گنجور

بخش ۳ - بقیهٔ قصهٔ متعرضان پیل‌بچگان

هر دهان را پیل بویی می‌کند
گرد معدهٔ هر بشر بر می‌تند
تا کجا یابد کباب پور خویش
تا نماید انتقام و زور خویش
گوشت‌های بندگان حق خوری
غیبت ایشان کنی، کیفر بَری
هان که بویای دهانتان خالق است
کی بَرد جان غیر آن کاو صادق است؟
وای آن افسوسیی کش بوی‌گیر
باشد اندر گور منکر یا نکیر
نه دهان دزدیدن امکان زان مهان
نه دهان خوش کردن از دارو‌دهان
آب و روغن نیست مر روپوش را
راه حیلت نیست عقل و هوش را
چند کوبد زخم‌های گرزشان
بر سر هر ژاژخا و مرزشان
گرز عزرائیل را بنگر اثر
گر نبینی چوب و آهن در صور
هم به‌صورت می‌نماید گه‌گهی
زان همان رنجور باشد آگهی
گوید آن رنجور ای یاران من
چیست این شمشیر بر ساران من
ما نمی‌بینیم باشد این خیال
چه خیالست این که این هست ارتحال
چه خیالست این که این چرخ نگون
از نهیب این خیالی شد کنون
گرزها و تیغ‌ها محسوس شد
پیش بیمار و سرش منکوس شد
او همی‌بیند که آن از بهر اوست
چشم دشمن بسته زان و چشم دوست
حرص دنیا رفت و چشمش تیز شد
چشم او روشن گه خون‌ریز شد
مرغ بی‌هنگام شد آن چشم او
از نتیجهٔ کبر او و خشم او
سر بریدن واجب آید مرغ را
کاو به غیر وقت جنباند درا
هر زمان نزعی‌ست جزو جانت را
بنگر اندر نزع جان ایمانت را
عمر تو مانند همیان زر‌ست
روز و شب مانند دینار اشمر‌ست
می‌شمارد می‌دهد زر بی‌وقوف
تا که خالی گردد و آید خسوف
گر ز کُه بستانی و ننهی بجای
اندر آید کوه زان دادن ز پای
پس بنه بر جای هر دم را عوض
تا ز «واسجد واقترب» یابی غرض
در تمامی کارها چندین مکوش
جز به کاری که بود در دین مکوش
عاقبت تو رفت خواهی ناتمام
کارهاات ابتر و نان تو خام
وان عمارت کردن گور و لحد
نه به سنگست و به چوب و نه لبد
بلک خود را در صفا گوری کَنی
در منی‌ او کُنی دفن منی
خاک او گردی و مدفون غمش
تا دمت یابد مددها از دمش
گورخانه و قبه‌ها و کنگره
نبود از اصحاب معنی آن سَره
بنگر اکنون زنده اطلس‌پوش را
هیچ اطلس دست گیرد هوش را؟
در عذاب منکرست آن جان او
گزدُم غم در دل غمدان او
از برون بر ظاهرش نقش و نگار
وز درون ز اندیشه‌ها او زار زار
و آن یکی بینی در آن دلق کهن
چون نبات اندیشه و شکر سخن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر دهان را پیل بویی می‌کند
گرد معدهٔ هر بشر بر می‌تند
هوش مصنوعی: هر انسانی که چیزی می‌خورد، بویی خاص از او متساعد می‌شود که به نوع غذا و وضعیت بدنش مرتبط است.
تا کجا یابد کباب پور خویش
تا نماید انتقام و زور خویش
هوش مصنوعی: تا کجا می‌تواند به جستجوی انتقام و قدرت خودش ادامه دهد؟
گوشت‌های بندگان حق خوری
غیبت ایشان کنی، کیفر بَری
وقتی گوشت بندگان حق را می‌خوری و غیبت می‌کنی؛ سزای آن را خواهی دید (اشاره است به آیه ۱۲ سوره حجرات که تاثیر غیبت کردن را بر شخص بدگو همانند خوردن گوشت برادرِ مُرده بیان می‌کند)
هان که بویای دهانتان خالق است
کی بَرد جان غیر آن کاو صادق است؟
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که صدای زیبا و دلنشین شما جان را به زندگی می‌آورد و تنها کسی که می‌تواند این احساس را به دیگران منتقل کند، شخصی است که از صداقت و راستی برخوردار باشد.
وای آن افسوسیی کش بوی‌گیر
باشد اندر گور منکر یا نکیر
هوش مصنوعی: مَثَل‌هایی که در قبر به منکر و نکیر می‌خوانند، باعث افسوس و اندوه می‌شود. اگر روزی متوجه شوم که در قبر، بوی منکر به مشامم می‌رسد، چه تأسفی بزرگ خواهد بود.
نه دهان دزدیدن امکان زان مهان
نه دهان خوش کردن از دارو‌دهان
هوش مصنوعی: هیچ امکان ندارد که از دست آن مهمانان دزدیده یا چیزی را از دارو به خوشی بگوییم.
آب و روغن نیست مر روپوش را
راه حیلت نیست عقل و هوش را
هوش مصنوعی: آب و روغن نمی‌توانند با هم مخلوط شوند، بنابراین نمی‌توانند یکدیگر را بپوشانند. به همین شکل، برای فریب دادن عقل و هوش نیز راهی وجود ندارد.
چند کوبد زخم‌های گرزشان
بر سر هر ژاژخا و مرزشان
هوش مصنوعی: تعداد زیادی از زخم‌ها و ضربه‌های ناشی از طعنه و سخن چینی‌ها بر سر هر کسی که به نوعی درگیر اخبار و شایعات است، وارد می‌شود.
گرز عزرائیل را بنگر اثر
گر نبینی چوب و آهن در صور
هوش مصنوعی: به تأثیر مرگ و فرشتۀ مرگ نگاه کن؛ اگر نتوانی چوب و آهن را در صور (شیپور) ببینی، نشانۀ این است که چقدر مرگ، قدرت و تأثیر دارد.
هم به‌صورت می‌نماید گه‌گهی
زان همان رنجور باشد آگهی
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، او با چهره‌ای زیبا به نمایش درمی‌آید، اما در واقع از همان رنج و درد مطلع است.
گوید آن رنجور ای یاران من
چیست این شمشیر بر ساران من
هوش مصنوعی: رنجور می‌گوید: ای دوستان من، این شمشیر برای چیست که بر سر من قرار دارد؟
ما نمی‌بینیم باشد این خیال
چه خیالست این که این هست ارتحال
هوش مصنوعی: ما نمی‌دانیم آیا این تصور چیست، اینکه این واقعیت به چه معناست و چه حال و هوایی دارد.
چه خیالست این که این چرخ نگون
از نهیب این خیالی شد کنون
هوش مصنوعی: این چه تصوری است که این دنیا به خاطر این خیال و تصور، به این حالت افتاده است.
گرزها و تیغ‌ها محسوس شد
پیش بیمار و سرش منکوس شد
هوش مصنوعی: چنگ و دندان و آزارهای دیگر برای بیماران قابل لمس شد و سر بیمار به حالت نالانی درآمد.
او همی‌بیند که آن از بهر اوست
چشم دشمن بسته زان و چشم دوست
هوش مصنوعی: او می‌بیند که همه‌چیز به خاطر اوست؛ چشم دشمن به روی او بسته است و چشم دوست به سوی او گشوده است.
حرص دنیا رفت و چشمش تیز شد
چشم او روشن گه خون‌ریز شد
هوش مصنوعی: تمایل به دنیا کم شد و او به چیزهای ارزشمندتری توجه کرد، اما این دقت و روشن‌بینی او گاهی به رابطه با مشکلات و خطرات نزدیک می‌شود.
مرغ بی‌هنگام شد آن چشم او
از نتیجهٔ کبر او و خشم او
هوش مصنوعی: چشم او به خاطر تکبر و خشمش بی‌هنگام و بی‌وقت به پرواز درآمد.
سر بریدن واجب آید مرغ را
کاو به غیر وقت جنباند درا
هوش مصنوعی: اگر پرنده‌ای در غیر موسم خود به پرواز درآید، قطعاً باید سرش را برید.
هر زمان نزعی‌ست جزو جانت را
بنگر اندر نزع جان ایمانت را
هوش مصنوعی: هر لحظه‌ای که می‌گذرد، طوری به خودت نگاه کن که انگار جزو وجودت در حال جدا شدن است و به ایمان و روح خودت توجه کن.
عمر تو مانند همیان زر‌ست
روز و شب مانند دینار اشمر‌ست
هوش مصنوعی: زندگی تو همچون کیسه‌ای پر از طلاست و روزها و شب‌ها به مانند دینارهایی ارزشمند هستند.
می‌شمارد می‌دهد زر بی‌وقوف
تا که خالی گردد و آید خسوف
هوش مصنوعی: این بیت به شرایطی اشاره دارد که در آن شخصی با دانستن اینکه در حال خسارت است، به طور مداوم دارایی‌های خود را به دیگران می‌دهد، بدون اینکه متوجه شود اوضاع به گونه‌ای پیش می‌رود که این دارایی‌ها به سرعت کاهش می‌یابند. گویی در حال نزدیک شدن به یک دوره تاریکی و نقصان است.
گر ز کُه بستانی و ننهی بجای
اندر آید کوه زان دادن ز پای
هوش مصنوعی: اگر از کوه بگذری و به جایی برسی، کوه نیز از روی زمین به تو بازمی‌گردد و جلوی تو قرار می‌گیرد.
پس بنه بر جای هر دم را عوض
تا ز «واسجد واقترب» یابی غرض
هوش مصنوعی: هر بار موقعیت و حالت خود را تغییر بده، تا به هدف «سجده کن و نزدیک شو» برسیدن یابی.
در تمامی کارها چندین مکوش
جز به کاری که بود در دین مکوش
هوش مصنوعی: در همه کارها سخت تلاش نکن جز در کاری که با دین و ایمان تو مرتبط است.
عاقبت تو رفت خواهی ناتمام
کارهاات ابتر و نان تو خام
هوش مصنوعی: در نهایت، تو خواهی رفت و کارهایت ناتمام خواهد ماند و نان تو نیز ناپخته خواهد بود.
وان عمارت کردن گور و لحد
نه به سنگست و به چوب و نه لبد
هوش مصنوعی: ساخت و ساز قبر و محل دفن نه به سنگ و چوب وابسته است و نه به ظاهر آن.
بلک خود را در صفا گوری کَنی
در منی‌ او کُنی دفن منی
هوش مصنوعی: اگر خود را در صفا دفن کنی، در حقیقت در من وجود من قرار می‌گیری.
خاک او گردی و مدفون غمش
تا دمت یابد مددها از دمش
هوش مصنوعی: تو مانند خاکی هستی که اندوه او در تو دفن شده است، تا زمانی که نفس او به تو کمک کند.
گورخانه و قبه‌ها و کنگره
نبود از اصحاب معنی آن سَره
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که منزلت و مقام واقعی حامیان معنوی و حقیقت، نه در ساختمان‌ها و بناها است، بلکه در فهم عمیق و درک واقعی آنها نهفته است. این افراد ممکن است به صورت ظاهری از اماکن مذهبی یا بناهای مقدس دور باشند، ولی در حقیقت، آنها به مراتب بالاتری از معرفت و فهم دست یافته‌اند.
بنگر اکنون زنده اطلس‌پوش را
هیچ اطلس دست گیرد هوش را؟
هوش مصنوعی: نگاه کن به آن شخصی که لباس اطلس بر تن دارد، آیا هیچ کس می‌تواند در ذهنش او را تحت تأثیر قرار دهد؟
در عذاب منکرست آن جان او
گزدُم غم در دل غمدان او
هوش مصنوعی: عذاب و درد ناشی از ندانستن و انکار حقیقت، به جان او آسیب می‌زند و غم در دل او ریشه‌دوانده است.
از برون بر ظاهرش نقش و نگار
وز درون ز اندیشه‌ها او زار زار
هوش مصنوعی: ظاهر او پر از نقش و نگارهای زیباست، اما در درونش از اندیشه‌ها و تفکراتش به شدت نگران و ناراحت است.
و آن یکی بینی در آن دلق کهن
چون نبات اندیشه و شکر سخن
هوش مصنوعی: در آن لباس کهنه، شبیه به فکر و اندیشه‌ای است که شیرینی کلام را به همراه دارد.

حاشیه ها

1392/09/25 22:11
امین کیخا

لغت گوشت با گو به معنی پهلوان و قوی همریشه است .

1392/09/25 22:11
امین کیخا

مرز با ضمه روی م یعنی مقعد ،

1392/09/25 22:11
امین کیخا

بیت 11 سار به معنی سر امده است گویا مانند خنگ سار که معنی مؤ سفید است و زاغ سار که فردوسی به عمر سعد گفته یعنی سرش مانند سر زاغ است .

1392/09/25 22:11
امین کیخا

قبه با کپه باید همریشه باشد

1392/09/25 22:11
امین کیخا

گور دار یعنی کسی که گوری را نگهداری می کند .

1393/11/25 16:01
ناشناس

این مصراع:گزدم غم دل دل غمدان او
این گونه اصلاح شود:
کژدم غم در دل غمدان او