دوم بیت 30 «که اندر» با «کاندر» جایگزین شد.
غوط از غوطه است ولی نگارشش درست نیست یعنی غوط از گوت یا گود است و فارسی است باید غوت یا غوته نوشته شود .
بنام او
ای تو در بیگار خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته
تو به هر صورت که آیی بیستی
که منم این والله آن تو نیستی
یک زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
این تو کی باشی که تو آن اوحدی
که خوش و زیبا و سرمست خودی
مرغ خویشی صید خویشی دام خویش
صدر خویشی فرش خویشی بام خویش
ابیات بسیار جالبی است در باره اینکه هر کسی واحد ومنحصر به فرد است امااز نظر روانی بادیگران چنان آمیخته ایم که وجدت خودرا باخته ایم واز خود بیگانه گشته ایم ما در میان جمع گم شده ایم. طوریکه چه بسا خودرا از دیگران باز نمیشناسیم
گفته میشود ضلالت یعنی گم شدگی آیا میتوانیم توجه کنیم که اغلب ما طوری وابسته به خلق هستیم که استغنای ما و فردیت ما دراین وابستگی گم شده است بیگانگی از اصل خود بیگانگی از پروردگار را بدنبال دارد
توضیح بیشتررا میتوانید در این وبلاگ ملاحظه فرمائید
پیوند به وبگاه بیرونی
با سپاس از شرح بسیار جالب دوستان
اگر غوطه دراصل از ریشه گود و گوت است وباید غوته نوشته شود پس واژه غ هم بهتر است همان گ نوشته شود و گوته یا گوده به جای غوطه گذاشته شود. به ویژه که وازه غ هم مانند ط اصلا در تلفظ و زبان پارسی نیست و هرگز نبوده و حتی امروز هم در تداول زبانی مانیست و همین مشکل بزرگ ما در سواد آموزی و نگارش دیکته است. کاش دست کم واژگانی را که ریشه پارسی دارند و به اشتباه به صورت معرب وارد زبان ما شده اند بپیراییم و مثلا به چای گزاردن گذاردن نگذاریم که وازه ذ هم اصلا در مخارج حروف پارسی به هیچ وجه وجود ندارد و لی کودکان بی گناه را مچبور می کنیم که میان گذاشتن با گذاردن مثلا در سپاسگزاری تفاوت قایل شوند و گذاشتن حتما باید با ذ باشد و اگر کودک گذاشتن را گزاشتن بنویسد حتما نمره از دست می دهد. کاش این موارد بیشتر بررسی شود. با سپاس
جزو جزوت لشکر از در وفاق
مر ترا اکنون مطیعاند از نفاق
از در مصرع اول اشتباه تایپی است . "او" صحیح است
با سلام
ای تو در "پیکار" خود را باخته درست است نه "بیگار"
در نسخه ی نیکلسون و کشف الابیات از قوام الدین خرمشاهی
دفترچهارم بیت 803
با درود بر عزیزان جان
هین بیا بلقیس ورنه بد شود
لشکرت خصمت شود مرتد شود
بلقیس در اینجا میتواند هر انسانی باشد که با عنایات خدا یا زندگی حکمفرمای مملکت خویش اعم از تن خاکی و اصل جان خود میباشد و خدا میخواهد که این انسان به اصل خویشتن خود رجعت کند و در ابیات بعد اصل انسان را به او یادآوری میکند و خواستار وفای به عهد پیمانی که با او بسته است گردیده ، میگوید که اگر این نکنی اوضاعت بهم خواهد خورد چرا که لشگر این انسان که میتواند تمام ذرات و همچنین همه ابعاد وجودی
او اعم از فکر ها ، جسم سالم و زیبا ، و روح و روان و هیجانات وی باشد ، همگی در مقابل این انسان صف آرایی نموده و به دشمنی سرسخت برای وی بدل گردند . این لشگر تا پیش از این درخدمت ارتقاء مادی و معنوی این انسان بوده است ولی طرح زندگی یا خدا این بوده است که تا زمانی معین و مشخص وبرای شناخت این جهان ماده انسان با چیزهای این جهانی آشنا گردد و آن هم صرفاً به منظور تامین خواسته ها و نیاز های ضروری و الان که وقت بازگشت به خدا فرا رسیده است ندای راجع الی ربک سر میدهد و میگوید در صورت نافرمانی تمامی این لشگری که در خدمت همه ابعاد وجودی تو بوده اند به دشمن بدل شده و اوضاعت را به هم میریزند و این طرح خداست تا انسان بیدار شده و وهم و گمان مبرد که این لشگر تا ابد در خدمت جسم و جان وی میباشد . اما حال که انسان مقاومت نمود و تسلیم نشد اتفاقی که خواهد افتاد این است که لشگری که روزی در خدمت انسان بوده است به آرامی یا ناگهانی هر یار روی یکی از هم هویت شدگی های انسان با این جهان ماده کار کرده و آن را از انسان می گیرد تا شاید او بیدار شده به اصل خود بازگردد روزی ممکنه سراغ پول و اموال بیاید یا روز دیگر مقام و منصبی را نشانه بگیرد یا همسر و عزیزی را از او بگیرد ، درصورت عدم تسلیم این لشگر به کار خود ادامه داده سراغ هم هویت شده دیگری رفته آنقدر به این کار ادامه میدهد تا سرانجام انسان را از این خواب ذهن بیدار کرده و انسان را وادار به تسلیم نماید و گوش کشان این دردها را بر انسان تحمیل میکند پس بهتر این باشد که انسان خود به خویشتن و هشیارانه
درد رهایی از هم هویت شدگی ها را پذیرفته و هر چه زودتر تسلیم گردد تا به آن آرامش مورد نظر دست یابد .
مهر رخت سرشت من ، خاک درت بهشت من
عشق تو سر نوشت من ، راحت من رضای تو
درود بر خوانندگان گرامی گنجور ... این داستان یکی از روایت های ماندگار مولاناست که البته از رمز کل اقتباس شده . اینجا نکته ی ظریفی وجود داره که می گه : ما نیامدیم به این دنیا که فقط مدیریت کنیم بلکه ما آمده ایم تا خلق کنیم . بلقیس رو دعوت می کنه که نقش آدمیزاد بودن خودش رو ایفا کنه !..
ای تو در پیکار خود را باخته
دیگران را تو زخود نشناخته
شاعر در اینجا به نکته جالبی اشاره می کند، از لحاظ فلسفی باختن خود به خود نوعی تناقض است.
زیرا باختن نیاز به بازنده و برنده دارد و نمی شود که کسی خود را به خود ببازد.
ولی با تفحص در ادبیات کهن و عرفانی و قران متوجه میشویم که از این اصطلاح بارها استفاده شده و منظور از باختن خودبهخود، یعنی باختن *خود عالی* به *مادیات و خود دانی* است.
همچنین در قرآن نیز به این موضوع اشاره شده در آیه ۱۹ سوره زمر و سوره حشر این مطلب را میبینیم.
مولانا در جای دیگر می فرمایند:
در زمین دیگران خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه؟ تن خاکی تو
کز برای اوست غمناکی تو
تا تو تن را چرب و شیرین میدهی
گوهر جان را نیابی فربهی
با سلام و درود بر عزیزان
مصرع :
جزو جزوت لشکر از در وفاق
شکل صحیحش به این صورت باید باشد:
جزو جزوت لشکرِ او در وِفاق
سپاس