گنجور

بخش ۱۷۹ - پیدا شدن روح القدس بصورت آدمی بر مریم بوقت برهنگی و غسل کردن و پناه گرفتن بحق تعالی

همچو مریم گوی پیش از فوت ملک
نقش را کالعوذ بالرحمن منک
دید مریم صورتی بس جان‌فزا
جان‌فزایی دلربایی در خلا
پیش او بر رست از روی زمین
چون مه وخورشید آن روح الامین
از زمین بر رست خوبی بی‌نقاب
آنچنان کز شرق روید آفتاب
لرزه بر اعضای مریم اوفتاد
کو برهنه بود و ترسید از فساد
صورتی که یوسف ار دیدی عیان
دست از حیرت بریدی چو زنان
همچو گل پیشش برویید آن ز گل
چون خیالی که بر آرد سر ز دل
گشت بی‌خود مریم و در بی‌خودی
گفت بجهم در پناه ایزدی
زانک عادت کرده بود آن پاک‌جیب
در هزیمت رخت بردن سوی غیب
چون جهان را دید ملکی بی‌قرار
حازمانه ساخت زان حضرت حصار
تا به گاه مرگ حصنی باشدش
که نیابد خصم راه مقصدش
از پناه حق حصاری به ندید
یورتگه نزدیک آن دز برگزید
چون بدید آن غمزه‌های عقل‌سوز
که ازو می‌شد جگرها تیردوز
شاه و لشکر حلقه در گوشش شده
خسروان هوش بیهوشش شده
صد هزاران شاه مملوکش برق
صد هزاران بدر را داده به دق
زهره نی مر زهره را تا دم زند
عقل کلش چون ببیند کم زند
من چگویم که مرا در دوخته‌ست
دمگهم را دمگه او سوخته‌ست
دود آن نارم دلیلم من برو
دور از آن شه باطل ما عبروا
خود نباشد آفتابی را دلیل
جز که نور آفتاب مستطیل
سایه کی بود تا دلیل او بود
این بس استش که ذلیل او بود
این جلالت در دلالت صادقست
جمله ادراکات پس او سابقست
جمله ادراکات بر خرهای لنگ
او سوار باد پران چون خدنگ
گر گریزد کس نیابد گرد شه
ور گریزند او بگیرد پیش ره
جمله ادراکات را آرام نی
وقت میدانست وقت جام نی
آن یکی وهمی چو بازی می‌پرد
وآن دگر چون تیر معبر می‌درد
وان دگر چون کشتی با بادبان
وآن دگر اندر تراجع هر زمان
چون شکاری می‌نمایدشان ز دور
جمله حمله می‌فزایند آن طیور
چونک ناپیدا شود حیران شوند
همچو جغدان سوی هر ویران شوند
منتظر چشمی به هم یک چشم باز
تا که پیدا گردد آن صید به ناز
چون بماند دیر گویند از ملال
صید بود آن خود عجب یا خود خیال
مصلحت آنست تا یک ساعتی
قوتی گیرند و زور از راحتی
گر نبودی شب همه خلقان ز آز
خویشتن را سوختندی ز اهتزاز
از هوس وز حرص سود اندوختن
هر کسی دادی بدن را سوختن
شب پدید آید چو گنج رحمتی
تا رهند ازحرص خود یکساعتی
چونک قبضی آیدت ای راه‌رو
آن صلاح تست آتش دل مشو
زآنک در خرجی در آن بسط و گشاد
خرج را دخلی بباید زاعتداد
گر هماره فصل تابستان بدی
سوزش خورشید در بستان شدی
منبتش را سوختی از بیخ و بن
که دگر تازه نگشتی آن کهن
گر ترش‌رویست آن دی مشفق است
صیف خندانست اما محرقست
چونک قبض آید تو در وی بسط بین
تازه باش و چین میفکن در جبین
کودکان خندان و دانایان ترش
غم جگر را باشد و شادی ز شش
چشم کودک همچو خر در آخُرست
چشم عاقل در حساب آخِرست
او در آخر چرب می‌بیند علف
وین ز قصاب آخرش بیند تلف
آن علف تلخست کین قصاب داد
بهر لحم ما ترازویی نهاد
رو ز حکمت خور علف کان را خدا
بی غرض دادست از محض عطا
فهم نان کردی نه حکمت ای رهی
زانچ حق گفتت کلوا من رزقه
رزق حق حکمت بود در مرتبت
کان گلوگیرت نباشد عاقبت
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورندهٔ لقمه‌های راز شد
گر ز شیر دیو تن را وابری
در فطام اوبسی نعمت خوری
ترک‌جوشش شرح کردم نیم‌خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام
در الهی‌نامه گوید شرح این
آن حکیم غیب و فخرالعارفین
غم خور و نان غم‌افزایان مخور
زانک عاقل غم خورد کودک شکر
قند شادی میوهٔ باغ غمست
این فرح زخمست وآن غم مرهمست
غم چو بینی در کنارش کش به عشق
از سر ربوه نظر کن در دمشق
عاقل از انگور می بیند همی
عاشق از معدوم شی بیند همی
جنگ می‌کردند حمالان پریر
تو مکش تا من کشم حملش چو شیر
زانک زان رنجش همی‌دیدند سود
حمل را هر یک ز دیگر می‌ربود
مزد حق کو مزد آن بی‌مایه کو
این دهد گنجیت مزد و آن تسو
گنج زری که چو خسپی زیر ریگ
با تو باشد ان نباشد مرده ریگ
پیش پیش آن جنازه‌ت می‌دود
مونس گور و غریبی می‌شود
بهر روز مرگ این دم مرده باش
تا شوی با عشق سرمد خواجه‌تاش
صبر می‌بیند ز پردهٔ اجتهاد
روی چون گلنار و زلفین مراد
غم چو آیینه‌ست پیش مجتهد
کاندرین ضد می‌نماید روی ضد
بعد ضد رنج آن ضد دگر
رو دهد یعنی گشاد و کر و فر
این دو وصف از پنجهٔ دستت ببین
بعد قبض مشت بسط آید یقین
پنجه را گر قبض باشد دایما
یا همه بسط او بود چون مبتلا
زین دو وصفش کار و مکسب منتظم
چون پر مرغ این دو حال او را مهم
چونک مریم مضطرب شد یک زمان
همچنانک بر زمین آن ماهیان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همچو مریم گوی پیش از فوت ملک
نقش را کالعوذ بالرحمن منک
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگی‌های فرهنگی و اهلی مریم مقدس اشاره دارد. به نوعی می‌توان گفت که در نظر دارد با اشاره به او، به پاکی، تقوا و نزدیکی به خداوند اشاره کند. پیام این بیت بر اهمیت دعا، توکل به خدا و بهره‌گیری از رحمت الهی در فراز و نشیب‌های زندگی تأکید می‌کند. در واقع، فرد باید با ایمان و اعتقاد قوی به خداوند، همچنان که مریم در سختی‌ها و چالش‌ها بر خداوند توکل داشت، به پیش برود و به رحمت او امیدوار باشد.
دید مریم صورتی بس جان‌فزا
جان‌فزایی دلربایی در خلا
هوش مصنوعی: مریم چهره‌ای زیبا و دل‌انگیز را دید که روح را زنده می‌کند و در فضایی خالی (بدون هیچ چیز دیگر) جذاب و فریبنده به نظر می‌رسد.
پیش او بر رست از روی زمین
چون مه وخورشید آن روح الامین
هوش مصنوعی: در حضور او، انسان از سطح زمین بالا می‌رود، مانند ماه و خورشید که در آسمان روشن و درخشان هستند.
از زمین بر رست خوبی بی‌نقاب
آنچنان کز شرق روید آفتاب
هوش مصنوعی: خوبی به آرامی و بدون تظاهر از زمین سر برآورده است، مثل اینکه آفتاب از سمت شرق طلوع می‌کند.
لرزه بر اعضای مریم اوفتاد
کو برهنه بود و ترسید از فساد
هوش مصنوعی: مریم از ترس به لرزه افتاده بود، زیرا او عریان بود و از ناپاکی و فساد می‌ترسید.
صورتی که یوسف ار دیدی عیان
دست از حیرت بریدی چو زنان
هوش مصنوعی: اگر صورت یوسف را به روشنی ببینی، از حیرت و شگفتی خود رها می‌شوی، همچون زنانی که تحت تأثیر زیبایی او قرار می‌گیرند.
همچو گل پیشش برویید آن ز گل
چون خیالی که بر آرد سر ز دل
هوش مصنوعی: مانند گلی که در برابر او رشد می‌کند، او نیز همچون خیالی است که از دل به ذهن می‌آید.
گشت بی‌خود مریم و در بی‌خودی
گفت بجهم در پناه ایزدی
هوش مصنوعی: مریم در حالتی از بی‌خود و سرگشتگی به سر می‌برد و در این حالت، با تمام وجودش از خداوند کمک و پناهی می‌طلبد.
زانک عادت کرده بود آن پاک‌جیب
در هزیمت رخت بردن سوی غیب
هوش مصنوعی: چون آن فرد باصفا به رفتن به سوی ناشناخته‌ها عادت کرده بود، دیگر نمی‌توانست در لحظه‌های دشواری از آن کار دست بکشد.
چون جهان را دید ملکی بی‌قرار
حازمانه ساخت زان حضرت حصار
هوش مصنوعی: وقتی که ملک عالم را مشاهده کرد، به شدت نگران شد و برای محافظت از آن، دور آن حصاری برپا کرد.
تا به گاه مرگ حصنی باشدش
که نیابد خصم راه مقصدش
هوش مصنوعی: تا زمان مرگ، باید قلعه‌ای داشته باشد که دشمن نتواند به هدفش برسد.
از پناه حق حصاری به ندید
یورتگه نزدیک آن دز برگزید
هوش مصنوعی: شخصی که به حق پناه می‌برد، از طریق حفاظت و آرامش آن، می‌تواند به مکانی نزدیک شود که به دور از خطرات و نابسامانی‌هاست.
چون بدید آن غمزه‌های عقل‌سوز
که ازو می‌شد جگرها تیردوز
هوش مصنوعی: وقتی آن نگاه‌های فریبنده و دلربا را دید که به شدت تاثیرگذار بودند و جگرها را می‌سوزاندند، حالت دلتنگی و غم در دل انسان ایجاد می‌شد.
شاه و لشکر حلقه در گوشش شده
خسروان هوش بیهوشش شده
هوش مصنوعی: پادشاه و سپاه در اطرافش قرار گرفته‌اند و او که فرهیخته و باهوش است، در حالت بی‌خبر و غافل به سر می‌برد.
صد هزاران شاه مملوکش برق
صد هزاران بدر را داده به دق
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن زیبایی و شکوه خاصی اشاره دارد که مانند درخشندگی ستاره‌های بزرگ در آسمان است. به نوعی می‌توان فهمید که زیبایی یا جلوه‌ای که در اینجا توصیف شده، به اندازه‌ای چنان فراگیر و پرنور است که می‌تواند به صدها نفر جلوه‌ای بیافریند و آنها را مجذوب خود کند. این تصویر از قدرت و شکوهی است که می‌تواند تاثیر عمیقی بر ذهن و روح انسان‌ها بگذارد.
زهره نی مر زهره را تا دم زند
عقل کلش چون ببیند کم زند
هوش مصنوعی: زهره می‌خواهد که به زندگی ادامه ندهد، اما وقتی عقل کل او را می‌بیند، تصمیم می‌گیرد که کمتر از آن خبری داشته باشد.
من چگویم که مرا در دوخته‌ست
دمگهم را دمگه او سوخته‌ست
هوش مصنوعی: من چه بگویم که او عشق مرا به دوش کشیده و من در آتش محبت او سوخته‌ام.
دود آن نارم دلیلم من برو
دور از آن شه باطل ما عبروا
هوش مصنوعی: دودی که از آتش من بلند می‌شود، دلیل من است که از آن شاه دروغین دور باشم.
خود نباشد آفتابی را دلیل
جز که نور آفتاب مستطیل
هوش مصنوعی: آفتاب نیازی به مدرکی برای اثبات وجودش ندارد؛ نور او به اندازه کافی برای شناساندنش کافی است.
سایه کی بود تا دلیل او بود
این بس استش که ذلیل او بود
هوش مصنوعی: سایه چه ارزشی دارد وقتی علت وجودش خود او نیست؛ همین که در برابرش خوار و ذلیل است، کافیست.
این جلالت در دلالت صادقست
جمله ادراکات پس او سابقست
هوش مصنوعی: این شکوهمندی در نشان‌دهی، حقیقتاً درست است و تمامی فهم‌ها و درک‌ها به او برمی‌گردد و بنابراین او از همه پیش‌تر است.
جمله ادراکات بر خرهای لنگ
او سوار باد پران چون خدنگ
هوش مصنوعی: تمام درک‌ها و شناخت‌ها بر دوش کسانی که ناتوان و کند هستند، همچون نیزه‌ای که به سمت دور پرتاب می‌شود، قرار دارد.
گر گریزد کس نیابد گرد شه
ور گریزند او بگیرد پیش ره
هوش مصنوعی: اگر کسی فرار کند، کسی نمی‌تواند او را پیدا کند، اما اگر او فرار کند، خودش به سمت مسیر اصلی می‌آید.
جمله ادراکات را آرام نی
وقت میدانست وقت جام نی
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این نکته است که در زمانی خاص، همه شناخت‌ها و درک‌ها به آرامش می‌رسند و در آن زمان، تحریکات و هیجانات به پایان می‌رسند. به عبارت دیگر، وقتی انسان در حال نوشیدن جامی است، می‌تواند به دنیای درونی خود بپردازد و کانون توجهش از دنیا و مشکلاتش دور شود.
آن یکی وهمی چو بازی می‌پرد
وآن دگر چون تیر معبر می‌درد
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها مثل یک بازی سرگرم‌کننده است که به خیال و تصورات می‌پردازد، اما دیگری مانند یک تیر است که به طور مستقیم و سریع به هدف ضربه می‌زند.
وان دگر چون کشتی با بادبان
وآن دگر اندر تراجع هر زمان
هوش مصنوعی: یکی مانند کشتی‌ای است که با بادبان‌هایش به جلو می‌رود و دیگری همواره در حال عقب‌نشینی است.
چون شکاری می‌نمایدشان ز دور
جمله حمله می‌فزایند آن طیور
هوش مصنوعی: پرندگانی که از دور به نظر می‌رسند مانند شکار، به محض اینکه این حس را پیدا می‌کنند، همه با هم به شدت به حمله می‌آیند.
چونک ناپیدا شود حیران شوند
همچو جغدان سوی هر ویران شوند
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی ناپدید می‌شود، افراد گیج و بلاتکلیف می‌شوند و مانند جغدها به سمت مکان‌های خالی و ویران می‌روند.
منتظر چشمی به هم یک چشم باز
تا که پیدا گردد آن صید به ناز
هوش مصنوعی: چشم به راه یک چشم باز هستم، تا اینکه آن شکار با ناز و کرشمه نمایان شود.
چون بماند دیر گویند از ملال
صید بود آن خود عجب یا خود خیال
هوش مصنوعی: اگر مدتی بگذرد، می‌گویند که شکار، ناشی از ناامیدی بوده است. آیا این فقط یک شگفتی است یا خیالی در ذهن ماست؟
مصلحت آنست تا یک ساعتی
قوتی گیرند و زور از راحتی
هوش مصنوعی: بهتر است که مدتی را تلاش کنند و انرژی داشته باشند، تا از آسایش و راحتی خود بهره‌مند شوند.
گر نبودی شب همه خلقان ز آز
خویشتن را سوختندی ز اهتزاز
هوش مصنوعی: اگر شب وجود نداشت، همه مردم به خاطر ناراحتی و آزردگی از خود، می‌سوزیدند و در عذاب بودند.
از هوس وز حرص سود اندوختن
هر کسی دادی بدن را سوختن
هوش مصنوعی: به خاطر هوس و طمع، هر کس به جمع‌آوری ثروت مشغول است و در نتیجه، به خود آسیب می‌زند.
شب پدید آید چو گنج رحمتی
تا رهند ازحرص خود یکساعتی
هوش مصنوعی: در شب، زمانی که رحمتی به‌وجود می‌آید، مردم می‌توانند به‌مدت یک ساعت از حریص بودن خود فاصله بگیرند و آرامش پیدا کنند.
چونک قبضی آیدت ای راه‌رو
آن صلاح تست آتش دل مشو
هوش مصنوعی: هنگامی که مشکلی برایت پیش می‌آید، ای مسافر زندگی، بدان که همین بهتر است و نباید ناراحت باشی.
زآنک در خرجی در آن بسط و گشاد
خرج را دخلی بباید زاعتداد
هوش مصنوعی: زیرا در هزینه کردن، نیاز است که بر تعداد یا مقدار آن نیز دقت شود.
گر هماره فصل تابستان بدی
سوزش خورشید در بستان شدی
هوش مصنوعی: اگر همیشه فصل تابستان بود، لذت و زیبایی بستان تحت تاثیر گرما و سوزش خورشید قرار می‌گرفت.
منبتش را سوختی از بیخ و بن
که دگر تازه نگشتی آن کهن
هوش مصنوعی: تو ریشه و بنیاد این درخت را سوزاندی، بنابراین آن کهنه هرگز دوباره تازه نخواهد شد.
گر ترش‌رویست آن دی مشفق است
صیف خندانست اما محرقست
هوش مصنوعی: اگر آن دی روزگار با چهره‌ای ترش و عبوس باشد، نشان از محبت و دوستی دارد. در این حال، فصل تابستان با چهره‌ای خندان به نظر می‌رسد، اما می‌تواند بسیار سوزان و خطرناک باشد.
چونک قبض آید تو در وی بسط بین
تازه باش و چین میفکن در جبین
هوش مصنوعی: زمانی که مشکلات و سختی‌ها به سراغت می‌آید، امیدوار و خوشحال باش و نگرانی را از خود دور کن.
کودکان خندان و دانایان ترش
غم جگر را باشد و شادی ز شش
کودکان همواره خندان هستند و دانایان و برزگسالان همیشه ترشرو هستند /// چون شادی کودکان از شش است ولی ترشروئی بزرگسالان از جگر است. در طب و روانشناسی قدیم چنین باوری وجود داشته است.
چشم کودک همچو خر در آخُرست
چشم عاقل در حساب آخِرست
هوش مصنوعی: چشم کودک مانند خر در انتهای راه است، اما چشم فرد عاقل به عواقب و حساب و کتاب آینده توجه دارد.
او در آخر چرب می‌بیند علف
وین ز قصاب آخرش بیند تلف
هوش مصنوعی: او در پایان، علف را چرب و تر می‌بیند، اما این به خاطر این است که در نهایت، قصاب زندگی‌اش را از دست می‌دهد.
آن علف تلخست کین قصاب داد
بهر لحم ما ترازویی نهاد
هوش مصنوعی: این علف تلخ نشانه‌ای از بی‌رحمی و ستم است، که قصاب به خاطر گوشت ما، ترازویی در برابر ما قرار داده است.
رو ز حکمت خور علف کان را خدا
بی غرض دادست از محض عطا
هوش مصنوعی: از حکمت و دانایی بهره‌بر، چرا که خداوند به صورت بی‌هدف و صرفاً از روی بخشش به او علفی داده است.
فهم نان کردی نه حکمت ای رهی
زانچ حق گفتت کلوا من رزقه
هوش مصنوعی: ای رهی، دانستی که نان را چگونه بفهمی و نه حکمت را؟ چون حق به تو گفت که از روزی‌ام بخورید.
رزق حق حکمت بود در مرتبت
کان گلوگیرت نباشد عاقبت
هوش مصنوعی: رزق حقی و واقعی، حاکی از دانش و معرفت است که در مقام و رتبه‌ای بلند قرار دارد، به طوری که باعث نخواهد شد که در نهایت دچار تنگنا و محدودیت شوی.
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورندهٔ لقمه‌های راز شد
هوش مصنوعی: وقتی که یک سخن یا راز را پنهان کنیم، به زودی زبان دیگری باز می‌شود و شروع به بیان آن می‌کند.
گر ز شیر دیو تن را وابری
در فطام اوبسی نعمت خوری
هوش مصنوعی: اگر بدن تو از شیر دیو جدا شده باشد، در نتیجه از نعمت‌های فراوانی برخوردار خواهی شد.
ترک‌جوشش شرح کردم نیم‌خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام
این که من گفتم پخته نبود و نیم خام رها می‌کنم ///  اگر سخن پخته می‌خواهی از حکیم سنائی غزنوی بشنو
در الهی‌نامه گوید شرح این
آن حکیم غیب و فخرالعارفین
هوش مصنوعی: در کتاب الهی‌نامه، شرحی از این موضوع توسط حکیمی که از عالم غیب آگاه است و فخر عارفان به شمار می‌رود، بیان شده است.
غم خور و نان غم‌افزایان مخور
زانک عاقل غم خورد کودک شکر
هوش مصنوعی: غم نخور و از افرادی که غم را بیشتر می‌کنند تغذیه نکن، زیرا انسان خردمند نیز از غم خودداری می‌کند و کودک شکر می‌خورد.
قند شادی میوهٔ باغ غمست
این فرح زخمست وآن غم مرهمست
هوش مصنوعی: شادی همچون قندی است که از درخت غم به دست می‌آید؛ این خوشحالی ممکن است زخم‌هایی به همراه داشته باشد، اما همان غم هم می‌تواند التیام بخش باشد.
غم چو بینی در کنارش کش به عشق
از سر ربوه نظر کن در دمشق
هوش مصنوعی: وقتی غم را می‌بینی، با عشق به آن نگاه کن و از زاویه‌ای دیگر به آن توجه کن، مانند کسی که در دمشق به زیبایی‌ها می‌نگرد.
عاقل از انگور می بیند همی
عاشق از معدوم شی بیند همی
هوش مصنوعی: عاقل از انگور می‌بیند، یعنی او واقعیت و حقیقت را در می‌یابد و می‌فهمد. اما عاشق چیزی را می‌بیند که وجود ندارد، یعنی به احساسات و آرزوهایش وابسته است و چیزی را در ذهن خود تصور می‌کند که در واقعیت وجود ندارد.
جنگ می‌کردند حمالان پریر
تو مکش تا من کشم حملش چو شیر
هوش مصنوعی: در حالتی پرتنش و نبرد، کارگران و باربرها در حال کشمکش بودند. تو را از درگیری دور نگه دار تا من بتوانم بار او را با قدرتی همچون شیر ببرم.
زانک زان رنجش همی‌دیدند سود
حمل را هر یک ز دیگر می‌ربود
هوش مصنوعی: به خاطر آنکه از آن ناراحتی، هر یک از آن دو به دیگری آسیب می‌زدند و این آسیب‌ها به نفع هیچ‌کدام نمی‌بود.
مزد حق کو مزد آن بی‌مایه کو
این دهد گنجیت مزد و آن تسو
هوش مصنوعی: به دنبال حق و پاداشی هستی که به درستی به دست آمده باشد. ارزش و مزد واقعی یونان را در نظر بگیر و بدان که بی‌پولی و کم‌مایگی تو، همانند آن پولی است که به اشتباه بدست آمده، به تو ارزشی نمی‌دهد و تنها باید به دنبال آنچه که به درستی به دست آمده، باشی.
گنج زری که چو خسپی زیر ریگ
با تو باشد ان نباشد مرده ریگ
هوش مصنوعی: هر گنجی که در زیر خاک به خوبی پنهان شده باشد، باید مثل گلها و سبزه‌ها در چشم‌هایت درخشنده باشد؛ این چیز بی‌اهمیت نیست و نباید آن را نادیده گرفت.
پیش پیش آن جنازه‌ت می‌دود
مونس گور و غریبی می‌شود
هوش مصنوعی: قبل از آن که جنازه‌ات به خاک سپرده شود، همزاد گور به دنبال آن می‌دود و باعث می‌شود که حس غریبی بر تو مستولی شود.
بهر روز مرگ این دم مرده باش
تا شوی با عشق سرمد خواجه‌تاش
هوش مصنوعی: هر روز به مرگ این نفس بی‌روح فکر کن تا بتوانی با عشق جاودان خود ارتباط برقرار کنی.
صبر می‌بیند ز پردهٔ اجتهاد
روی چون گلنار و زلفین مراد
هوش مصنوعی: صبر در پس تلاش و کوشش خودش را به نمایش می‌گذارد، مانند زیبایی گل یاس و دلبری موهای دلربا.
غم چو آیینه‌ست پیش مجتهد
کاندرین ضد می‌نماید روی ضد
هوش مصنوعی: غم همانند آیینه‌ای است که برای عالم دینی، در آن چیزی که دیده می‌شود، تصویر معکوس و نادرستی از واقعیت را نشان می‌دهد.
بعد ضد رنج آن ضد دگر
رو دهد یعنی گشاد و کر و فر
هوش مصنوعی: بعد از اینکه رنج و سختی به پایان می‌رسد، حالتی کاملاً متفاوت و راحت به فرد دست می‌دهد. این به معنی آزادی، آرامش و فراغت است.
این دو وصف از پنجهٔ دستت ببین
بعد قبض مشت بسط آید یقین
هوش مصنوعی: این دو ویژگی را از دست تو ببین، سپس متوجه خواهی شد که وقتی مشتت را می‌بندی، گشایش و فراخی در کارها رخ می‌دهد.
پنجه را گر قبض باشد دایما
یا همه بسط او بود چون مبتلا
هوش مصنوعی: اگر انگشت به طور دائمی بسته باشد یا باز باشد، وضعیت فرد همیشه مانند کسی است که دچار مشکل یا سختی شده است.
زین دو وصفش کار و مکسب منتظم
چون پر مرغ این دو حال او را مهم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کار و تلاش منظم او مانند پر پرندگان است که به او این امکان را می‌دهد تا در زندگی خود به آرامش و ثبات برسد. این دو ویژگی (کار و تلاش) برای او بسیار حیاتی و مهم هستند.
چونک مریم مضطرب شد یک زمان
همچنانک بر زمین آن ماهیان
هوش مصنوعی: زمانی که مریم دچار اضطراب شد، مانند آن ماهیانی که بر روی زمین در حال حرکت هستند.

حاشیه ها

1394/04/29 08:06
رسول حسین زاده

دود آن نارم دلیلم من برو
دور از آن شه باطل ما عبروا
من معلول آن علت هستم اگر او نبود منهم نبودم پس من نمی توانم کاملا اورا معرفی کنم بنا براین هر عبارتی که بکار برده شود از ان شاه قدر قدرت کاملا دور است
باطل باید با تنوین ضم و عبروا باید ب مشدد خوانده شود

1394/04/29 08:06
رسول حسین زاده

سایه کی بود تا دلیل او بود
این بستش کع ذلیل او بود
این بسش که ...............
سایه که باشد(چه ارزشی دارد) تا به او دلالت کند
همین که زیر پای او پهن شود بسش است

1394/04/29 08:06
رسول حسین زاده

این جلالت در دلالت صادقست
جمله ادراکات پس او سابقست
خودش بر خودش دلیل است (نیازی به دلیل دیگری ندارد چرا که همه ادراکات ظاهری بشر به گرد پای او هم نمی رسد (دقت کنید) همه مکاتب و... با عقل وادراکات محدود خود سعی در ارائه تعریفی از او یا عالم هستی (کلیات) دارند ولی همچنان که می بینید کاملا به خطا رفته اند در ابیات بعدی این موضوع بیشتر توضیح داده شده است (تا بیتچون بماند دیر گویند.....)بسیار بسیار زیباست

1394/05/19 23:08
آرش طوفانی

سلام خدمت عزیزان
«رَبوه» به معنای «بلندی، جایی که در ارتفاع بالاتری نسبت به مکان دیگر قرار دارد؛ به نحوی که از آن بلندی، منطقه مادون در دید کامل واقع می شود.»

1403/06/10 22:09
شهریار شریفی

سلام  خدمت دوستان فرهیخته  ، ربوه دو بار در قرآن کریم بکار برده شده و  در قرآن به معنی سرچشمه و ابتدای  نهر که آب بیشتری از بقیه جاها دارد  می باشد و انفاق در راه رضایت خدا را به گیاهان سر ربوه تشبیه نموده که اگر باران ببارد ثمرش دوبرابر می‌شود واگر هم باران نبارد چون ریشه اش در ربوه است خشک نخواهد شد.

1397/06/07 09:09
مسیحا

تلفظ درست ربوه چجوری هست؟ کتاب یا نرم افزاری هست که بشه تلفظ صحیح کلمات فارسی رو پیدا کرد؟

1398/02/20 04:05
رضا ثانی

سایه که بود تا دلیل او بود
این بسستش که ذلیل او بود

1398/06/26 04:08
حسین

ربوه شهری در پاکستان و دمشق شهری در سوریه کنونی

1399/02/25 11:04
سچاد

بزرگوار در حاشیه برخی از اشعار شرح و تفصیل کاملی قرار میدهید و در برخی دیگر از تشریح شعر میپرهیزید ... نظر بنده را در مقام پیشنهاد بپذیزید و بدانید که کاربران بسیار از شرح اشعار لذت میبرند

1401/04/24 11:06
ناپیدا

شعر از پاکدامنی و پرستش حق و دوری از گناهان میگوید 

1403/02/30 10:04
کوروش

جدی میفرمایید ؟

1403/02/30 10:04
کوروش

این جلالت در دلالت صادقست

 

جمله ادراکات پس او سابقست

 

معنای مصرع اول چیست ؟

 

 

 

1403/02/04 22:05
الف رسته

از بیت ۱۷ بخوانیم که واژهٔ دلیل را به کار برده است:

من دود آتشی هستم،‌من تنها یک دلیل آتش هستم. بروید از هر آن چه تعبیر و تفسیر از آن شاه می‌کنید دوری بگزینید.

زیرا که آفتاب هیچ دلیلی لازم ندارد جز پرتوهای بلند خود.

کجا سایه می‌تواند دلیل آفتاب باشد. سایه را همین بس است که ذلیل آفتاب باشد. ( دقت کنید که دلیل و ذلیل جناس دارد).

جلال و شکوه این دلیل همان ذلیل بودن و پیرو  آفتاب حق بودن اوست. همهٔ ادراکات بشری پسین هستند و وجود آفتاب حق پیشین است. 

 

1403/02/30 10:04
کوروش

ترک‌جوشش شرح کردم نیم‌خام

 

از حکیم غزنوی بشنو تمام

 

مصرع اول یعنی چی

 

 

1403/02/04 21:05
الف رسته

این که من گفتم پخته نبود و نیم خام رها می‌کنم ///  اگر سخن پخته می‌خواهی از حکیم سنائی غزنوی بشنو

1403/02/04 07:05
کوروش

کودکان خندان و دانایان ترش

 

غم جگر را باشد و شادی ز شش

 

 تفسیر  لطفا

 

 

 

1403/02/04 21:05
الف رسته

کودکان همواره خندان و شاد هستند و دانایان همیشه ترشرو /// چون شادی کودکان از شش می‌آید ولی ترشی از جگر

این باوری بوده است در حکمت و طب و روانشناسی قدیم.