بخش ۲ - تمامی حکایت آن عاشق که از عسس گریخت در باغی مجهول خود معشوق را در باغ یافت و عسس را از شادی دعای خیر میکرد و میگفت کی عَسی أَنْ تَکْرَهوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
واقعا فکر نمیکردم هفتصد سال قبل در مورد نسبی بودن خوب و بد مطلبی وجود داشته باشه
به به,عالی...فوق العاده امیدبخش
بسیار عالی و قابل مکث
عسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم: بود که چیزی را ناخوش دارید و آن به است برای شما
با سلام.
پس بد مطلق نباشد در جهان.
از این سرسری مگذرید.
در اول دفتر چهارم , این یک بحث مهم است که جناب مولانا , بسیار
زیرکانه و هنرمندانه بیان نموده.
مخصوصا در ادامه ابیات.
پس هیچ کس حق ندارد کس دیگری را و یا چیزی را , بد جلوه دهد.
زیرا اگر از زاویه دیگر که بر خلاف میل شماست و بر خلاف عقیده شماست , به آن بنگری , خوب جلوه میدهد.
این فرمول برای تمامی امور دینی , مادی و غیره یکسان است.
.
در این داستان هم مولوی مثل همه جای دیگر مثنوی می خواهد به ما یلد بدهد که . همه چیز بسته به نگاه شما دارد اگر می خواهید . جهان را زیبا ببنید یا اصلا اگر می خوهید سخن کسی را بفهمید باید از منظر او به جهان نگاه کنید
ادامه دریافتهای دفتر چهارم 3 حکایت عاشقی که از داروغه به باغی گریخت و معشوق را آنجا یافت
جوانی عاشق زنی شد؛ اما هر بار که عاشق نامه میفرستاد،خدمتکار زن در نامه دست می برد و نمی گذاشت که پیام عاشقانه به طور کامل به معشوق برسد.
چندین سال در این فراق گذشت.
تا این که داروغه عاشق را در شب می بیند و به تصور این که دزد هست او را دنبال می کند .
عاشق به باغی پناه میآورد.
ناگهان معشوق را آنجا می بیند که فانوسی در دست دارد و به دنبال انگشتر گمشده خود می گردد.
عاشق از فرط خوشحالی وصال غیر منتظره ،به خداوند می گوید خدایا این داروغه را رحمت کن....
جوان در باغ میل معشوق در دلش شدید می شود و می خواهد او را در آغوش گیرد اما معشوق مانع می شود.عاشق سوال می کند چرا؟؟!!اینجا کسی جز نسیم که می وزد نیست.
معشوق می گوید:
نسیم را می بینی اما خالق نسیم را نمی بینی؟؟!!
عاشق می گوید گرچه من گستاخی کردم اما در عشق خود صادقم.
معشوق جواب می دهد که تو عاشق نیستی ،تو مرا نمی خواهی بلکه هوسهای خود را می خواهی.از این رو در این چند سال جواب نامه هایت را نمی دادم.
هنوز مقام عاشق حقیقی را کسب نکرده ای.
مولانا در ابتدا به نسبی بودن خیر و شر در دنیای مادی می پردازد.
تعقیب داروغه در ظاهر شر؛ اما در واقع موجب وصال است.
و در ادامه حکایت عشق حقیقی سازنده را از هوس های طبیعی انسان جدا می کند.
مولانا به عشق رساننده سالک و سوزاننده تاریکی ها توجه دارد.
عشقی که روح را در اثر سختی فراق لطیف می کند و می تواند پل برای عبور و رسیدن به حقیقت باشد.
یا عشقی که در آن معشوق آیینه ای برای دیدن حضرت حق گردد.
ادامه دریافتهای دفتر چهارم 4 حکایت عاشقی که از داروغه به باغی گریخت و معشوق را آنجا یافت 2
چون در آمد خوش در آن باغ آن جوان
خود فرو شد پا به گنجش ناگهان 52
به باغ وارد شد ،ناگهان به گنجی برخورد ؛به معشوق رسید.
مر عسس را ساخته یزدان سبب
تا ز بیم او دود در باغ،شب 53
خداوند داروغه را سبب وصال به معشوق و ورود به باغ کرده بود.
بر همه زهر و بر او تریاق بود
آن عوان پیوند آن مشتاق بود
داروغه برای همه مانند زهر بود اما برای او تریاک و پادزهر شد.
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد،این را هم بدان
جهان مادی مورد نظر مولاناست.
بد و شر مطلق در جهان نیست.نسبی است.
زهر مار،آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات
زهر مار موجب زندگانی برای مار و موجب مرگ برای ماست.
خلق آبی را، بود دریا چو باغ
خلق خاکی را بود آن مرگ و داغ69
آبزیان دریا را چون باغ مفرح می دانند.
زید اندر حق آن شیطان بود
در حق شخصی دگر ،سلطان بود
در اینجا مولانا این نسبی بودن را به برداشت ها و قضاوت های ما از افراد می کشاند و نتیجه زیبایی می گیرد.
زید در نظر فردی مانند شیطان است اما در نظر فرد دیگر سلطانی با کمال.
آن بگوید :زید صدیق سنی است
وین بگوید :زید گبر کشتنی ست 72
یکی می گوید زید امینی بزرگوار است.
و دیگری می گویدکافر واجب القتل است.
گر تو خواهی کو تو را باشد شکر
پس ورا از چشم عشاقش نگر 74
اگر می خواهی بندگان و آفریدگار در نظر تو شیرین و محبوب باشند آنها را از دیده پروردگار که عاشق آنهاست نگاه کن
در این دیدگاه هیچ ناراحتی ای در انسان از انسانها وجود نخواهد داشت.
چشم خود بر بند زآن خوش چشم،تو
عاریت کن چشم از عشاق او76
به انسانها از چشم دوستداران آنها که خداوند در راس آن است نگاه کن.
بلک از او کن عاریت چشم و نظر
پس ز چشم او به روی او نگر77
فنای کلی آن است که از نگاه خود هم فانی شوی.
یعنی در مرحله فقر هیچ شوی و نگاهی هم برایت نمانده باشد.
پس از آن در فنا با نگاه خداوند به او نگاه کنی ؛آنجاست که خداوند دیده می شود.
چشم او من باشم و ، دست و دلش
تا رهد از مدبری ها مقبلش 79
اشاره به حدیث معتبر در نزد شیعه و سنی:
بنده من با نمازهای نافله به من نزدیک می شود به طوری که من چشم او می شوم که با آن می بیند و ....
ادامه دریافتهای دفتر چهارم مثنوی 5 حکایت عاشقی که از داروغه به باغی گریخت 3
پس از گستاخی عاشق و میل به در آغوش کشیدن معشوق :
تو مرا چون بره دیدی بی شبان
تو گمان بردی ندارم پاسبان228
عاشقان از درد زآن نالیده اند
که نظر ناجایگه مالیده اند229
آنها به معشوق و زیبایی وام گرفته از زیبایی مطلق خداوند نگاه نگرده اند.
آنها به هوسهای خود نگریسته اند.
شهوت دنیا مثال گلخن ست
که ازو حمام تقوی روشن است238
مولانا به دقت ضرورت وجود شهوات را بازگو می کند.
حمام گرم و مطبوع تقوا از گرمای آتش شهوت است.
لیک قسم متقی زین تون صفاست
زآنکه در گرمابه است و در نقاست239
سهم پرهیزگار ازین آتش گلخن ،حمام دلپذیر است.
اغنیا ماننده سرگین کشان
بهر آتش کردن گرمابه بان
ثروتمندانی و شهوت پرستان برای نگهبان گرمابه سرگین می آورند و آن را شعله ور می کنند .
هر که در حمام شد ،سیمای او
هست پیدا بر رخ زیبای او244
تونیان را نیز سیما آشکار
از لباس و از دخان و از غبار
آنکه داخل حمام می رود چهره ای بشاش و زیبا به خود می گیرد مانند پرهیزگار که همیشه چهره آرامی دارند.
و آنکه در خواسته ها و آتش آن می رود(خواسته های متعدد نفس ؛برتری جویی بر دیگران ،شهرت و .... میل جنسی هم یکی از آنهاست )مانند کارگران آتش خانه است که چهره ای ناآرام و برافروخته دارد.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@
زیباترین مبحث این قطعه ، تفسیر و بیان دیدگاه و رویکرد سیستمی میباشد
امروزه در رویکرد سیستمی به مسائل با دید روان زیست ، اجتماعی معنوی نگریسته میشود و نبوغ مولانا در این است که از دیدگاه سیستمی به تبیین و توضیح مسائل میپردازد
یکی از اصول نظریه سیستمها ، تبیین رابطه است ، چرا که اساساً تفسیر ما از پدیده ها در رابطه است که شکل میگیرد و در رواندرمانی سیستمی نیز ، بجای توجه به رویکردهای سنتی در درمان ، بیان رابطه فرد و شناخت فرد از رابطه اش با ابژه هست که اساس درمان را تشکیل میدهد و روایت ما از رابطه است که شکل میگرد و قصد را میسازد و یا تظاهرات جسمانی آن را .
رویکرد سیستمی امروزه پیشرو ترین رویکرد درمانی از درمانهای موج سوم است .
چشم او من باشم و دست و دلش
تا رهد از مدبریها مقبلش
این بیت رو میتونید تفسیر کنید ؟
منظور از من کیه ؟
پروردگار.
با توجه به حدیث (حدیث قرب نوافل): ...و بهدرستی که بهوسیله نافله به من تقرب میجوید تا آنجا که من دوستش میدارم و چون دوستش دارم، آنگاه گوش او میشوم که با آن میشنود و چشمش میشوم که با آن میبیند و زبانش میگردم که با آن سخن میگوید.... .