گنجور

بخش ۱۱۰ - جواب دهری کی منکر الوهیت است و عالم را قدیم می‌گوید

دی یکی می‌گفت عالم حادثست
فانیست این چرخ و حقش وارثست
فلسفیی گفت چون دانی حدوث
حادثی ابر چون داند غیوث
ذره‌ای خود نیستی از انقلاب
تو چه می‌دانی حدوث آفتاب
کرمکی کاندر حدث باشد دفین
کی بداند آخر و بدو زمین
این به تقلید از پدر بشنیده‌ای
از حماقت اندرین پیچیده‌ای
چیست برهان بر حدوث این بگو
ورنه خامش کن فزون گویی مجو
گفت دیدم اندرین بحث عمیق
بحث می‌کردند روزی دو فریق
در جدال و در خصام و در ستوه
گشت هنگامه بر آن دو کس گروه
من به سوی جمع هنگامه شدم
اطلاع از حال ایشان بستدم
آن یکی می‌گفت گردون فانیست
بی‌گمانی این بنا را بانیست
وان دگر گفت این قدیم و بی کیست
نیستش بانی و یا بانی ویست
گفت منکر گشته‌ای خلاق را
روز و شب آرنده و رزاق را
گفت بی برهان نخواهم من شنید
آنچ گولی آن به تقلیدی گزید
هین بیاور حجت و برهان که من
نشنوم بی حجت این را در زمن
گفت حجت در درون جانمست
در درون جان نهان برهانمست
تو نمی‌بینی هلال از ضعف چشم
من همی بینم مکن بر من تو خشم
گفت و گو بسیار گشت و خلق گیج
در سر و پایان این چرخ پسیج
گفت یارا در درونم حجتیست
بر حدوث آسمانم آیتیست
من یقین دارم نشانش آن بود
مر یقین‌دان را که در آتش رود
در زبان می‌ناید آن حجت بدان
هم‌چو حال سر عشق عاشقان
نیست پیدا سر گفت و گوی من
جز که زردی و نزاری روی من
اشک و خون بر رخ روانه می‌دود
حجت حسن و جمالش می‌شود
گفت من اینها ندانم حجتی
که بود در پیش عامه آیتی
گفت چون قلبی و نقدی دم زنند
که تو قلبی من نکویم ارجمند
هست آتش امتحان آخرین
کاندر آتش در فتند این دو قرین
عام و خاص از حالشان عالم شوند
از گمان و شک سوی ایقان روند
آب و آتش آمد ای جان امتحان
نقد و قلبی را که آن باشد نهان
تا من و تو هر دو در آتش رویم
حجت باقی حیرانان شویم
تا من و تو هر دو در بحر اوفتیم
که من و تو این کره را آیتیم
هم‌چنان کردند و در آتش شدند
هر دو خود را بر تف آتش زدند
از خدا گوینده مرد مدعی
رست و سوزید اندر آتش آن دعی
از مؤذن بشنو این اعلام را
کوری افزون‌روان خام را
که نسوزیدست این نام از اجل
کش مسمی صدر بودست و اجل
صد هزاران زین رهان اندر قران
بر دریده پرده‌های منکران
چون گرو بستند غالب شد صواب
در دوام و معجزات و در جواب
فهم کردم کانک دم زد از سبق
وز حدوث چرخ پیروزست و حق
حجت منکر هماره زردرو
یک نشان بر صدق آن انکار کو
یک مناره در ثنای منکران
کو درین عالم که تا باشد نشان
منبری کو که بر آنجا مخبری
یاد آرد روزگار منکری
روی دینار و درم از نامشان
تا قیامت می‌دهد زین حق نشان
سکهٔ شاهان همی گردد دگر
سکهٔ احمد ببین تا مستقر
بر رخ نقره و یا روی زری
وا نما بر سکه نام منکری
خود مگیر این معجز چون آفتاب
صد زبان بین نام او ام‌الکتاب
زهره نی کس را که یک حرفی از آن
یا بدزدد یا فزاید در بیان
یار غالب شو که تا غالب شوی
یار مغلوبان مشو هین ای غوی
حجت منکر همین آمد که من
غیر این ظاهر نمی‌بینم وطن
هیچ نندیشد که هر جا ظاهریست
آن ز حکمتهای پنهان مخبریست
فایدهٔ هر ظاهری خود باطنیست
هم‌چو نفع اندر دواها کامنست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دی یکی می‌گفت عالم حادثست
فانیست این چرخ و حقش وارثست
هوش مصنوعی: یکی می‌گفت که این جهان و همه چیز در آن، همواره در حال تغییر و زوال است و سرنوشتش به دست نیرویی بزرگ‌تر و جاودانه سپرده شده است.
فلسفیی گفت چون دانی حدوث
حادثی ابر چون داند غیوث
هوش مصنوعی: یک فیلسوف گفت که وقتی تو علت پیدایش یک پدیده جدید را می‌دانی، آیا ابر هم می‌تواند ماهیت خود را درک کند؟
ذره‌ای خود نیستی از انقلاب
تو چه می‌دانی حدوث آفتاب
هوش مصنوعی: تو همچون ذره‌ای هستی که از خود بی‌خبر است، پس چگونه می‌توانی از انقلاب و تغییرات بزرگ مانند ظهور آفتاب آگاه باشی؟
کرمکی کاندر حدث باشد دفین
کی بداند آخر و بدو زمین
هوش مصنوعی: کرمکی که در خاک پنهان است، هیچ‌کس نمی‌داند در پایان، سرنوشتش چه خواهد شد و به کجا خواهد رسید.
این به تقلید از پدر بشنیده‌ای
از حماقت اندرین پیچیده‌ای
هوش مصنوعی: تو به تقلید از پدر خود صحبت می‌کنی و در این کار از ناگهانگی خود را گم کرده‌ای.
چیست برهان بر حدوث این بگو
ورنه خامش کن فزون گویی مجو
هوش مصنوعی: اگر دلیلی برای اثبات تازه بودن و آغاز چیزی داری، آن را بیان کن؛ وگرنه بهتر است سکوت کنی و از گفتن بی‌مورد خودداری کنی.
گفت دیدم اندرین بحث عمیق
بحث می‌کردند روزی دو فریق
هوش مصنوعی: روزی دو گروه در مورد موضوعی عمیق و مهم گفتگو می‌کردند.
در جدال و در خصام و در ستوه
گشت هنگامه بر آن دو کس گروه
هوش مصنوعی: در زمان نزاع و اختلاف، غوغایی برپا شد میان آن دو نفر و سایرین.
من به سوی جمع هنگامه شدم
اطلاع از حال ایشان بستدم
هوش مصنوعی: به جمعیت شلوغی نزدیک شدم و از وضعیت آنها آگاه شدم.
آن یکی می‌گفت گردون فانیست
بی‌گمانی این بنا را بانیست
هوش مصنوعی: یکی می‌گفت که این دنیا و هستی زودگذر و ناپایدار است و بدون شک، کسی بوده که این ساختمان و بنا را ساخته و به وجود آورده است.
وان دگر گفت این قدیم و بی کیست
نیستش بانی و یا بانی ویست
هوش مصنوعی: یک نفر دیگر گفت که این موضوع قدیمی است و هیچ بنیانی ندارد و یا باعث و بانی واضحی برای آن وجود ندارد.
گفت منکر گشته‌ای خلاق را
روز و شب آرنده و رزاق را
هوش مصنوعی: گفتند که تو منکر خالق هستی، در حالی که روز و شب همواره او را آفریدگار و روزی‌دهنده می‌دانی.
گفت بی برهان نخواهم من شنید
آنچ گولی آن به تقلیدی گزید
هوش مصنوعی: او گفت که من بدون دلیل و برهان، چیزی را نخواهم پذیرفت که شبیه به آن چیزی باشد که انتخاب شده است.
هین بیاور حجت و برهان که من
نشنوم بی حجت این را در زمن
هوش مصنوعی: به تندی بیاور دلیل و برهان، زیرا من بدون دلیل این را در زمان نمی‌پذیرم.
گفت حجت در درون جانمست
در درون جان نهان برهانمست
هوش مصنوعی: در دل من دلیلی قوی وجود دارد که به طور پنهانی درون جانم نهفته است.
تو نمی‌بینی هلال از ضعف چشم
من همی بینم مکن بر من تو خشم
هوش مصنوعی: تو نگاه نمی‌کنی به هلال ماه، اما من با ضعف چشمانم آن را می‌بینم. پس بر من خشمگین نشو.
گفت و گو بسیار گشت و خلق گیج
در سر و پایان این چرخ پسیج
هوش مصنوعی: گفت‌وگوهای زیادی انجام شد و مردم به شدت در مورد آغاز و پایان این دنیای پرآشفتگی و چرخش‌هایش سردرگم شدند.
گفت یارا در درونم حجتیست
بر حدوث آسمانم آیتیست
هوش مصنوعی: دوست گفت که در دل من دلیلی برای پیدایش آسمان وجود دارد و این دلیل نشانه‌ای است از واقعیت آن.
من یقین دارم نشانش آن بود
مر یقین‌دان را که در آتش رود
هوش مصنوعی: علامت یقین این است که کسی با علم و آگاهی به حقیقتی پی ببرد و حتی در شرایط سخت و دشوار، مانند آتش، به آن اعتقاد و ایمان داشته باشد.
در زبان می‌ناید آن حجت بدان
هم‌چو حال سر عشق عاشقان
هوش مصنوعی: در زبان می‌آید آن دلیلی که مانند حال عاشقان است.
نیست پیدا سر گفت و گوی من
جز که زردی و نزاری روی من
هوش مصنوعی: در دل من هیچ کس نیست که با او به صحبت بپردازم، جز این که تغییر رنگ و حالتی غم‌انگیز بر چهره‌ام نمایان باشد.
اشک و خون بر رخ روانه می‌دود
حجت حسن و جمالش می‌شود
هوش مصنوعی: اشک و خون بر چهره سرازیر می‌شود و نشانه‌ای از دلایل زیبایی و کمال او می‌شود.
گفت من اینها ندانم حجتی
که بود در پیش عامه آیتی
هوش مصنوعی: گفت من این مسائل را نمی‌دانم؛ دلیلی که برای مردم عادی وجود دارد، نشانه‌ای است.
گفت چون قلبی و نقدی دم زنند
که تو قلبی من نکویم ارجمند
هوش مصنوعی: او می‌گوید وقتی که به من نزدیک می‌شوی و از عمق وجودت حرف می‌زنی، می‌دانم که قلب من برای تو ارزشمند و گرانبهاست.
هست آتش امتحان آخرین
کاندر آتش در فتند این دو قرین
هوش مصنوعی: در این دنیا، امتحان نهایی مانند آتش است و در این آتش، دو چیز نزدیک به هم آزمایش می‌شوند.
عام و خاص از حالشان عالم شوند
از گمان و شک سوی ایقان روند
هوش مصنوعی: عموم و افراد خاص با دیدن حال دیگران، به وضعیت آنها پی می‌برند و از طریق گمان و تردید به یقین دست می‌یابند.
آب و آتش آمد ای جان امتحان
نقد و قلبی را که آن باشد نهان
هوش مصنوعی: آب و آتش به عنوان نشانه‌هایی از چالش و آزمون‌های سخت پیش روی انسان قرار دارند. ای جان، این زمان فرصتی است برای آزمودن همان دل و روحی که در اعماق وجود دارد و او را از دیگران متمایز می‌کند.
تا من و تو هر دو در آتش رویم
حجت باقی حیرانان شویم
هوش مصنوعی: تا زمانی که من و تو در آتش عشق و شوق باشیم، دیگران نیز در حیرت و شگفتی باقی می‌مانند.
تا من و تو هر دو در بحر اوفتیم
که من و تو این کره را آیتیم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر اشاره به این دارد که وقتی من و تو در یک روند یا وضعیت مشترک غرق شویم، به یاد می‌آوریم که وجود ما در این دنیای بزرگ نشانه‌ای از حضور و ارتباط ما با یکدیگر است. این ارتباط و هم‌راستایی ما در این زندگی به ما هدف و معنا می‌بخشد.
هم‌چنان کردند و در آتش شدند
هر دو خود را بر تف آتش زدند
هوش مصنوعی: آن‌ها همچنان کار خود را ادامه دادند و به آتش دل خود سوختند و خود را در معرض شعله‌ها قرار دادند.
از خدا گوینده مرد مدعی
رست و سوزید اندر آتش آن دعی
هوش مصنوعی: خداوند به مردی که مدعی بود و خود را بزرگ می‌دانست، گفت. او در آتش خشم و عذاب سوخت و نابود شد.
از مؤذن بشنو این اعلام را
کوری افزون‌روان خام را
هوش مصنوعی: از مؤذن بشنو این پیام را که نادانی و بی‌خبری را بیشتر نکن.
که نسوزیدست این نام از اجل
کش مسمی صدر بودست و اجل
هوش مصنوعی: این نام آتش نگرفته است، زیرا به آن سرنوشت و پایان مشخصی تعلق دارد. نام دارای ویژگی‌ها و خاصیت‌هایی است که از سرنوشتی خاص نشأت می‌گیرد.
صد هزاران زین رهان اندر قران
بر دریده پرده‌های منکران
هوش مصنوعی: به تعداد بسیار زیادی از این زین‌ها در قران آمده است که پرده‌های انکار کنندگان را دریده‌اند.
چون گرو بستند غالب شد صواب
در دوام و معجزات و در جواب
هوش مصنوعی: زمانی که گروها (عقاید و مسلک‌ها) را به هم پیوند زدند، نتیجه صحیح و درست در استمرار و نشانه‌های اعجاب و در پاسخ‌ها غالب شد.
فهم کردم کانک دم زد از سبق
وز حدوث چرخ پیروزست و حق
هوش مصنوعی: متوجه شدم که زمان و اتفاقات تغییر می‌کنند، ولی در عین حال پیروزی و حقیقت همواره پابرجاست.
حجت منکر هماره زردرو
یک نشان بر صدق آن انکار کو
هوش مصنوعی: منطق و دلیل کسی که چیزی را انکار می‌کند، همیشه ضعیف و بی‌پایه است، و این نشان می‌دهد که دلیل آن انکار، راستین و معتبر نیست.
یک مناره در ثنای منکران
کو درین عالم که تا باشد نشان
هوش مصنوعی: در این دنیا نشانی از ستایش و تعریف کسانی که منکر حقایق هستند، وجود ندارد.
منبری کو که بر آنجا مخبری
یاد آرد روزگار منکری
هوش مصنوعی: به دنبال منبری هستم که در آن یادآور خاطرات تلخ و روزگار سخت من باشد.
روی دینار و درم از نامشان
تا قیامت می‌دهد زین حق نشان
هوش مصنوعی: به خاطر نام و نشانی که بر روی سکه‌های طلا و نقره حک شده، این حق همیشه باقی خواهد ماند و تا قیامت به یادگار خواهد ماند.
سکهٔ شاهان همی گردد دگر
سکهٔ احمد ببین تا مستقر
هوش مصنوعی: سکه‌های شاهان تغییر می‌کنند و به مرور زمان ممکن است به سکه‌هایی دیگر تبدیل شوند، اما سکهٔ احمد همچنان ثابت و پایدار باقی مانده است. این جمله بر اهمیت ثبات و دوام در برابر تغییرات و ناپایداری‌های دنیا تاکید دارد.
بر رخ نقره و یا روی زری
وا نما بر سکه نام منکری
هوش مصنوعی: به چهره‌ای با زیبایی تمام و با ارزش و درخشان، نام من را به نمایش بگذار.
خود مگیر این معجز چون آفتاب
صد زبان بین نام او ام‌الکتاب
هوش مصنوعی: این معجزه را از خود مگیر، زیرا همانند آفتاب، نام او را از هر زبانی می‌توان شنید و او را در هر کتابی می‌توان یافت.
زهره نی کس را که یک حرفی از آن
یا بدزدد یا فزاید در بیان
هوش مصنوعی: فردی که به زیبایی و کلام استادانه آشناست، همواره در بیان خود محتاط و دقیق است و هیچ‌گاه کلامش را به بیراه نمی‌برد؛ چرا که هر گفته‌ای می‌تواند تأثیر عمیق یا معکوس بر دیگران بگذارد.
یار غالب شو که تا غالب شوی
یار مغلوبان مشو هین ای غوی
هوش مصنوعی: دوستت را به خودت وابسته کن و بر او تسلط پیدا کن، تا تو نیز در زندگی موفق‌تر باشی و مانند کسانی که شکست خورده‌اند، گیر نیفتی. ای شجاع، مراقب باش!
حجت منکر همین آمد که من
غیر این ظاهر نمی‌بینم وطن
هوش مصنوعی: استدلال من این است که من جز این چهره را وطن نمی‌بینم.
هیچ نندیشد که هر جا ظاهریست
آن ز حکمتهای پنهان مخبریست
هوش مصنوعی: هیچ کس فکر نکرده که هر جا که ظاهری وجود دارد، در پس آن حکمت‌های پنهانی نهفته است.
فایدهٔ هر ظاهری خود باطنیست
هم‌چو نفع اندر دواها کامنست
هوش مصنوعی: هر ظاهری دارای معنا و سودی در باطن خود است، درست مانند نفعی که در داروها نهفته است.

حاشیه ها

1392/10/13 09:01
امین کیخا

حادث همان نوپدید است

1392/10/13 09:01
امین کیخا

اما حدیث که نام دختران می گزارند و نیز محدثه نیز معنی جوان و نوپدید می دهد نه بر خواننده سروا( حدیث)

1400/08/04 23:11
mowjehasti

درود بر همراهان

بیت 24 رو اشتباه نوشته و موجب سرگردانی در دریافت معنی شده.

درست: که تو قلبی، من نِکُویم ارجمند

یعنی تو تقلبی هستی اما من خوب و ارزشمند و خالصم.

1400/08/05 08:11
همیرضا

لطفاً با توجه به اضافه شدن امکان «ویرایش» مواردی را که نیاز به اصلاح دارند خودتان ویرایش کنید.

1403/08/12 07:11
کوروش

الان دلیل حقانیت دین مصطفی اینه که اسمشو از بالای مناره میگن یا رو سکه مینویسن ؟ این آیا دلیل قانع کننده ایه ؟