بخش ۱۷۸ - قصه وکیل صدر جهان کی متهم شد و از بخارا گریخت از بیم جان باز عشقش کشید رو کشان کی کار جان سهل باشد عاشقان را
در بخارا بندهٔ صدر جهان
متهم شد گشت از صدرش نهان
مدت ده سال سرگردان بگشت
گه خراسان گه کهستان گاه دشت
از پس ده سال او از اشتیاق
گشت بیطاقت ز ایام فراق
گفت تاب فرقتم زین پس نماند
صبر کی داند خلاعت را نشاند
از فراق این خاکها شوره بود
آب زرد و گنده و تیره شود
باد جانافزا وخم گردد وبا
آتشی خاکستری گردد هبا
باغ چون جنت شود دار المرض
زرد و ریزان برگ او اندر حرض
عقل دراک از فراق دوستان
همچو تیرانداز اشکسته کمان
دوزخ از فرقت چنان سوزان شدست
پیر از فرقت چنان لرزان شدست
گر بگویم از فراق چون شرار
تا قیامت یک بود از صد هزار
پس ز شرح سوز او کم زن نفس
رب سلم رب سلم گوی و بس
هرچه از وی شاد گردی در جهان
از فراق او بیندیش آن زمان
زانچه گشتی شاد بس کس شاد شد
آخر از وی جست و همچون باد شد
از تو هم بجهد تو دل بر وی منه
پیش از آن کو بجهد از وی تو بجه
بخش ۱۷۷ - مسلهٔ فنا و بقای درویش: گفت قایل در جهان درویش نیستبخش ۱۷۹ - پیدا شدن روح القدس بصورت آدمی بر مریم بوقت برهنگی و غسل کردن و پناه گرفتن بحق تعالی: همچو مریم گوی پیش از فوت ملک
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در بخارا بندهٔ صدر جهان
متهم شد گشت از صدرش نهان
هوش مصنوعی: در بخارا، خدمتکار و بندهای از بزرگان جهان متهم شد و به همین خاطر از مقام و موقعیتش پنهان شد.
مدت ده سال سرگردان بگشت
گه خراسان گه کهستان گاه دشت
هوش مصنوعی: برای ده سال در حال سرگردانی بودم و گاهی به خراسان میرفتم، گاهی به کوهها و گاهی به دشتها.
از پس ده سال او از اشتیاق
گشت بیطاقت ز ایام فراق
هوش مصنوعی: بعد از ده سال، او به خاطر اشتیاقی که داشت، بیتاب و بیقرار شد و نتوانست دوری را تحمل کند.
گفت تاب فرقتم زین پس نماند
صبر کی داند خلاعت را نشاند
هوش مصنوعی: گفت: دیگر صبر نمیکنم و جدایی را تحمل نمیکنم؛ چه کسی میتواند درد جدایی را بفهمد؟
از فراق این خاکها شوره بود
آب زرد و گنده و تیره شود
هوش مصنوعی: از جدایی این خاکها، آب زرد و کثیف و تاریک میشود.
باد جانافزا وخم گردد وبا
آتشی خاکستری گردد هبا
هوش مصنوعی: باد زندگیبخش به طوری میوزد که همه چیز را نرم و خم کرده و با شعلهای خاکستری به آتش مینگرد.
باغ چون جنت شود دار المرض
زرد و ریزان برگ او اندر حرض
هوش مصنوعی: باغ به مانند بهشت میشود، اما درختان بیمار و زرد شدهاند و برگهایشان بر زمین میریزد.
عقل دراک از فراق دوستان
همچو تیرانداز اشکسته کمان
هوش مصنوعی: عقل انسان، که باید درک خوبی از زندگی و روابط داشته باشد، در زمان جدایی از دوستان به اندازه تیراندازی است که کمانش شکسته و قادر به پرتاب تیر نیست. به عبارت دیگر، دوری از دوستان باعث تضعیف عقل و فکر میشود.
دوزخ از فرقت چنان سوزان شدست
پیر از فرقت چنان لرزان شدست
هوش مصنوعی: عذاب جهنم به خاطر جدایی و دوری آنقدر شدید شده که حتی پیران هم به خاطر این جدایی به شدت متزلزل و ترسان شدهاند.
گر بگویم از فراق چون شرار
تا قیامت یک بود از صد هزار
هوش مصنوعی: اگر بگویم از دوری چقدر میسوزم، این درد در قیامت هم فقط یک بار به اندازهی صد هزار بار خواهد بود.
پس ز شرح سوز او کم زن نفس
رب سلم رب سلم گوی و بس
هوش مصنوعی: پس از بیان درد و سوز او، دیگر کم نیاور و فقط بگو: پروردگارا، پروردگارا.
هرچه از وی شاد گردی در جهان
از فراق او بیندیش آن زمان
هوش مصنوعی: هرگاه از او خوشحال باشی، در این دنیا باید به دوری او فکر کنی، چون آن زمان واقعاً متوجه احساساتت خواهی شد.
زانچه گشتی شاد بس کس شاد شد
آخر از وی جست و همچون باد شد
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو شاد شدی، بسیاری دیگر هم شاد شدند. در نهایت، از تو دور شد و مانند باد از کنار همه رفت.
از تو هم بجهد تو دل بر وی منه
پیش از آن کو بجهد از وی تو بجه
هوش مصنوعی: قبل از آن که دل تو از او دور شود، خودت را از او دور نکن. اگر دل تو از او میگریزد، تو هم باید دست از او برداری.
حاشیه ها
1394/09/12 23:12
خادمی
وَخِم: وباآور، ناگوار. ناسالم
هَباء : غباری که همراه پرتو خورشید از روزنه ای پدیدار می شود
حَرَض: تباهی، گداختگی
................................................
از تو هم بجهد، تو دل بر وی مَنه
پیش از آن کو بجهد، از وی تو بِجِه

مولانا