بخش ۹۵ - هفت مرد شدن آن هفت درخت
بعد دیری گشت آنها هفت مرد
جمله در قعده پی یزدانِ فرد
چشم میمالم که آن هفت ارسلان
تا کیانند و چه دارند از جهان
چون به نزدیکی رسیدم من ز راه
کردم ایشان را سلام از انتباه
قوم گفتندم جواب آن سلام
ای دقوقی مفخر و تاج کرام
گفتم آخر چون مرا بشناختند
پیش ازین بر من نظر ننداختند
از ضمیر من بدانستند زود
یکدگر را بنگریدند از فرود
پاسخم دادند خندان کای عزیز
این بپوشیدست اکنون بر تو نیز
بر دلی کو در تحیر با خداست
کی شود پوشیده راز چپ و راست
گفتم ار سوی حقایق بشگفند
چون ز اسم حرف رسمی واقفند
گفت اگر اسمی شود غیب از ولی
آن ز استغراق دان نه از جاهلی
بعد از آن گفتند ما را آرزوست
اقتدا کردن به تو ای پاک دوست
گفتم آری لیک یک ساعت که من
مشکلاتی دارم از دور زمن
تا شود آن حل به صحبتهای پاک
که به صحبت روید انگوری ز خاک
دانهٔ پرمغز با خاک دژم
خلوتی و صحبتی کرد از کرم
خویشتن در خاک کلی محو کرد
تا نماندش رنگ و بو و سرخ و زرد
از پس آن محو قبض او نماند
پرگشاد و بسط شد مرکب براند
پیش اصل خویش چون بیخویش شد
رفت صورت جلوهٔ معنیش شد
سر چنین کردند هین فرمان توراست
تف دل از سر چنین کردن بخاست
ساعتی با آن گروه مجتبی
چون مراقب گشتم و از خود جدا
هم در آن ساعت ز ساعت رست جان
زانک ساعت پیر گرداند جوان
جمله تلوینها ز ساعت خاستست
رست از تلوین که از ساعت برست
چون ز ساعت ساعتی بیرون شوی
چون نماند محرم بیچون شوی
ساعت از بیساعتی آگاه نیست
زانکش آن سو جز تحیر راه نیست
هر نفر را بر طویله خاص او
بستهاند اندر جهان جست و جو
منتصب بر هر طویله رایضی
جز بدستوری نیاید رافضی
از هوس گر از طویله بسکلد
در طویله دیگران سر در کند
در زمان آخرجیان چست خوش
گوشهٔ افسار او گیرند و کش
حافظان را گر نبینی ای عیار
اختیارت را ببین بی اختیار
اختیاری میکنی و دست و پا
برگشا دستت، چرا حبسی چرا
روی در انکار حافظ بردهای
نامْ تهدیداتِ نفسش کردهای
بخش ۹۴ - یک درخت شدن آن هفت درخت: گفت راندم پیشتر من نیکبختبخش ۹۶ - پیش رفتن دقوقی رحمة الله علیه به امامت: این سخن پایان ندارد تیز دو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بعد دیری گشت آنها هفت مرد
جمله در قعده پی یزدانِ فرد
هوش مصنوعی: مدت نسبتا طولانی گذشت و هفت مرد در کنار هم نشسته بودند و به یزدان یکتا و بیهمتا فکر میکردند.
چشم میمالم که آن هفت ارسلان
تا کیانند و چه دارند از جهان
هوش مصنوعی: من به تماشای آن هفت پهلوان نشستهام و میخواهم بدانم که تا چه زمانی در این دنیا خواهند بود و چه چیزهایی را در اختیار دارند.
چون به نزدیکی رسیدم من ز راه
کردم ایشان را سلام از انتباه
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی آنان رسیدم، از دور به آنها سلام کردم.
قوم گفتندم جواب آن سلام
ای دقوقی مفخر و تاج کرام
هوش مصنوعی: مردم از من پرسیدند، که پاسخ آن سلام چیست، ای دقوقی، که مایه افتخار و نشانه بزرگی هستی.
گفتم آخر چون مرا بشناختند
پیش ازین بر من نظر ننداختند
هوش مصنوعی: گفتم حالا که مرا شناختند، چرا قبل از این به من توجه نکردند؟
از ضمیر من بدانستند زود
یکدگر را بنگریدند از فرود
هوش مصنوعی: از درون من، احساسات و افکارم را درک کردند و بلافاصله به یکدیگر نگاه کردند و متوجه شدند که به کجا میروند.
پاسخم دادند خندان کای عزیز
این بپوشیدست اکنون بر تو نیز
هوش مصنوعی: پاسخ خوشحالکنندهای به من دادند که ای عزیز، این لباس را بپوش که الان بر تو هم مناسب است.
بر دلی کو در تحیر با خداست
کی شود پوشیده راز چپ و راست
هوش مصنوعی: دل کسی که در حیرت و تفکر درباره خداوند است، چگونه میتواند رازهای پنهانی را از او مخفی کند؟
گفتم ار سوی حقایق بشگفند
چون ز اسم حرف رسمی واقفند
هوش مصنوعی: گفتم اگر به عمق حقیقتها پی ببرند، چون فقط با نام و ظواهر آشنا هستند، نمیتوانند به درک واقعی آنها برسند.
گفت اگر اسمی شود غیب از ولی
آن ز استغراق دان نه از جاهلی
هوش مصنوعی: اگر کسی از مقام و شناخت ولی الله (ولی الهی) سخن بگوید و این مقام را در عالم غیب بداند، بدان که این شناخت ناشی از عمیق فکر کردن و فهمیدن است، نه از بیخبر بودن و نادانی.
بعد از آن گفتند ما را آرزوست
اقتدا کردن به تو ای پاک دوست
هوش مصنوعی: پس از آن گفتند ما آرزوی پیروی از تو، ای دوست پاک را داریم.
گفتم آری لیک یک ساعت که من
مشکلاتی دارم از دور زمن
هوش مصنوعی: گفتم بله، اما یک زمانی وجود دارد که من با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنم و از تو دور هستم.
تا شود آن حل به صحبتهای پاک
که به صحبت روید انگوری ز خاک
هوش مصنوعی: برای آنکه به حلی دست یابیم، ابتدا باید به گفت و گوهای بیآلایش بپردازیم؛ چرا که از این گفت و گوها، میوهای والا و نیکو به بار میآید.
دانهٔ پرمغز با خاک دژم
خلوتی و صحبتی کرد از کرم
هوش مصنوعی: دانهٔ مغزدار با زمین تاریک گفتوگویی کرد و از رحمت و نیکی صحبت کرد.
خویشتن در خاک کلی محو کرد
تا نماندش رنگ و بو و سرخ و زرد
هوش مصنوعی: انسان باید تمام تعلقات و ویژگیهای خود را مانند رنگ و بوی خاص از بین ببرد تا در نهایت به یک حالت خالص و بیتعصب برسد.
از پس آن محو قبض او نماند
پرگشاد و بسط شد مرکب براند
هوش مصنوعی: پس از آنکه تمام وجود او در اختیارش قرار میگیرد، دیگر هیچ نشانی از محدودیت باقی نمیماند و او به طور گستردهای پیشرفت کرده و بر مرکب فعالیتهای خود مسلط میشود.
پیش اصل خویش چون بیخویش شد
رفت صورت جلوهٔ معنیش شد
هوش مصنوعی: وقتی که انسان از اصل و هویت واقعی خود دور میشود، مانند کسی که در حال بیخودی است، به تدریج از شکل ظاهری خود فاصله میگیرد و به معنای عمیقتری پی میبرد.
سر چنین کردند هین فرمان توراست
تف دل از سر چنین کردن بخاست
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که وقتی آمدن فرمانی از جانب تو را میبینند، دلها از سر آن فرمان دور میشود. به عبارتی، با شنیدن فرمان تو، افراد باید توجه و تمرکز خود را بر روی آن بگذارند و از مسائل بیربط دور شوند.
ساعتی با آن گروه مجتبی
چون مراقب گشتم و از خود جدا
هوش مصنوعی: مدتی با آن گروه خاص گذراندم و وقتی به خودم توجه کردم، احساس کردم که از خودم جدا شدهام.
هم در آن ساعت ز ساعت رست جان
زانک ساعت پیر گرداند جوان
هوش مصنوعی: در همان لحظهای که زمان به پایان میرسد، جان از قید و بند آزاد میشود؛ زیرا زمان، حتی جوانان را نیز به پیری سوق میدهد.
جمله تلوینها ز ساعت خاستست
رست از تلوین که از ساعت برست
هوش مصنوعی: همه تغییرات و رنگها ناشی از زمان است و تغییراتی که در زمان به وجود میآید، از آن ناشی میشود.
چون ز ساعت ساعتی بیرون شوی
چون نماند محرم بیچون شوی
هوش مصنوعی: زمانی که از لحظهای خاص بیرون بروی، دیگر هیچ راز و حرمتی باقی نخواهد ماند.
ساعت از بیساعتی آگاه نیست
زانکش آن سو جز تحیر راه نیست
هوش مصنوعی: زمان از عدم وجود خود مطلع نیست، زیرا در آن سمت تنها سردرگمی و حیرت وجود دارد.
هر نفر را بر طویله خاص او
بستهاند اندر جهان جست و جو
هوش مصنوعی: هر کسی در این دنیا به نوعی خاص و مشخص محدود شده است و نمیتواند به راحتی از آنجا فرار کند یا تغییر مکان دهد.
منتصب بر هر طویله رایضی
جز بدستوری نیاید رافضی
هوش مصنوعی: جزئیات مربوط به هر مزرعه یا باغ ورزشی تنها به دستور و هدایت کارشناس مربوطه بستگی دارد و بدون راهنمایی او، نمیتوان به نتیجه مطلوب دست یافت.
از هوس گر از طویله بسکلد
در طویله دیگران سر در کند
هوش مصنوعی: اگر کسی از آرزوهای خود منحرف شود و به خواستههای دیگران درباره خودش توجه کند، در واقع خودش را در قید و بند دیگران گرفتار خواهد کرد.
در زمان آخرجیان چست خوش
گوشهٔ افسار او گیرند و کش
هوش مصنوعی: در دوران آخرالزمان، خوش حالی و آرامش در چنگ کسی خواهد بود که در این شرایط نامساعد، چیزی را به دست بیاورد و به جلو ببرد.
حافظان را گر نبینی ای عیار
اختیارت را ببین بی اختیار
هوش مصنوعی: اگر حافظان و نگهبانان را نمیبینی، ای شخص با استعداد، توجهت را به سرنوشت خود که خارج از کنترل توست معطوف کن.
اختیاری میکنی و دست و پا
برگشا دستت، چرا حبسی چرا
هوش مصنوعی: تو خودت آزادی را انتخاب میکنی و دست و پاهایت را برای رفتن باز میگذاری، پس چرا خود را زندانی میکنی؟
روی در انکار حافظ بردهای
نامْ تهدیداتِ نفسش کردهای
هوش مصنوعی: شما به زیبایی طوری در برابر حافظ رفتار کردهاید که خود را منصرف کرده و تهدیدهای نفس را نادیده گرفتهاید.
حاشیه ها
1392/07/13 14:10
سعید فرمانی
در بیت یکی مانده به آخر "حبسی" صحیح است نه "حسبی"
1392/09/05 01:12
امین کیخا
برای آدم خشک مغز لغت خشک دژم را هم داریم