بخش ۱۹۷ - جواب گفتن مهمان ایشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتری را کی کوس محمودی بر پشت او زدندی
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
من توانم هم که بی این انتظار
ره دهم بنمایمت راه گذار
تا ازین گرداب دوران وا رهی
بر سر گنج وصالم پا نهی
لیک شیرینی و لذات مقر
هست بر اندازهٔ رنج سفر
آنگه از شهر و ز خویشان بر خوری
کز غریبی رنج و محنتها بری
این عدالت خداوند در وضع جهان آفرینش است !
بسیاری می پرسند کدام عدالت؟
مگر شما این همه معلول مادرزاد و کودک متولد شده در فقر و جهل و بدبختی و این مرفهان بی درد متولد شده در ناز و نعمت را نمی بینی؟
البته که میبینم!
برای دیدنش نیاز به چشم تیز بین و نبوغ ندارم!
از خانه که خارج شوم در اولین چهار راه نوزاد دود زده ای را می بینم که بر پشت بانویی نحیف از فرط آلودگی هوا در وضعیت نیمه هشیاری از حال رفته است!
من گاهی برای این کودکان ده دوازده ساله نان شیرینی یا میوه می برم، اگر بدانید چه نگاه حق شناسانه ای به من میکنند.
من این نگاه را در چشم آن بچه پولداری که هدیه تولدش یک اتومبیل گرانقیمت است نمی بینم!
لذتی که او از خوردن آن شیرینی می برد دومی از خوردن غذای بهترین سر آشپزهای فرانسوی نمیبرد.
لیک شیرینی و لذات سفر
هست بر اندازه رنج سفر
به گمانم این rule of universe در همه موقعیت ها کار میکند.
چندی پیش بانوی عاشقی که از کانادا به وطنش ایران سفر کرده بود از من خواست چند مصرف کننده حقیقی ویلچر پیدا کرده و به ایشان معرفی کنم تا با کمک دوستان اقدام به خرید و اهدای آنها کنند.
پس از جستجوی نه چندان آسانی پسر جوانی را به من معرفی کردند که نیاز به ویلچر داشت. شخصا به منزل آن پسر رفتم و ناگهان با انسان بسیار کوتاهی روی زمین روبرو شدم که با کمک دست هایش روی زمین و پلکان خود را کشید تا در را برایم باز کند.
چهره ای زیبا و آراسته، بالاتنه ای موزون و پاهایی به غایت کوچک!
لازم نبود بیش از چند دقیقه با او سخن بگویم تا از میزان ادب و فرهنگ او آگاه شوم و بدو اعتماد کنم.
دانشجوی رشته ریاضی بود، بسیار سنجیده سخن میگفت و در چهره اش امید موج می زد. می گفت پیش از خراب شدن ویلچر کنونی اش روزانه مسافت طولانی ای را بمدت دو ساعت با دست ویلچرش را در خیابان می راند. به گونه ای که خیس از عرق و با احساس فاتحانه ای به خانه برمیگشت و من اطمینان داشتم لذتی که او از این ویلچر پیمایی میبرد ما از راه رفتن نمی بردیم!
همانگونه که رنجی که او از راه نرفتن میبرد ما نبردیم...
آدمیان تا طفل طریقاند به لعبتهای عقل و توسل به اوصاف
محتاجاند اما چون پخته شدند و کام گشتند و جانی فربهتر یافتند از قالبهای اطفال رها خواهند شد و خدا را نه از طریق دانستن که از طریق یافتن درک نخواهند کرد.
پیوند به وبگاه بیرونی
پا نهم گستاخ چون خانه روم
پا نلرزانم نه کورانه روم
البته در نیم بیت دوم به جای کورانه دزدانه شنیده بودم!
به هر حال در اصل موضوع تفاوت چندانی ایجاد نمی کند و از آنجا که سواد متون ندارم بهتر است در این مقوله وارد نشوم!
اینجا مولانای عزیز درباره body language می گوید.
نیک می دانید گام نهادن و مجموعه حالات و حرکات کسی که پای در خانه خود می نهد با حالات دزد فرق دارد، صاحب خانه با جسارت و آرامش و بدون تردید حرکت می کند، این سو و آن سو را نگاه نمی کند، نگران این نیست که آیا کسی می پایدش یا نه،آیا کسی خوشش می آید یا نه،آیا چه چیزی در درون در انتظارش است، ولی ویدیوی ضبط شده از دوربین های مدار بسته را بینید، دزد بینوا راستی دزدانه می رود! همه حرکاتش فریاد می زند که من دزد هستم!!
نه گستاخ است نه آرامش دارد، پایش هم می لرزد...
شاید اگر ما ادعاهای آدم ها را نشنیده بگیریم و تنها به زبان بدن آنها گوش دهیم بفهمیم صاحبخانه هستند یا دزد!
درود مهربانو روفیا.. دوستان جان
شاید "گریه شوق" ، ناب ترین نماد لذت بی مثالِ "شیرینی وصال" پس از "رنج فراق" باشد..
آنچ گل را گفت حق خندانش کرد
با دل من گفت و صد چندانش کرد..
دلی را که بسان غنچه ای تنگ و غم گرفته بود....
چون بدزدم ؟ چون حفیظ مخزن اوست
چون نباشم سخترو ؟ پشت من اوست
هر که از خورشید باشد پشت گرم
سخت رو باشد نه بیم او را نه شرم
انسان همواره در کار ربودن چیزها از این جهان میباشد و جالب اینکه اسناد و مدارکی نیز برای آنها تهیه میکند تا دیگران را مجاب کند که اینها متعلق به اوست در حالیکه هر آنچه در آسمانها و زمین میباشد در مالکیت اوست و تنها برای مدت کوتاهی در اختیار انسان قرار میگیرد و در حقیقت امانت است .
البته این بدین معنا نیست که سعی و تلاش انسان با بهره گیری از خرد و خلاقیت خود به منظور بهره برداری خود و سایرین از یک زندگی مرفه مادی نکوهیده است بلکه هم هویت شدن با این چیزها و شادمانی از بدست آوردن آنها و یا غمگین شدن به از دست دادن آنها و قرار دادنشان در مرکز خود سزاوار مقام آنسان نمی باشد .علم و دانش و مقام و منزلت نیز از همان چیزها هستند پس مولانا همه آنها را با شرط ذکر شده اموال دزدی میداند که انسان از آسمان یا زندگی و خدا دزدیده است و سرانجام دربهار زندگی خود باید همه را بازپس دهد اگر زر اصل باشد و یا بدل و برخی از ما به دزدیدن چیزهای تقلبی قناعت نموده از آنها طلب شادی و خوشبختی میکنیم .
هر چه بدزدید زمین ز آسمان
فصل بهاران بدهد دم به دم
گر شبه دزدیدهای وگر گهر
ور علم افراشتی وگر قلم
رفت شب و روز تو اینک رسید
سوف یری النائم ماذا احتلم
مولانا در ادامه میفرماید پس او خود حافظ این مخازن است و اگر کسی در شب و از روی جهالت خود برباید ناچار روز باید باز پس دهد (یعنی از مرکز خود دورشان گرداند) و مولانا در ابیات بعد از آن ادامه میدهد که وقتی خورشید یا خداوند پشت انسان باشد انسان نسبت به این چیزهای بی ارزش سخت رو خواهد بود یعنی که به آنها روی خوش نشان نمی دهد چرا که مرکز او مملو از خداست . همینطور بیم اینکه اگر این چیزها را از جهان ندزدد ممکن است بدبخت شود را به دل راه نخواهد داد و شرمسار نخواهد بود که چرا او این چیزها را نداشته ولی سایرین دارند و می ربایند .
موفق و در پناه حق باشید
من توانم هم که بی این انتظار
ره دهم بنمایمت راه گذار
تا ازین گرداب دوران وا رهی
بر سر گنج وصالم پا نهی
لیک شیرینی و لذات مقر
هست بر اندازهٔ رنج سفر
آنگه ا ز شهر و ز خویشان بر خوری
کز غریبی رنج و محنتها بری
از احمقانه ترین ها که هیچ توجیحی براش وجود نداره
یکیو تشنه نگه داری و زجرش بدی تا مثلا وقتی آب میخوره لذت ببره ؟ حالا اگه طرف همچین لذتیو نخواد تکلیف چیه
گفت پیغامبر که جاد فی السلف
بالعطیه من تیقن بالخلف
یعنی چه
پیامبر گفت: کسی در گذشته جود و بخششی کرده است، به پاداش در آینده یقین داشته است
اندر الهیکم بجو این را کنون
از پس کلا پس لو تعلمون
یعنی چه
اشاره سوره تکاثر در قرآن است: «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ. کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ»
کلکم راع نبی چون راعیست
خلق مانند رمه او ساعیست
یعنی چه ؟
کُلُّکُم راعٍ، نبی چون راعی است /// خلق مانند رمه، او ساعی است
همهٔ شما چون رمه هستید، نبی چون شبان است
اشاره به حدیثی است : «رُویَ عَنِ النَّبیِّ کُلُّکُم راع ...»
ممنون
راعی و ساعی چی بودن ؟
راعی=چوپان
ساعی = کوشا
این دو بیت بخشی از ابیاتی است که با آوای خوش همایون شجریان و محمد معتمدی در اپرای عروسکی دیدار شمس و مولانا به زیبایی خوانده شده:
چون دهانم خورد از حلوای او،
چشمروشن گشتم و بینای او
پا نهم گستاخ؛ چون خانه روم
پا نلرزانم؛ نه کورانه روم

مولانا