گنجور

بخش ۱ - سر آغاز

ای ضیاء الحق حسام الدین توی
که گذشت از مه به نورت مثنوی
همت عالی تو ای مرتجا
می‌کشد این را خدا داند کجا
گردن این مثنوی را بسته‌ای
می‌کشی آن سوی که دانسته‌ای
مثنوی پویان کشنده ناپدید
ناپدید از جاهلی کش نیست دید
مثنوی را چون تو مبدا بوده‌ای
گر فزون گردد توش افزوده‌ای
چون چنین خواهی خدا خواهد چنین
می‌دهد حق آرزوی متقین
کان لله بوده‌ای در ما مضی
تا که کان الله پیش آمد جزا
مثنوی از تو هزاران شکر داشت
در دعا و شکر کفها بر فراشت
در لب و کفش خدا شکر تو دید
فضل کرد و لطف فرمود و مزید
زانک شاکر را زیادت وعده است
آنچنانک قرب مزد سجده است
گفت واسجد واقترب یزدان ما
قرب جان شد سجده ابدان ما
گر زیادت می‌شود زین رو بوَد
نه از برای بَوش و های و هو بوَد
با تو ما چون رز به تابستان خوشیم
حکم داری هین بکش تا می‌کشیم
خوش بکش این کاروان را تا به حج
ای امیر صبر مفتاح الفرج
حج زیارت کردن خانه بود
حج رب البیت مردانه بود
زان ضیا گفتم حسام‌الدین ترا
که تو خورشیدی و این دو وصفها
کین حسام و این ضیا یکیست هین
تیغ خورشید از ضیا باشد یقین
نور از آن ماه باشد وین ضیا
آن خورشید این فرو خوان از نبا
شمس را قرآن ضیا خواند ای پدر
و آن قمر را نور خواند این را نگر
شمس چون عالی‌تر آمد خود ز ماه
پس ضیا از نور افزون دان به جاه
بس کس اندر نور مه منهج ندید
چون برآمد آفتاب آن شد پدید
آفتاب اعواض را کامل نمود
لاجرم بازارها در روز بود
تا که قلب و نقد نیک آید پدید
تا بود از غبن و از حیله بعید
تا که نورش کامل آمد در زمین
تاجران را رحمة للعالمین
لیک بر قلاب مبغوضست و سخت
زانک ازو شد کاسد او را نقد و رخت
پس عدو جان صرافست قلب
دشمن درویش کی بود غیر کلب
انبیا با دشمنان بر می‌تنند
پس ملایک رب سلم می‌زنند
کین چراغی را که هست او نور کار
از پف و دمهای دزدان دور دار
دزد و قلابست خصم نور بس
زین دو ای فریادرس فریاد رس
روشنی بر دفتر چارم بریز
کآفتاب از چرخ چارم کرد خیز
هین ز چارم نور ده خورشیدوار
تا بتابد بر بلاد و بر دیار
هر کش افسانه بخواند افسانه است
وآنک دیدش نقد خود مردانه است
آب نیلست و به قبطی خون نمود
قوم موسی را نه خون بد آب بود
دشمن این حرف این دم در نظر
شد ممثل سرنگون اندر سقر
ای ضیاء الحق تو دیدی حال او
حق نمودت پاسخ افعال او
دیدهٔ غیبت چو غیبست اوستاد
کم مبادا زین جهان این دید و داد
این حکایت را که نقد وقت ماست
گر تمامش می‌کنی اینجا رواست
ناکسان را ترک کن بهر کسان
قصه را پایان بر و مخلص رسان
این حکایت گر نشد آنجا تمام
چارمین جلدست آرش در نظام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ضیاء الحق حسام الدین توی
که گذشت از مه به نورت مثنوی
هوش مصنوعی: ای نور حقیقت، حسام‌الدین، توی که از ماه هم فراتر رفته‌ای و به نور تو پیوسته‌ای.
همت عالی تو ای مرتجا
می‌کشد این را خدا داند کجا
هوش مصنوعی: عزت و اراده‌ی تو، ای پناهنده، باعث می‌شود که این وضعیت به جایی خاص هدایت شود و فقط خدا می‌داند که آنجا کجاست.
گردن این مثنوی را بسته‌ای
می‌کشی آن سوی که دانسته‌ای
هوش مصنوعی: تو گردن این مثنوی را بسته‌ای و آن را به سمتی می‌کشی که خودت آگاه هستی.
مثنوی پویان کشنده ناپدید
ناپدید از جاهلی کش نیست دید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مراحل و جزئیات زندگی، به‌ویژه در دوران جاهلی و نادانی، به شکل نامحسوس و ناگهانی از بین می‌روند و دیگر قابل دیدن یا احساس کردن نیستند. زندگی مانند یک داستان است که در آن، پویایی و حرکت در نهایت به ناپدید شدن می‌انجامد.
مثنوی را چون تو مبدا بوده‌ای
گر فزون گردد توش افزوده‌ای
هوش مصنوعی: چون تو آغاز و منبع مثنوی بوده‌ای، اگر مثنوی به کمال و زیبایی بیشتری برسد، این هم به خاطر افزوده‌های توست.
چون چنین خواهی خدا خواهد چنین
می‌دهد حق آرزوی متقین
هوش مصنوعی: هر وقت بخواهی، خدا هم آن را می‌خواهد و به تو عطا می‌کند؛ این درست است که آرزوهای پرهیزکاران براساس خواست خدا تحقق می‌یابد.
کان لله بوده‌ای در ما مضی
تا که کان الله پیش آمد جزا
هوش مصنوعی: تا زمانی که به خاطر خدا در میان ما بودی، در روز جزا چیزی جز رحمت خداوند برای تو نخواهد بود.
مثنوی از تو هزاران شکر داشت
در دعا و شکر کفها بر فراشت
هوش مصنوعی: این شعر به بیان سپاسگزاری و شکرگزاری می‌پردازد. در واقع، شاعر بیان می‌کند که برای تو (خدای بزرگ) هزاران بار شکر و دعا دارد و به خاطر این شکرگزاری، دستانش را به سوی آسمان بلند کرده است.
در لب و کفش خدا شکر تو دید
فضل کرد و لطف فرمود و مزید
هوش مصنوعی: در زبان و عمل خود، شکر و سپاس خدا را به جا آوردم، زیرا او با رحمت و لطفش به من توجه کرده و بر من افزوده است.
زانک شاکر را زیادت وعده است
آنچنانک قرب مزد سجده است
هوش مصنوعی: زیارت و شکرگزاری برای انسان پاداش‌های فراوانی دارد، همان‌طور که مزد و پاداش سجده نیز بسیار بزرگ و ارزشمند است.
گفت واسجد واقترب یزدان ما
قرب جان شد سجده ابدان ما
هوش مصنوعی: خداوند فرمود که سجده کن و به او نزدیک شو. در نتیجه، قربانی ما جان ماست و نیاز ما به سجده، نشان‌دهنده ارتباط عمیق ما با اوست.
گر زیادت می‌شود زین رو بوَد
نه از برای بَوش و های و هو بوَد
بَوش (بر وزن شوق) یعنی کرّ و فر و خودنمایی همراه با شادی.
با تو ما چون رز به تابستان خوشیم
حکم داری هین بکش تا می‌کشیم
هوش مصنوعی: با تو ما همچون گل‌های رز در فصل تابستان شاد و سرحال هستیم. تو دستوری بده و ما با جان و دل انجامش می‌دهیم.
خوش بکش این کاروان را تا به حج
ای امیر صبر مفتاح الفرج
هوش مصنوعی: به زیبایی این کاروان را راهی کن تا به حج برسد، ای امیر! صبر کلید گشایش است.
حج زیارت کردن خانه بود
حج رب البیت مردانه بود
هوش مصنوعی: زیارت خانه کعبه، نوعی عبادت و احترام به مکان مقدسی است، اما هدف واقعی این سفر، نزدیک شدن به خدا و تجربه‌ی معنوی عمیق‌تری است. در واقع، این سفر نشان‌دهنده‌ی ارتباط و بندگی فرد نسبت به خالقش است.
زان ضیا گفتم حسام‌الدین ترا
که تو خورشیدی و این دو وصفها
هوش مصنوعی: از نور تو گفتم ای حسام‌الدین که تو مانند خورشید هستی و این دو ویژگی تو را توصیف می‌کنند.
کین حسام و این ضیا یکیست هین
تیغ خورشید از ضیا باشد یقین
هوش مصنوعی: این دو ابزار، یعنی شمشیر و نور، در واقع یکی هستند. پس مطمئن باش که تیغ خورشید همان نور است.
نور از آن ماه باشد وین ضیا
آن خورشید این فرو خوان از نبا
هوش مصنوعی: نور ماه از آن خورشید است و این روشنی ناشی از آن نغمه‌ای است که از آسمان می‌رسد.
شمس را قرآن ضیا خواند ای پدر
و آن قمر را نور خواند این را نگر
هوش مصنوعی: ای پدر، شمس را به قرآنی پرحکمت و روشن تشبیه کرده‌اند و قمر را به نوری تابان. پس به این موضوع توجه کن.
شمس چون عالی‌تر آمد خود ز ماه
پس ضیا از نور افزون دان به جاه
هوش مصنوعی: شمس وقتی که بلندمرتبه‌تر از ماه ظاهر شد، روشنایی او را بیشتر از نور ماه بدان، که مقام او نیز والاتر است.
بس کس اندر نور مه منهج ندید
چون برآمد آفتاب آن شد پدید
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد در نور ماه راه را نمی‌بینند، اما وقتی که خورشید طلوع می‌کند، همه چیز مشخص می‌شود.
آفتاب اعواض را کامل نمود
لاجرم بازارها در روز بود
هوش مصنوعی: خورشید در ظهر روشنایی‌اش را به کمال می‌رساند، به همین دلیل در طول روز بازارها شلوغ و پر رونق می‌شوند.
تا که قلب و نقد نیک آید پدید
تا بود از غبن و از حیله بعید
هوش مصنوعی: تا زمانی که قلب و مال خوب و صحیح آشکار شود، دوری از فریب و ضرر نیز ممکن خواهد بود.
تا که نورش کامل آمد در زمین
تاجران را رحمة للعالمین
هوش مصنوعی: وقتی نور او به طور کامل بر زمین تابید، تاجران و کسبه را به برکت و رحمت تبدیل کرد.
لیک بر قلاب مبغوضست و سخت
زانک ازو شد کاسد او را نقد و رخت
هوش مصنوعی: اما او در دام ناپسند افتاده است و به همین دلیل تمام دارایی و امکاناتش را از دست داده است.
پس عدو جان صرافست قلب
دشمن درویش کی بود غیر کلب
هوش مصنوعی: دشمن، مانند دلالی است که به جان و زندگی شخصی دیگر توجه دارد. در واقع، قلب دشمن یک درویش چیزی جز یک سگ نیست.
انبیا با دشمنان بر می‌تنند
پس ملایک رب سلم می‌زنند
هوش مصنوعی: پیامبران در مواجهه با دشمنان خود، صبر و استقامت نشان می‌دهند، به طوری که فرشتگان نیز به آنها احترام می‌گذارند و سلام می‌دهند.
کین چراغی را که هست او نور کار
از پف و دمهای دزدان دور دار
هوش مصنوعی: این جمله به ما هشدار می‌دهد که باید از چیزهایی که نور و روشنی به ما می‌دهند، محافظت کنیم و دوری کنیم از افرادی که ممکن است با دسیسه‌هایشان آن را خراب کنند. در واقع، این عبارت نشان‌دهنده اهمیت نگهداری از منابع روشنایی و آگاهی در برابر خطرات و تهدیدات است.
دزد و قلابست خصم نور بس
زین دو ای فریادرس فریاد رس
هوش مصنوعی: دشمن نور مانند دزد و قلاب است. ای کسی که فریاد رسایی، به تو نیاز داریم.
روشنی بر دفتر چارم بریز
کآفتاب از چرخ چارم کرد خیز
هوش مصنوعی: نور را بر صفحه چهارم بپاش، زیرا آفتاب از دایره چهارم برخواسته است.
هین ز چارم نور ده خورشیدوار
تا بتابد بر بلاد و بر دیار
هوش مصنوعی: بشتاب و از چهارمین خورشید، نوری بساط کن تا بر شهرها و دیارها بتابد و روشنی ببخشد.
هر کش افسانه بخواند افسانه است
وآنک دیدش نقد خود مردانه است
هوش مصنوعی: هر کس داستانی را روایت کند، خود بخشی از آن داستان می‌شود و کسی که داستان را به‌خوبی درک کند، ارزش واقعی خود را می‌شناسد.
آب نیلست و به قبطی خون نمود
قوم موسی را نه خون بد آب بود
هوش مصنوعی: آب نیل به رنگ خون درآمد و این پدیده به خاطر قوم موسی بود، ولی این خون به خاطر رنگ آب نیل نبود.
دشمن این حرف این دم در نظر
شد ممثل سرنگون اندر سقر
هوش مصنوعی: دشمن در این لحظه به تصویر کسی درآمده که در جهنم به سر می‌برد و در وضعیت سختی قرار دارد.
ای ضیاء الحق تو دیدی حال او
حق نمودت پاسخ افعال او
هوش مصنوعی: ای روشنایی حقیقت، تو حال او را مشاهده کردی و به همین دلیل، اعمال او را پاسخ دادی.
دیدهٔ غیبت چو غیبست اوستاد
کم مبادا زین جهان این دید و داد
هوش مصنوعی: چشم غیبت مانند چیزی پنهان است، پس ای استاد، مبادا که از این جهان دیدن و داوری کنی.
این حکایت را که نقد وقت ماست
گر تمامش می‌کنی اینجا رواست
هوش مصنوعی: این داستانی که بیان می‌شود و مربوط به زمان حال ماست، اگر بخواهی تمامش را اینجا بگویی، اشکالی ندارد.
ناکسان را ترک کن بهر کسان
قصه را پایان بر و مخلص رسان
هوش مصنوعی: نااهلان را رها کن و به فکر افراد شایسته باش؛ داستان را به پایان برسان و به هدف نهایی نزدیک شو.
این حکایت گر نشد آنجا تمام
چارمین جلدست آرش در نظام
هوش مصنوعی: این داستان اگر در اینجا به پایان نرسید، هنوز بخش چهارمش در نظام باقی مانده است.

حاشیه ها

1388/09/10 23:12
بهزاد علوی (باب)

کفتاب از چرخ چارم کرد خیز
کافتاب از چرخ چارم کرد خیز
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1392/09/10 02:12
امین کیخا

برای قلاب دو واژه دیگر هم داریم یکی شست و دیگری نشپیل که منجیک به کار برده است و در فرهنگ اسدی توسی امده است ( به ویراست علامه اشتیانی )

1395/12/01 01:03
احسان شاه بابا

مثنوی را چون تو مبدا بوده‌ای

گر فزون گردد توش افزوده‌ای
به نظر می آید مصراع دوم به صورت زیر باشد:
گر فزون گردد تو اش افزوده‌ای

1396/08/06 21:11
محمد رضا

سلام و درود بر شما یاران موافق.

1398/07/28 09:09

ای ضیاء الحق حسام الدین تویی
که گذشت از مه به نورت مثنوی1
همانند همه دفترها (به جز دفتر اول) مولانا با مدح حسام الدین آغاز می کند
با تور تو هست که مثنوی از ماه هم برتر است.
همت عالی تو ای مرتجا
می کشد این را،خدا داند کجا
سبب آفرینش مثنوی،همت عالی حسام الدین است.همت یا طلب (اولین وادی سلوک)یا همان شوق شدید است.
بنابر عقیده مولانا در سلوک آنچه باعث راهیابی سالک می شود لطف حق است اما این لطف به شوق و همت عالی هدیه می شود.
گردن این مثنوی را بسته ای
می کشی آن سوی که دانسته ای
مثنوی پویان کشنده ناپدید
ناپدید از جاهلی کش نیست دید
کشنده اصلی مثنوی خداوند است اما ایم را جاهلان و گمراهان نمی دانند. (مشابه آنچه قرآن کریم می فرماید که قرآن هدایت کننده است و هم گمراه کننده.)
کان لله بوده یی در ما مضی
تا که کان الله پیش آمد جزا
اشاره به حدیث نبوی:
من کان لله کان الله له
هر کس تنها برای خدا باشد ،خدا نیز برای او خواهد بود.
با تو ما چون رز به تابستان خوشیم
حکم داری،هین بکش تا می کشیم13
ما با تو (حسام الدین)همانند خوشی انگور با تابستان هستیم .
شوق تو است که باعث برانگیختن مثنوی از درون می شود.
لیک بر قلاب مبغوض است و سخت
زآنک ازو شد کاسد او را نقد و رخت25
اما کسی که دارای ناخالصی در اعتقاد و عمل خویش است و تقلبکار است بر این مثنوی می تازد؛زیرا بر اثر این نور بساط تقلب و کلاهبرداری او برچیده خواهد شد.(مولانا پاسخ برخی منتقدین مغرض مثنوی را در این جا نیکو بیان کرده است)
پس عدو جان صراف ست،قلب
دشمن درویش که بود غیر کلب؟
اشاره به داستان با یزید که از دروازه شهر با جمعی برای نماز خارج می شدند و سگی در آنجا آرمیده بود اما جلوی بایزید هجوم آورد.
از بایزید پرسیدند گفت:
من آیینه صیقلی هستم هر کس صورت حقیقی خود را در من می بیند.آن سگ خوی تهاجمی خود را در من دید و حمله کرد.
روشنی بر دفتر چهارم بریز
کافتاب از چرخ چهارم کرد خیز
چنان بر دفتر چهارم نور بریز که نور خورشید را کساد کند و از جایگاه خود(آسمان چهارم )برود.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

1398/07/28 09:09

ادامه دریافتهای دفتر چهارم مثنوی2 دیباچه؛ وصف مولانا از مثنوی معنوی2
هین ز چارم نور ده خورشید وار
تا بتابد بر بلاد و بر دیار
مانند خورشید نور بده از طریق دفتر چهارم بر پهنه سرزمینها(و زمان ها)
هر کش افسانه بخواند،افسانه است
وآنکه دیدش نقد خود،مردانه است32
هر کس مثنوی را افسانه بداند خودش افسانه و خالی از حقیقت است.
و کسی که آن را نقد و صیقل جان خود بداند،مردانه در راه سلوک ایستاده است.
آب نیل است و به قبطی خون نمود
قوم موسی را نه خون بد ،آب بود
اشاره به یکی از عذابهای بنی اسرائیل که رود نیل برایشان خون شد.
مولانا می فرماید این عذاب برای فرعونیان بود؛ اما برای قوم موسی ع آب زلال بود.مثنوی نیز چنین است.
دشمن این حرف این دم در نظر
شد ممثل سرنگون اندر سقر
دشمن مثنوی همین الان ،سرنگون شده در دوزخ تجسم می یابد.
ناکسان را ترک کن بهر کسان
قصه را پایان بر و مخلص رسان
به مخالفان و غرض ورزان (که منافع خود را از دور شدن مولانا از کرسی تدریس و فتوا از دست داده بودند)
توجه نکن برای مشتاقان ادامه بده.
نکته :در ابتدای هر دفتر مثنوی،مولانا مقدمه ای به زبان عربی می‌آورد.
چرا مولانا و بزرگان دیگری چون سعدی و حافظ بسامد بالایی از کلمات و لشعار عربی استفاده می کردند؟
سیطره زبان عربی در گذشته قرن 7 و 8 و این که زبان علم بوده است همانند سیطره زبان انگلیسی در امروز ما می باشد.
فراموش نکنیم که خداوندان زبان فارسی چون مولانا در زمانی تنفس می کردند که اروپاییها در قرون وسطی بودند . (رنسانس حدود 450 سال پیش بوده است.)
وصف مثنوی در مقدمه عربی دفتر چهارم
در این سفر چهارم ؛راحت جانها و در مان تنهاست.
این سفر مایه شادمانی جانها و گواراترین میوه هاست.
سینه دفتر چهارم چنان جواهراتی دارد که سینه زنان زیباروی از آن زیورها خالی است.
این دفتر مانند ماه تابان و چون سعادت و بخت باز آمده است.
و این دفتر چون آفتابی است که از پس پراکنده شدن ابرها(ابرهای خودخواهی و خودبینی) می تابد.
از خدا می خواهیم که سپاس آن را به ما هدیه کند؛زیرا شکر چون زنجیری است که نعمت را لحظه به لحظه برای ما به ارمغان می‌آورد.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح

1398/09/21 08:12
شهرام

سلام.آقای صحافیان با تشکر از توضیحات حضرتعالی.توقع داشتم اصل مطلب رو میفرمودید و اونهم کلمه ضیا هست.در این ابیات مولوی گفته که بدین جهت من حسام الدین رو ضیا مینامم که روشنی همت و دعاها و شکر و .. حسام باعث رنگ مثنوی شده نه چیز دیگه.همونطور که اسمش حسام الدین هست ولی جانش ضیالحق هست و تفاوت درینه ک اوندو توصیفند ولی ضیا ذاته. این ضیا بمعنی نور ذاتی هست همانگونه ک قرآن خورشید رو ضیا و ماه رو نور گفته ک تفاوتش در اینه ک نور خورشید از خودشه و نور ماه اکتسابی و انعکاس نور خورشیده..و بقیه جملات در توضیح همینند و مثالهای بیشتر.مثل رود نیل یا یا خود مثنوی ..ک هر کس انعکاس خویش رو در جهان مینگره و بدین جهت روشنی روز در بازار برای دزدان ناپسند و برای کاسبان و تاجران رحمت هست...

1401/08/01 00:11
سامان جاویدی

سلام ودرود

من چجوری میتونم صوت این شعر رو پیداکنم؟ 

 

1403/03/20 13:06
کوروش

در لب و کفش خدا شکر تو دید

 

فضل کرد و لطف فرمود و مزید

 

منظور از لب و کف کی هست ؟

 

 

1403/03/20 19:06
رضا از کرمان

سلام 

   مولانا داره میفرمایند که ای حسام  الدین  با همت عالی تو  مثنوی شکل گرفته وچون  در گذشته  برای رضای خدا عمل کرده ای خداوند به تو پاداش داد وحاجت روا شدی  چون همانطور که مستحضرید مثنوی به خواهش حسام الدین از مولانا نوشته شده  حال به حسام الدین  میفرماید که مثنوی در سپاس از تو دست به آسمان برداشته  وبرایت دعا میگوید  

معنی بیت  مورد نظر  : چون خداوند  به لب ودستان مثنوی که برای تو دعا میخوانند نظر کرد  بر لطف خود افزود  (مقصود پیدایش دفتر چهارم است)  

منظور از شکر مثنوی در اصل شکر گذاری تمامی مثنوی خوانان مثل من وشماست  که از این کتاب عرفانی بهره میبریم درود خدا بر روح پرفتوح مولانا وحسام الدین چلبی که این اثر جاویدان را بوجود آوردند.

  شاد باشید