بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
ممکنه معنی فارسی این ابیات رو بنویسید؟
اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاتا فی حیات
یا منیر الخد یا روح البقا
اجتذب روحی وجد لی باللقا
لی حبیب حبه یشوی الحشا
لو یشا یمشی علی عینی مشی
ای دوستان مرا بکشید ، بکشید
چراکه در کشتن من زندگی در زندگی است
ای روی روشن و ای روح جاویدان
روح مرا جذب کن و مرا با دیدار خود دریاب
مرا دوستی است که دوست داشتنش وجودم را کباب مبکند
اگر بخواهد بر چشم من پا نهد کاش بیاید و پا نهد
آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهم زین زندگی پایندگیست
دوستان
هرگز مپندارید آنان که درست در نقطه روبروی ما آن سوی کره زمین می زیند درک و دریافتی اساسا متفاوت با ما دارند، آنها بیگانه نیستند، درست هم ارز این بیت را گروه rock ی به نام one republic در آوازی به نام counting stars بیان می دارد :
Every thing that kills me makes me feel alive
مفاهیم ،کلام ، ساختار ذهنی مشابه، احساسات و ... آدمیان را از ورای حجاب زمان و مکان به هم پیوند می دهد.
Feel alive را خیلی خوب آمده است، «احساس» زنده بودن است که مهم است، وگرنه چه بسا زندگانی که بیشتر شبیه به مردگان متحرک هستند یا به گفته جان میلتون گور های متحرک!
به تازگی در صفحات پست هایی رواج پیدا کرده اند که در آن ها استخرهای آب گرم در ارتفاعات کوهستان برف گرفته یا ساحل آبی آکوا و تفریحات آبی با چند جوان زیبا را به نمایش می گذارد، زیر تصاویر هم چنین نگاشته اند :
«شما رو به خدا به من بگید بهشت رو چجوری برای اینا توصیف کنم که به راه راست هدایت بشن؟!»
امیدوارم که این نگاشته ها شوخی ای بیش نباشد، هر چند برخی آن ها را جدی می گیرند و آه از نهادشان بر می آید که ای خدا... کرمتو ...
هر کس که هر از گاهی لذت عمیق را تجربه کرده باشد می داند عمق لذت انسان بسته به محرومیتی که بر او رفته است متفاوت است، کیست که نداند اگر همین که چشم به جهان گشودی با این صحنه ها روبرو شدی یا در چنین اتمسفری پرورش یافتی نوعی کرختی و بی حسی یا numbness نسبت به همه این خوشی ها پیدا خواهی کرد! نمونه حقیقی آن در تاریخ بوداست، شاهزاده ای که از رفاه و خوشی مطلق قصر دل گرفته شد و دنیای حقیقی با همه درد و رنجش را بر گزید!
حتا اگر روزگار نیز این پکیج رفاه و تجمل همراه کرختی را در دامانمان گذاشت، بر انسان هوشمند است که داوطلبانه به استقبال ترس و فقر و رنج برود تا لذت واقعی و عمیق را تجربه کند!
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
با عرض پوزش سطر سوم صفحاتِ مجازی به جای صفحات درست است.
بس کنم، دلبر در آمد در خطاب ..
بسیار زیبا بیان نمودید دوست جان
دریغ از غفلت ها.. و خوشا احساس حضور...
ناخودآگاه به یاد فیلم زیبای Once افتادم
معنای دقیق بیت آزمودم مرگ من در زندگیست ، چیست؟
محمد
خلاصه این بیت یعنی مرگ و زندگی یک حرکت موازی داره،یعنی تا وقتی تو در زندگی هستی،مرگ هم مال توست.
منظور مولوی از این زندگی که اینجا گفته چیه?
زندگی که الان اکثر انسانها احساس میکنن،زمان،تکرار،مکانیکی،دید از گذشته
خیره میا خیره مرو جانب بازار جهان
ز آنک در این بیع و شری این ندهی آن نبری
خیره گی همون زندگی در اینجاست.
اگر کیفیت ذهن شما بی جهت و بی زمان بشود، اونقت معنی حرف مولوی رو میفهمی و اونجا شما مرگ نداری و پایندگی داری و مرگ بیولوژیگی برای شما زیباترین چیزها میشود.تصور کن زندگی ای که هیچ ترسی وجگد نداره حتی از مرگ در ته اعماق وجودت،فکر کنم همون چیزی ک مولوی میگه
تا نگردی پاک دل چون جبرئیل. گر چه گنجی درنگنجی در جهان
به قول روفیا جان
شما مهم نیست در کجای جهان و با چه امکاناتی هستی،در نهایت ذهن کیفیت مکانیکی و تکراری پیدا میکنه و در نهایت رنج میاره و چقدر قشنگ گفت بازم روفیا از قول one republic که میگه اون چیزی ک من رو بکشه(ذهن زمانمند و مکانیکی و یا همون زندگی) من رو زنده تر میکنه .
آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهم زین زندگی پایندگیست
دونوع مرگ داریم یک مرگی که انسان کالبد فیزیکیش میره زیر خاک
و یک مرگ بین تولد و مرگ بوجود میآد اما نه برای هر انسانی !!!
این مرگ برای انسانی است که در زمینه خودشناسی و خداشناسی حرکت کرده و متصل شده به عالم غیب (الذین یومن بالغیب ... و یا باشد که از خزانه غیبم دوا کنند ) به مرحله ایی میرسه که از خود قبلی خودش اثری نمونده و میشه یک فرد دیگه . فردی که بیدار و آگاه شده و با عالم عشق آشنا .
در واقع زمانیکه با عشق آشنا میشه همون لحظه هم مرگش هم میرسه و فرد یک منِ دیگه ایی میشه . همانطور که فروغ فرخزاد هم گفته :
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا به سر ایثار شد
این دگر من نیستم من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
و یا همونطور که در قرآن آمده بمیرد قبل از آنکه بمیرید .
پس برمیخوریم به دوتا من ؛ یک منِ قبل از رسیدن به عشق و یک منِ بعد از رسیدن به عشق .
حالا منظور از این شعر مولانا رو بهتر متوجه میشیم و او اشاره به این میکند که من زمانی به پایندگی و جاودانگی ابدی رسیدم که از تعلقات این زندگی فارق شدم . بعد از اون مرگه که من متولد شدم و عشق الهی و اون جاودانگی رو متوجهش میشم .
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چه قشنگ گفتی
سلام دوستان. فارغ از زیبایی اشعار شعرای پارسی گو، نظرات شما گویای اینه که به جهان متافیزیکال اعتقاد راسخ دارین. آیا درست متوجه شدم؟
اره دیگه ، روی پله ی عشق ، میشه باطن اشعار رو دید
آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهم زین زندگی پایندگیست
پیغمبر گرامی اسلام حدیثی دارند با این عنوان:
"
"النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا .مردم در خوابند وقتی می میرند بیدار میشوند"
این بیت، اشاره به همین حدیث است.
به زبان ساده : در این دنیا فکر می کنیم که زنده ایم اما زندگی واقعی پس از مرگ است.
به نظر بنده معنای بیت« آزمودم مرگ من در زندگیست چون رهم زین زندگی پایندگیست» این است:
زندگی به این معناست که من باشم او نباشد هوای نفس من باشد اما حق نباشد، مرگ من در زندگیست یعنی اگر من باشم و حضرت حق نباشد انگار که نیستم، ولی چون رهم زین زندگی پایندگیست یعنی وقتی از خودم گذشتم و خودم را خط زدم و جا را برای دوست خالی کردم حالا من به اعتبار او هستم و این عین زندگی جاوید است!
متاسفانه بیت آخر که اشاره به داستان اصلی میکنه توی هیچ سایتی نوشته نشده:
باز رو سوی حدیث آن جوان
کز غم صدرجهان شد ناتوان
موتوا قبل ان تموتوا یعنی چه؟ و منظور آن چیست ؟
این جمله از احادیث نبوی است و نه آیه قرآن!
در شرح آن گفته اند:
هوا و هوس در ذات انسان است. پس شایسته است قبل از رسیدن موت طبیعی به مرگ ارادی از دست آن نجات یابد و این موت ارادی با استمرار بر عبادت و بندگی و مخالفت با هوا و هوس حاصل می شود. زیرا با مخالفت با هوا و هوس نفس شهوانی کم کم ضعیف می شود تا به مرحله تلاشی و ضعف مفرط رسیده و از بین برود و دیگر حکومتی نداشته و در دست عقل به مانند مرده در دست غسال خواهد بود
با درود فراوان
آزمودم مرگ من در زندگی است
چون رهم زین زندگی پایندگی است
انسان باید بمیرد یکبار قبل از مردن فیزیکی.یعنی باید تمام افکار پوسیده قدیمی را کنار بگذاریم ،افکاری که از خدا،دین،عبادت،روزی زمینی،روزی آسمانی و...را داشته ایم و همگی اشتباه بوده و ما در دریای اشتباهات غوطه ور بودیم را کنار بگذاریم و بمیریم در این افکار ،و دوباره متولد بشویم بعد از تولد اولیه ؛ولی اینبار با ادراک موضوعات
مولانا در این جا اشاره به این موضوع می کنه و می گوید :
بعد از ادراکات متوجه شدم که باید در این زندگی یکبار از افکار پوسیده قدیمی بمیریم قبل از مرگ واقعی ،و وقتی به این درک رسیدیم متوجه می شویم که زندگی واقعی بعد از این زندگی است چون انسان زمانی به جاودانگی می رسد و با خدای خودش به وحدت می رسد که به آگاهی برسد ،آگاهی از راز آفرینش،آگاهی از قوانین حاکمً بر جهان هستی،و آگاهی از این مسئله که من کیستم؟و وقتی متوجه شدیم که ما جزئی از او هستیم ولی در عالم کثرت ودر حال رسیدن به آگاهی از این مسئله هستیم و به اصطلاح در مسیر کمال حرکت می کنیم ما به آگاهی رسیده ایم و آگاهی یعنی زندگی جاودانی .چون او ازلی و ابدی است و ما هم وقتی به آگاهی برسیم از راز خلقت با او به وحدت می رسیم و ما هم ازلی و ابدی می شویم .
اسم یک برنامه تلویزیونی هست تو ایام ماه رمضان فکر کنم فقط نشون میده دقیق اطلاع ندارم : "زندگی پس از زندگی".
ولی اینجا هم دقیقا زندگی پس از زندگی ست...اما یک زندگی واقعی و حقیقی ...
ای خواص و معتمدان من مرا بکشید بکشید
که زندگی دیگری در کشتن من نهفته است
ای چهره نورانی و ای اساس و شالوده ماندگاری
جانم را بستان و برای جاودانگی من بکوش
یاری دارم که که عشق به او آتش به جانم می زند
و اگر می توانست بر روی چشمم قدم بزند، قدم می زد .
این مصرع آخر مرا به یاد دوبیتی بابا طاهر همدانی انداخت که می گفت :
عزیزم کاسه چشمم سرایت
میان هردو چشمم جای پایت
از ان ترسم که غافل پا نهی باز
نشینه خار مژگونم به پایت
هر یکی جان را ستاند ده بها
از نبی خوان عشرة امثالها
لطف میکنید معنی این دو بیت را برای من بنویسید
منم بلد نیستم ، ولی گویا ارزش هر جان ما ، و هر یک از مایی که وارد مسیر نور الهی میشیم ، ده ها برابر ارزش ما در بهترین حالت ارزشمندی زمینی و مادی هست در پیشگاه الهی .
و در ادامه میگه برای تایید این حرفم ، برو اون روایت پیامبر رو بخون که میگه عشرة امثالها ... یکی برای خدا بده ، ده برابرش رو بگیر ...
دوست عزیز حمیدجان در مورد "موتوا قبل ان تموتوا یعنی چه؟"
در قسمتی گفتند که "در اثر مخالفت با هوا و هوس، هوا و هوس نفس شهوانی کم کم ضعیف می شود تا به مرحله تلاشی و ضعف مفرط رسیده و از بین برود"
حقیر با این قسمت موافق نیستم که "به مرحله تلاشی برسد" چرا که هوای نفس به مانند دشمنی است که باعث تلاش شما می شود برای پیشرفت و وقتی هوای نفس نباشد (متلاشی شده باشد) زندگی دچار سستی و کِرخی می گردد و به نظر بنده، از همین جهت هست که لذات در این دنیا در دو دسته مباح و غیرمباح قرار داده شده است، اما از نظر عرفا، مرگ ارادی، مبتنی بر ده اصل هست که در اینجا فرصت بیان ندارم
Asks the Impossible: "where is your home" The answer is: "In the dream of a disabled person."!
مرگ ما شادی و ملاقات است ...
٫٫بوی آن دلبر چو پران میشود ...٫٫
زبانها حیران میشوند !
گرسنه میشوند ...
تشنه میشوند ...
در سراب گم میشوند !
گویی بوی غذا می آید !!آنچنان که دل و روده به هم میپیچد !
..راستی ! اصلا عشق هم بو دارد ؟کسی میداند !
٫و انسان ها در این دنیا در خواب هستند هنگامی که بمیرند بیدار میشوند ...٫
چشمها را بستم
همه را کردم
همه را کندم و گفتم و کردم
...
همه در خوابند ... ؛ ...همه...
م.
همه را چی ؟؟؟؟ :/
کیس: کیسهای که در آن درم و دینار ریزند. ( ناظم الاطباء )
دید بردانش بود غالب فرا
زان همی دنیا بچربد عامه را
زانکه دنیا را همیبینند عین
وآن جهانی را همیدانند دین
معنا و تفسیر لطفا
یت ۲۸
دید بردانش بود غالب فرا /// زان همی دنیا بچربد عامه را
زانکه دنیا را همیبینند عین /// وآن جهانی را همیدانند دین
واژههائی که نیاز به معنی دارند:
فرا در «بوَد غالب فرا» نقش پیشوند را دارد و یک فعل مرکب میسازد: « فرا غالب بودن»
عین: در عربی عَیْن تلفظ میشود ولی فارسی شدهٔ آن در فارسی امروزه عِین است
دین: این واژه در عربی دَیْن تلفظ میشود ولی فارسی شدهٔ آن امروزه دِین تلفظ میشود. به معنی وام و در اینجا به معنی وعده است.
دید بر دانش سخت چیره است /// به همین سبب است که تودهٔ مردم به دنیا گرایش دارند
چون تودهٔ مردم دنیا را به چشم خود میبینند /// ولی آن جهان را وعدهای میانگارند ( برای آینده).
حال برگردیم به بیتهای پیشین و دو گونه دید را بسنجیم. تودهٔ مردم دیدی دارند که دنیا را عینی میبینند ولی عارف دید دیگری دارد. او در تربیت دراز مدت و سخت و روشهای ویژه به دیدی دست یافته است که جمال دوست را میبیند و دیگر دنیا در نظرش دلگیر و ملال انگیز شده.
بیتهای ۲۵، ۲۶ و ۲۷ را مرور کنیم:
آن بخاری غصهٔ دانش نداشت /// چشم بر خورشید بینش میگماشت
هرکه درخلوت به بینش یافت راه /// او ز دانشها نجوید دستگاه
با جمال جان چو شد همکاسهای /// باشدش ز اخبار و دانش تاسهای
در اینجا حال و هوای عاشقان را نشان میدهد: هر کسی که در خلوت نشینی صوفیان، عارفان به دیدار دست یافت، در آنجا جمال دوست را دید، دیگر او از دانشها کمک نمیجوید بلکه او خورشید روی دوست را دیده است.
جا دارد که در اینجا یاد برزگمردی را بکنیم که در آخرین سخنرانی مشهور خود چهار بیت از مثنوی را خواند که دو بیت آن از همین بخش بود، بیتهای ۴ و ۸ را:
تو مکن تهدید از کشتن که من /// تشنهٔ زارم به خون خویشتن
گر بریزد خون من آن دوسترو /// پایکوبان جان برافشانم بر او
ولوله درست تر از زلزله هستش
این بیت بخشی از ابیاتی است که با آوای خوش همایون شجریان و محمد معتمدی در اپرای عروسکی دیدار شمس و مولانا به زیبایی خوانده شده:
آزمودم؛ مرگ من در زندگی است
چون رهی زین زندگی، پایندگی است

مولانا