گنجور

بخش ۸۰ - قصهٔ خواندن شیخ ضریر مصحف را در رو و بینا شدن وقت قرائت

دید در ایام آن شیخ فقیر
مصحفی در خانهٔ پیری ضریر
پیش او مهمان شد او وقت تموز
هر دو زاهد جمع گشته چند روز
گفت اینجا ای عجب مصحف چراست
چونک نابیناست این درویش راست
اندرین اندیشه تشویشش فزود
که جز او را نیست اینجا باش و بود
اوست تنها مصحفی آویخته
من نیم گستاخ یا آمیخته
تا بپرسم نه خمش صبری کنم
تا به صبری بر مرادی بر زنم
صبر کرد و بود چندی در حرج
کشف شد کالصبر مفتاح الفرج

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دید در ایام آن شیخ فقیر
مصحفی در خانهٔ پیری ضریر
هوش مصنوعی: در روزگاری، او مردی فقیر و کاردان را در خانهٔ یک پیرمرد نابینا مشاهده کرد.
پیش او مهمان شد او وقت تموز
هر دو زاهد جمع گشته چند روز
هوش مصنوعی: در فصل گرما، هر دو زاهد به مهمانی پیش او رفتند و چند روزی با هم جمع شدند.
گفت اینجا ای عجب مصحف چراست
چونک نابیناست این درویش راست
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی تعجب می‌کند که چرا کتابی در این مکان وجود دارد، زیرا درویش اینجا نابینا است و نمی‌تواند ببینید.
اندرین اندیشه تشویشش فزود
که جز او را نیست اینجا باش و بود
هوش مصنوعی: در این فکر که هیچ‌کس جز او در اینجا نیست، نگرانی و اضطراب او بیشتر شد.
اوست تنها مصحفی آویخته
من نیم گستاخ یا آمیخته
هوش مصنوعی: او تنها کسی است که من به او وابسته‌ام و به دیگران کمتر اعتماد دارم یا مانند آن‌ها درگیر نیستم.
تا بپرسم نه خمش صبری کنم
تا به صبری بر مرادی بر زنم
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانم سؤال بپرسم و به آرامش برسم، صبر می‌کنم تا به خواسته‌ام دست یابم.
صبر کرد و بود چندی در حرج
کشف شد کالصبر مفتاح الفرج
هوش مصنوعی: مدت زمانی را صبر کرد و در سختی بود تا اینکه شگرفی پیش آمد؛ زیرا صبر کلید گشایش است.

حاشیه ها

1400/09/27 16:11
علی زینلی

سلام

دو اصطلاح عشقانی _تعجب و صبر_ بعلاوه نکات عرفانی دیگر در شرح این داستان وجود داره.

در جای‌جای ابیات این بخش و ادامه داستان در بخش بعدی در مورد تعجب صحبت شده! تعجب یا حیرت، یکی از ادراکات عرفانی ست.

شیخی که مصحفی در خانه کور می بیند. و تعجب می کند : که کور را چه به کتاب.

ولی صبر پیشه می کند! تا عاقبت به کشفی نائل می شود.

کور در واقع نماد هر کسی می تواند باشد هر کس که درکی از بطن و رموز دنیا و معانی کتاب های آسمانی ندیده. و بینش و بصیرت لازم رو نداره.

کور وقتی به مرحله ای رسیده که پی برده از این درک هیچ ندیده به مرحله ی تمنا رسیده. او از کار خدا در تعجب افتاده. تمنا کرده، که ای خدا چقدر جالب  کور خلقم کردی بدون اونکه آب از آب تکون بخوره! این تعجب داره که با این باحالی و با این همه درایت منو کور خلق کنی! پس حالا که تونستی اینجوری منو کور خلق کنی پس میتونی بینایی به من ببخشی. جالب اینجاست که کور، وقتی به کوری خودش پی میبره متوجه وجود روشنایی میشه. اون میفهمه که چیزی واری این ندیدن هست و اون باید دیدن باشه! بنابراین از کوری خودش در حیرت بوده! البته حیرت یکی از ادراکات عشق است و "درک "چیزی ست غیر قابل انتقال.

کوری و بینایی هر دو می‌تواند تبدیل به حیرت انسان شود اینکه چگونه انسان می‌تواند مشاهده کند. یا اینکه تاکنون در حالتی بوده که حجابی او را پوشانده بوده و نتوانسته خوب مشاهده کند هر دو تعجب برانگیز است. البته این کلماتِ خیلی ساده، هرگز درک "تعجب" و حیرت را به کسی منتقل نمی کند. مگر اینکه خود شخص از خدا بخواهد و بعد هم "صبر" بخرج دهد تا "کشف" کند. خلاصه اینکه آن شخص با درخواست از خدا دارای نور علم و آگاهی شب نوردی شد که به بطن و رموز قرآنی دست پیدا می کرده.

او حریص به خواندن کتاب بود. این حرص همان تمایل و آتش اشتیاق و تمنای او بود. تمنا، تمایل یا اشتیاق اینها لازمه ورود شخص به لایه های پنهانی و معرفت است. این تمایل و کشش را خداوند در وجود همه گذاشته، منتهی آتش آن دامن همه را نمی گیرد. تمایل سنگ زیر بنای هر حرکتی ست. کور هم تمایل بخرج داده بود و حریص به دانستن بود. خواندن کتاب، سر زدن به مکان‌های مختلف و پرسیدن سوال، همگی نشانه های تمایل یک شخص است. البته انسانهای زیادی هستند که تمام اینکارها را می کنند اما کمتر به چیزی دست پیدا می کنند مشکل این دست افراد این است که وقتی کتاب می خوانند و شیرجه می زنند و غور می کنند غافل بوده اند چرا که از خدا طلب راهنمایی نکرده اند و به اراده و دانش خود متکی بوده اند. آن کور اما دعا کرده و از خدا درخواست کمک کرده بود.

تمایل و اشتیاق انسان را خدا شعله ور می کند. هر کس که آتش شوقی و تمایلی دارد آن را خدا در وجودش گذاشته و نمی تواند از خودش باشد. همه این نکات عرفانی در این داستان نهفته است. (و قل رب زدنی علما...)