بخش ۱۸۰ - گفتن روح القدس مریم راکی من رسول حقم به تو آشفته مشو و پنهان مشو از من کی فرمان اینست
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
در سوره نحل روح القدس در قر آنهای که کلمه به کلمه تفسیر می کنند معنی جبرئیل می دهند چرا این گونه قرآنها چاپ می شوند وباعث تحریف ذهن قرار می گیرند.در رادیو جوان در یک مسابقه گفته شد کدام یک از سه گزینه زیر صحیح است روح القدس ا-به معنی حضرت عیسی مسیح است 2-به معنی جبرئیل 3- هر دومورد که گزینه 3 صحیح بود
آفتی نبود بتر از ناشناخت
تو برِ یار و ندانی عشق باخت..
خود بنه و بنگاه من در نیستیست
یکسواره نقش من پیش ستیست
یعنی چه
«خود بُنه و بُنگاه من در نیستیست /// یکسواره نقش من پیش ستیست»
برای فهم معنی این بیت، نخست باید سه نکته را در گفتار مولانا بفهمیم:
۱) کارگاه نیستی
۲) یکسواره
۳) ستی
حال به هر یک از آنها به شکل کوتاه میپردازیم:
۱) نکتهٔ نخستین یکی از نظرهای کلیدی مولاناست، که بارها به شکل گسترده و موشکافانه به آن پرداخته است، زیر عنوانهای گوناگون: کارگاه عدم، کارگاه نیستی، بُنگاه نیستی. چند شاهد از آثار او میآوریم
«باز گرد از هست سوی نیستی /// طالب ربی و ربانیستی
جای دخلست این عدم از وی مرم /// جای خرجست این وجود بیش و کم
صنع حق چون نیستیست /// جز معطل در جهانِ هست کیست؟»
«قرب نه بالا نه پستی رفتنست /// قرب حق از حبس هستی رستنست
نیست را چه جای بالا است و زیر /// نیست را نه زود و نه دورست و دیر
کارگاه و گنج حق در نیستیست /// غرهٔ هستی، چه دانی نیست چیست»
«هست مطلق کارساز نیستیست /// کارگه هستکن جز نیست چیست؟
بر نوشته هیچ بنویسد کسی /// یا نهاله کارد اندر مغرسی
کاغذی جوید که آن بنوشته نیست /// تخم کارد موضعی که کشته نیست
تو برادر موضع ناکشته باش /// کاغذ اسپید نابنوشته باش»
«چون شنیدی شرح بحر نیستی /// کوش دایم تا برین بحر ایستی
چونک اصل آن نیستیست /// که خلا و بینشانست و تهیست
جمله استادان پی اظهار کار /// نیستی جویند و جای انکسار
لاجرم استاد استادان صمد/// کارگاهش نیستی و لا بود
هر کجا این نیستی افزونترست /// کار حق و کارگاهش آن سرست»
«پس عدم گردم، عدم چون ارغنون /// گویدم که انا الیه راجعون»
شاهدها فراوان است و به همین بسنده میکنیم.
پس بنگاه نیستی همان کارگاه نیستی است.
۲) واژهٔ یکسواره به طور معمول در کارهای نظامی به کار میرفته است ولی مولانا در چند مورد دیگر در آثار خود آن را به کار برده است و بهتر است به خود مولانا بازگردیم تا به واژهنامهها.
«خلق را تاب جنون او نبود /// آتش او ریشهاشان میربود
چونک در ریش عوام آتش فتاد /// بند کردندش به زندانی نهاد
نیست امکان واکشیدن این لگام /// گرچه زین ره تنگ میآیند عام
دیده این شاهان ز عامه خوف جان /// کین گُرُه کورند و شاهان بینشان
چونک حکم اندر کف رندان بود /// لاجرم ذالنون در زندان بود
یکسواره میرود شاه عظیم /// دَر کف طفلان چنین دُرّ یتیم
دُرّ چِه؟ دریا نهان در قطرهای /// آفتابی مخفی اندر ذرهای»
«همچو روی آفتاب بیحذر /// گشت رویش خصمسوز و پردهدر
هر پیمبر سخترو بُد در جهان /// یکسواره کوفت بر جیش شهان
رو نگردانید از ترس و غمی /// یکتنه تنها بزد بر عالمی
سنگ باشد سخترو و چشمشوخ /// او نترسد از جهان پر کلوخ»
۳) سومین واژه «ستی» است. افسوس که واژنامهها معنی این واژه را درهم و آشفته کردهاند. این واژه در اصل یک واژه فارسی است دلیل آن هم این است که هم در اوستا هست و هم در سانسکریت. واژهنامهها آن را عربی کردهاند، مشکلی در آن نیست، بسیاری از واژههای عربی هم از فارسی به عربی رفته است، ولی توجیه معنائی که برای آن تراشیدهاند، گاه بیاندازه خنده آور است، به عنوان مثال گفتهاند « در خطاب به بانو گفته اند: ای شش جهت من»! چون در زبان عربی ست به معنی شش است و ستی میشود شش جهت من! ای بانوی من، ای شش جهت من!
مولانا چند جای دیگر هم این واژه را به کار برده است.
۳۱) «چونک خاتون کرد در گوش این کلام /// روز دیگر رفت نزدیک غلام
پس سرش را شانه میکرد آن ستی /// با دو صد مهر و دلال و آشتی»
۳۲) «نیستم شوهر نیام من شهوتی /// ناز را بگذار اینجا ای ستی»
۳۳) «این رها کن،عشقهای صورتی /// نیست بر صورت، نه بر روی ستی
آنچ معشوقست صورت نیست آن /// خواه عشق این جهان، خواه آن جهان»
۳۴) «زن در آمد از طریق نیستی /// گفت من خاک شماام، نی ستی
جسم و جان و هرچه هستم آن تست /// حکم و فرمان جملگی فرمان تست»
این واژه در اوستا هست به شکل «سَتری» ( کاش خط دین دبیره را می توانستیم در گنجور نمایش بدهیم)، همین واژه در سانسکریت به شکل सती (سَتی) به معنی بانو است.
خوب با این مقدمهٔ طولانی معنی بیت این چنین میشود:
بُن و بُنگاه اصلی من در جهان نیستی است /// تنها نقش من در برابر بانو است.
لحم او و شحم او دیگر نشد
او چنان بد جز که از منظر نشد
یعنی چه مصرع دوم

مولانا