گنجور

بخش ۱۰۲ - مشورت کردن فرعون با ایسیه در ایمان آوردن به موسی علیه‌السلام

باز گفت او این سخن با ایسیه
گفت جان افشان برین ای دل‌سیه
بس عنایتهاست متن این مقال
زود در یاب ای شه نیکو خصال
وقت کشت آمد زهی پر سود کشت
این بگفت و گریه کرد و گرم گشت
بر جهید از جا و گفتا بخ لک
آفتابی تاجرت گشت ای کلک
عیب کل را خود بپوشاند کلاه
خاصه چون باشد کله خورشید و ماه
هم در آن مجلس که بشنیدی تو این
چون نگفتی آری و صد آفرین
این سخن در گوش خورشید ار شدی
سرنگون بر بوی این زیر آمدی
هیچ می‌دانی چه وعده‌ست و چه داد
می‌کند ابلیس را حق افتقاد
چون بدین لطف آن کریمت باز خواند
ای عجب چون زهره‌ات بر جای ماند
زهره‌ات ندرید تا زان زهره‌ات
بودی اندر هر دو عالم بهره‌ات
زهره‌ای کز بهرهٔ حق بر درد
چون شهیدان از دو عالم بر خورد
غافلی هم حکمتست و این عمی
تا بماند لیک تا این حد چرا
غافلی هم حکمتست و نعمتست
تا نپرد زود سرمایه ز دست
لیک نی چندانک ناسوری شود
زهر جان و عقل رنجوری شود
خود کی یابد این چنین بازار را
که به یک گل می‌خری گلزار را
دانه‌ای را صد درختستان عوض
حبه‌ای را آمدت صد کان عوض
کان لله دادن آن حبه است
تا که کان‌الله له آید به دست
زآنک این هوی ضعیف بی‌قرار
هست شد زان هوی رب پایدار
هوی فانی چونک خود فا او سپرد
گشت باقی دایم و هرگز نمرد
هم‌چو قطرهٔ خایف از باد و ز خاک
که فنا گردد بدین هر دو هلاک
چون به اصل خود که دریا بود جست
از تف خورشید و باد و خاک رست
ظاهرش گم گشت در دریا و لیک
ذات او معصوم و پا بر جا و نیک
هین بده ای قطره خود را بی‌ندم
تا بیابی در بهای قطره یم
هین بده ای قطره خود را این شرف
در کف دریا شو آمن از تلف
خود کرا آید چنین دولت به دست
قطره‌ را بحری تقاضاگر شدست
الله الله زود بفروش و بخر
قطره‌ای ده بحر پر گوهر ببر
الله الله هیچ تاخیری مکن
که ز بحر لطف آمد این سخن
لطف اندر لطف این گم می‌شود
که اسفلی بر چرخ هفتم می‌شود
هین که یک بازی فتادت بوالعجب
هیچ طالب این نیابد در طلب
گفت با هامان بگویم ای ستیر
شاه را لازم بود رای وزیر
گفت با هامان مگو این راز را
کور کمپیری چه داند باز را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز گفت او این سخن با ایسیه
گفت جان افشان برین ای دل‌سیه
هوش مصنوعی: او دوباره این سخن را گفت و جانش را برای دل سیاه خود نثار کرد.
بس عنایتهاست متن این مقال
زود در یاب ای شه نیکو خصال
هوش مصنوعی: این نوشته به قدری پر از لطف و محبت است که سریعاً درک کن، ای پادشاه با ویژگی‌های نیکو.
وقت کشت آمد زهی پر سود کشت
این بگفت و گریه کرد و گرم گشت
هوش مصنوعی: زمان کشت فرا رسیده و این بسیار خوشایند است. او این را گفت و شروع به گریه کرد و سپس غمگین شد.
بر جهید از جا و گفتا بخ لک
آفتابی تاجرت گشت ای کلک
هوش مصنوعی: او ناگهان برخاست و گفت: به خاطر آفتابی که برایت طلوع کرده، ای قلم، تو نیز به مقام بلندی رسیدی.
عیب کل را خود بپوشاند کلاه
خاصه چون باشد کله خورشید و ماه
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که عیب‌ها و مشکلات همه افراد با چیزی خاص و باارزش پوشانده می‌شود، به‌طوری‌که اگر آن چیز ارزشمند مانند سرخورشید و ماه باشد، دیگر عیب‌ها به چشم نمی‌آیند.
هم در آن مجلس که بشنیدی تو این
چون نگفتی آری و صد آفرین
هوش مصنوعی: در آن مجلس که تو این سخن را شنیدی، چرا آری نگفتی و از آن ستایش نکردی؟
این سخن در گوش خورشید ار شدی
سرنگون بر بوی این زیر آمدی
هوش مصنوعی: اگر این حرف را به خورشید بگویی، آنقدر بلند و نورانی است که صدایش به زمین نمی‌رسد، اما باز هم این کلمات بر دل و جان تو تاثیر می‌گذارد.
هیچ می‌دانی چه وعده‌ست و چه داد
می‌کند ابلیس را حق افتقاد
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی چه وعده‌ای است و خدا چه تکلیفی به ابلیس می‌سپارد؟
چون بدین لطف آن کریمت باز خواند
ای عجب چون زهره‌ات بر جای ماند
هوش مصنوعی: زمانی که با این محبت و مهربانی‌ات دوباره به من نگاه می‌کنی، عجیب است که چطور زهره‌ام (جرأت و جسارت من) همچنان سر جای خود باقی مانده است.
زهره‌ات ندرید تا زان زهره‌ات
بودی اندر هر دو عالم بهره‌ات
هوش مصنوعی: اگر زهره‌ی تو شکسته نمی‌شد، نمی‌توانستی در این دو جهان بهره‌ای داشته باشی.
زهره‌ای کز بهرهٔ حق بر درد
چون شهیدان از دو عالم بر خورد
هوش مصنوعی: زهره‌ای که از نعمت‌های الهی بر پایه درد، مانند شهیدان، از دو جهان بهره‌مند شده است.
غافلی هم حکمتست و این عمی
تا بماند لیک تا این حد چرا
هوش مصنوعی: بی‌خبری خود نوعی حکمت است، اما این وضعیت که ادامه می‌یابد، چرا باید به این اندازه ادامه پیدا کند؟
غافلی هم حکمتست و نعمتست
تا نپرد زود سرمایه ز دست
هوش مصنوعی: غفلت داشتن نیز خود یکی از حکمت‌ها و نعمات است، تا اینکه سریعاً سرمایه‌ها از دست نروند.
لیک نی چندانک ناسوری شود
زهر جان و عقل رنجوری شود
هوش مصنوعی: ولی نه، وقتی که نیشی به جان و عقل انسان آسیب برساند، آنچنان نیست که از درد و رنجی که ایجاد می‌کند، ناتوان شود.
خود کی یابد این چنین بازار را
که به یک گل می‌خری گلزار را
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند چنین مکانی را پیدا کند که با یک گل، باغی پر از گل‌ها را به دست آورد.
دانه‌ای را صد درختستان عوض
حبه‌ای را آمدت صد کان عوض
هوش مصنوعی: اگر تو یک دانه زر که می‌کارید، به اندازه صد درخت می‌روید، در عوض اگر یک حبه (مثل حبه‌ای از قند یا چیزی کوچک) به تو داده شود، به اندازه صد کان (معدن) ارزش دارد. در واقع، این سخن نشان‌دهنده اهمیت و برکت چیزهای کوچک و ارزشمند در زندگی است.
کان لله دادن آن حبه است
تا که کان‌الله له آید به دست
هوش مصنوعی: خداوند، بخشیدن آن دانه است تا اینکه آنچه مربوط به خداست، به دست آید.
زآنک این هوی ضعیف بی‌قرار
هست شد زان هوی رب پایدار
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه این تمایل و خواسته‌ی ناپایدار و ضعیف، همیشه بی‌قراری می‌کند، از آن تمایل و خواسته‌ی پایدار، فاصله می‌گیرد.
هوی فانی چونک خود فا او سپرد
گشت باقی دایم و هرگز نمرد
هوش مصنوعی: هوی فانی، که به معنای زیبایی و جذابیت‌های زودگذری است، وقتی که به خود او سپرده شود، باقی می‌ماند و هرگز از بین نمی‌رود.
هم‌چو قطرهٔ خایف از باد و ز خاک
که فنا گردد بدین هر دو هلاک
هوش مصنوعی: مانند قطره‌ای که از وزش باد و زمین ترسیده، به زودی با این دو عامل نابود می‌شود و از بین می‌رود.
چون به اصل خود که دریا بود جست
از تف خورشید و باد و خاک رست
هوش مصنوعی: زمانی که به ماهیت واقعی خود که همان دریا است، جلوه‌گری کند، از اثرات نور خورشید، وزش باد و برخورد خاک رهایی می‌یابد.
ظاهرش گم گشت در دریا و لیک
ذات او معصوم و پا بر جا و نیک
هوش مصنوعی: ظاهرش در دریا گم شده، اما ذات او پاک و ثابت و نیکو است.
هین بده ای قطره خود را بی‌ندم
تا بیابی در بهای قطره یم
هوش مصنوعی: ای قطره، بی‌پروا و بدون تردید خود را به دریا بسپار، تا ارزش واقعی خود را در عظمت دریا پیدا کنی.
هین بده ای قطره خود را این شرف
در کف دریا شو آمن از تلف
هوش مصنوعی: ای قطره، چگونه می‌توانی از خودت چشم‌پوشی کنی و به دریا بپیوندی؟ وقتی به دریا ملحق شوی، دیگر نگران نابودی خود نخواهی بود.
خود کرا آید چنین دولت به دست
قطره‌ را بحری تقاضاگر شدست
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی‌اش به این مقام و منزلت رسیده، باید بدانیم که او در واقع مانند یک قطره از دریا بوده که توانسته به این جایگاه دست پیدا کند.
الله الله زود بفروش و بخر
قطره‌ای ده بحر پر گوهر ببر
هوش مصنوعی: ای خدا، زود عمل کن و از هر فرصتی که به دست می‌آید استفاده کن؛ از هر قطره‌ای که دادی، گنجینه‌ای از دریاهای پرمایه را به دست بیاور.
الله الله هیچ تاخیری مکن
که ز بحر لطف آمد این سخن
هوش مصنوعی: خدا را شکر کن و هیچ تأخیری نکن، زیرا این کلام از دریای رحمت او به ما رسیده است.
لطف اندر لطف این گم می‌شود
که اسفلی بر چرخ هفتم می‌شود
هوش مصنوعی: محبت و عشق به یکدیگر به حدی است که گم می‌شود و از بین می‌رود، همانطور که انسان‌های نادرست و پست در دنیای بالاتر به دنیا می‌آیند.
هین که یک بازی فتادت بوالعجب
هیچ طالب این نیابد در طلب
هوش مصنوعی: به دقت توجه کن که این یک فرصت شگفت‌انگیز است. هیچ‌کس نمی‌تواند به سادگی آن را به دست آورد، حتی اگر در جستجوی آن باشد.
گفت با هامان بگویم ای ستیر
شاه را لازم بود رای وزیر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که باید به هامان بگویم که نظر وزیر برای شاه ضروری است.
گفت با هامان مگو این راز را
کور کمپیری چه داند باز را
هوش مصنوعی: نگو این راز را با هامان، زیرا کسی که کور است چگونه می‌تواند از حقیقت آگاهی یابد؟

حاشیه ها

1391/01/16 02:04
بهروز

؛کور کمپیری نداند باز را؛ به نظر بنده باید به صورت کو ز کمپیری نداند باز را اصلاح شود. با تشکر.

1393/09/08 03:12
داریوش ابونصری

بازگفت او این سخن با آسیه
گفت جان افشان بر او ای رو سیه

به نظر میرسد آیسیه در مصرع نخست املای نادرست واژه باشد ,آسیه درست است.

1395/04/17 22:07
قدرت

آفتابی تاج گشتت ای کلک

1395/04/17 22:07
قدرت

قطره‌ را بحری تقاضاگر شدست

1395/04/17 22:07

تعجب میکنم چنین قطعه ی پر مغزی از مثنوی چگونه از چشم نقادان دور مانده

1395/04/17 23:07
روفیا

قطره را بحری تقاضاگر شدست
بلی ممکن است بحر به خواستگاری قطره بیاید و او را با خود ببرد!
بنده ام بنده ولی بی خردم
خواجه با بی خردی می خردم

1403/08/28 01:10
کوروش

می‌کند ابلیس را حق افتقاد

 

یعنی چه