گنجور

بخش ۲۲ - قصهٔ هدیه فرستادن بلقیس از شهر سبا سوی سلیمان علیه‌السلام

هدیهٔ بلقیس چل استر بدست
بار آنها جمله خشت زر بدست
چون به صحرای سلیمانی رسید
فرش آن را جمله زر پخته دید
بر سر زر تا چهل منزل براند
تا که زر را در نظر آبی نماند
بارها گفتند زر را وا بریم
سوی مخزن ما چه بیگار اندریم
عرصه‌ای کش خاک زر ده دهیست
زر به هدیه بردن آنجا ابلهیست
ای ببرده عقل هدیه تا اله
عقل آنجا کمترست از خاک راه
چون کساد هدیه آنجا شد پدید
شرمساریشان همی واپس کشید
باز گفتند ار کساد و ار روا
چیست بر ما بنده فرمانیم ما
گر زر و گر خاک ما را بردنیست
امر فرمان‌ده به جا آوردنیست
گر بفرمایند که واپس برید
هم به فرمان تحفه را باز آورید
خنده‌ش آمد چون سلیمان آن بدید
کز شما من کی طلب کردم ثرید
من نمی‌گویم مرا هدیه دهید
بلک گفتم لایق هدیه شوید
که مرا از غیب نادر هدیه‌هاست
که بشر آن را نیارد نیز خواست
می‌پرستید اختری کو زر کند
رو باو آرید کو اختر کند
می‌پرستید آفتاب چرخ را
خوار کرده جان عالی‌نرخ را
آفتاب از امر حق طباخ ماست
ابلهی باشد که گوییم او خداست
آفتابت گر بگیرد چون کنی
آن سیاهی زو تو چون بیرون کنی
نه به درگاه خدا آری صداع
که سیاهی را ببر وا ده شعاع
گر کشندت نیم‌شب خورشید کو
تا بنالی یا امان خواهی ازو
حادثات اغلب به شب واقع شود
وان زمان معبود تو غایب بود
سوی حق گر راستانه خم شوی
وا رهی از اختران محرم شوی
چون شوی محرم گشایم با تو لب
تا ببینی آفتابی نیم‌شب
جز روان پاک او را شرق نه
در طلوعش روز و شب را فرق نه
روز آن باشد که او شارق شود
شب نماند شب چو او بارق شود
چون نماید ذره پیش آفتاب
هم‌چنانست آفتاب اندر لباب
آفتابی را که رخشان می‌شود
دیده پیشش کند و حیران می‌شود
هم‌چو ذره بینیش در نور عرش
پیش نور بی حد موفور عرش
خوار و مسکین بینی او را بی‌قرار
دیده را قوت شده از کردگار
کیمیایی که ازو یک ماثری
بر دخان افتاد گشت آن اختری
نادر اکسیری که از وی نیم تاب
بر ظلامی زد به گردش آفتاب
بوالعجب میناگری کز یک عمل
بست چندین خاصیت را بر زحل
باقی اخترها و گوهرهای جان
هم برین مقیاس ای طالب بدان
دیدهٔ حسی زبون آفتاب
دیدهٔ ربانیی جو و بیاب
تا زبون گردد به پیش آن نظر
شعشعات آفتاب با شرر
که آن نظر نوری و این ناری بود
نار پیش نور بس تاری بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هدیهٔ بلقیس چل استر بدست
بار آنها جمله خشت زر بدست
هوش مصنوعی: هدیه بلقیس به سلیمان سی چرخ است، در حالی که همه‌ی آن‌ها خشت‌هایی از طلا هستند.
چون به صحرای سلیمانی رسید
فرش آن را جمله زر پخته دید
هوش مصنوعی: زمانی که به بیابان سلیمان رسید، متوجه شد تمام فرش آنجا از طلاهای ذوب شده و خالص ساخته شده است.
بر سر زر تا چهل منزل براند
تا که زر را در نظر آبی نماند
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال کسب ثروت و سرمایه باشد، باید در مسیر خود به هر قیمتی پیش برود و از چالش‌های سر راه عبور کند، تا اینکه ثروت دیگر در نظر او ارزش خاصی نداشته باشد.
بارها گفتند زر را وا بریم
سوی مخزن ما چه بیگار اندریم
هوش مصنوعی: بارها گفته‌اند که طلا را به سمت مخزن ما ببریم، اما ما به خاطر این کار زحمت زیادی می‌کشیم.
عرصه‌ای کش خاک زر ده دهیست
زر به هدیه بردن آنجا ابلهیست
هوش مصنوعی: در مکانی که خاکش با ارزش است، بردن طلا به عنوان هدیه کار نادرستی است و نشانهٔ بی‌فکری شخصی است که این کار را انجام می‌دهد.
ای ببرده عقل هدیه تا اله
عقل آنجا کمترست از خاک راه
هوش مصنوعی: ای عقلِ تو، خود را به جایی نبر که در آنجا درک و فهم کمتر از خاکِ راه است.
چون کساد هدیه آنجا شد پدید
شرمساریشان همی واپس کشید
هوش مصنوعی: وقتی که هدیه در آنجا ناامیدانه عرضه شد، شرمساری آنها باعث شد که عقب‌نشینی کنند.
باز گفتند ار کساد و ار روا
چیست بر ما بنده فرمانیم ما
هوش مصنوعی: آنها دوباره گفتند که اگر شرایط خوب باشد یا بد، ما به عنوان بندگان، تسلیم اوامر هستیم.
گر زر و گر خاک ما را بردنیست
امر فرمان‌ده به جا آوردنیست
هوش مصنوعی: چه برای ما طلا باشد و چه خاک، اهمیت ندارد؛ ما باید تنها به اجرای فرمان و دستورات بپردازیم.
گر بفرمایند که واپس برید
هم به فرمان تحفه را باز آورید
هوش مصنوعی: اگر بفرمایند که برگردید، حتی در این صورت هم باید هدیه را برگردانید.
خنده‌ش آمد چون سلیمان آن بدید
کز شما من کی طلب کردم ثرید
هوش مصنوعی: او وقتی دید که من از شما برای خوردن نان درخواست نکرده‌ام، مانند سلیمان خندید.
من نمی‌گویم مرا هدیه دهید
بلک گفتم لایق هدیه شوید
هوش مصنوعی: من نمی‌گویم که به من چیزی هدیه بدهید، بلکه می‌گویم شما باید شایسته‌ی دریافت هدیه باشید.
که مرا از غیب نادر هدیه‌هاست
که بشر آن را نیارد نیز خواست
هوش مصنوعی: هدیه‌هایی که از عالم غیب به من رسیده، نعمت‌هایی هستند که انسان‌ها حتی جرأت درخواست آن را ندارند.
می‌پرستید اختری کو زر کند
رو باو آرید کو اختر کند
هوش مصنوعی: او ستاره‌ای را می‌ستاید که برای او نور و زیبایی می‌آورد، و به سوی او می‌تازد که مانند اختر، درخشان و دلربا باشد.
می‌پرستید آفتاب چرخ را
خوار کرده جان عالی‌نرخ را
هوش مصنوعی: آفتاب در آسمان را پرستش می‌کند، در حالی که جان با ارزش و شریف را حقیر می‌سازد.
آفتاب از امر حق طباخ ماست
ابلهی باشد که گوییم او خداست
هوش مصنوعی: خورشید به دستور حق و خالق وجود دارد و اگر کسی بگوید خورشید خداست، در واقع احمق است.
آفتابت گر بگیرد چون کنی
آن سیاهی زو تو چون بیرون کنی
هوش مصنوعی: اگر خورشیدت را تاریک کنند، چگونه می‌توانی آن سیاهی را از خود دور کنی؟
نه به درگاه خدا آری صداع
که سیاهی را ببر وا ده شعاع
هوش مصنوعی: اگر به درگاه خدا دعا کنی، درد سر (صداع) را از خود دور کن و تاریکی را با نور (شعاع) از بین ببر.
گر کشندت نیم‌شب خورشید کو
تا بنالی یا امان خواهی ازو
هوش مصنوعی: اگر در نیمه‌شب تو را بکشند، چه خورشیدی برپا است که تو از درد خود فریاد بزنی یا از او کمک بخواهی؟
حادثات اغلب به شب واقع شود
وان زمان معبود تو غایب بود
هوش مصنوعی: اغلب پیشامدها در شب اتفاق می‌افتند و در آن زمان، خداوند از دیدگان پنهان است.
سوی حق گر راستانه خم شوی
وا رهی از اختران محرم شوی
هوش مصنوعی: اگر در مسیر راست و درست به سوی حقیقت پیش بروی و از دلدادگی به ستاره‌ها و امور دنیوی رها شوی، به کسانی که به حقایق عمیق دست یافته‌اند نزدیک می‌شوی.
چون شوی محرم گشایم با تو لب
تا ببینی آفتابی نیم‌شب
هوش مصنوعی: وقتی که با تو نزدیک و صمیمی شوم، رازهای دلم را به تو می‌گویم تا ببینی چقدر وجودم روشن و پرنور است در دل شب.
جز روان پاک او را شرق نه
در طلوعش روز و شب را فرق نه
هوش مصنوعی: جز روح پاک او، هیچ چیز دیگری در شرق وجود ندارد که تفاوتی میان روز و شب ایجاد کند.
روز آن باشد که او شارق شود
شب نماند شب چو او بارق شود
هوش مصنوعی: روز آن فرا می‌رسد که او به روشنی و شکوه خود نمایان شود، و دیگر شب نخواهد ماند؛ زیرا او مانند برق و روشنایی خواهد درخشید.
چون نماید ذره پیش آفتاب
هم‌چنانست آفتاب اندر لباب
هوش مصنوعی: وقتی که ذره‌ای در برابر آفتاب قرار می‌گیرد، انگار که آفتاب هم در دل آن ذره وجود دارد.
آفتابی را که رخشان می‌شود
دیده پیشش کند و حیران می‌شود
هوش مصنوعی: خورشید درخشانی که نورش را می‌تاباند، وقتی به آن نگاه می‌کنند، انسان را شگفت‌زده و گیج می‌کند.
هم‌چو ذره بینیش در نور عرش
پیش نور بی حد موفور عرش
هوش مصنوعی: مانند ذره‌ای است که در نور عرش، در مقابل نور بی‌پایان و گسترده‌ی عرش قرار دارد.
خوار و مسکین بینی او را بی‌قرار
دیده را قوت شده از کردگار
هوش مصنوعی: شخصی را می‌بینی که در ظاهری ضعیف و بی‌پناه به نظر می‌رسد، اما در درون او نیرویی از جانب خداوند به او بخشیده شده است که احساس بی‌قراری و ناآرامی را در او به وجود آورده است.
کیمیایی که ازو یک ماثری
بر دخان افتاد گشت آن اختری
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که یک چیز ارزشمند و باارزش که از آن تأثیری بر دود یا بخار باقی مانده، باعث به وجود آمدن نور و درخششی شبیه یک ستاره شده است. به نوعی، آن چیز با ارزش تأثیر مثبتی بر محیط اطرافش گذاشته و آن را تغییر داده است.
نادر اکسیری که از وی نیم تاب
بر ظلامی زد به گردش آفتاب
هوش مصنوعی: نادر، گوهر منحصر به‌فردی است که با تابش خود، تاریکی را روشن می‌کند، مانند نوری که از حرکت خورشید به وجود می‌آید.
بوالعجب میناگری کز یک عمل
بست چندین خاصیت را بر زحل
هوش مصنوعی: با کمال تعجب، هنرمند سازنده مینا، با یک کار خود توانسته ویژگی‌های متعددی را بر روی زحل به تصویر بکشد.
باقی اخترها و گوهرهای جان
هم برین مقیاس ای طالب بدان
هوش مصنوعی: باقی ستاره‌ها و جواهرهای روح نیز بر همین اساس قرار دارند، ای طلب‌کار، به این نکته توجه کن.
دیدهٔ حسی زبون آفتاب
دیدهٔ ربانیی جو و بیاب
هوش مصنوعی: چشم مادی نمی‌تواند نور خدا را به‌خوبی درک کند، بلکه تنها می‌تواند زیبایی‌های دنیا و طبیعت را مشاهده کند.
تا زبون گردد به پیش آن نظر
شعشعات آفتاب با شرر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تا زمانی که زبان به ستایش و بیان زیبایی‌های آن نگاه توانا باشد، تابش نور خورشید با درخشش و جذابیتش نمایان می‌شود.
که آن نظر نوری و این ناری بود
نار پیش نور بس تاری بود
هوش مصنوعی: آن نگاه که درخشان و روشن است، مانند نوری است، در حالی که این نگاه که تیره و تار است، شبیه به آتش می‌باشد و آتش در مقایسه با نور بسیار تاریک‌تر است.

حاشیه ها

1392/10/30 14:12
امین کیخا

وارون شاهکار لغت شاکار معنی بیکار و بیگار می دهد یعنی کار رایگان .

1392/10/30 15:12
امین کیخا

21 راستانه برای واقعا به کار رفته است

1392/10/30 15:12
امین کیخا

افرازه معنی شراره و نیز منبر می دهد

1403/04/15 02:07
کوروش

نادر اکسیری که از وی نیم تاب

 

بر ظلامی زد به گردش آفتاب

 

یعنی چه ؟

 

 

 

1403/04/16 09:07
رضا از کرمان

سلام 

  عین تفسیر آقای کریم زمانی بر این بیت چنین است :

حضرت حق واقعا اکسیری عجیب وبی همتاست که چون نیمه پرتویی از او بر تاریکی افتاد ،آن را به خورشید مبدل کرد.

  شاد باشی عزیزم