بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیلبچه از حرص و ترک نصیحت ناصح
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
کربلا اصلا به معنی کرب بعلاوه بلا نیست و مولانا هم اشتباه کرده اند این لغت آشوری است مانند نینوا که ninowa است .
مولانا در استفاده کردن از لغت اشتباه کرده؟😒😒
ما درست و غلطی رو با مولانا میسنجیم
کربلا یعنی سرزمین بلا کرب خودش به جدایی معنی بلا میده
مرحوم لغت زیبایی دیگر هم دارد و ان خوش آشیان است .
کار و کیا یعنی جاه و جلال . کیا و بیا را در بیچاره اسفندیار شادروان سیرجانی هم دیده ام .
جولان به معنی تکان و جنبش باید فارسی باشد با وول به معنی جنبش و نیز violence به معنی خشونت همستاک است . به لری جیل یعنی حرکت خیلی نرم و ریز ، به کردی جولاندن یعنی حرکت دادن و فعل اصلی حرکت دادن است .
هو اذن یعنی او گوشی است و این در قران کریم به جناب ختمی مرتبت گفته شده است و مفسرین می نویسند اهنگ خداوند از گوش بودن پیامبر اکرم ص ساده دلی و ساده گیری آن جناب بوده است . ولی چنانچه اشکارا می بینید مولانا بر این باور است جناب ختمی مرتبت گوشی نیوشا داشته اند و نه ان گوش ظاهری ، به پهلوی به ادم خوش توجه و گوش گیر و خوب شنوا می گفته اند هونیوش !
خرطوم به فارسی در برهان قاطع شنگ امده است .
باعرض سلام وادب
نوشته های وزین اساتید را همیشه پیگیری مینمایم
متوجه شده ام.که کلماتی که در مثنوی نیاز به توضیح وتفسیر دارد دقیقا کلماتی از زبان لارستانیست که هنوز ما در زبان محاوره ایمان بکار میبریم...
رقص کردن یعنی سماع و از خودیت بیخود شدن. خود را شکستن یعنی از مَنیت رهیدن. پنبه از ریش شهوت کندن یعنی پنبه را از روی جراحت برداشتن تا چرک و خون فاسد که زیر آن جمع آمده برون رود. رقص اندر خون خود کردن یعنی از خودیت رهیدن و از هوای نفس آزاد شدن. دف زدن مطربان از درون کنایه از شور و نشاط درونی دارد. این شور و نشاط عارفان را خوش احوال می کند و به رقص و نشاط وا می دارد. حال ِخوش رقص وقتی ایجاد می شود که خود را شکسته و بر نفس غالب شده و پنبه را از ریش ِشهوت کنده باشی. جولان و رقص را در میدان عمل باید کرد و آن وقتی است که از دست ذهنیت و مَنیت خود رهایی یافته باشی. گوش سر را از سخنان یاوه رهائی بخش تا شهر جان یعنی حضور را با روشنی و فروغ ببینی.
درود
همیشه از گنجور بهره میگیرم و آن را بسیار مفید وکارامد میدانم
کربلا در مفهوم رنج وسختی سفر به کار برده شده است
سپاس از همگان
ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 3 حکایت مسافران هند و خوردن بچه فیل
مسافران هند از روی گرسنگی خواستند تا حیوانی شکار کنند.مردی خردمند آنها را از خطرات شکار بچه فیل آگاه کرد که فیل ها بوی فرزند خویش را تشخیص می دهند و از خورنده انتقام می گیرند.
گرسنگی بر آنها غلبه کرد و بچه فیلی را کباب کردند و خوردند.یکی از آنها بر هوس خود غالب شد و هر چه اصرار کردند گوشت بچه فیل را نخورد.
مسافران به خواب رفتند و آن مرد بیدار ماند .فیلی خشمگین آمد و ابتدا دهان مرد را بویید،سپس به سوی دیگران رفت و با یافتن بوی فرزند خود از دهانشان آنها را به هلاکت رساند.
فیل تمثیل حق تعالی است و فیل بچگان؛ اولیا و انسان های کامل که در پوششی از گمنامی زندگی می کنند.
خوردن بچه فیل نیز تمثیل حسادت و دشمنی با اولیای خداوند است.
گفت اطفال من اند این اولیا
در غریبی،فرد از کار و کیا81
از برای امتحان خوار و یتیم
لیک اندر سر منم یار و ندیم
به جهت امتحان خود اولیا و همچنین آزمودن دیگران تا ظاهر بینی را رها کنند؛خداوند اولیا را در ظاهر خوار و غریب قرار داده است.
هان و هان این دلق پوشان من اند
صد هزار اندر هزار و،یک تن اند84
اشاره به وحدت جانهای اولیا و عارفان و انبیا که یکی بیشتر نیستند،گرچه صد هزار باشند.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@
سلام بر دوستان رزم آور ادیب و زبان آور
گاه گاهی مباحث وصفی و تفسیری اشعار را میخوانم
اما امروز مجظوظ شدم که مباحث آتشین دو بزرگوار عرصه قال را ملاحظه کردم.
از آنجاییکه خودم را در حد شما دو بزرگوار قلم فرسا نیافتم از حافظ مدد خواستم فرمودند:
چون ندیدن حقیقت ره افسانه زدند
پس آنگه صلاح دیدم قفل خاموسی بر لب زنم و گنجور را فقط در حد اشعارش ببینم و به اصطلاح شما دو ادیب نامی: دم در کشم ار نه صبا را خبر شود
سپهبد شهید قاسم سلیمانی ابیاتی از این شعر را در سخنرانی خواندند:
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
روحش شاد
باسلام خدمت اساتید ارجمند
بنده باوجود اینکه هیچ تخصصی در زمینه شعرو ادبیات ندارم وتنها گاه گاهی با نوشیدن جرعه ای ازشراب ناب اشعار پارسی سرمست میشوم بواسطه ی دیدن فیلم یکی ازسخنرانیهای سردارمیهن پرستو عارف شهید قاسم سلیمانی به خواندن این شعر زیبا کامیاب گردیدم
ممنون میشم اگر کسی از دوستان در مورد بیت زیر توضیحی مرحمت بفرمایند
سوی شامست این نشان و این خبر
در ره قدسش ببینی در گذر
رقص کن آن جا...: رقص کردن، گرد گردیدن، و این سو و آن سو گشتن است در مجلسهای سماع که در خانقاه میکردند. و از شور و هیجان از خود بیخود میشدند.
یک دست جام باده و یک دست جعد یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
(دیوان کبیر، ب 4645)
خود را شکستن: شکستن نفس. خودی را رها کردن.
پنبه از ریش شهوت کندن: پنبه را از روی جراحت بر میدارند تا چرک و خون فاسد که زیر آن فراهم آمده برون رود. مولانا گوید: پنبه هوی و هوس را از روی زخم شهوت بردار تا ریشه فاسد آن از دلت برون رود.
رقص اندر خون خود: دور نیست توجه او در این عبارت به نجم الدین کبری باشد. (حاشیه لاهوتی، بر ترجمه شرح مثنوی نیکلسون)
از دست خود رهیدن: خودی را واگذاردن. کشتن هوای نفس را.
دف زدن مطربان از درون: کنایه از شور و نشاط درونی. این شور و نشاط آنان را خوش میدارد و به رقص و نشاط وا میدارد.
گوش دل: گوش باطن است که حقایق را میشنود، در مقابل گوش سر است.
هُو اُذُن: برگرفته از قرآن کریم است وَ مِنْهُمُ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَلنَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ: و از آنان کسانی پیمبر را آزار میدهند، و میگویند او سرا پا گوش است. بگو گوش خوبی است شما را به خدا و مؤمنان ایمان میآورد.[1]
مُرضِع: شیر دهنده، کنایه از تربیت کننده.
( 95) وقتی رقص کن که خود را شکسته و بر نفس غالب شده و پنبه را از ریش شهوت کنده باشی. ( 96) جولان و رقص را در میدان باید کرد مردها در میان خون خود رقص میکنند. ( 97) وقتی از دست خود رهایی یافتند دست میزنند و چون از نقص خود خلاص شدند رقص میکنند. ( 98) مطربان باطنی برای آنها دف زده و دریاها در شور آنها کف میزنند. ( 99) تو نمیبینی ولی در گوش آنها برگهای درختان بر شاخها مشغول کف زدن هستند. ( 100) تو کف زدن برگها را نخواهی دید در اینجا گوش دل لازم است نه گوش این بدن. ( 101) گوش سر را از سخنان یاوه و دروغ بر بند تا شهر جان را با روشنی و فروغ ببینی. ( 102) گوش حضرت محمد (ص ع) از سخن مردم متأذی میشود تا در قرآن مجید حق در باره او میفرماید. ( 103) آری آن پیغمبر اکرم تمام وجودش گوش و چشم است و او است که ما را چون طفل از پستان رحمت شیر میدهد. ( 104) این سخن بیپایان است اکنون باز گرد و قصه خورندگان بچه فیل را بیان کن.
مولانا می گوید: انسان غافل، انسانی است که چشم باطن او نابیناست، فرجام امور را نمیبیند و شیفتهْ ظواهر دنیاست؛ منافع خود را میبیند و دائم در حرکت است، اما به حاصلی که ارزش معنوی داشته باشد، دست نمییابد و به تعبیر مولانا، همچون خرس، بیهدف میرقصد، چنانکه خرس در کوچهها و بازار میرقصد و هرچه تماشاگران میدهند، به صاحب خرس میرسد و به خرس، جز رنج و زحمت بیهوده، چیزی نمیرسد. دنیاپرستان غافل نیز زحمت میکشند. اما اندوختههای خود را برای دیگران میگذارند و میروند. مولانا میگوید: زخم غفلت را با پنبهْ هوا و هوس نمیشود التیام داد، بلکه به جای آن، باید مرهم ریاضت بگذاری تا بهبودی یابد.
"خود"، نفس انسان و هوای نفس است که اگر مقهور انسان شود، جای شادی کردن و رقصیدن است و به جایی برسی که زخم غفلت و شهوتها در وجود تو درمان پذیرد. مردان حق اگر نفس و خواهشهای نفسانی را سرکوب کنند، در میدان شهر میرقصند و در حقیقت، شادی مرد حق از درون او نشئت میگیرد و در آن حال، همهْ هستی با او در نشاط است و دریاها نیز موج برمیدارند و "کف"، به روی آب میآورند؛ برگ درختها که به هم میخورد, گویی برای شرکت در شادی مردان حق، کف میزنند. مولانا میگوید: گوش ظاهر و جسمانی را که عامل و سبب غفلت توست، از شنیدن سخنان یاوه و بیپایه فروبند تا وادی روح و روان را روشن و فروزان مشاهده کنی.
سلام و درود
کسی مثل من که متأسفانه زیاد از شعر سردرنمیارم بسیار خوشحال میشم اگه در کنار بحث های تخصیصیتان یه مفهوم کلی از شعر ها برای متوجه شدن بیشتر ما بگذارید. ممنون
آنچه من میفهمم از کل این شعر حضرت مولانا این است که ای انسانها نفس خودتان را از دنیا برحذر بدارید تا به سرخوشی و طرب اساسی برسید در آن حالت حتی چیزهایی میبینید و میشنوید که با اعضای بدن قابل درک نیست. بدانید که هرچه میگویید و میشنوید به گوش حضرت رسول میرسد پس مراقب باشید.
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
این دو بیت زیبا را از زبان سردار شهید (قاسم سلیمانی) شنیدم و چه خوش به زبان کسی نشست که پیش از رقص در خون خود، بیت پیشش را نیز به انجام رسانیده بود.
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت بر کنی
و شگفت آور اینکه این سردار خود پیل بچه ای بود که قطعا پیل مادر برای گرفتن انتقام خون پور خویش دهان ها را خواهد بویید و هرآنکه به نوعی کباب فرزندش را خورده به هلاکت میرساند انشاالله.
به نشانه های بسیار این شعر که چگونه از هندوستان به شام و قدس و دجله و کربلا میرسد دقت کنید. گویی مولانا در حال پیشگویی بوده.
سوی شامست این نشان و این خبر
در ره قدسش ببینی در گذر
سلام
مولانا وپیشگویی !!!
اولین باره چنین ادعایی را میشنوم شما عزیزم ظاهرا متوجه اصل قضیه مثنوی نشدی واشتباه برداشت کردید هر گردی گردو نمیشه
شام وقدس ومرد میدان و.... را به هم ربط دادی و مولانا را کردی پیشگو وطالع بین دستت درد نکنه شاد باشی
این بیت رو شهید سلیمانی میخونده:
رقص و جولان بر سر میدان کنند / رقص اندر خون خود مردان کنند
سلام و ممنون از توجه بسیار خوب خانم فروزان
نکتهی جالب و عجیبی بود
جناب امین کیخا مطمئنا بزرگی چون حضرت مولانا بیشتر از شما میداند و خطا گرفتن شما از آن حضرت والا مقام کاری ناپسند است چنانچه ایشان لقب صراف سخن را دارند و مطمئنا در اینچنین موردها بیشتر از شما می دانند.
درست میفرمایید مولانا دانای زبان فارسی و عربی بوده است ولی خب زمان مولانا زبان آشوری دانسته نبوده که ایشان ریشه ی این لغت را بداند . مولانا و هر کس دیگری اشتباه ممکنست بکند . انچه امروز در ادبیات داریم نتیجه ی کاردیدگی وتجربه ی این بزرگواران است ولی خب این لغت ریشه اش همین است که نوشته ام . انسان مقدس ساختن از انسانهای بزرگ خطا است . البته در اینکه مولانا مردی بسیار شریف و بزرگ است شما درست میگویید و اینکه ما نباید ایراد بگیریم نه این درست نیست . زمانه گذشته و انچه ابوعلی در طب گفته هم گاهی خطا درامده و این ننگ و عار نیست .
سلام
ببخشید به حاشیه ای گذاشتید ربط نداره اما ریشه و معنای سپاس چیه؟
آیا میشود بگویید که مولانا در کجا گفته که ریشه کلمه کربلا، کرب و بلا است که او را محکوم میکنید که اشتباه کرده است؟
چندین نظریه دربارهٔ ریشه نام کربلا ارائه شدهاست. یاقوت حموی جغرافیدان مشهور ریشه آن را «کربله» که شکل مؤنث از واژهای عربی به معنی «زمین نرم» است میداند؛ که اشاره به نوع پوشش خاکی پوک بسیار گسترده در جنوب عراق است. دیگر اینکه واژه کربلاء یک واژه آرامی است که نهایتاً از زبان اکدی وام گرفته شده و از ترکیب دو واژه «کوره» محل پخت آجر و «بابل» نام شهر باستانی مجاور آن ساخته شدهاست، که در بررسیهای باستانشناسی نیز بقایای استخراج خاک رس و پخت آجر در زمانهای بسیار کهن نیز بدست آمدهاست. نظریه دیگری بیان میکند واژه کربلا در آرامی כַרְבָלָא / ܟܪܒܠܐ [ krblh نهایتاً از واژه اکدی karballatu گرفته شده و اشاره به نوعی پوشش سر در زمان باستان و همچنین گل تاج خروس است که احتمالاً نوعی تاج قدیمی به شکل تاجِ خروس بودهاست.
چون جهند از نفس خود رقصی کنند
در اینجا نفس صحیح است نه نقص ، چون نفس ،عقل،قلب ،روح،خفی و اخفی از مراتب و منازل انسان هستند
شاید تنها نقص انسان از مراتبی که فرمودید ، نفس او باشد.
با سلام
لغت شام و قدس در این بیت اشاره است به بقایای بازمانده از اجساد و مردگان سنگ شده قوم لوط که در اثر نفرین آن ولی خدا نابود شدند و در مسیر گذر کاروان های شام و قدس قرار گرفته و ارتباطی به مسائل پیشگویی ندارد.
کسی هم نگفت که مولانا پیشگویی کرده،نوشتم «گویی در حال پیشگویی بوده» برای بسیاری این یک همزمانی است، اما برای آنها که اولیا را میشناسند، ارتباط آنها را با موسی و قدس میدانند. به هر حال هرچه بیشتر این ابیات بخصوص را میخوانم، به زنده بودن آنها و رخ دادنشان بیشتر پی میبرم.
ممنون از گنجور خسته نباشید
روزی نیست که من به این سایت جامع نگاهی نیندازم👌