برگردان به زبان ساده
این سخن پایان ندارد تیز دو
هین نماز آمد دقوقی پیش رو
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که موضوع مورد بحث پایانی ندارد و همچنان ادامه دارد. به دنبال آن، اشاره شده که وقت نماز فرا رسیده و شخصی، به نام دقوقی، در اینجا حضور دارد. در واقع، جمله به نوعی نشاندهنده این است که در میان موضوعاتی که در حال بررسی است، زمان نماز را نیز نمیتوان فراموش کرد.
ای یگانه هین دوگانه بر گزار
تا مزین گردد از تو روزگار
هوش مصنوعی: ای یگانه، لطفاً دوگانه را به انجام برسان تا روزگار از وجود تو زینت یابد.
ای امام چشمروشن در صلا
چشم روشن باید ایدر پیشوا
هوش مصنوعی: ای پیشوای محبوب ما، تو روشنی چشمان ما هستی. در اینجا، باید در برابر تو احترام و ادب داشته باشیم.
در شریعت هست مکروه ای کیا
در امامت پیش کردن کور را
هوش مصنوعی: در دین، چیزهایی وجود دارد که انجام آنها ناپسند است، مانند اینکه کسی را که نابینا است در رهبری و امامت قرار دهند.
گرچه حافظ باشد و چست و فقیه
چشمروشن به وگر باشد سفیه
هوش مصنوعی: اگر چه حافظ عالم و هوشیار و روشننگر باشد، اما اگر کسی نادان و بیخبر باشد، نمیتواند به او نزدیک شود.
کور را پرهیز نبود از قذر
چشم باشد اصل پرهیز و حذر
هوش مصنوعی: بسیار کوچک-minded نیست که فرد نابینا از دیدن پرهیز کند؛ چرا که اصل پرهیز و احتیاط به توانایی دیدن بستگی دارد.
او پلیدی را نبیند در عبور
هیچ مؤمن را مبادا چشم کور
هوش مصنوعی: او هرگز نخواهد توانست پلیدیها را ببیند، اگر مؤمنی از کنار او بگذرد، به شرطی که چشمانش کور باشند.
کور ظاهر در نجاسهٔ ظاهرست
کور باطن در نجاسات سِرست
هوش مصنوعی: آدمی که در ظاهر پاک باشد، اما در باطن آلوده، مانند کسی است که فقط به ظواهر نگاه میکند و به عمق مسائل توجه ندارد. در حقیقت، مشکلات و ناپاکیها نه تنها در ظواهر بلکه در درون انسان نیز وجود دارد.
این نجاسهٔ ظاهر از آبی رود
آن نجاسهٔ باطن افزون میشود
هوش مصنوعی: این زشتی که در ظاهر دیده میشود، با آب رودخانه بیشتر میشود و زشتی درون را هم افزایش میدهد.
جز به آب چشم نتوان شستن آن
چون نجاسات بواطن شد عیان
هوش مصنوعی: جز با اشک نمیتوان آن چیز را پاک کرد، چون زشتیهای درون آشکار شده است.
چون نجس خواندست کافر را خدا
آن نجاست نیست بر ظاهر ورا
هوش مصنوعی: خداوند کافر را نجس میداند، اما این نجاست به ظاهر او مربوط نیست.
ظاهر کافر مُلَوَث نیست زین
آن نجاست هست در اخلاق و دین
هوش مصنوعی: ظاهر کافر به هیچ وجه آلوده نیست، بلکه آلودگی در رفتار و دین او وجود دارد.
این نجاست بویش آید بیست گام
و آن نجاست بویش از ری تا بهشام
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که بوی یک ناپاکی به قدری شدید است که از بیست قدمی احساس میشود، در حالی که بوی ناپاکی دیگر به اندازهای پخش شده که حتی از ری تا شام هم قابل حس است. به طور کلی، این جمله به شدت و غلظت بوی ناپاکیها اشاره میکند و به تفاوت در میزان اثرگذاری آنها بر فضا اشاره دارد.
بلک بویش آسمانها بر رود
بر دماغ حور و رضوان بر شود
هوش مصنوعی: پسر سیاهپوستش به آسمانها میرسد، بر روی رود، بر بام حوریان و فرشتگان به پرواز در میآید.
اینچ میگویم به قدر فهم تست
مُردم اندر حسرت فهم درست
هوش مصنوعی: به اندازهی درکی که داری، دربارهاش سخن میگویم. من در حسرت این هستم که درک درستی از موضوع داشته باشم.
فهم آبست و وجود تن سبو
چون سبو بشکست ریزد آب ازو
هوش مصنوعی: آگاهی و درک انسان در حال انتظار و بارداری است، و وجود او مانند یک سبو میماند. زمانی که سبو بشکند، آب از آن بیرون میریزد.
این سبو را پنج سوراخست ژرف
اندرو نه آب ماند خود نه برف
هوش مصنوعی: این ظرف دارای پنج سوراخ عمیق است و دیگر نه آبی در آن باقی مانده و نه برفی.
امر غضوا غضة ابصارکم
هم شنیدی راست ننهادی تو سم
هوش مصنوعی: در این بیت به موضوع نگاهی اخلاقی و توجه به حیا و عفت اشاره شده است. بیانگر این است که باید از نگاه به چیزهایی که ممکن است انسان را به لغزش بیندازند، پرهیز کرد و این مسئله به عنوان یک دستور اخلاقی تلقی میشود. در واقع، تأکید بر نگاه نکردن به چیزهای ناپسند و حفظ حرمت و پاکدامنی است.
از دهانت نطق فهمت را برد
گوش چون ریگست فهمت را خورد
هوش مصنوعی: از صحبتهای تو، درک و فهم من مثل ریگهایی که در دستانم بریزد، از بین میرود.
همچنین سوراخهای دیگرت
میکشاند آب فهم مضمرت
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نقصها و کمبودهای دیگر تو باعث میشود که عمیقتر به موضوعات درک نداشتهات بپردازیم و از آنها درس بگیریم.
گر ز دریا آب را بیرون کنی
بی عوض آن بحر را هامون کنی
هوش مصنوعی: اگر آب را از دریا بیرون بیاوری، بدون اینکه چیزی در عوض آن بدهی، در نهایت آن دریا به یک باتلاق تبدیل خواهد شد.
بیگهست ار نه بگویم حال را
مدخل اعواض را و ابدال را
هوش مصنوعی: اگر حال را نگوییم، بیفایده است که از تغییرات و جایگزینیها صحبت کنیم.
کان عوضها و آن بدلها بحر را
از کجا آید ز بعد خرجها
هوش مصنوعی: شاید بتوانیم بگوییم که اگر چیزی به عنوان پاداش یا جبران وجود داشته باشد، نباید از کجا و چطور به وجود آمده باشد، چرا که بعد از صرف هزینهها و تلاشها، نمیتوان انتظار داشت که یک دریا از آن به وجود بیاید. به عبارتی، نتیجهگیری و آثار حاصل از تلاشها باید با واقعیت منطبق باشد و نباید انتظار نتایجی غیرمنطقی داشت.
صد هزاران جانور زو میخورند
ابرها هم از برونش میبرند
هوش مصنوعی: صد هزاران موجود زنده از او تغذیه میکنند و ابرها هم از بیرون او را میربایند.
باز دریا آن عوضها میکشد
از کجا دانند اصحاب رشد
هوش مصنوعی: دریا دوباره آن چیزها را به حال خود برمیگرداند، اما از کجا میدانند افرادی که درک درستی دارند؟
قصهها آغاز کردیم از شتاب
ماند بی مخلص درون این کتاب
هوش مصنوعی: ما داستانهایی را با شتاب شروع کردیم که درون این کتاب، هیچکس نخواست آنها را به پایان برساند.
ای ضیاء الحق حسام الدین راد
که فلک و ارکان چو تو شاهی نزاد
هوش مصنوعی: ای روشنایی حق، حسامالدین راد، که آسمان و زمین هیچکس را به بزرگی تو به وجود نیاوردهاند.
تو بهنادر آمدی در جان و دل
ای دل و جان از قدوم تو خجل
هوش مصنوعی: تو بهندرت وارد جان و دل شدهای، ای دل و جان، حضور تو باعث شرم و خجالت ماست.
چند کردم مدح قوم ما مضی
قصد من زانها تو بودی ز اقتضا
هوش مصنوعی: من به ستایشِ مردمِ قوم خود پرداختم و هدفم از این کار، جلب توجه و محبت تو بود که از روی شایستگی و اقتضا به آن پرداختم.
خانهٔ خود را شناسد خود دعا
تو بنام هر که خواهی کن ثنا
هوش مصنوعی: انسان باید به هویت و ذات خویش آگاه باشد و در دعا کردن از هر نام و عنوانی که میخواهد استفاده کند، چون در نهایت خود اوست که به حقیقت خود و نیازهایش واقف است.
بهر کتمان مدیح از نا محل
حق نهادست این حکایات و مثل
هوش مصنوعی: به خاطر پنهان کردن ستایش از جایی نامناسب، حقایق و داستانها را به وجود آورده است.
گرچه آن مدح از تو هم آمد خجل
لیک بپذیرد خدا جهد المقل
هوش مصنوعی: هرچند تو هم در ستایش من باعث شرمندگیام شدی، اما خداوند زحمات کسی را که تلاش کرده قبول میکند.
حق پذیرد کسرهای دارد معاف
کز دو دیدهٔ کور دو قطره کفاف
هوش مصنوعی: حق به خودش نقصی دارد، ولی معاف است؛ زیرا که از دو چشمی که نمیبینند، دو قطره آب کافی است.
مرغ و ماهی داند آن ابهام را
که ستودم مجمل این خوشنام را
هوش مصنوعی: مرغ و ماهی به خوبی میدانند که من دربارهی این موضوع نامشخص، این شخص خوشنام را ستایش کردهام.
تا برو آه حسودان کم وزد
تا خیالش را به دندان کم گزد
هوش مصنوعی: مراقب باش تا حسودان نتوانند به تو صدمه بزنند و راحتی تو را تضعیف نکنند.
خود خیالش را کجا یابد حسود
در وثاق موش طوطی کی غنود
هوش مصنوعی: حسود چگونه میتواند به خیال خودش برسد، وقتی که در قفس موش است؟ طوطی که در قفس باشد، چگونه میتواند آرام بگیرد؟
آن خیال او بود از احتیال
موی ابروی ویست آن نه هلال
هوش مصنوعی: این تصویر زیبا از او به شکل هلال نیست، بلکه تنها خیال اوست که در ذهن میآید؛ این زیبایی ناشی از موی ابروهای اوست.
مدح تو گویم برون از پنج و هفت
بر نویس اکنون دقوقی پیش رفت
هوش مصنوعی: من در ستایش تو سخن میگویم و به فراتر از شمار پنج و هفت اشاره میکنم. اکنون نوبت دقوقی است که جلو بیفتد.
حاشیه ها
1392/09/05 01:12
امین کیخا
قذر یعنی کثافات به فارسی می شود هیخر ها که خود لغتش بسیار زشت آوا است و این را باید زیبایی فارسی دانست !
1393/06/26 07:08
فرزاد قلعه گلابی
قذر جمع نیست بلکه مفرد است به معنای پلید و ناپاک
یا به قول امروزی ها کثیف یا کثافت حدیثی مشهور داریم کل شئ لک طاهر حتی تعلم انه قذر یعنی همه چیز برای تو پاک است تا به یقین بدانی که آن ناپاک است
1398/05/03 10:08
محمد تقی کمالی سبزواری
اینکه میگویم بقدر فهم تست
در مصرع "اینچ می گویم به قدر فهم توست" منظور از "تو" کیست؟
آنکه انسان دیگری را نجس و کثیف میداند، خللی در مغز دارد یا تعصبی نابجا در دین، اگرچه ملّای روم باشد
ظاهر کافر ملوث نیست زین
آن نجاست هست در اخلاق و دین
این نجاست بویش آید بیست گام
و آن نجاست بویش از ری تا بشام
بلک بویش آسمانها بر رود
بر دماغ حور و رضوان بر شود
اینچ میگویم به قدر فهم تست
مردم اندر حسرت فهم درست
مصراع اینچ میگویم به قدر فهم تو ست نشان دهنده جایی ست که مولانا بوده و میزان آگاهی او، البته که در آن سطح از آگاهی گفتن چنین جملهای تواضع و فروتنی گوینده را زیر سوال نمیبرد چرا که او گوینده را یعنی خودش را خوب میشناسد. شما اگر همین داستان را بخوانید قدری از آنرا میفهمید، بروید چند سال سیر و سلوک کنید برگردید و دوباره بخوانید قدری عمیقتر یا جوری دیگر آنرا فهم میکنید، اگر هم فهم درست داشته باشید که کیمیایید و شاید نیازی به خواندن این شعرها نداشته باشید.
توضیح خلاصه ای درباره این بخش از شعر بدهم که: در جاهای زیادی به صورت تناوبی مولانا تاکید دارد که گوش خر بفروش و دیگر گوش خر یا ترک این دنیا کن یا هر جهتی دنیا رفت تو کجش را برو، اینجا هم اشاره به کلام پیامبر اسلام میکند که چشمها را یعنی حسهای دنیوی را بپوشانید تا چیزهای جدید ببینید، مثلاً اگر تلویزیونتان سوخت عزا نگیرید برای تصادف ماشینتان دعوا نکنید اعصاب خودتان را درگیر این شکم و مال نکنید. بعد توضیح میدهد که بدن یعنی دنیای مادی پنج سوراخ دارد اشاره به حواس دیدن و شنیدن و غیره، باید مواظب سوراخهای این بدن باشید، هر چیزی نگویید هر چیزی نشنوید هر چیزی نیاندیشید. بعد میگوید حالا که تن را از این شنیدهها و گفتههای دنیایی رها کردید مثل شکستن کوزه است و آب آن میریزد، مثل داستان اعرابی که کوزه ای آب شور برای شاه برد و شاه آن کوزه را به دریا زد و آب کوزه با دریا یکی شد، باید چیزی جایگزین کنید وگرنه مثل هامون خالی میشوید و جایگزین باید از سرچشمه و دریای اصلی باشد و افسوس میخورد که جایش نیست توضیح دهد اما اشاره میکند که سرچشمه همان است که جانداران و دنیاها از آن میآید. برای درک بیشتر میتوانید داستان طوطی و بازرگان را بخوانید،ک که در آن وقتی طوطی خودش را به مردن میزند یعنی وقتی جلوی زبان را گرفتید بعد طوطی دیگری آزاد متولد میشود. در آخر هم با توجه به ویژگی آن دریای اصلی یا سرچشمه نتیجه گیری میکند که اینها همه وهم است و متعلق به گذشته، گذشته ای وجود ندارد، آن جانداران و آن فهمها و همه حرفهایی که زده شد چیزهایی است که در فکر ما است، چیزی که الان واقعیت دارد تو شنونده ای یا تو همراهی، همراه آن لحظه مولانا حسام الدین چلپی بوده پس او را در جا مثال میزند تا خود شما خواننده بفهمی در لحظه کجایی
1402/03/26 09:05
یزدانپناه عسکری
34- مرغ و ماهی داند آن ابهام را
***
مرگ به ما اطلاع می دهد که دنیا ابهامی پیمایش ناپذیر است (1)
[سهراب سپهری] (2)
گاهِ مجهولی میان تابشِ بِـــه ها شنا می کرد.
برمحیط رونق نارنج ها خط مماسی بود.
[یزدانپناه عسکری]
ابهام شاعر در مواجهه با به.
همشهریان آن قدر بی توجه بودند، به عمق ابهام نارنج پِیْ نمی بردند و بطور سطحی از کنار آن می گذشتند.
__________
1- Tales of Power , Writer: Carlos Castaneda , Published in: 1974
2 – هشت کتاب
1402/03/09 19:06
ضیا احمدی
یکی از دوستان، دربارهی نظر مولوی در موضوع «کافر» اینطور آورده:
«آنکه انسان دیگری را نجس و کثیف میداند، خللی در مغز دارد یا تعصبی نابجا در دین»
هرچند مولوی مسلمان بوده و شریعت را بهنحوی که میفهمیده باور داشته و نشر میداده، و امروزه از این منظر کم نیستند اندیشمندان دینی و غیر آنها که متفاوت میاندیشند؛ ولی شاید بهتر باشد بیشتر در کلام وی تامل شود و مفاهیم مورد استفاده او در نظر آورده شود.
کافِر در لغت یعنی:
«پوشاننده حق و حقیقت، کتمانکننده حقیقت و در عین حال: بیدین، ناسپاس و حتی ظالم»
این مفهوم در کنار نگاه دینی شاعر بهویژه آنجا که دربارهی «امام جماعت» در نماز، قالب میگیرد، این بیان را تاحدودی متوجه مفهومی کلیتر، خارج از موضوعِ «یک انسان با نگاه دینیِ متفاوت» میکند و ضرورت «بیناییِ باطن» را یادآور میشود.
«نجاست» در این شعر همان معنای ظاهری است که در شریعت آمده و با آب، پاک میشود و شاعر در ادامه از همین مفهوم در حوزهی باطنی بهره میگیرد.
بهنظر میرسد عدم توقف در مفهوم ظاهری، کمک بیشتری به مستمع کند؛ با همین نگاه میتوان این شعر را دارای مفاهیم بلندی دانست که شاعر را ناگزیر به اقرار بر اینکه: «بیان خود را بهقدر فهم مخاطب تنظیم کرده و خود هم قائل به این است کلامش ممکن است بهدرستی فهمیده نشود.» نموده است.
پوزش از اینکه قلمم بهقدر کفایت روشنگر نیست.