گنجور

بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح

آن شنیدی تو که در هندوستان
دید دانایی، گروهی دوستان
گُرْسنه مانده شده بی‌برگ و عور
می‌رسیدند از سفر از راه دور
مهرِ داناییش جوشید و بگفت
خوش سلامیشان و چون گلبن شکفت
گفت دانم کز تجوع وز خلا
جمع آمد رنجتان زین کربلا
لیک الله الله ای قومِ جلیل
تا نباشد خوردتان، فرزندِ پیل
پیل هست این سو که اکنون می‌روید
پیل‌زاده مشکرید و بشنوید
پیل‌بچگانند اندر راهتان
صید ایشان هست بس دلخواهتان
بس ضعیف‌اند و لطیف و بس سمین
لیک مادر هست طالب در کمین
از پی فرزند صد فرسنگ راه
او بگردد در حنین و آه آه
آتش و دود آید از خرطومِ او
الحذر زان کودکِ مرحومِ او
اولیا اطفال حق‌اند ای پسر
غایبی و حاضری بس با خبر
غایبی مندیش از نقصانشان
کاو کشد کین از برای جانشان
گفت: اطفال من‌اند این اولیا
در غریبی فرد، از کار و کیا
از برای امتحان، خوار و یتیم
لیک اندر سِر، منم یار و ندیم
پشت‌دارِ جمله عصمت‌های من
گوییا هستند خود، اجزای من
هان و هان این دلق‌پوشانِ من‌اند
صد هزار اندر هزار و یک تن‌اند
ورنه کی کردی به یک چوبی هنر
موسی‌یی‌، فرعون را زیر و زِبَر‌؟
ورنه کی کردی به یک نفرینِ بد
نوح، شرق و غرب را غرقاب خوَد‌؟
برنَکَندی یک دعای لوطِ راد
جمله شهرستانشان را بی‌مراد
گشت شهرستان چون فردوسشان
دجلهٔ آب سیه‌، رو بین نشان
سوی شام‌ست این نشان و این خبر
در ره قدسش ببینی در گذر
صد هزاران ز انبیای حق‌پرست
خود به‌هر قرنی سیاست‌ها به‌دست
گر بگویم وین بیان افزون شود
خود، جگر چِبْوَد که کُه‌ها خون شود
خون شود کُه‌ها و باز آن بِفْسُرد
تو نبینی خون‌شدن‌، کوری و رد
طرفه کوری دوربینِ تیزچشم
لیک از اُشتُر نبیند غیرِ پشم
مو به مو بیند ز صرفه حرص انس
رقصِ بی‌مقصود دارد همچو خرس
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریشِ شهوت بَرکَنی
رقص و جولان بر سرِ میدان کنند
رقص اندر خونِ خود مردان کنند
چون رهند از دستِ خود دستی زنند
چون جهند از نقصِ خود رقصی کنند
مطربانْشان از درون، دف می‌زنند
بحرها در شورشان کف می‌زنند
تو نبینی لیک بهرِ گوششان
برگ‌ها بر شاخ‌ها هم کف‌زنان
تو نبینی برگ‌ها را کف‌زدن
گوشِ دل باید نه این گوشِ بدن
گوشِ سَر بَربَند از هَزْل و دروغ
تا ببینی شهرِ جانِ با‌فروغ
سر کشد گوشِ محمد در سخن
کش بگوید در نبی حق هو اذن
سر‌به‌سر، گوش‌ست و چشم است این نبی
تازه زو ما مرضع‌ست او، ما صبی
این سخن، پایان ندارد باز ران
سوی اهلِ پیل و بر آغاز ران

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن شنیدی تو که در هندوستان
دید دانایی، گروهی دوستان
هوش مصنوعی: در هندوستان، فردی باهوش و دانا را دید که گروهی از دوستانش اطرافش بودند.
گُرْسنه مانده شده بی‌برگ و عور
می‌رسیدند از سفر از راه دور
هوش مصنوعی: آن‌ها در حالی به مقصد می‌رسیدند که گرسنه و بی‌چاره بودند و از سفرهای طولانی و دشوار بازگشته بودند.
مهرِ داناییش جوشید و بگفت
خوش سلامیشان و چون گلبن شکفت
هوش مصنوعی: عشق و دانش او به اوامری نیکو برانگیخته شد و او به زیبایی سلام گفت و همچون گل درختان به شکوفایی رسید.
گفت دانم کز تجوع وز خلا
جمع آمد رنجتان زین کربلا
هوش مصنوعی: می‌گوید می‌دانم که از گرسنگی و بی‌نوازی در کربلا رنج می‌برید.
لیک الله الله ای قومِ جلیل
تا نباشد خوردتان، فرزندِ پیل
هوش مصنوعی: ای مردم بزرگوار، به یاد خدا باشید و بی‌نهایت مراقب باشید که فرزند بزرگ و قوی‌تان را هرگز نخورید.
پیل هست این سو که اکنون می‌روید
پیل‌زاده مشکرید و بشنوید
هوش مصنوعی: در این سوی جهان، موجودی بزرگ و عجیب وجود دارد که اکنون در حال حرکت است. فرزندان آن موجود با عطر خوش مشک آشنا هستند و این را به شما گوشزد می‌کنند.
پیل‌بچگانند اندر راهتان
صید ایشان هست بس دلخواهتان
هوش مصنوعی: کودکان فیل مانند در مسیر شما وجود دارند و شکار آن‌ها برای شما بسیار خوشایند است.
بس ضعیف‌اند و لطیف و بس سمین
لیک مادر هست طالب در کمین
هوش مصنوعی: بسیار ضعیف و لطیف هستند، اما همچنان مادر وجود دارد که در انتظار است و در کمین نشسته.
از پی فرزند صد فرسنگ راه
او بگردد در حنین و آه آه
هوش مصنوعی: برای یافتن فرزندش، باید مسافت بسیار زیادی را طی کند و در دلش آه و ناله‌ای از درد و غم احساس کند.
آتش و دود آید از خرطومِ او
الحذر زان کودکِ مرحومِ او
هوش مصنوعی: آتش و دود از بینی او خارج می‌شود، مواظب باش از آن کودکِ از دست رفته.
اولیا اطفال حق‌اند ای پسر
غایبی و حاضری بس با خبر
هوش مصنوعی: اولیا و دوستان حق در واقع مانند کودکان معصوم و بی‌گناه هستند، ای پسر! تو هم در حال غیبت هستی و هم در حال حضور، و از همه چیز آگاهی کامل داری.
غایبی مندیش از نقصانشان
کاو کشد کین از برای جانشان
هوش مصنوعی: نگران نادانی دیگران نباش، چرا که کسی که به خاطر جانش کینه‌ای به دل دارد، خود در خطر است.
گفت: اطفال من‌اند این اولیا
در غریبی فرد، از کار و کیا
هوش مصنوعی: گفت: این اولیا در این سرزمین غریب فرزندان من هستند، از کار و شخصیت آنها.
از برای امتحان، خوار و یتیم
لیک اندر سِر، منم یار و ندیم
هوش مصنوعی: برای آزمایش، من به‌ظاهر خوار و یتیمم، اما در نهان، دوستی وفادار و همراه هستم.
پشت‌دارِ جمله عصمت‌های من
گوییا هستند خود، اجزای من
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تمامی ویژگی‌های نیک من، همچون اجزایی از وجودم، در پشت‌دارِ یکدیگر قرار دارند و در واقع به من هویت می‌بخشند.
هان و هان این دلق‌پوشانِ من‌اند
صد هزار اندر هزار و یک تن‌اند
هوش مصنوعی: این افراد با لباس‌های خاص و شگفت انگیزشان، در واقع نمایانگر جمعیت زیادی هستند که هر کدام ویژگی‌های خاص خود را دارند و به نوعی به همدیگر وابسته‌اند.
ورنه کی کردی به یک چوبی هنر
موسی‌یی‌، فرعون را زیر و زِبَر‌؟
هوش مصنوعی: اگر تو توانایی هنر موسی را داشته باشی، چرا فرعون را به راحتی سرنگون نمی‌کنی؟
ورنه کی کردی به یک نفرینِ بد
نوح، شرق و غرب را غرقاب خوَد‌؟
هوش مصنوعی: اگر نه این بود که نوح با یک نفرین بد، شرق و غرب را غرقاب نمی‌کرد، چه کسی می‌توانست چنین کاری انجام دهد؟
برنَکَندی یک دعای لوطِ راد
جمله شهرستانشان را بی‌مراد
هوش مصنوعی: دعای لوط، بزرگ و مهم نبود که بتواند از عذاب و مشکلاتی که بر سر مردم رادی برآمد، جلوگیری کند و در نتیجه همه آن‌ها بدون خوشبختی باقی ماندند.
گشت شهرستان چون فردوسشان
دجلهٔ آب سیه‌، رو بین نشان
هوش مصنوعی: شهرستان مانند بهشتی است، در کنار دجله‌ای که آبش تیره و سیاه است.
سوی شام‌ست این نشان و این خبر
در ره قدسش ببینی در گذر
هوش مصنوعی: این نشانه و خبر به سمت شام می‌باشد و در مسیر قدس می‌توانی آن را مشاهده کنی.
صد هزاران ز انبیای حق‌پرست
خود به‌هر قرنی سیاست‌ها به‌دست
هوش مصنوعی: صدها هزار پیامبر حق‌پرست در هر دورانی، روش‌های سیاست‌مداری را در دست دارند.
گر بگویم وین بیان افزون شود
خود، جگر چِبْوَد که کُه‌ها خون شود
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از این موضوع بیشتر بگویم، خودم را به دردسر می‌اندازم و مثل این است که کوه‌ها را از خون پر کنم.
خون شود کُه‌ها و باز آن بِفْسُرد
تو نبینی خون‌شدن‌، کوری و رد
هوش مصنوعی: کوه‌ها به طور کامل در خون غرق خواهند شد، اما تو که قضاوت می‌کنی، این خونریزی را نمی‌بینی و به همین خاطر به نادانی و قضاوت نادرست دچار می‌شوی.
طرفه کوری دوربینِ تیزچشم
لیک از اُشتُر نبیند غیرِ پشم
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی اشاره دارد که دوربین تیزبین و با دقتی وجود دارد، اما به گونه‌ای کور است که فقط می‌تواند پشم شتر را ببیند و چیز دیگری نمی‌بیند. این به نوعی بیانگر محدودیت‌ها و وابستگی‌های خاصی است که ممکن است در دیدن حقایق وجود داشته باشد.
مو به مو بیند ز صرفه حرص انس
رقصِ بی‌مقصود دارد همچو خرس
هوش مصنوعی: انسان‌ها با دقت و وسواس به جزئیات توجه می‌کنند، اما گاهی رفتارهای غیرمنطقی و بی‌هدف از خود نشان می‌دهند، درست مانند یک خرس که بدون هدف خاصی به رقص درمی‌آید.
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریشِ شهوت بَرکَنی
هوش مصنوعی: در جایی که احساسات و خواهش‌های نفسانی شما را به چالش می‌کشد، باید به خودتان غلبه کنید و آنچه که شما را به سمت خواسته‌های دنیوی می‌کشاند، کنار بگذارید.
رقص و جولان بر سرِ میدان کنند
رقص اندر خونِ خود مردان کنند
هوش مصنوعی: مردان با شجاعت و جانفشانی در میدان نبرد، با شادابی و سرزندگی حرکت می‌کنند و حتی در لحظات دشوار و در خون خود نیز می‌رقصند و به مبارزه ادامه می‌دهند.
چون رهند از دستِ خود دستی زنند
چون جهند از نقصِ خود رقصی کنند
هوش مصنوعی: وقتی انسان‌ها از خودشان رهایی می‌یابند، به کارهایی دست می‌زنند و وقتی از نواقص خود عبور می‌کنند، خوش می‌رقصند و شادی را نمایان می‌کنند.
مطربانْشان از درون، دف می‌زنند
بحرها در شورشان کف می‌زنند
هوش مصنوعی: موسیقی‌دانان از دل خود می‌نوازند و در شور و حالشان، موج‌ها را به وجد می‌آورند و دست می‌زنند.
تو نبینی لیک بهرِ گوششان
برگ‌ها بر شاخ‌ها هم کف‌زنان
هوش مصنوعی: اگر تو نبینی، اما برگ‌ها بر روی شاخه‌ها به آرامی به هم برخورد می‌کنند و صدایی را به گوش آنها می‌رسانند.
تو نبینی برگ‌ها را کف‌زدن
گوشِ دل باید نه این گوشِ بدن
هوش مصنوعی: باید با دل و احساس به جهان نگاه کنی و چیزهایی که در اطراف می‌گذرد را دریابی، نه فقط با حواس جسمی‌ات. یعنی توجه به عمق احساسات و اهمیت آنها در زندگی از دیدن ظواهر مهم‌تر است.
گوشِ سَر بَربَند از هَزْل و دروغ
تا ببینی شهرِ جانِ با‌فروغ
هوش مصنوعی: گوش خود را از سخنان بیهوده و دروغین ببند تا بتوانی زیبایی‌های روح و حقیقت را بهتر ببینی.
سر کشد گوشِ محمد در سخن
کش بگوید در نبی حق هو اذن
هوش مصنوعی: گوش محمد به سخن بلند می‌شود و در نبی حق فرمان می‌دهد.
سر‌به‌سر، گوش‌ست و چشم است این نبی
تازه زو ما مرضع‌ست او، ما صبی
هوش مصنوعی: این شعر به ویژگی‌های یک نبی اشاره دارد و می‌گوید که او تمام حواس و ظرافت‌های تجربه‌های انسانی را در خود دارد. وجود نبی به‌مانند یک معلم و راهنما برای مردم است، و این‌که او در میان ما قرار دارد و به ما کمک می‌کند، مانند پدری برای فرزندانش است.
این سخن، پایان ندارد باز ران
سوی اهلِ پیل و بر آغاز ران
هوش مصنوعی: این حرف به پایان نمی‌رسد؛ دوباره برو سوی کسانی که قدرت و عظمت دارند و از ابتدا شروع کن.

حاشیه ها

1392/09/25 22:11
امین کیخا

کربلا اصلا به معنی کرب بعلاوه بلا نیست و مولانا هم اشتباه کرده اند این لغت آشوری است مانند نینوا که ninowa است .

1401/10/03 20:01
as

مولانا در استفاده کردن از لغت اشتباه کرده؟😒😒
ما درست و غلطی رو با مولانا می‌سنجیم

1402/12/20 17:02
Mojtaba Razaq zadeh

کربلا یعنی سرزمین بلا کرب خودش به جدایی معنی بلا میده

1392/09/25 22:11
امین کیخا

مرحوم لغت زیبایی دیگر هم دارد و ان خوش آشیان است .

1392/09/25 22:11
امین کیخا

کار و کیا یعنی جاه و جلال . کیا و بیا را در بیچاره اسفندیار شادروان سیرجانی هم دیده ام .

1392/09/25 22:11
امین کیخا

جولان به معنی تکان و جنبش باید فارسی باشد با وول به معنی جنبش و نیز violence به معنی خشونت همستاک است . به لری جیل یعنی حرکت خیلی نرم و ریز ، به کردی جولاندن یعنی حرکت دادن و فعل اصلی حرکت دادن است .

1392/09/25 22:11
امین کیخا

هو اذن یعنی او گوشی است و این در قران کریم به جناب ختمی مرتبت گفته شده است و مفسرین می نویسند اهنگ خداوند از گوش بودن پیامبر اکرم ص ساده دلی و ساده گیری آن جناب بوده است . ولی چنانچه اشکارا می بینید مولانا بر این باور است جناب ختمی مرتبت گوشی نیوشا داشته اند و نه ان گوش ظاهری ، به پهلوی به ادم خوش توجه و گوش گیر و خوب شنوا می گفته اند هونیوش !

1392/09/25 22:11
امین کیخا

خرطوم به فارسی در برهان قاطع شنگ امده است .

1394/04/17 07:07
ناشناس

باعرض سلام وادب
نوشته های وزین اساتید را همیشه پیگیری مینمایم
متوجه شده ام.که کلماتی که در مثنوی نیاز به توضیح وتفسیر دارد دقیقا کلماتی از زبان لارستانیست که هنوز ما در زبان محاوره ایمان بکار میبریم...

1396/06/21 11:09

رقص کردن یعنی سماع و از خودیت بی‏خود شدن. خود را شکستن یعنی از مَنیت رهیدن. پنبه از ریش شهوت کندن یعنی پنبه را از روی جراحت برداشتن تا چرک و خون فاسد که زیر آن جمع آمده برون رود. رقص اندر خون خود کردن یعنی از خودیت رهیدن و از هوای نفس آزاد شدن. دف زدن مطربان از درون کنایه از شور و نشاط درونی دارد. این شور و نشاط عارفان را خوش احوال می کند و به رقص و نشاط وا می‏ دارد. حال ِخوش رقص وقتی ایجاد می شود که خود را شکسته و بر نفس غالب شده و پنبه را از ریش ِشهوت کنده باشی‏. جولان و رقص را در میدان عمل باید کرد و آن وقتی است که از دست ذهنیت و مَنیت خود رهایی یافته باشی. گوش سر را از سخنان یاوه رهائی بخش تا شهر جان یعنی حضور را با روشنی و فروغ ببینی‏.

1396/07/22 22:10
روناک

درود
همیشه از گنجور بهره میگیرم و آن را بسیار مفید وکارامد میدانم
کربلا در مفهوم رنج وسختی سفر به کار برده شده است
سپاس از همگان

1398/07/29 13:09

ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 3 حکایت مسافران هند و خوردن بچه فیل
مسافران هند از روی گرسنگی خواستند تا حیوانی شکار کنند.مردی خردمند آنها را از خطرات شکار بچه فیل آگاه کرد که فیل ها بوی فرزند خویش را تشخیص می دهند و از خورنده انتقام می گیرند.
گرسنگی بر آنها غلبه کرد و بچه فیلی را کباب کردند و خوردند.یکی از آنها بر هوس خود غالب شد و هر چه اصرار کردند گوشت بچه فیل را نخورد.
مسافران به خواب رفتند و آن مرد بیدار ماند .فیلی خشمگین آمد و ابتدا دهان مرد را بویید،سپس به سوی دیگران رفت و با یافتن بوی فرزند خود از دهانشان آنها را به هلاکت رساند.
فیل تمثیل حق تعالی است و فیل بچگان؛ اولیا و انسان های کامل که در پوششی از گمنامی زندگی می کنند.
خوردن بچه فیل نیز تمثیل حسادت و دشمنی با اولیای خداوند است.
گفت اطفال من اند این اولیا
در غریبی،فرد از کار و کیا81
از برای امتحان خوار و یتیم
لیک اندر سر منم یار و ندیم
به جهت امتحان خود اولیا و همچنین آزمودن دیگران تا ظاهر بینی را رها کنند؛خداوند اولیا را در ظاهر خوار و غریب قرار داده است.
هان و هان این دلق پوشان من اند
صد هزار اندر هزار و،یک تن اند84
اشاره به وحدت جانهای اولیا و عارفان و انبیا که یکی بیشتر نیستند،گرچه صد هزار باشند.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

1398/10/05 15:01
غلام علی

سلام بر دوستان رزم آور ادیب و زبان آور
گاه گاهی مباحث وصفی و تفسیری اشعار را میخوانم
اما امروز مجظوظ شدم که مباحث آتشین دو بزرگوار عرصه قال را ملاحظه کردم.
از آنجاییکه خودم را در حد شما دو بزرگوار قلم فرسا نیافتم از حافظ مدد خواستم فرمودند:
چون ندیدن حقیقت ره افسانه زدند
پس آنگه صلاح دیدم قفل خاموسی بر لب زنم و گنجور را فقط در حد اشعارش ببینم و به اصطلاح شما دو ادیب نامی: دم در کشم ار نه صبا را خبر شود

1398/10/05 23:01
حمیدرضا

سپهبد شهید قاسم سلیمانی ابیاتی از این شعر را در سخنرانی خواندند:
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
روحش شاد

1398/10/06 09:01
محمد

باسلام خدمت اساتید ارجمند
بنده باوجود اینکه هیچ تخصصی در زمینه شعرو ادبیات ندارم وتنها گاه گاهی با نوشیدن جرعه ای ازشراب ناب اشعار پارسی سرمست میشوم بواسطه ی دیدن فیلم یکی ازسخنرانیهای سردارمیهن پرستو عارف شهید قاسم سلیمانی به خواندن این شعر زیبا کامیاب گردیدم
ممنون میشم اگر کسی از دوستان در مورد بیت زیر توضیحی مرحمت بفرمایند
سوی شامست این نشان و این خبر
در ره قدسش ببینی در گذر

1398/10/06 17:01
adabyar.blogfa

رقص کن آن جا...: رقص کردن، گرد گردیدن، و این سو و آن سو گشتن است در مجلس‏های سماع که در خانقاه می‏کردند. و از شور و هیجان از خود بی‏خود می‏شدند.
یک دست جام باده و یک دست جعد یار رقصی چنین میانه می‏دانم آرزوست‏
(دیوان کبیر، ب 4645)
خود را شکستن: شکستن نفس. خودی را رها کردن.
پنبه از ریش شهوت کندن: پنبه را از روی جراحت بر می‏دارند تا چرک و خون فاسد که زیر آن فراهم آمده برون رود. مولانا گوید: پنبه هوی و هوس را از روی زخم شهوت بردار تا ریشه فاسد آن از دلت برون رود.
رقص اندر خون خود: دور نیست توجه او در این عبارت به نجم الدین کبری باشد. (حاشیه لاهوتی، بر ترجمه شرح مثنوی نیکلسون)
از دست خود رهیدن: خودی را واگذاردن. کشتن هوای نفس را.
دف زدن مطربان از درون: کنایه از شور و نشاط درونی. این شور و نشاط آنان را خوش می‏دارد و به رقص و نشاط وا می‏دارد.
گوش دل: گوش باطن است که حقایق را می‌شنود، در مقابل گوش سر است.
هُو اُذُن: برگرفته از قرآن کریم است وَ مِنْهُمُ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَلنَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ: و از آنان کسانی پیمبر را آزار می‏دهند، و می‏گویند او سرا پا گوش است. بگو گوش خوبی است شما را به خدا و مؤمنان ایمان می‏آورد.[1]
مُرضِع: شیر دهنده، کنایه از تربیت کننده.
( 95) وقتی رقص کن که خود را شکسته و بر نفس غالب شده و پنبه را از ریش شهوت کنده باشی‏. ( 96) جولان و رقص را در میدان باید کرد مردها در میان خون خود رقص می‏کنند. ( 97) وقتی از دست خود رهایی یافتند دست می‏زنند و چون از نقص خود خلاص شدند رقص می‏کنند. ( 98) مطربان باطنی برای آنها دف زده و دریاها در شور آنها کف می‏زنند. ( 99) تو نمی‏بینی ولی در گوش آنها برگهای درختان بر شاخها مشغول کف زدن هستند. ( 100) تو کف زدن برگها را نخواهی دید در اینجا گوش دل لازم است نه گوش این بدن‏. ( 101) گوش سر را از سخنان یاوه و دروغ بر بند تا شهر جان را با روشنی و فروغ ببینی‏. ( 102) گوش حضرت محمد (ص ع) از سخن مردم متأذی می‏شود تا در قرآن مجید حق در باره او می‏فرماید. ( 103) آری آن پیغمبر اکرم تمام وجودش گوش و چشم است و او است که ما را چون طفل از پستان رحمت شیر می‏دهد. ( 104) این سخن بی‏پایان است اکنون باز گرد و قصه خورندگان بچه فیل را بیان کن‏.
مولانا می گوید: انسان غافل، انسانی است که چشم باطن او نابیناست، فرجام امور را نمی‌بیند و شیفتهْ ظواهر دنیاست؛ منافع خود را می‌بیند و دائم در حرکت است، اما به حاصلی که ارزش معنوی داشته باشد، دست نمی‏یابد و به تعبیر مولانا، هم‌چون خرس، بی‌هدف می‏رقصد، چنان‌که خرس در کوچه‌ها و بازار می‏رقصد و هرچه تماشاگران می‏دهند، به صاحب خرس می‏رسد و به خرس، جز رنج و زحمت بیهوده، چیزی نمی‌رسد. دنیاپرستان غافل نیز زحمت می‏کشند. اما اندوخته‏های خود را برای دیگران می‏گذارند و می‌روند. مولانا می‏گوید: زخم غفلت را با پنبهْ هوا و هوس نمی‌شود التیام داد، بلکه به جای آن، باید مرهم ریاضت بگذاری تا بهبودی یابد.
"خود"، نفس انسان و هوای نفس است که اگر مقهور انسان شود، جای شادی کردن و رقصیدن است و به جایی برسی که زخم غفلت و شهوت‌ها در وجود تو درمان پذیرد. مردان حق اگر نفس و خواهش‏های نفسانی را سرکوب کنند، در میدان شهر می‏رقصند و در حقیقت، شادی مرد حق از درون او نشئت می‏گیرد و در آن حال، همهْ هستی با او در نشاط است و دریاها نیز موج برمی‌دارند و "کف"، به روی آب می‏آورند؛ برگ درخت‌ها که به هم می‌خورد, گویی برای شرکت در شادی مردان حق، کف می‏زنند. مولانا می‏گوید: گوش ظاهر و جسمانی را که عامل و سبب غفلت توست، از شنیدن سخنان یاوه و بی‌پایه فرو‌بند تا وادی روح و روان را روشن و فروزان مشاهده کنی.

1398/10/08 01:01
Zahra

سلام و درود
کسی مثل من که متأسفانه زیاد از شعر سردرنمیارم بسیار خوشحال میشم اگه در کنار بحث های تخصیصیتان یه مفهوم کلی از شعر ها برای متوجه شدن بیشتر ما بگذارید. ممنون

1398/10/09 09:01
عباس

آنچه من میفهمم از کل این شعر حضرت مولانا این است که ای انسانها نفس خودتان را از دنیا برحذر بدارید تا به سرخوشی و طرب اساسی برسید در آن حالت حتی چیزهایی میبینید و میشنوید که با اعضای بدن قابل درک نیست. بدانید که هرچه میگویید و میشنوید به گوش حضرت رسول میرسد پس مراقب باشید.

1398/11/23 06:01
فروزان

رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
این دو بیت زیبا را از زبان سردار شهید (قاسم سلیمانی) شنیدم و چه خوش به زبان کسی نشست که پیش از رقص در خون خود، بیت پیشش را نیز به انجام رسانیده بود.
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت بر کنی
و شگفت آور اینکه این سردار خود پیل بچه ای بود که قطعا پیل مادر برای گرفتن انتقام خون پور خویش دهان ها را خواهد بویید و هرآنکه به نوعی کباب فرزندش را خورده به هلاکت میرساند انشاالله.
به نشانه های بسیار این شعر که چگونه از هندوستان به شام و قدس و دجله و کربلا میرسد دقت کنید. گویی مولانا در حال پیشگویی بوده.
سوی شامست این نشان و این خبر
در ره قدسش ببینی در گذر

1403/08/18 21:11
رضا از کرمان

سلام 

مولانا وپیشگویی !!!

اولین باره چنین ادعایی را میشنوم  شما عزیزم  ظاهرا متوجه اصل قضیه مثنوی نشدی  واشتباه برداشت کردید  هر گردی گردو نمیشه 

شام وقدس ومرد میدان و.... را به هم ربط دادی  و مولانا را کردی پیشگو وطالع بین دستت درد نکنه  شاد باشی

1398/11/31 14:01
علی کلینی

این بیت رو شهید سلیمانی می‌خونده:
رقص و جولان بر سر میدان کنند / رقص اندر خون خود مردان کنند

1398/11/10 22:02
رهگذر

سلام و ممنون از توجه بسیار خوب خانم فروزان
نکته‌ی جالب و عجیبی بود

1398/12/10 14:03
غریبه

جناب امین کیخا مطمئنا بزرگی چون حضرت مولانا بیشتر از شما میداند و خطا گرفتن شما از آن حضرت والا مقام کاری ناپسند است چنانچه ایشان لقب صراف سخن را دارند و مطمئنا در اینچنین موردها بیشتر از شما می دانند.

1401/11/29 03:01
امین کیخا

درست میفرمایید مولانا دانای زبان فارسی و عربی بوده است ولی خب زمان مولانا زبان آشوری دانسته نبوده که ایشان ریشه ی این لغت را بداند . مولانا و هر کس دیگری اشتباه ممکنست بکند . انچه امروز در ادبیات داریم نتیجه ی کاردیدگی و‌تجربه ی این بزرگواران است ولی خب این لغت ریشه اش همین است که نوشته ام . انسان مقدس ساختن از انسانهای بزرگ خطا است . البته در اینکه مولانا مردی بسیار شریف و بزرگ است شما درست میگویید و اینکه ما نباید ایراد بگیریم نه این درست نیست . زمانه گذشته و انچه ابوعلی در طب گفته هم گاهی خطا درامده و این ننگ و عار نیست . 

1402/08/02 12:11
بهار نارنج

سلام

ببخشید به حاشیه ای گذاشتید ربط نداره اما ریشه و معنای سپاس چیه؟

1402/08/13 12:11
فرهود

آیا می‌شود بگویید که مولانا در کجا گفته که ریشه کلمه کربلا، کرب و بلا است که او را محکوم می‌کنید که اشتباه کرده است؟

 

1399/02/30 09:04
فروغ

چندین نظریه دربارهٔ ریشه نام کربلا ارائه شده‌است. یاقوت حموی جغرافی‌دان مشهور ریشه آن را «کربله» که شکل مؤنث از واژه‌ای عربی به معنی «زمین نرم» است می‌داند؛ که اشاره به نوع پوشش خاکی پوک بسیار گسترده در جنوب عراق است. دیگر اینکه واژه کربلاء یک واژه آرامی است که نهایتاً از زبان اکدی وام گرفته شده و از ترکیب دو واژه «کوره» محل پخت آجر و «بابل» نام شهر باستانی مجاور آن ساخته شده‌است، که در بررسی‌های باستان‌شناسی نیز بقایای استخراج خاک رس و پخت آجر در زمان‌های بسیار کهن نیز بدست آمده‌است. نظریه دیگری بیان می‌کند واژه کربلا در آرامی כַרְבָלָא / ܟܪܒܠܐ [ krblh نهایتاً از واژه اکدی karballatu گرفته شده و اشاره به نوعی پوشش سر در زمان باستان و همچنین گل تاج خروس است که احتمالاً نوعی تاج قدیمی به شکل تاجِ خروس بوده‌است.

1399/10/17 11:01
مطهر حشمت نسب

چون جهند از نفس خود رقصی کنند
در اینجا نفس صحیح است نه نقص ، چون نفس ،عقل،قلب ،روح،خفی و اخفی از مراتب و منازل انسان هستند

1401/07/18 20:10
محمد هنرور

شاید تنها نقص انسان از مراتبی که فرمودید ، نفس او باشد.

1402/07/27 21:09
محمد جواد آقاسی

با سلام

لغت شام و قدس در این بیت اشاره است به بقایای بازمانده از اجساد و مردگان سنگ شده قوم لوط که در اثر نفرین آن ولی خدا نابود شدند و در مسیر گذر کاروان های شام و قدس قرار گرفته و ارتباطی به مسائل پیش‌گویی ندارد. 

1402/08/14 22:11
فروزان

کسی هم نگفت که مولانا پیشگویی کرده،نوشتم «گویی در حال پیشگویی بوده» برای بسیاری این یک همزمانی است، اما برای آنها که اولیا را میشناسند، ارتباط آنها را با موسی و قدس میدانند. به هر حال هرچه بیشتر این ابیات بخصوص را میخوانم، به زنده بودن آنها و رخ دادنشان بیشتر پی میبرم.

1403/08/18 16:11
aseman

ممنون از گنجور خسته نباشید 

روزی نیست که من به این سایت جامع نگاهی نیندازم👌