گنجور

بخش ۳۲ - تهدید فرستادن سلیمان علیه‌السلام پیش بلقیس کی اصرار میندیش بر شرک و تاخیر مکن

هین بیا بلقیس ورنه بد شود
لشکرت خصمت شود مرتد شود
پرده‌دار تو درت را بر کند
جان تو با تو به جان خصمی کند
جمله ذرات زمین و آسمان
لشکر حق‌اند گاه امتحان
باد را دیدی که با عادان چه کرد
آب را دیدی که در طوفان چه کرد
آنچ بر فرعون زد آن بحر کین
وآنچ با قارون نمودست این زمین
وآنچ آن بابیل با آن پیل کرد
وآنچ پشه کلهٔ نمرود خورد
وآنک سنگ انداخت داودی بدست
گشت شصد پاره و لشکر شکست
سنگ می‌بارید بر اعدای لوط
تا که در آب سیه خوردند غوط
گر بگویم از جمادات جهان
عاقلانه یاری پیغامبران
مثنوی چندان شود که چل شتر
گر کشد عاجز شود از بار پر
دست بر کافر گواهی می‌دهد
لشکر حق می‌شود سر می‌نهد
ای نموده ضد حق در فعل درس
در میان لشکر اویی بترس
جزو جزوت لشکر او در وفاق
مر ترا اکنون مطیع‌اند از نفاق
گر بگوید چشم را کو را فشار
درد چشم از تو بر آرد صد دمار
ور به دندان گوید او بنما وبال
پس ببینی تو ز دندان گوشمال
باز کن طب را بخوان باب العلل
تا ببینی لشکر تن را عمل
چونک جان جان هر چیزی ویست
دشمنی با جان جان آسان کیست
خود رها کن لشکر دیو و پری
کز میان جان کنندم صفدری
ملک را بگذار بلقیس از نخست
چون مرا یابی همه ملک آن تست
خود بدانی چون بر من آمدی
که تو بی من نقش گرمابه بدی
نقش اگر خود نقش سلطان یا غنیست
صورتست از جان خود بی چاشنیست
زینت او از برای دیگران
باز کرده بیهده چشم و دهان
ای تو در بیگار خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته
تو به هر صورت که آیی بیستی
که منم این والله آن تو نیستی
یک زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
این تو کی باشی که تو آن اوحدی
که خوش و زیبا و سرمست خودی
مرغ خویشی صید خویشی دام خویش
صدر خویشی فرش خویشی بام خویش
جوهر آن باشد که قایم با خودست
آن عرض باشد که فرع او شدست
گر تو آدم‌زاده‌ای چون او نشین
جمله ذریات را در خود ببین
چیست اندر خم که اندر نهر نیست
چیست اندر خانه کاندر شهر نیست
این جهان خمست و دل چون جوی آب
این جهان حجره‌ست و دل شهر عجاب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هین بیا بلقیس ورنه بد شود
لشکرت خصمت شود مرتد شود
هوش مصنوعی: بیایید ای بلقیس، وگرنه لشکرت دچار مشکل خواهد شد و دشمنان تو به سمت بی‌وفایی خواهند رفت.
پرده‌دار تو درت را بر کند
جان تو با تو به جان خصمی کند
هوش مصنوعی: پرده‌دار تو در را می‌گشاید، جانت با توست و با دشمنی جان تازه‌ای پیدا می‌کند.
جمله ذرات زمین و آسمان
لشکر حق‌اند گاه امتحان
هوش مصنوعی: تمام اجزای زمین و آسمان مانند سربازان خداوند هستند و در برخی اوقات برای آزمایش به کار می‌روند.
باد را دیدی که با عادان چه کرد
آب را دیدی که در طوفان چه کرد
هوش مصنوعی: آیا باد را دیدی که چگونه با قوم عاد رفتار کرد؟ آیا آب را دیدی که در طوفان چه سرنوشتی پیدا کرد؟
آنچ بر فرعون زد آن بحر کین
وآنچ با قارون نمودست این زمین
هوش مصنوعی: آنچه که در دریا به فرعون آسیب رساند و آنچه که زمین به قارون نشان داد، نمادی از عواقب زیان‌بار کارهای نادرست و سرکشی است.
وآنچ آن بابیل با آن پیل کرد
وآنچ پشه کلهٔ نمرود خورد
هوش مصنوعی: آنچه که بابل با فیل خود انجام داد و آنچه که پشه به سر نمرود زد.
وآنک سنگ انداخت داودی بدست
گشت شصد پاره و لشکر شکست
هوش مصنوعی: داوود سنگی را پرتاب کرد که باعث شد دشمنانش شکست بخورند و لشکر آنها متلاشی شود.
سنگ می‌بارید بر اعدای لوط
تا که در آب سیه خوردند غوط
هوش مصنوعی: باران سنگی بر دشمنان لوط نازل شد تا اینکه در آب سیاه غوطه‌ور شدند.
گر بگویم از جمادات جهان
عاقلانه یاری پیغامبران
هوش مصنوعی: اگر بگویم که موجودات بی‌جان در این دنیا به طرزی عاقلانه پیامبران را یاری می‌کنند.
مثنوی چندان شود که چل شتر
گر کشد عاجز شود از بار پر
هوش مصنوعی: اگر مثنوی آن‌قدر زیاد و سنگین شود که مثل چهل شتر بار بردارد، حتی قوی‌ترین فرد هم از تحمل این بار ناتوان می‌شود.
دست بر کافر گواهی می‌دهد
لشکر حق می‌شود سر می‌نهد
هوش مصنوعی: دست بر کافر گواهی می‌دهد، به این معناست که حتی دشمنان و مخالفان نیز به حقانیت و قدرت حقیقت پی می‌برند و تسلیم آن می‌شوند. وقتی لشکر حق ظهور می‌کند، همانطور که سر بر زمین می‌نهد، به نشانه‌ی تسلیم و اطاعت از حق است. در نهایت، قدرت و سادگی حقیقت باعث می‌شود که همه به آن اعتراف کنند، حتی اگر ابتدا در مقابل آن مقاومت کرده باشند.
ای نموده ضد حق در فعل درس
در میان لشکر اویی بترس
هوش مصنوعی: ای کسی که به ضد حق در عمل خود را نشان داده‌ای، در میان سپاه او هستی، حذر کن!
جزو جزوت لشکر او در وفاق
مر ترا اکنون مطیع‌اند از نفاق
هوش مصنوعی: جزء جزء لشکر او بر اتحاد تو اکنون در پیروی از نفاق هستند.
گر بگوید چشم را کو را فشار
درد چشم از تو بر آرد صد دمار
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید چشمانش را ببند، به خاطر درد چشمی که از تو ناشی می‌شود، از دل و جانش آسیب خواهد دید.
ور به دندان گوید او بنما وبال
پس ببینی تو ز دندان گوشمال
هوش مصنوعی: اگر کسی با کلمات تلخ و گزنده به تو چیزی بگوید، باید بدانی که آن سخنان به خود او برمی‌گردد و در واقع اوست که آسیب می‌بیند.
باز کن طب را بخوان باب العلل
تا ببینی لشکر تن را عمل
هوش مصنوعی: برو و علم پزشکی را بشناس تا بتوانی مشکلات جسمی را بهتر درک کنی و فهمیدی که جسم انسان مانند یک ارتش است که به عملکرد صحیح نیاز دارد.
چونک جان جان هر چیزی ویست
دشمنی با جان جان آسان کیست
هوش مصنوعی: هر موجودی دارای روح و جان خاصی است و هنگامی که جان یک چیز با جان چیز دیگری در تضاد قرار می‌گیرد، دشوار است که با آن دشمنی کرد.
خود رها کن لشکر دیو و پری
کز میان جان کنندم صفدری
هوش مصنوعی: خودت را از حضور لشکر دیوان و پری‌ها آزاد کن، زیرا آن‌ها به واسطه‌ی جانم صفی می‌سازند.
ملک را بگذار بلقیس از نخست
چون مرا یابی همه ملک آن تست
هوش مصنوعی: پادشاهی را به بلقیس واگذار، چون در وجود من سلطنت توست. هرگاه مرا بیابی، همه‌ی سلطنت متعلق به تو خواهد بود.
خود بدانی چون بر من آمدی
که تو بی من نقش گرمابه بدی
هوش مصنوعی: وقتی که تو به ملاقات من آمدی، خودت فهمیدی که بدون من چقدر دچار مشکل می‌شوی.
نقش اگر خود نقش سلطان یا غنیست
صورتست از جان خود بی چاشنیست
هوش مصنوعی: اگر نقشی به عنوان سلطان یا فردی ثروتمند وجود داشته باشد، آن تنها ظاهری است که از روح و جان انسان جداست و خود نمی‌تواند معنا و ماهیت واقعی را منتقل کند.
زینت او از برای دیگران
باز کرده بیهده چشم و دهان
هوش مصنوعی: زینت او برای خوشنودی دیگران است، در حالی که فقط چشم و دهان داشته باشد و این کار بی‌فایده است.
ای تو در بیگار خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته
هوش مصنوعی: تو در مشغله‌های خود غرق شده‌ای و به دیگران اهمیت نمی‌دهی و آن‌ها را از خود دور می‌دانی.
تو به هر صورت که آیی بیستی
که منم این والله آن تو نیستی
هوش مصنوعی: هر طور که بیایی، بدان که من اینجا هستم و تو نیستی.
یک زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
هوش مصنوعی: مدتی به دور از مردم بگذران و در غم و فکر خود غرق شو تا به حقیقت برسید.
این تو کی باشی که تو آن اوحدی
که خوش و زیبا و سرمست خودی
هوش مصنوعی: این تو کی هستی که آن‌قدر خاص و زیبا و شاداب هستی؟
مرغ خویشی صید خویشی دام خویش
صدر خویشی فرش خویشی بام خویش
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که خود به دام می‌افتد، خود را در تنگنا می‌بیند. نشیمنگاه و مکانی که در آن زندگی می‌کند، تنها به خود او وابسته است.
جوهر آن باشد که قایم با خودست
آن عرض باشد که فرع او شدست
هوش مصنوعی: جوهر چیزی اساس و ذات آن است که مستقل و پایدار باقی می‌ماند، در حالی که عرض یا ویژگی‌های ظاهری آن، وابسته به جوهر و فرع بر آن است.
گر تو آدم‌زاده‌ای چون او نشین
جمله ذریات را در خود ببین
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند او انسانی هستی، پس باید تمام موجودات را در درون خود حس کنی.
چیست اندر خم که اندر نهر نیست
چیست اندر خانه کاندر شهر نیست
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که چه چیزی در جایی وجود دارد که در مکان دیگری وجود ندارد. به طور خاص، او درباره چیزی صحبت می‌کند که در خمی وجود دارد اما در نهر دیده نمی‌شود و چیزی که در یک خانه موجود است اما در شهر نیست. این بیت به نوعی به تضاد و تفاوت بین مکان‌ها واشیاء اشاره دارد.
این جهان خمست و دل چون جوی آب
این جهان حجره‌ست و دل شهر عجاب
هوش مصنوعی: این دنیا مانند یک دایره است و دل انسان مانند جویباری است که در آن جاری می‌شود. این دنیا مانند اتاقی است و دل انسان شهری پر از شگفتی‌ها و عجایب است.

خوانش ها

بخش ۳۲ - تهدید فرستادن سلیمان علیه‌السلام پیش بلقیس کی اصرار میندیش بر شرک و تاخیر مکن به خوانش مبینا جهانشاهی

حاشیه ها

1387/05/14 20:08
ناشناس

بیت 29 ذرات طبق متون دیگر
بیت 30 کاندر نوشته اند
خوب است دراینجا تاملی داشته باشیم در چند بیت از این بخش:
ای تو در پیکار خود را باخته
دیگران را تو زخود نشناخته
آیاممکن است که کسی خودرا از دیگران بازنشناسد؟بلی مثلاچه بسا برای دیگران دلسوزی میکنیم یا ازکسی حمایت میکنیم ولی از نظر روانشناسی دلسوزی وحمایت از خودمان است وحقیقتا برای دیگری نیست ومتوجه نیستیم این یعنی خود را از دیگران باز نشناختن وفردیت خودرا باختن که در اثر وابستگی روی میدهد(درشرائط وارستگی حمایت ودلسوزی شکل آگاهانه دارد)بیتی دیگر:
تو به هر صورت که آئی بیستی(بایستی)
که منم این والله آن تو نیستی
در این بیت همان معنی بیان شده که دراصطلاح امروزی ناخود یا من کاذب نامیده میشودوباعتبار خلق ودور از خالق شکل گرفته است ودر بیتی دیگر میگوید:
این تو کی باشی که تو آن اوحدی
که خوش وزیبا وسرمست خودی الخ
دراین بیت به "خود اصلی" اشاره میکند که از خصوصیاتش واحد بودن صدر خویش وفرش وبام خویش .. بودن است (روح الهی است)
مولوی روانشناس بزرگی است که روان انسان را از جهاتی بهتر از روانشناسان نامدار امروزی شناخته است
---
پاسخ: در مصرع دوم بیت 30 «که اندر» با «کاندر» جایگزین شد.

1392/10/31 19:12
امین کیخا

غوط از غوطه است ولی نگارشش درست نیست یعنی غوط از گوت یا گود است و فارسی است باید غوت یا غوته نوشته شود .

بنام او
ای تو در بیگار خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته
تو به هر صورت که آیی بیستی
که منم این والله آن تو نیستی
یک زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
این تو کی باشی که تو آن اوحدی
که خوش و زیبا و سرمست خودی
مرغ خویشی صید خویشی دام خویش
صدر خویشی فرش خویشی بام خویش
ابیات بسیار جالبی است در باره اینکه هر کسی واحد ومنحصر به فرد است امااز نظر روانی بادیگران چنان آمیخته ایم که وجدت خودرا باخته ایم واز خود بیگانه گشته ایم ما در میان جمع گم شده ایم. طوریکه چه بسا خودرا از دیگران باز نمیشناسیم
گفته میشود ضلالت یعنی گم شدگی آیا میتوانیم توجه کنیم که اغلب ما طوری وابسته به خلق هستیم که استغنای ما و فردیت ما دراین وابستگی گم شده است بیگانگی از اصل خود بیگانگی از پروردگار را بدنبال دارد
توضیح بیشتررا میتوانید در این وبلاگ ملاحظه فرمائید
پیوند به وبگاه بیرونی

1394/12/02 21:03
میترا

با سپاس از شرح بسیار جالب دوستان
اگر غوطه دراصل از ریشه گود و گوت است وباید غوته نوشته شود پس واژه غ هم بهتر است همان گ نوشته شود و گوته یا گوده به جای غوطه گذاشته شود. به ویژه که وازه غ هم مانند ط اصلا در تلفظ و زبان پارسی نیست و هرگز نبوده و حتی امروز هم در تداول زبانی مانیست و همین مشکل بزرگ ما در سواد آموزی و نگارش دیکته است. کاش دست کم واژگانی را که ریشه پارسی دارند و به اشتباه به صورت معرب وارد زبان ما شده اند بپیراییم و مثلا به چای گزاردن گذاردن نگذاریم که وازه ذ هم اصلا در مخارج حروف پارسی به هیچ وجه وجود ندارد و لی کودکان بی گناه را مچبور می کنیم که میان گذاشتن با گذاردن مثلا در سپاسگزاری تفاوت قایل شوند و گذاشتن حتما باید با ذ باشد و اگر کودک گذاشتن را گزاشتن بنویسد حتما نمره از دست می دهد. کاش این موارد بیشتر بررسی شود. با سپاس

1395/09/01 18:12

جزو جزوت لشکر از در وفاق
مر ترا اکنون مطیع‌اند از نفاق
از در مصرع اول اشتباه تایپی است . "او" صحیح است

1397/06/30 15:08
زهرا سلطانی نژاد

با سلام
ای تو در "پیکار" خود را باخته درست است نه "بیگار"
در نسخه ی نیکلسون و کشف الابیات از قوام الدین خرمشاهی
دفترچهارم بیت 803

1398/07/14 05:10
برگ بی برگی

با درود بر عزیزان جان
هین بیا بلقیس ورنه بد شود
لشکرت خصمت شود مرتد شود
بلقیس در اینجا میتواند هر انسانی باشد که با عنایات خدا یا زندگی حکمفرمای مملکت خویش اعم از تن خاکی و اصل جان خود میباشد و خدا میخواهد که این انسان به اصل خویشتن خود رجعت کند و در ابیات بعد اصل انسان را به او یادآوری میکند و خواستار وفای به عهد پیمانی که با او بسته است گردیده ، میگوید که اگر این نکنی اوضاعت بهم خواهد خورد چرا که لشگر این انسان که میتواند تمام ذرات و همچنین همه ابعاد وجودی
او اعم از فکر ها ، جسم سالم و زیبا ، و روح و روان و هیجانات وی باشد ، همگی در مقابل این انسان صف آرایی نموده و به دشمنی سرسخت برای وی بدل گردند . این لشگر تا پیش از این درخدمت ارتقاء مادی و معنوی این انسان بوده است ولی طرح زندگی یا خدا این بوده است که تا زمانی معین و مشخص وبرای شناخت این جهان ماده انسان با چیزهای این جهانی آشنا گردد و آن هم صرفاً به منظور تامین خواسته ها و نیاز های ضروری و الان که وقت بازگشت به خدا فرا رسیده است ندای راجع الی ربک سر میدهد و میگوید در صورت نافرمانی تمامی این لشگری که در خدمت همه ابعاد وجودی تو بوده اند به دشمن بدل شده و اوضاعت را به هم میریزند و این طرح خداست تا انسان بیدار شده و وهم و گمان مبرد که این لشگر تا ابد در خدمت جسم و جان وی میباشد . اما حال که انسان مقاومت نمود و تسلیم نشد اتفاقی که خواهد افتاد این است که لشگری که روزی در خدمت انسان بوده است به آرامی یا ناگهانی هر یار روی یکی از هم هویت شدگی های انسان با این جهان ماده کار کرده و آن را از انسان می گیرد تا شاید او بیدار شده به اصل خود بازگردد روزی ممکنه سراغ پول و اموال بیاید یا روز دیگر مقام و منصبی را نشانه بگیرد یا همسر و عزیزی را از او بگیرد ، درصورت عدم تسلیم این لشگر به کار خود ادامه داده سراغ هم هویت شده دیگری رفته آنقدر به این کار ادامه میدهد تا سرانجام انسان را از این خواب ذهن بیدار کرده و انسان را وادار به تسلیم نماید و گوش کشان این دردها را بر انسان تحمیل میکند پس بهتر این باشد که انسان خود به خویشتن و هشیارانه
درد رهایی از هم هویت شدگی ها را پذیرفته و هر چه زودتر تسلیم گردد تا به آن آرامش مورد نظر دست یابد .
مهر رخت سرشت من ، خاک درت بهشت من
عشق تو سر نوشت من ، راحت من رضای تو

1399/12/09 09:03
نسرین

درود بر خوانندگان گرامی گنجور ... این داستان یکی از روایت های ماندگار مولاناست که البته از رمز کل اقتباس شده . اینجا نکته ی ظریفی وجود داره که می گه : ما نیامدیم به این دنیا که فقط مدیریت کنیم بلکه ما آمده ایم تا خلق کنیم . بلقیس رو دعوت می کنه که نقش آدمیزاد بودن خودش رو ایفا کنه !..

1400/04/20 10:07
امیر ش

ای تو در پیکار خود را باخته

دیگران را تو زخود نشناخته

 شاعر در اینجا به نکته جالبی اشاره می کند، از لحاظ فلسفی باختن خود به خود نوعی تناقض است.

زیرا باختن نیاز به بازنده و برنده دارد و نمی شود که کسی خود را به خود ببازد.

ولی با تفحص در ادبیات کهن و  عرفانی و قران متوجه می‌شویم که از این اصطلاح بارها استفاده شده و منظور از باختن خودبه‌خود، یعنی باختن *خود عالی* به *مادیات و خود دانی* است. 

همچنین در قرآن نیز به این موضوع اشاره شده در آیه ۱۹ سوره زمر و سوره حشر این مطلب را می‌بینیم.

مولانا در جای دیگر می فرمایند:

در زمین دیگران خانه مکن

کار خود کن کار بیگانه مکن

کیست بیگانه؟ تن خاکی تو

کز برای اوست غمناکی تو

تا تو تن را چرب و شیرین میدهی

گوهر جان را نیابی فربهی  

1401/09/15 01:12
شهریار شاهین‌دژی

با سلام و درود بر عزیزان

مصرع :

جزو جزوت لشکر از در وفاق 

شکل صحیحش به این صورت باید باشد:

جزو جزوت لشکرِ او در وِفاق

سپاس