گنجور

بخش ۱۰۴ - قصهٔ آن زن کی طفل او بر سر ناودان غیژید و خطر افتادن بود و از علی کرم‌الله وجهه چاره جست

یک زنی آمد به پیش مرتضی
گفت شد بر ناودان طفلی مرا
گرش می‌خوانم نمی‌آید به دست
ور هلم ترسم که افتد او به پست
نیست عاقل تا که دریابد چون ما
گر بگویم کز خطر سوی من آ
هم اشارت را نمی‌داند به دست
ور بداند نشنود این هم بدست
بس نمودم شیر و پستان را بدو
او همی گرداند از من چشم و رو
از برای حق شمایید ای مهان
دستگیر این جهان و آن جهان
زود درمان کن که می‌لرزد دلم
که بدرد از میوهٔ دل بسکلم
گفت طفلی را بر آور هم به بام
تا ببیند جنس خود را آن غلام
سوی جنس آید سبک زان ناودان
جنس بر جنس است عاشق جاودان
زن چنان کرد و چو دید آن طفل او
جنس خود خوش خوش بدو آورد رو
سوی بام آمد ز متن ناودان
جاذب هر جنس را هم جنس دان
غژغژان آمد به سوی طفل طفل
وا رهید او از فتادن سوی سفل
زان بود جنس بشر پیغامبران
تا بجنسیت رهند از ناودان
پس بشر فرمود خود را مثلکم
تا به جنس آیید و کم گردید گم
زانک جنسیت عجایب جاذبیست
جاذبش جنسست هر جا طالبیست
عیسی و ادریس بر گردون شدند
با ملایک چونک هم‌جنس آمدند
باز آن هاروت و ماروت از بلند
جنس تن بودند زان زیر آمدند
کافران هم جنس شیطان آمده
جانشان شاگرد شیطانان شده
صد هزاران خوی بد آموخته
دیده‌های عقل و دل بر دوخته
کمترین خوشان به زشتی آن حسد
آن حسد که گردن ابلیس زد
زان سگان آموخته حقد و حسد
که نخواهد خلق را ملک ابد
هر کرا دید او کمال از چپ و راست
از حسد قولنجش آمد درد خاست
زآنک هر بدبخت خرمن‌سوخته
می‌نخواهد شمع کس افروخته
هین کمالی دست آور تا تو هم
از کمال دیگران نفتی به غم
از خدا می‌خواه دفع این حسد
تا خدایت وا رهاند از جسد
مر ترا مشغولیی بخشد درون
که نپردازی از آن سوی برون
جرعهٔ می را خدا آن می‌دهد
که بدو مست از دو عالم می‌دهد
خاصیت بنهاده در کف حشیش
کو زمانی می‌رهاند از خودیش
خواب را یزدان بدان سان می‌کند
کز دو عالم فکر را بر می‌کند
کرد مجنون را ز عشق پوستی
کو بنشناسد عدو از دوستی
صد هزاران این چنین می‌دارد او
که بر ادراکات تو بگمارد او
هست میهای شقاوت نفس را
که ز ره بیرون برد آن نحس را
هست میهای سعادت عقل را
که بیابد منزل بی‌نقل را
خیمهٔ گردون ز سرمستی خویش
بر کند زان سو بگیرد راه پیش
هین بهر مستی دلا غره مشو
هست عیسی مست حق خر مست جو
این چنین می را بجو زین خنبها
مستی‌اش نبود ز کوته دنبها
زانک هر معشوق چون خنبیست پر
آن یکی درد و دگر صافی چو در
می‌شناسا هین بچش با احتیاط
تا میی یابی منزه ز اختلاط
هر دو مستی می‌دهندت لیک این
مستی‌ات آرد کشان تا رب دین
تا رهی از فکر و وسواس و حیل
بی عقال این عقل در رقص‌الجمل
انبیا چون جنس روحند و ملک
مر ملک را جذب کردند از فلک
باد جنس آتش است و یار او
که بود آهنگ هر دو بر علو
چون ببندی تو سر کوزهٔ تهی
در میان حوض یا جویی نهی
تا قیامت آن فرو ناید به پست
که دلش خالیست و در وی باد هست
میل بادش چون سوی بالا بود
ظرف خود را هم سوی بالا کشد
باز آن جانها که جنس انبیاست
سوی‌ایشان کش کشان چون سایه‌هاست
زانک عقلش غالبست و بی ز شک
عقل جنس آمد به خلقت با ملک
وان هوای نفس غالب بر عدو
نفس جنس اسفل آمد شد بدو
بود قبطی جنس فرعون ذمیم
بود سبطی جنس موسی کلیم
بود هامان جنس‌تر فرعون را
برگزیدش برد بر صدر سرا
لاجرم از صدر تا قعرش کشید
که ز جنس دوزخ‌اند آن دو پلید
هر دو سوزنده چو ذوزخ ضد نور
هر دو چون دوزخ ز نور دل نفور
زانک دوزخ گوید ای مؤمن تو زود
برگذر که نورت آتش را ربود
می‌رمد آن دوزخی از نور هم
زانک طبع دوزخستش ای صنم
دوزخ از مومن گریزد آنچنان
که گریزد مومن از دوزخ به جان
زانک جنس نار نبود نور او
ضد نار آمد حقیقت نورجو
در حدیث آمد که مومن در دعا
چون امان خواهد ز دوزخ از خدا
دوزخ از وی هم امان خواهد به جان
که خدایا دور دارم از فلان
جاذبهٔ جنسیتست اکنون ببین
که تو جنس کیستی از کفر و دین
گر بهامان مایلی هامانیی
ور به موسی مایلی سبحانیی
ور بهر دو مایلی انگیخته
نفس و عقلی هر دوان آمیخته
هر دو در جنگند هان و هان بکوش
تا شود غالب معانی بر نقوش
در جهان جنگ شادی این بسست
که ببینی بر عدو هر دم شکست
آن ستیزه‌رو بسختی عاقبت
گفت با هامان برای مشورت
وعده‌های آن کلیم‌الله را
گفت و محرم ساخت آن گمراه را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک زنی آمد به پیش مرتضی
گفت شد بر ناودان طفلی مرا
هوش مصنوعی: زنی نزد مرتضی رفت و گفت که فرزندم از ناودان سقوط کرده است.
گرش می‌خوانم نمی‌آید به دست
ور هلم ترسم که افتد او به پست
هوش مصنوعی: اگر او را بخوانم، نمی‌آید نزدیکم و اگر او را رها کنم، می‌ترسم که به نازل‌ترین موقعیت بیفتد.
نیست عاقل تا که دریابد چون ما
گر بگویم کز خطر سوی من آ
هوش مصنوعی: هیچ عاقلی وجود ندارد که مانند ما درک کند، اگر بگویم که از جانب خطر به سمت من بیاید.
هم اشارت را نمی‌داند به دست
ور بداند نشنود این هم بدست
هوش مصنوعی: اگر کسی به اشاره‌ها توجه نکند و یا حتی اگر آن‌ها را بفهمد، اما نتواند آن‌ها را بشنود، در حقیقت به هیچ چیزی دست نیافته است.
بس نمودم شیر و پستان را بدو
او همی گرداند از من چشم و رو
هوش مصنوعی: من به او خیلی محبت کردم و تمام تلاش خود را کردم، ولی او همچنان از من دوری می‌کند و به من توجهی ندارد.
از برای حق شمایید ای مهان
دستگیر این جهان و آن جهان
هوش مصنوعی: ای بزرگواران، شما برای حق و حقیقت زحمت می‌کشید و نجات‌دهنده این دنیا و دنیای دیگر هستید.
زود درمان کن که می‌لرزد دلم
که بدرد از میوهٔ دل بسکلم
هوش مصنوعی: بشتاب و کار را درست کن، چون دلم بی‌تاب است و از درد این عشق به شدت رنج می‌برد.
گفت طفلی را بر آور هم به بام
تا ببیند جنس خود را آن غلام
هوش مصنوعی: یک کودک را به بالای بام بردند تا جنس و نوع خود را ببیند و بشناسد.
سوی جنس آید سبک زان ناودان
جنس بر جنس است عاشق جاودان
هوش مصنوعی: مراسم و اتفاقات به شکل طبیعی و آسان به سمت جنس و نوع خود جذب می‌شوند، چرا که عشق حقیقی و پایدار به ذات و ماهیت خود وابسته است.
زن چنان کرد و چو دید آن طفل او
جنس خود خوش خوش بدو آورد رو
هوش مصنوعی: زنی به شکلی رفتار کرد و وقتی آن کودک را مشاهده کرد، با افتخار و خوشحالی چیزی از جنس خود را به او تقدیم کرد.
سوی بام آمد ز متن ناودان
جاذب هر جنس را هم جنس دان
هوش مصنوعی: به سمت بالای بام آمد، جاذب هر چیزی که در ناودان بود، همان‌گونه که هر چیزی از جنس خود را جذب می‌کند.
غژغژان آمد به سوی طفل طفل
وا رهید او از فتادن سوی سفل
هوش مصنوعی: صدای زنگ‌زنگی به سوی کودک آمد و او از خطر افتادن به سمت زمین پایین کنار رفت.
زان بود جنس بشر پیغامبران
تا بجنسیت رهند از ناودان
هوش مصنوعی: آدمی به خاطر داشتن پیام‌آورانی از جنس خود، می‌تواند از مشکلات و چالش‌ها عبور کند و به راه صحیح هدایت شود.
پس بشر فرمود خود را مثلکم
تا به جنس آیید و کم گردید گم
هوش مصنوعی: پس انسان به خود گفت که من هم مانند شما هستم تا به نوع بشر بپیوندم و از حالت خود کم کنم و محو شوم.
زانک جنسیت عجایب جاذبیست
جاذبش جنسست هر جا طالبیست
هوش مصنوعی: چون ویژگی‌های شگفت‌انگیز، جذابیت خاصی دارند، این جذابیت به دلیل وجود خود آن ویژگی‌هاست و هرجا که خواسته‌ای برای به دست آوردن آن ویژگی‌ها باشد، این کشش وجود دارد.
عیسی و ادریس بر گردون شدند
با ملایک چونک هم‌جنس آمدند
هوش مصنوعی: عیسی و ادریس به همراه ملائکه در آسمان قرار گرفتند، زیرا با هم هم‌سود و هم‌جنس بودند.
باز آن هاروت و ماروت از بلند
جنس تن بودند زان زیر آمدند
هوش مصنوعی: هاروت و ماروت دوباره از آسمان به زمین آمدند، زیرا که از جنس جسم و بدن بودند.
کافران هم جنس شیطان آمده
جانشان شاگرد شیطانان شده
هوش مصنوعی: کافران مانند شیطان هستند و روح و وجودشان تحت تأثیر آموزه‌های شیطانی قرار گرفته است.
صد هزاران خوی بد آموخته
دیده‌های عقل و دل بر دوخته
هوش مصنوعی: بسیاری از خصوصیات منفی را از تجربیات و امور گذشته آموخته‌ام و این همه را با دقت و توجه در دل و ذهن خود نگه داشته‌ام.
کمترین خوشان به زشتی آن حسد
آن حسد که گردن ابلیس زد
هوش مصنوعی: حداقل خوشی‌ها به زشتی حسدی هستند که ابلیس را به گردن‌کشی واداشت.
زان سگان آموخته حقد و حسد
که نخواهد خلق را ملک ابد
هوش مصنوعی: از آن سگ‌ها که حسد و کینه را یاد گرفته‌اند، این انتظار می‌رود که نخواهند نه‌تنها انسان‌ها، بلکه هیچ‌کس از نعمت‌های جاودان الهی بهره‌مند شود.
هر کرا دید او کمال از چپ و راست
از حسد قولنجش آمد درد خاست
هوش مصنوعی: هر کسی که کمال و زیبایی را از دیگران ببیند، از حسادت دچار درد و ناراحتی می‌شود.
زآنک هر بدبخت خرمن‌سوخته
می‌نخواهد شمع کس افروخته
هوش مصنوعی: هرکس که در زندگی دچار مصیبت و سختی شده، نمی‌خواهد که کسی دیگر نوری برای او روشن کند.
هین کمالی دست آور تا تو هم
از کمال دیگران نفتی به غم
هوش مصنوعی: بشتاب و به جستجوی کمال خود بپرداز تا از نقص و کمبود دیگران دور باشی و دلت آزرده نشود.
از خدا می‌خواه دفع این حسد
تا خدایت وا رهاند از جسد
هوش مصنوعی: از خدا می‌خواهم که این حسد را دور کند تا تو از قید جسم رهایی یابی.
مر ترا مشغولیی بخشد درون
که نپردازی از آن سوی برون
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که درونیات و مشغولیت‌های روحی تو، به طور عمیقی تو را درگیر کرده‌اند و نمی‌توانی از آنچه در درونت می‌گذرد، رهایی یابی یا به دنیای بیرون توجه کنی. در واقع، وقتی که ذهنت مشغول است، نمی‌توانی به مسائل خارجی فکر کنی.
جرعهٔ می را خدا آن می‌دهد
که بدو مست از دو عالم می‌دهد
هوش مصنوعی: خداوند به کسی که در عشق و معرفت به او مست است، از نعمت‌های دو جهان می‌دهد.
خاصیت بنهاده در کف حشیش
کو زمانی می‌رهاند از خودیش
هوش مصنوعی: ویژگی‌ای که در دست گیاه حشیش نهفته است، زمانی می‌تواند فرد را از خودش رها کند و آزاد سازد.
خواب را یزدان بدان سان می‌کند
کز دو عالم فکر را بر می‌کند
هوش مصنوعی: خداوند خواب را به گونه‌ای قرار داده است که انسان را از فکر و اندیشه در دو جهان آزاد می‌کند.
کرد مجنون را ز عشق پوستی
کو بنشناسد عدو از دوستی
هوش مصنوعی: مجنون را از عشق چنان حالتی داده‌اند که هیچ دشمنی نمی‌تواند او را از دوستانش تشخیص دهد.
صد هزاران این چنین می‌دارد او
که بر ادراکات تو بگمارد او
هوش مصنوعی: او برای فهم و درک تو هزاران چیز از این دست را فراهم می‌کند و به تو می‌آموزد.
هست میهای شقاوت نفس را
که ز ره بیرون برد آن نحس را
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که شراب (مست) وجود دارد که می‌تواند جان بد را از راهی دور کند و از آن رهایی بخشد.
هست میهای سعادت عقل را
که بیابد منزل بی‌نقل را
هوش مصنوعی: شراب خوشبختی وجود دارد که عقل می‌تواند به آن برسد، بدون اینکه نیازی به وسیله‌ای برای انتقال آن باشد.
خیمهٔ گردون ز سرمستی خویش
بر کند زان سو بگیرد راه پیش
هوش مصنوعی: جهان با دگرگونی‌های خود، به خاطر حال و احساس مستی من برمی‌خیزد و از آن سو مسیر جدیدی را پیش می‌گیرد.
هین بهر مستی دلا غره مشو
هست عیسی مست حق خر مست جو
هوش مصنوعی: ای دل، به خاطر مستی و خوشحالی فریب نخور. عیسی، که عاصی و بی‌خبر از حقیقت است، در پی حق است و باید به دنبال حقیقت و معنویات باشی.
این چنین می را بجو زین خنبها
مستی‌اش نبود ز کوته دنبها
هوش مصنوعی: اکنون در پی می‌گردم، زیرا این مستی به خاطر کوتاهی ما در پی آن نیست.
زانک هر معشوق چون خنبیست پر
آن یکی درد و دگر صافی چو در
هوش مصنوعی: چون هر معشوقی همچون دمی است که هم پر از درد است و هم در آن صفای خاصی وجود دارد.
می‌شناسا هین بچش با احتیاط
تا میی یابی منزه ز اختلاط
هوش مصنوعی: مراقب باش و به آرامی مزه‌اش را بچش تا شرابی پاک و خالص پیدا کنی که با چیز دیگری مخلوط نشده باشد.
هر دو مستی می‌دهندت لیک این
مستی‌ات آرد کشان تا رب دین
هوش مصنوعی: هر دو نوع نشئگی تو را سیراب می‌کنند، اما این نوع مستی تو را به سمت خدا و دین می‌کشاند.
تا رهی از فکر و وسواس و حیل
بی عقال این عقل در رقص‌الجمل
هوش مصنوعی: برای رهایی از اندیشه‌ها و دغدغه‌های بی‌پایان، باید عقل را از قید و بندهای خود رها کرد تا بتواند آزادانه و شاداب مانند رقص شتر پیش برود.
انبیا چون جنس روحند و ملک
مر ملک را جذب کردند از فلک
هوش مصنوعی: انبیاء همچون روحی هستند که موجودات ملکوتی به دلیل ویژگی‌های خاص آن‌ها، از آسمان و عالم بالاتر به سوی آن‌ها گرایش پیدا می‌کنند.
باد جنس آتش است و یار او
که بود آهنگ هر دو بر علو
هوش مصنوعی: باد و آتش به نوعی هم‌جنس هستند و هر کدام در جستجوی بلندی و اوج هستند. در واقع، هر دو به دنبال رسیدن به highs و بالاترین نقاط هستند.
چون ببندی تو سر کوزهٔ تهی
در میان حوض یا جویی نهی
هوش مصنوعی: وقتی که دهانه‌ی یک کوزه‌ خالی را ببندی و آن را در میان آب‌نما یا نهر قرار دهی، می‌توانی تصور کنی که آن کوزه چه وضعیتی خواهد داشت.
تا قیامت آن فرو ناید به پست
که دلش خالیست و در وی باد هست
هوش مصنوعی: تا روز قیامت کسی که دلش خالی و بی‌محتوا است، به درجه پایین‌تری نخواهد رسید.
میل بادش چون سوی بالا بود
ظرف خود را هم سوی بالا کشد
هوش مصنوعی: اگر تمایل و گرایش فرد به چیزی باشد، او نیز تلاش می‌کند که خود را به سمت آن هدف سوق دهد و بالاتر برود.
باز آن جانها که جنس انبیاست
سوی‌ایشان کش کشان چون سایه‌هاست
هوش مصنوعی: حیات‌هایی که شبیه به روح‌های پاک و مقدس هستند، به سوی آن‌ها با کششی نامرئی همانند سایه‌ها حرکت می‌کنند.
زانک عقلش غالبست و بی ز شک
عقل جنس آمد به خلقت با ملک
هوش مصنوعی: زیرا او به خاطر برتری عقلش، بدون شک آزادی و قدرت عقل را از جنسی خاص در آفرینش به همراه دارد.
وان هوای نفس غالب بر عدو
نفس جنس اسفل آمد شد بدو
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر هوا و علاقه‌های نفسانی بر دشمنی که در درون خود داریم غلبه پیدا کند، به پایین‌ترین حالت و مرتبه سقوط می‌کنیم.
بود قبطی جنس فرعون ذمیم
بود سبطی جنس موسی کلیم
هوش مصنوعی: این بیت به تفاوت میان دو قوم و دو شخصیت اشاره دارد. یکی از آن‌ها به فرعون و خصائص منفی‌اش تعلق دارد و دیگری به موسی و ویژگی‌های مثبت او اشاره می‌کند. به طور کلی، این عبارت نشان‌دهنده تضاد میان خیر و شر است و بیانگر این است که هر فردی می‌تواند از یک نسل یا قوم متفاوت باشد، اما ویژگی‌ها و صفات او هستند که اهمیت دارند.
بود هامان جنس‌تر فرعون را
برگزیدش برد بر صدر سرا
هوش مصنوعی: هامان، که مردی برجسته و مهم در دربار فرعون بود، برای خود زندگی و موقعیتی برتر انتخاب کرد و به مقام عالی رسید.
لاجرم از صدر تا قعرش کشید
که ز جنس دوزخ‌اند آن دو پلید
هوش مصنوعی: بنابراین، از آغاز تا پایان آن را کشید، زیرا آن دو پلید از جنس جهنم هستند.
هر دو سوزنده چو ذوزخ ضد نور
هر دو چون دوزخ ز نور دل نفور
هوش مصنوعی: هر دو به شدت سوزاننده‌اند، مانند آتش دوزخ که با نور در تضاد است و هر دو از نور متنفرند و با آن مشکل دارند.
زانک دوزخ گوید ای مؤمن تو زود
برگذر که نورت آتش را ربود
هوش مصنوعی: دوزخ به مؤمن می‌گوید که زودتر عبور کن، زیرا نور تو قدرتی دارد که حتی آتش را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
می‌رمد آن دوزخی از نور هم
زانک طبع دوزخستش ای صنم
هوش مصنوعی: از نور خارج می‌شود آن دوزخی، زیرا طبیعت او دوزخی است، ای زیبای من.
دوزخ از مومن گریزد آنچنان
که گریزد مومن از دوزخ به جان
هوش مصنوعی: دوزخ از مومن فرار می‌کند مانند فرار مومن از دوزخ، با تمام وجود.
زانک جنس نار نبود نور او
ضد نار آمد حقیقت نورجو
هوش مصنوعی: چون آتش به خودی خود وجود ندارد، نور او نیز از جنس آتش نیست و در واقع، حقیقت او نور است.
در حدیث آمد که مومن در دعا
چون امان خواهد ز دوزخ از خدا
هوش مصنوعی: در روایتی آمده است که مؤمن هنگام دعا، وقتی از خداوند برای نجات از آتش جهنم درخواست می‌کند، باید با تمام وجود و خلوص نیت این خواسته را مطرح کند.
دوزخ از وی هم امان خواهد به جان
که خدایا دور دارم از فلان
هوش مصنوعی: دوزخ نیز از او در امان خواهد ماند، چون ای خدا، مرا از فلان دور نگه‌دار.
جاذبهٔ جنسیتست اکنون ببین
که تو جنس کیستی از کفر و دین
هوش مصنوعی: اکنون نگاهی کن به این که تو به کدام گروه تعلق داری و از کدام جهت به مسائل نگاه می‌کنی، آیا از دیدگاه ایمان هستی یا نافرمانی؟
گر بهامان مایلی هامانیی
ور به موسی مایلی سبحانیی
هوش مصنوعی: اگر به ما گرایش داشته باشی، ما نیز به تو نزدیک خواهیم شد. و اگر به موسی تمایل داشته باشی، خودباز خواهی بود و در عالی‌ترین مقام قرار خواهی گرفت.
ور بهر دو مایلی انگیخته
نفس و عقلی هر دوان آمیخته
هوش مصنوعی: اگر به خاطر دو علاقه یا تمایل، هم روح و هم عقل شما به جنب و جوش درآمده است، این دو (علاقه و تمایل) به یکدیگر پیوسته‌اند.
هر دو در جنگند هان و هان بکوش
تا شود غالب معانی بر نقوش
هوش مصنوعی: دو طرف در حال نبرد هستند؛ پس تلاش کن تا معانی بر نقوش غلبه پیدا کند.
در جهان جنگ شادی این بسست
که ببینی بر عدو هر دم شکست
هوش مصنوعی: در زندگی، خوشحالی اصلی این است که هر روز ببینی دشمنان شکست می‌خورند.
آن ستیزه‌رو بسختی عاقبت
گفت با هامان برای مشورت
هوش مصنوعی: شخصی که همیشه در جدل و ستیز بود، سرانجام با هامان برای مشورت به سختی تصمیم گرفت.
وعده‌های آن کلیم‌الله را
گفت و محرم ساخت آن گمراه را
هوش مصنوعی: کلیم‌الله، یعنی موسی، وعده‌هایش را بیان کرد و شخص گمراه را به راز و حقیقت آشنا ساخت.

حاشیه ها

1392/02/13 04:05
Mohsen Maesumi

خط ده نیم بیت دوم
جنس خود خوش خوش بدو آورد رو
بر مبنای کلیات شمس تبریزی، چاپ امیر کبیر، چاپ 17، سال 1382، isbn 964-00-0276-3
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1392/02/13 07:05
مینا

غیژیدن یعنی لغزیدن و خزیدن

1392/10/09 14:01
امین کیخا

ناویدن یعنی تلوتلو رفتن

1395/05/10 12:08
زهرا

در بیت چهارم آمده: هم اشارت را نمی‌داند به دست /
ور بداند نشنود این هم به دست
که صحیح آن چنین است: هم اشارت را نمی‌داند به دست
ور بداند نشنود این هم بَدَست
مرجع: نسخه‌ی مکتوب مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد نیکلسن
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1395/11/11 02:02
پانید

در تصحیح نیکلسون انتشارات امیر کبیر این ابیات به این گونه امده اند (اشتباه نگارش):
جرعهٔ می را خدا آن می‌دهد
که بدو مست از دو عالم "می‌رهد".
هر دو سوزنده چو "دوزخ" ضد نور
هر دو چون دوزخ ز نور دل نفور.
ور بهر "دو" مایلی انگیخته
نفس و عقلی هر دوان آمیخته.
بعد از بیت زیر هم این بیت امده است که در این جا نیامده:
زانک دوزخ گوید ای مؤمن تو زود
برگذر که نورت آتش را ربود
"بگذر ای مومن که نورت می کشد
آتشم را چونکه دامن می کشد".
با سپاس.

1396/01/02 09:04
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com

در حدیث آمد ، که مومن در دعا

1397/01/05 01:04

《ور بهر دو مایلی انگیخته》درست است، سپاس.

1402/02/05 02:05
یزدانپناه عسکری

53- ز انکه دوزخ گوید ای مومن تو زود - بر گذر که نورت آتش را ربود

[اطفاء و تحت شعاع گرفتن نور دوزخ توسط نور مؤمن]

_____

1402/05/08 08:08
ابراهیم ادهم

بیت هفتم درستش اینه:

که بدرد از میوه دل بکسلم

1403/08/03 04:11
کوروش

این چنین می را بجو زین خنبها

 

مستی‌اش نبود ز کوته دنبها

 

منظور از کوته دنبها چیه