گنجور

بخش ۲۸ - نیت کردن او کی این زر بدهم بدان هیزم‌کش چون من روزی یافتم به کرامات مشایخ و رنجیدن آن هیزم‌کش از ضمیر و نیت او

آن یکی درویش هیزم می‌کشید
خسته و مانده ز بیشه در رسید
پس بگفتم من ز روزی فارغم
زین سپس از بهر رزقم نیست غم
میوهٔ مکروه بر من خوش شدست
رزق خاصی جسم را آمد به دست
چونک من فارغ شدستم از گلو
حبه‌ای چندست این بدهم بدو
بدهم این زر را بدین تکلیف‌کش
تا دو سه روزک شود از قوت خوش
خود ضمیرم را همی‌دانست او
زانک سمعش داشت نور از شمع هو
بود پیشش سر هر اندیشه‌ای
چون چراغی در درون شیشه‌ای
هیچ پنهان می‌نشد از وی ضمیر
بود بر مضمون دلها او امیر
پس همی منگید با خود زیر لب
در جواب فکرتم آن بوالعجب
که چنین اندیشی از بهر ملوک
کیف تلقی الرزق ان لم یرزقوک
من نمی‌کردم سخن را فهم لیک
بر دلم می‌زد عتابش نیک نیک
سوی من آمد به هیبت هم‌چو شیر
تنگ هیزم را ز خود بنهاد زیر
پرتو حالی که او هیزم نهاد
لرزه بر هر هفت عضو من فتاد
گفت یا رب گر ترا خاصان هی‌اند
که مبارک‌دعوت و فرخ‌پی‌اند
لطف تو خواهم که میناگر شود
این زمان این تنگ هیزم زر شود
در زمان دیدم که زر شد هیزمش
هم‌چو آتش بر زمین می‌تافت خوش
من در آن بی‌خود شدم تا دیرگه
چونک با خویش آمدم من از وله
بعد از آن گفت ای خداگر آن کبار
بس غیورند و گریزان ز اشتهار
باز این را بند هیزم ساز زود
بی‌توقف هم بر آن حالی که بود
در زمان هیزم شد آن اغصان زر
مست شد در کار او عقل و نظر
بعد از آن برداشت هیزم را و رفت
سوی شهر از پیش من او تیز و تفت
خواستم تا در پی آن شه روم
پرسم از وی مشکلات و بشنوم
بسته کرد آن هیبت او مر مرا
پیش خاصان ره نباشد عامه را
ور کسی را ره شود گو سر فشان
کان بود از رحمت و از جذبشان
پس غنیمت دار آن توفیق را
چون بیابی صحبت صدیق را
نه چو آن ابله که یابد قرب شاه
سهل و آسان در فتد آن دم ز راه
چون ز قربانی دهندش بیشتر
پس بگوید ران گاوست این مگر
نیست این از ران گاو ای مفتری
ران گاوت می‌نماید از خری
بذل شاهانه‌ست این بی رشوتی
بخشش محضست این از رحمتی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن یکی درویش هیزم می‌کشید
خسته و مانده ز بیشه در رسید
هوش مصنوعی: یک درویش خسته و بی‌حوصله که هیزم جمع کرده بود، از جنگل به‌سختی به مقصد رسید.
پس بگفتم من ز روزی فارغم
زین سپس از بهر رزقم نیست غم
هوش مصنوعی: من به شادی و بی‌خیالی می‌اندیشم و از این پس نگران روزی و معیشت خود نیستم.
میوهٔ مکروه بر من خوش شدست
رزق خاصی جسم را آمد به دست
هوش مصنوعی: میوه‌ای که ناخوشایند بود، برای من خوشایند شده است و روزی مخصوصی برای جسم من به دست آمده است.
چونک من فارغ شدستم از گلو
حبه‌ای چندست این بدهم بدو
هوش مصنوعی: زمانی که من از نگرانی‌ها و گرفتاری‌ها آزاد شدم، چند حبه انگور به او می‌دهم.
بدهم این زر را بدین تکلیف‌کش
تا دو سه روزک شود از قوت خوش
هوش مصنوعی: من این طلا را به کسی می‌دهم تا چند روزی آن را به کار بگیرد و از آن بهره‌مند شود.
خود ضمیرم را همی‌دانست او
زانک سمعش داشت نور از شمع هو
هوش مصنوعی: او می‌دانست که من چه می‌فهمم و احساس می‌کنم، زیرا گوشش همچون نوری بود که از شمع می‌تابد.
بود پیشش سر هر اندیشه‌ای
چون چراغی در درون شیشه‌ای
هوش مصنوعی: در حضور او، هر فکر و اندیشه‌ای مانند نوری درون یک شیشه می‌درخشد.
هیچ پنهان می‌نشد از وی ضمیر
بود بر مضمون دلها او امیر
هوش مصنوعی: هیچ چیزی از او پنهان نیست؛ او به رازهای دل‌ها آگاه است و بر آن‌ها تسلط دارد.
پس همی منگید با خود زیر لب
در جواب فکرتم آن بوالعجب
هوش مصنوعی: پس به آرامی و با خود سخن بگو و در پاسخ به افکارت که شگفت‌انگیز هستند بیندیش.
که چنین اندیشی از بهر ملوک
کیف تلقی الرزق ان لم یرزقوک
هوش مصنوعی: در این بیت به موضوعی اشاره می‌شود که اگر فکر و اندیشه‌ات درباره‌ی حکمرانی است، باید بدانید که اگر روزی فرا نرسد و روزی‌تان نرسد، ممکن است سزای آن را پیدا نکنید. به عبارتی، آنچه تقدیر و روزی شماست برایتان خواهد آمد، حتی اگر به نظر نرسد.
من نمی‌کردم سخن را فهم لیک
بر دلم می‌زد عتابش نیک نیک
هوش مصنوعی: من درک درستی از صحبت‌ها نداشتم، اما به خوبی احساس می‌کردم که انتقادش به دلم می‌نشیند.
سوی من آمد به هیبت هم‌چو شیر
تنگ هیزم را ز خود بنهاد زیر
هوش مصنوعی: به سوی من آمد با شکوه و عظمت، مانند شیر، و تنگ هیزم را از زیر خود گذاشت.
پرتو حالی که او هیزم نهاد
لرزه بر هر هفت عضو من فتاد
هوش مصنوعی: موجی از احساسی که او ایجاد کرد، تمامی وجودم را به لرزه انداخت.
گفت یا رب گر ترا خاصان هی‌اند
که مبارک‌دعوت و فرخ‌پی‌اند
هوش مصنوعی: ای پروردگار، اگر تو را افرادی خاص و محترم بخوانند که دعوتشان مبارک و خوش‌یمن است، پس چه می‌شود؟
لطف تو خواهم که میناگر شود
این زمان این تنگ هیزم زر شود
هوش مصنوعی: من از لطف تو می‌خواهم که این تنگ چوبی به گلابی زیبا تبدیل شود و خوشبو گردد.
در زمان دیدم که زر شد هیزمش
هم‌چو آتش بر زمین می‌تافت خوش
هوش مصنوعی: در زمان دیدن، متوجه شدم که هیزم هم مانند آتش به درخشش درآمده و گویی طلا شده است و بر روی زمین می‌درخشد و خوشایند به نظر می‌رسد.
من در آن بی‌خود شدم تا دیرگه
چونک با خویش آمدم من از وله
هوش مصنوعی: من در آن حالت سرمستی و بی‌خبری افراط کردم، تا اینکه به خودم آمدم و متوجه شدم که چه حالتی داشتم.
بعد از آن گفت ای خداگر آن کبار
بس غیورند و گریزان ز اشتهار
هوش مصنوعی: پس از آن گفت: ای خدا، آیا آن بزرگان بسیار غیرت دارند و از شهرت و شناخته شدن فراری هستند؟
باز این را بند هیزم ساز زود
بی‌توقف هم بر آن حالی که بود
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شخصی در حال اشاره به یک لحظه خاص یا احساسی است که به سرعت و بی‌وقفه تکرار می‌شود، مانند شعله‌های آتش که نیاز به هیزم دارند تا ادامه یابند. این احساس ممکن است به سختی قابل کنترل باشد و نیاز به توجه فوری دارد.
در زمان هیزم شد آن اغصان زر
مست شد در کار او عقل و نظر
هوش مصنوعی: در زمانی که درختان چوب خطی شدند، عقل و اندیشه در پی‌اش مست و گیج شدند.
بعد از آن برداشت هیزم را و رفت
سوی شهر از پیش من او تیز و تفت
هوش مصنوعی: بعد از آن، او هیزم‌ها را برداشت و با سرعت به سوی شهر رفت و از نزد من دور شد.
خواستم تا در پی آن شه روم
پرسم از وی مشکلات و بشنوم
هوش مصنوعی: خواستم به دنبال آن شخص بروم و از او درباره مسائل و مشکلاتم بپرسم و پاسخ بشنوم.
بسته کرد آن هیبت او مر مرا
پیش خاصان ره نباشد عامه را
هوش مصنوعی: او با هیبت و شکوه خود مانع شد که من به جمع خاصان و ویژه‌ها نزدیک شوم و راهی برای ورود به جمع مردم عادی وجود ندارد.
ور کسی را ره شود گو سر فشان
کان بود از رحمت و از جذبشان
هوش مصنوعی: اگر کسی در مسیر الهی قرار گیرد و به سوی معانی بلند جذب شود، باید سر خود را برای این رحمت الهی فدای آن کند.
پس غنیمت دار آن توفیق را
چون بیابی صحبت صدیق را
هوش مصنوعی: هرگاه که فرصت ملاقات با افراد راستگو و نیکوکار را پیدا کردی، آن را مغتنم بشمار و از آن بهره‌برداری کن.
نه چو آن ابله که یابد قرب شاه
سهل و آسان در فتد آن دم ز راه
هوش مصنوعی: انسان نباید مانند فردی نادان باشد که به سادگی و راحتی به نزد شاه می‌رسد، زیرا چنین لحظه‌ای می‌تواند به واسطه تصادف یا شانس باشد و نه از روی کمال و شایستگی.
چون ز قربانی دهندش بیشتر
پس بگوید ران گاوست این مگر
هوش مصنوعی: وقتی که به قربانی بیشتر از حد لازم بدهند، پس باید گفت که این فقط ران گاو است.
نیست این از ران گاو ای مفتری
ران گاوت می‌نماید از خری
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چیزی که به نظر می‌رسد، واقعیت ندارد و فردی که خود را در موقعیت خاصی قرار داده، در واقع بر اساس نادرستی و افترا این کار را کرده است. در واقع، او ادعای مال و منالی را دارد که خود حقیقتاً آن را ندارد و فقط ظاهری از آن را نشان می‌دهد.
بذل شاهانه‌ست این بی رشوتی
بخشش محضست این از رحمتی
هوش مصنوعی: این بخشش، نوعی محبت و سخاوت از طرف پادشاه است که بدون هیچ گونه توقعی انجام می‌شود و نشانه‌ای از رحمت و مهربانی اوست.

حاشیه ها

1392/10/31 02:12
امین کیخا

فرهمند بر وزن بد پسند در واژه نامه فرس سروری آمده است و معنی نزدیک می دهد و به لری لغت نهنگ یعنی نزدیک .

1392/10/31 02:12
امین کیخا

منگیدن با ضمه نخست است یعنی توی دماغی گفتن چیزی

1400/09/17 16:12
کوروش

پیش خاصان ره نباشد عامه را