گنجور

بخش ۷۹ - عذر گفتن شیخ بهر ناگریستن بر فرزندان

شیخ گفت او را مپندار ای رفیق
که ندارم رحم و مهر و دل شفیق
بر همه کفار ما را رحمتست
گرچه جان جمله کافر نعمتست
بر سگانم رحمت و بخشایش است
که چرا از سنگهاشان مالش است
آن سگی که می‌گزد گویم دعا
که ازین خو وا رهانش ای خدا
این سگان را هم در آن اندیشه دار
که نباشند از خلایق سنگسار
زان بیاورد اولیا را بر زمین
تا کندشان رحمة للعالمین
خلق را خواند سوی درگاه خاص
حق را خواند که وافر کن خلاص
جهد بنماید ازین سو بهر پند
چون نشد گوید خدایا در مبند
رحمت جزوی بود مر عام را
رحمت کلی بود همام را
رحمت جزوش قرین گشته به‌کُل
رحمت دریا بود هادی سُبُل
رحمت جزوی به‌کُل پیوسته شو
رحمت کل را تو هادی بین و رو
تا که جزوست او نداند راه بحر
هر غدیری را کند ز اشباه بحر
چون نداند راه یم کی ره برد
سوی دریا خلق را چون آورد
متصل گردد به بحر آنگاه او
ره برد تا بحر همچون سیل و جو
ور کند دعوت به تقلیدی بود
نه از عیان و وحی تاییدی بود
گفت پس چون رحم داری بر همه
همچو چوپانی به گرد این رمه
چون نداری نوحه بر فرزند خویش
چونک فَصادِ اجلشان زد به‌نیش
چون گواه رحمْ اشکِ دیده‌هاست
دیدهٔ تو بی نم و گریه چراست
رو به زن کرد و بگفتش ای عجوز
خود نباشد فصل دی همچون تموز
جمله گر مُردند ایشان، گر حی‌اند
غایب و پنهان ز چشم دل کی‌اند
من چو بینمشان معین پیش خویش
از چه رو، رو را کنم همچون تو ریش
گرچه بیرون‌اند از دور زمان
با من‌اند و گِرد من بازی‌کنان
گریه از هجران بود یا از فراق
با عزیزانم وصالست و عِناق
خَلق اندر خواب می‌بینندشان
من به بیداری همی‌بینم عیان
زین جهان خود را دمی پنهان کنم
برگ حس را از درخت افشان کنم
حس اسیر عقل باشد ای فلان
عقل اسیر روح باشد هم بدان
دست بستهٔ عقل را جان باز کرد
کارهای بسته را هم ساز کرد
حسها و اندیشه بر آب صفا
همچو خَس بگرفته روی آب را
دست عقل، آن خَس به یکسو می‌بَرَد
آب پیدا می‌شود پیش خِرَد
خس بس انبُه بود بر جو چون حباب
خس چو یکسو رفت پیدا گشت آب
چونک دست عقل نگشاید خدا
خس فزاید از هوا بر آب ما
آب را هر دم کند پوشیده او
آن هوا خندان و گریان عقل تو
چونک تقوی بست دو دست هوا
حق گشاید هر دو دست عقل را
پس حواس چیره محکوم تو شد
چون خرد سالار و مخدوم تو شد
حس را بی‌خواب، خواب اندر کند
تا که غیبیها ز جان سر بر زند
هم به بیداری ببینی خوابها
هم ز گردون برگشاید بابها

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیخ گفت او را مپندار ای رفیق
که ندارم رحم و مهر و دل شفیق
هوش مصنوعی: شیخ به دوستش می‌گوید که او را نپندارد، چرا که من هیچ رحم و محبت و دلی پر از مهربانی ندارم.
بر همه کفار ما را رحمتست
گرچه جان جمله کافر نعمتست
هوش مصنوعی: رحمت الهی بر همه کافران گسترده است، هرچند که زندگی و نعمت‌ها به ‌طور کل متعلق به همه انسان‌ها، حتی کافران نیز هست.
بر سگانم رحمت و بخشایش است
که چرا از سنگهاشان مالش است
هوش مصنوعی: به من رحمت و بخشش تعلق می‌گیرد، زیرا که حتی در میان سنگ‌ها نیز نرمش و لطافتی وجود دارد.
آن سگی که می‌گزد گویم دعا
که ازین خو وا رهانش ای خدا
هوش مصنوعی: من می‌گویم که دعا کنم برای آن سگی که نیش می‌زند، تا ای خدا او را از این عادت بد نجات دهی.
این سگان را هم در آن اندیشه دار
که نباشند از خلایق سنگسار
هوش مصنوعی: به این فکر باش که این سگ‌ها نیز ممکن است در معرض سنگسار از سوی مردم قرار بگیرند.
زان بیاورد اولیا را بر زمین
تا کندشان رحمة للعالمین
هوش مصنوعی: از آنجا که رحمت برای جهانیان است، او اولیا را بر زمین آورد تا به مردم رحم کند.
خلق را خواند سوی درگاه خاص
حق را خواند که وافر کن خلاص
هوش مصنوعی: مردم را به سوی درگاه خدا فراخواند و از او خواست که رهایی و بخشش فراوان عطا کند.
جهد بنماید ازین سو بهر پند
چون نشد گوید خدایا در مبند
هوش مصنوعی: کسی که تلاش می‌کند تا از این طرف پندی بگیرد، اگر به نتیجه نرسد، می‌گوید خداوندا مرا در محدودیت قرار نده.
رحمت جزوی بود مر عام را
رحمت کلی بود همام را
هوش مصنوعی: رحمت خاصی برای همه مردم وجود دارد، اما رحمت فراگیر و کلی برای همگان بیشتر و عمیق‌تر است.
رحمت جزوش قرین گشته به‌کُل
رحمت دریا بود هادی سُبُل
هوش مصنوعی: رحمت الهی در کنار رحمت‌های دیگر مانند آب دریا، مسیرهای هدایت را به سمت خود می‌کشاند.
رحمت جزوی به‌کُل پیوسته شو
رحمت کل را تو هادی بین و رو
هوش مصنوعی: به بخش کوچکی از رحمت بپیوند و به کل آن متصل شو. رحمت کلی تو را راهنمایی می‌کند و به سوی آن هدایت می‌شوی.
تا که جزوست او نداند راه بحر
هر غدیری را کند ز اشباه بحر
هوش مصنوعی: او که جزو و جزء است، نمی‌داند چطور باید به عمق و عظمت دریا دسترسی پیدا کند و تنها در اطراف و حواشی آن می‌چرخد، مانند اینکه فقط به کناره‌های دریا نگاه کند و به عمق آن پی نبرد.
چون نداند راه یم کی ره برد
سوی دریا خلق را چون آورد
هوش مصنوعی: وقتی کسی راه دریا را نکند، چگونه می‌تواند دیگران را به سوی آن هدایت کند؟
متصل گردد به بحر آنگاه او
ره برد تا بحر همچون سیل و جو
هوش مصنوعی: زمانی که به دریا وصل شود، او می‌تواند راهی را بیابد که دریا چون سیل و جریان شود.
ور کند دعوت به تقلیدی بود
نه از عیان و وحی تاییدی بود
هوش مصنوعی: اگر دعوت به تقلید باشد، این دعوت نه از روی حقیقت و روشنی، بلکه از طریق وحی و تأیید نیست.
گفت پس چون رحم داری بر همه
همچو چوپانی به گرد این رمه
هوش مصنوعی: پس گفت وقتی که تو نسبت به همه دیگران رحمت و محبت داری، مانند یک چوپانی هستی که بر روی گله‌اش مراقبت می‌کند.
چون نداری نوحه بر فرزند خویش
چونک فَصادِ اجلشان زد به‌نیش
هوش مصنوعی: وقتی که بر فرزند خود نوحه و سوگواری نکرده‌ای، بدان که زمان مرگ او رسیده و تقدیرش مانند نیشی به او آسیب زده است.
چون گواه رحمْ اشکِ دیده‌هاست
دیدهٔ تو بی نم و گریه چراست
هوش مصنوعی: چشم‌های تو که بی‌نوا و بدون اشک هستند، چرا باید گریان باشند وقتی که اشک، نشانه‌ی رحم و دلسوزی است؟
رو به زن کرد و بگفتش ای عجوز
خود نباشد فصل دی همچون تموز
هوش مصنوعی: به زن گفت: ای پیرزنه، این روزها مثل فصل تابستان نیستند که همیشه گرم و خوشایند باشند، در فصل سرما نیز دگرگونی‌ها رخ می‌دهد.
جمله گر مُردند ایشان، گر حی‌اند
غایب و پنهان ز چشم دل کی‌اند
هوش مصنوعی: اگر آنها مرده‌اند، یا اگر هنوز زنده هستند، به هر حال از دید دل ما دور و پنهان‌اند.
من چو بینمشان معین پیش خویش
از چه رو، رو را کنم همچون تو ریش
هوش مصنوعی: وقتی که آنان را می‌بینم، احساس می‌کنم که باید به‌طور مشخصی جلوی خودم رفتار کنم، اما دلیل چیست که من هم مانند تو به ایشان بی‌احترامی می‌کنم؟
گرچه بیرون‌اند از دور زمان
با من‌اند و گِرد من بازی‌کنان
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از نظر زمانی دور هستند، اما هنوز همراه من‌اند و دور من در حال بازی هستند.
گریه از هجران بود یا از فراق
با عزیزانم وصالست و عِناق
هوش مصنوعی: گریه یا به خاطر جدایی است یا به خاطر دوری از عزیزانم که وصال و آشتی با آن‌ها را تجربه کرده‌ام.
خَلق اندر خواب می‌بینندشان
من به بیداری همی‌بینم عیان
هوش مصنوعی: مردم در خواب آسوده‌اند و من در بیداری آنها را به وضوح می‌بینم.
زین جهان خود را دمی پنهان کنم
برگ حس را از درخت افشان کنم
هوش مصنوعی: می‌خواهم از این دنیا کمی دور شوم و خودم را در گوشه‌ای پنهان کنم و احساساتم را مانند برگ‌هایی که از درخت می‌ریزند، رها کنم.
حس اسیر عقل باشد ای فلان
عقل اسیر روح باشد هم بدان
هوش مصنوعی: حس تحت تأثیر عقل قرار دارد، اما عقل نیز تحت تأثیر روح است.
دست بستهٔ عقل را جان باز کرد
کارهای بسته را هم ساز کرد
هوش مصنوعی: عقل محدود نمی‌تواند کارها را انجام دهد، اما روح و جان آدمی می‌توانند موانع را برطرف کرده و به پیشرفت و حل مشکلات کمک کنند.
حسها و اندیشه بر آب صفا
همچو خَس بگرفته روی آب را
هوش مصنوعی: احساسات و فکرها همچون شبنمی که بر روی آب نشسته، زودگذر و ناپایدار هستند.
دست عقل، آن خَس به یکسو می‌بَرَد
آب پیدا می‌شود پیش خِرَد
هوش مصنوعی: عقل، آن فرد نادان را کنار می‌زند و به این ترتیب، فهم و درک واقعی به وجود می‌آید.
خس بس انبُه بود بر جو چون حباب
خس چو یکسو رفت پیدا گشت آب
هوش مصنوعی: خس، که به صورت حبابی بر روی آب نمایان است، وقتی به یکی از طرف‌ها می‌رود، آب زیر آن آشکار می‌شود.
چونک دست عقل نگشاید خدا
خس فزاید از هوا بر آب ما
هوش مصنوعی: اگر عقل به درستی کار نکند، خداوند از طریق نیروی نامرئی و بالاجبار بر مشکلات ما می‌افزاید.
آب را هر دم کند پوشیده او
آن هوا خندان و گریان عقل تو
هوش مصنوعی: آب هر لحظه خود را پنهان می‌کند و این حال و هوای شاد و غمگین، نشانه‌ای از عقل تو است.
چونک تقوی بست دو دست هوا
حق گشاید هر دو دست عقل را
هوش مصنوعی: زمانی که تقوا و پرهیزگاری در زندگی انسان غالب شود، در آن صورت خداوند به او عقل و خرد بیشتری می‌بخشد و راهنمایی‌های لازم را در اختیارش قرار می‌دهد.
پس حواس چیره محکوم تو شد
چون خرد سالار و مخدوم تو شد
هوش مصنوعی: پس حواستان بر شما مسلط شد و به مانند یک کودک که سرآشپز و خدمتکارش است، تحت فرمان شما قرار گرفت.
حس را بی‌خواب، خواب اندر کند
تا که غیبیها ز جان سر بر زند
هوش مصنوعی: احساس را بیدار و آگاه نگه‌دار، تا خواب در آن رخنه کند و سپس رازهای نهانی از درون جان بیرون بیاید.
هم به بیداری ببینی خوابها
هم ز گردون برگشاید بابها
هوش مصنوعی: در این جا گفته شده که هم در حالت بیداری و هم در خواب می‌توان به مشاهده‌های عمیق و تجربیاتی دست یافت. به نوعی اشاره شده که هم در زندگی واقعی و هم در عالم خواب، درهای تازه‌ای به روی انسان گشوده می‌شود.

حاشیه ها

1395/11/21 03:01
آرش تبرستانی

چونک تقوی بست دو دست هوا
حق گشاید هر دو دست عقل را
این یکی از قوانین عالم هست که عقل با هواهای نفسانی رابطه معکوس دارد یعنی اگر ما به یکی از آن ها بپردازیم دیگری را تضعیف کردیم بنابراین اگر ما بتوانیم با سلاح تقوا جلوی نفسانیت خود بایستیم عقل بیدار می شود و میتوانیم از آن فواید بی شماری کسب نماییم

1402/12/09 06:03
کوروش

بر همه کفار ما را رحمتست

 

گرچه جان جمله کافر نعمتست

 

مصرع دوم یعنی چه ؟

 

 

 

1402/12/09 06:03
کوروش

رحمت جزوش قرین گشته بکل

 

رحمت دریا بود هادی سبل

 

مصرع دوم یعنی چه

 

 

 

1403/10/19 14:01
Behtab Esmaeilpour

رحمت و شفقت جزئی و محدود عالی‌‌همتان و عارفان با رحمت کلی الهی پیوند یافته و قطره‌وار در دریای رحمت او محو گشته و مرتبهٔ عین رحمت دریای حق را پیدا کرده لاجرم همگان را از ارشاد و هدایت خود برخوردار می‌سازد .( مثنوی شرح کریم زمانی )

1402/12/09 06:03
کوروش

ور کند دعوت به تقلیدی بود

 

نه از عیان و وحی تاییدی بود

 

منظور از این بیت چیه میشه تفسیر کنید ؟

 

 

1403/10/19 14:01
Behtab Esmaeilpour

کسی که هنوز به دریای حقیقت واصل نشده و دیگران را به سوی خدا دعوت کنه از روی تقلید هست نه از روی مشاهدهٔ حقیقت و الهام الهی .

1402/12/09 06:03
کوروش

منظور از آب در این حکایت چی بود ؟

1403/10/19 14:01
Behtab Esmaeilpour

عالم روح و معنا ( شرح کریم زمانی )