گنجور

بخش ۳۰ - سبب هجرت ابراهیم ادهم قدس الله سره و ترک ملک خراسان

ملک برهم زن تو ادهم‌وار زود
تا بیابی هم‌چو او ملک خلود
خفته بود آن شه شبانه بر سریر
حارسان بر بام اندر دار و گیر
قصد شه از حارسان آن هم نبود
که کند زان دفع دزدان و رنود
او همی دانست که آن کو عادلست
فارغست از واقعه آمن دلست
عدل باشد پاسبان گامها
نه به شب چوبک‌زنان بر بامها
لیک بد مقصودش از بانگ رباب
هم‌چو مشتاقان خیال آن خطاب
نالهٔ سرنا و تهدید دهل
چیزکی ماند بدان ناقور کل
پس حکیمان گفته‌اند این لحنها
از دوار چرخ بگرفتیم ما
بانگ گردشهای چرخست این که خلق
می‌سرایندش به تنبور و به حلق
مؤمنان گویند که آثار بهشت
نغز گردانید هر آواز زشت
ما همه اجزای آدم بوده‌ایم
در بهشت آن لحن‌ها بشنوده‌ایم
گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی
یادمان آمد از آنها چیزکی
لیک چون آمیخت با خاک کرب
کی دهند این زیر و آن بم آن طرب
آب چون آمیخت با بول و کمیز
گشت ز آمیزش مزاجش تلخ و تیز
چیزکی از آب هستش در جسد
بول گیرش آتشی را می‌کشد
گر نجس شد آب این طبعش بماند
که آتش غم را به طبع خود نشاند
پس غدای عاشقان آمد سماع
که درو باشد خیال اجتماع
قوتی گیرد خیالات ضمیر
بلک صورت گردد از بانگ و صفیر
آتش عشق از نوا‌ها گشت تیز
آن چنان که آتش آن جوزریز

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ملک برهم زن تو ادهم‌وار زود
تا بیابی هم‌چو او ملک خلود
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با شجاعت و جدیت بر کارها مسلط شو تا بتوانی مانند او به جاودانگی دست یابی.
خفته بود آن شه شبانه بر سریر
حارسان بر بام اندر دار و گیر
هوش مصنوعی: در شب، آن پادشاه بر تخت خود در موقعیتی خوابیده بود که نزدیک به دیوار و نگهبانان است.
قصد شه از حارسان آن هم نبود
که کند زان دفع دزدان و رنود
هوش مصنوعی: پادشاه از حارس‌ها و نگهداران خود به این خاطر استفاده نکرد که آن‌ها را برای مقابله با دزدی و آزار دیگران به کار بگیرد.
او همی دانست که آن کو عادلست
فارغست از واقعه آمن دلست
هوش مصنوعی: او می‌دانست که کسی که عادل و درستکار است از حوادث و مشکلات این دنیای ناامن بی‌خیال است و دلش آرام است.
عدل باشد پاسبان گامها
نه به شب چوبک‌زنان بر بامها
هوش مصنوعی: عدل باید حفاظت کند از قدم‌ها، نه اینکه در شب به شکایت و سر و صدا بر بام‌ها بپردازد.
لیک بد مقصودش از بانگ رباب
هم‌چو مشتاقان خیال آن خطاب
هوش مصنوعی: اما آنچه او می‌خواهد از صدای رباب، همچون عاشقان، بیان تمنا و آرزو است.
نالهٔ سرنا و تهدید دهل
چیزکی ماند بدان ناقور کل
هوش مصنوعی: صدای سرنا و تهدید طبل به نوعی شبیه به صدای ناقوس است.
پس حکیمان گفته‌اند این لحنها
از دوار چرخ بگرفتیم ما
هوش مصنوعی: حکماء می‌گویند ما این لحن‌ها را از تغییر و تحولات زندگی گرفتیم.
بانگ گردشهای چرخست این که خلق
می‌سرایندش به تنبور و به حلق
هوش مصنوعی: صدای چرخش و حرکت دنیا است که مردم آن را با تنبور و آواز می‌خوانند.
مؤمنان گویند که آثار بهشت
نغز گردانید هر آواز زشت
هوش مصنوعی: مؤمنان می‌گویند که نشانه‌ها و جلوه‌های بهشت زیباست و هر صدای ناخوشایند و زشت را از بین می‌برد.
ما همه اجزای آدم بوده‌ایم
در بهشت آن لحن‌ها بشنوده‌ایم
هوش مصنوعی: ما تماماً بخشی از وجود آدم بوده‌ایم و در بهشت، آن نواهای زیبا را شنیده‌ایم.
گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی
یادمان آمد از آنها چیزکی
هوش مصنوعی: اگرچه بر ما آبی و گلی ریخته شد، اما یادمان همواره از آن‌ها نکته‌ای به یاد دارد.
لیک چون آمیخت با خاک کرب
کی دهند این زیر و آن بم آن طرب
هوش مصنوعی: اما وقتی که با خاک کربلا آمیخته شود، دیگر چه کسی می‌تواند این شور و حال را به اوج برساند یا پایین بیاورد؟
آب چون آمیخت با بول و کمیز
گشت ز آمیزش مزاجش تلخ و تیز
هوش مصنوعی: وقتی آب با ادرار مخلوط می‌شود، طعم و مزه‌اش تلخ و تند می‌شود.
چیزکی از آب هستش در جسد
بول گیرش آتشی را می‌کشد
هوش مصنوعی: چیزی از آب در بدن او وجود دارد که آتش را خاموش می‌کند.
گر نجس شد آب این طبعش بماند
که آتش غم را به طبع خود نشاند
هوش مصنوعی: اگر آب آلوده شود، طبیعتش تغییر نمی‌کند و آتش غم را به خود جذب می‌کند.
پس غدای عاشقان آمد سماع
که درو باشد خیال اجتماع
هوش مصنوعی: پس غذای عاشقان، سماع است که در آن، خیال یکپارچگی و نزدیکی وجود دارد.
قوتی گیرد خیالات ضمیر
بلک صورت گردد از بانگ و صفیر
هوش مصنوعی: خیالات و افکار درون انسان قوت می‌گیرند و شکل می‌گیرند، اما این شکل‌گیری به این دلیل است که از صداها و نداها تأثیر می‌پذیرند.
آتش عشق از نوا‌ها گشت تیز
آن چنان که آتش آن جوزریز
هوش مصنوعی: شعله‌های عشق به اندازه‌ای شدت گرفتند که همانند آتش درخت گردو مجدداً شعله‌ور شدند.

حاشیه ها

1393/06/08 20:09
محسن خادمی

معنی دو لغت:
سریر: تخت آراسته. تخت پادشاه
ناقور: نای بزرگ، صور، بوق بزرگ.
کلمۀ " غدا" در مصرع زیر اصلاح شود:
پس غدای عاشقان آمد سماع: غدا ----> غذا
شکسپیر نیز دقیقه ای به این مضمون دارد:
.Music is food of love
موسیقی غذای عشق [عاشقان] است.
یا
If music be the food of love, play on
اگر موسیقی غذای روح است،. پس بنوازید.

1403/04/17 21:07
کوروش

غدا. [ غ َ ] (ع اِ) بامداد. (مقدمةالادب زمخشری ). ظاهراً مخفف غداة است . رجوع به غداة شود. || لفظ مشترکی است که در فارسی و عربی به معنی طعام به کار برند ولی در اصل به غذائی که هنگام صبح تناول شود اطلاق کنند :

غدای روح باشد نطق جانان

به جسم مرده ٔ عاشق دهد جان .

شعوری (از لسان العجم ).

1394/09/12 20:12

بیت 14: کُمیز :=ادرار

1395/05/18 09:08
محسن زرگرنژاد

یقیناً موسیقی غذای روح است ، در غیر اینصورت خداوند متعال (در قرآن کریم ) در بهشت وعدهء درختی بنام طوبی که از هر برگش یه نغمهء مطرنم موسیقی پخش میشود را به بهشتیان نمیداد . پس مهم اینه که خلق و خوی انسانهای منتخب برای بهشت را در این دنیا کسب کنیم و آنگاه لیاقت استفادهء صحیح از تمام نعمتهای خدای تبارک و تعالی را در همه جا خواهیم داشت ، تمام خلقت خداوند نعمت و رحمتِ محضه ، لیکن ما با جهالت از این نعمات ممکن است که به اشتباه استفاده کنیم برای مثال از تیغ های تیز هم برای جراحی های درمانی و هم بعنوان ابزاری برای دزدی و کشتار استفاده میشود و حرام و حلالها با شئونات بشر تجویز میشه .

1396/06/16 10:09
طلا

کلمه تنبور که یکی از قدیمی ترین سازهای زهی زخمه ای است در اینجا با طنبوره عربی اشتباه گرفته شده . در واقع در شعر مولانا منظور همین تنبور است که یک ساز عرفانی و مقامیست .
کلمه * تنبور به اینگونه صحیح می باشد.

نــالــه سرنـــا و تهدیـــد دهــــــل
چــیزکی مــاند بدان ناقـور کل
پــس حکیمــان گفته اند این لحنهــا
از دوار چــــرخ بگرفتیم مـــــا
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
می سرایندش به تنبور و به حلق
مــــا همه اجـــزای آدم بـــــوده ایم
در بهشت این لحنها بشنوده ایم
گــر چه بر مــا ریخت آب و گل شکی
یــــادمان آیـد از آنها انـــدکی
این پنج بیت در وب سایت آوای جاوید توسط حمیدرضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:http://avayejavid.com/SazoAvaz/AvayeJavid_23.html

1399/05/19 08:08
سمانه

نــالــه سرنـــا و تهدیـــد دهــــــل
چــیزکی مــاند بدان ناقـور کل
پــس حکیمــان گفته اند این لحنهــا
از دوار چــــرخ بگرفتیم مـــــا
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
می سرایندش به تنبور و به حلق
مــــا همه اجـــزای آدم بـــــوده ایم
در بهشت این لحنها بشنوده ایم
گــر چه بر مــا ریخت آب و گل شکی
یــــادمان آیـد از آنها انـــدکی
این پنج بیت در وب سایت آوای جاوید توسط حمیدرضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:
پیوند به وبگاه بیرونی/

1399/06/20 01:09
فرزام

حضرت مولانا نظر حکیمان و مومنان را درباره‌ی موسیقی بیان می کند. در باره‌ی آنچه مومنان می گویند آشکار است. به گمان اهل ایمان و عارفان، ما این نغمه ها را در بهشت شنوده ایم و از آنجا به یاد‌ داریم. ولی حکیمان بر این باورند که نواختن تنبور و آواز خوانده بانگ و آوای گردش روزگار است.

1399/12/13 10:03
ناصر رستمی

سلام دوستان بنا بر عقیده فرهیخته گان و روایت از انان. روز ی که خلقت جهان اغاز و مصادف با حرکت شروع شد .هر جسم مادی دارای یک نوای هارمونی مختص به خود بود و این اصوات به نوعی ذات حق را مورد ستایش و تجلیل قرار میدادند. و ما انسانها که روح را در کالبد اسیر خود کردیم همواره از هارمونی های منظم به وجد میاییم و اندوه و غم را فراموش میکنیم. و چون موسیقی و یا اصواتی که ما از شنیدن ان مسرور شاد میشویم ناشی از انعکاس هارمونیهای علوی است که نتیجتا ما را به روضه رضوان سوق میدهد و روح بدلیل فارغ بودن از روضه رضوان جلا و همیشه در تمنای کسستن از جسم و گشودن به جایگاه اولیه خود میباشد.لذا پیوستگی و تاثرات عالم روحانی با موسیقی یک امر ازالی است.

1399/12/13 10:03
ناصر رستمی

این بیت شعر : گرچه بر ما ریخت اب و گل شکی
یادمان امد . از انها چیزکی
این کلمه شکی چون با فتحه امده لزوما به معنای تردید میباشد نه تشکیل و به لحاظ فلسفی چون در ذات حق تردید . نقض است پس قاعدتا نباید این کلمه صحیح باشد و به جای شکی باید شکلی باشد که مناسبتر است. از دوستانی که اطلاعاتی در این مورد دارند لطفا توضیحاتی را ارئه فرمایند .

1400/02/29 10:04
ناصر رستمی

سلام دوستان
بانگ گردشهای چرخ اشاره دارد به خلقت افرینش و قرار گرفتن در جهان مادی وبه همین دلیل کرات
و قتی به حرکت در امدند از خود به هنگام حرکت اصواتی را پدید می اورند که به نوعی هر کدام ریتم خاصی داشته که در اصطلاح محاورهایی دارای هارمونی خاصی از موسیقی میباشدو تفسیر میکنند تمام اشیا به نوعی خداوند سبحان را مورد تجلیل و سپاس قرار میدهند و به همانگونه که روح انسان در کالبد جسم قرار گرفت از اصوات و اهنگهای موزون وهارمونی بسی مسرور و خوشحال میشود و به نوعی زدودن گرد و غبار غمها و ناراحتیها میگردد. و از انجایی که انعکاس این
نو اهای خوش ناشی از موسیقی های علوی است و اورا به یاد روضه رضوان میبرد. و نشاندهنده انست در انجا بدین صورت بسر میبردند. و به همین دلیل است همیشه روح ما در تمنای وصال به معشوق خود میباشد. در واقع نوعی پیوستگی تاثیر عالم روحانی با موسیقی میباشدو ان زمان ما که موسیقی گوش فرا میدهیم به نوعی اشنا . اوایی ازلی را میشنویم که با ان عجین و اشنا بوده ایم

1403/04/17 21:07
کوروش

لیک بد مقصودش از بانگ رباب

 

هم‌چو مشتاقان خیال آن خطاب

 

نالهٔ سرنا و تهدید دهل

 

چیزکی ماند بدان ناقور کل

 

یعنی چه ؟