برگردان به زبان ساده
بعد ماهی چون رسیدند آن طرف
بینوا ایشان ستوران بی علف
هوش مصنوعی: وقتی ماهیها به آن طرف رسیدند، بیچارهگان به اسبهایشان در حالتی ناامید بودند که بدون علف و غذا مانده بودند.
روستایی بین که از بدنیتی
میکند بعد اللتیا والتی
هوش مصنوعی: روستایی وجود دارد که با ناپسند بودن خود، به وضعیتی بد دچار شده است و از این حالت به شدت ناراضی است.
روی پنهان میکند زیشان به روز
تا سوی باغش بنگشایند پوز
هوش مصنوعی: صورت خود را روز به روز از آنها پنهان میکند تا اینکه به سمت باغش خیره شوند.
آنچنان رو که همه زرق و شرست
از مسلمانان نهان اولیترست
هوش مصنوعی: به گونهای رفتار کن که زرق و برق و تظاهر، حتی از مسلمانان نیز پنهانتر باشد.
رویها باشد که دیوان چون مگس
بر سرش بنشسته باشند چون حرس
هوش مصنوعی: برخی چهرهها هستند که مانند مگس بر سر دیوان مینشینند، همانطور که درختان مورد حفاظت قرار میگیرند.
چون ببینی روی او در تو فتند
یا مبین آن رو چو دیدی خوش مخند
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهی او را میبینی که به تو نگاه میکند، سعی کن به آن نگاه توجه نکنی و وقتی هم که او را دیدی، خیلی خوشحال نشو و نخند.
در چنان روی خبیث عاصیه
گفت یزدان نسفعن بالناصیه
هوش مصنوعی: در وضعیت زشت و پلیدی که این شخص دارد، خداوند میگوید که ما او را با پیشانیاش خواهیم کشید.
چون بپرسیدند و خانهش یافتند
همچو خویشان سوی در بشتافتند
هوش مصنوعی: وقتی که از او پرسیدند و خانهاش را پیدا کردند، مانند خویشاوندان به سوی در دویدند.
در فرو بستند اهل خانهاش
خواجه شد زین کژروی دیوانهوش
هوش مصنوعی: اهل خانهاش او را در خود محصور کردند و از همین رفتار دیوانهوارش، او به مقام خواجگی رسید.
لیک هنگام درشتی هم نبود
چون در افتادی به چَه تیزی چه سود
هوش مصنوعی: اما زمانی که دست به خشونت بزنیم، هیچ فایدهای در افتادن به چاه تیز و خطرناک وجود ندارد.
بر درش ماندند ایشان پنج روز
شب به سرما روز خود خورشیدسوز
هوش مصنوعی: ایشان پنج روز در کنار در آنجا مانده بودند، در حالی که شبها در سرمای طاقتفرسا و روزها زیر تابش سوزان خورشید به سر میبردند.
نه ز غفلت بود ماندن نه خری
بلک بود از اضطرار و بیخری
هوش مصنوعی: زندگی در اینجا نه به خاطر بیتوجهی و غفلت است و نه به خاطر اینکه کسی احساسی به آن ندارد، بلکه به دلیل ناچاری و اجبار به ادامهی مسیر است.
با لئیمان بسته نیکان ز اضطرار
شیر مرداری خورد از جوع زار
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و ناچاری، انسانهای نیکوکار به خاطر گرسنگی، گاهی مجبور میشوند از چیزهایی استفاده کنند که با اصول اخلاقییشان همخوانی ندارد.
او همیدیدش همیکردش سلام
که فلانم من مرا اینست نام
هوش مصنوعی: او او را میدید و به او سلام میکرد و میگفت: «من فلانی هستم و این نام من است.»
گفت باشد من چه دانم تو کیی
یا پلیدی یا قرین پاکیی
هوش مصنوعی: گفت: من چه میدانم تو کی هستی، آیا ناپاکی یا همراه با پاکی؟
گفت این دم با قیامت شد شبیه
تا برادر شد یفر من اخیه
هوش مصنوعی: او گفت: این لحظه به قیامت شباهت یافته است، زیرا برادرش به یفر، همانند برادرش شده است.
شرح میکردش که من آنم که تو
لوتها خوردی ز خوان من دوتو
هوش مصنوعی: او توضیح میداد که من کسی هستم که تو از سفره من با دو نفر دیگر غذا خوردی.
آن فلان روزت خریدم آن متاع
کل سر جاوز الاثنین شاع
هوش مصنوعی: من در آن روز خاص، آن کالا را خریدم که تمامی سرها را به دو قسمت تقسیم کرد.
سِرّ مهر ما شنیدستند خلق
شرم دارد رو چو نعمت خورد حلق
هوش مصنوعی: مردم راز عشق ما را شنیدهاند و از این محبت شرم دارند؛ زیرا این عشق مانند نعمت گرانبهایی است که انسان را به خود مشغول میکند.
او همیگفتش چه گویی تُرَّهات
نه تو را دانم نه نامِ تو نه جات
هوش مصنوعی: او میگفت: چه چیزی داری که بگویی؟ من نه تو را میشناسم، نه نامت را میدانم و نه جایگاهت را میشناسم.
پنجمین شب ابر و بارانی گرفت
کاسمان از بارشش دارد شگفت
هوش مصنوعی: در شب پنجم، باران و ابرها شدت گرفتهاند و آسمان از این بارش تعجب کرده است.
چون رسید آن کارد اندر استخوان
حلقه زد خواجه که مهتر را بخوان
هوش مصنوعی: وقتی که کارد به استخوان رسید، خواجه درخواست کرد که مهتر را بیاورند.
چون به صَد الحاح آمد سوی در
گفت آخر چیست ای جان پدر
هوش مصنوعی: وقتی با اصرار و درخواستهای فراوان به در نزدیک شدم، در نهایت پرسیدم که ای جان پدر، چه چیزی در انتظار من است.
گفت من آن حقها بگذاشتم
ترک کردم آنچ میپنداشتم
هوش مصنوعی: من از آن حقیقتها گذشتم و آنچه را که تصور میکردم، رها کردم.
پنجساله رنج دیدم پنج روز
جان مسکینم درین گرما و سوز
هوش مصنوعی: برای پنج سال رنج و سختی کشیدم و حالا فقط پنج روز است که جان نحیف من در این گرما و سوز طاقتفرسا به سختی میگذرد.
یک جفا از خویش و از یار و تبار
در گرانی هست چون سیصد هزار
هوش مصنوعی: یک بدی از خودمان و همچنین از طرف معشوق و خانواده به اندازهی سهصد هزار جفا سنگین و غیرقابل تحمل است.
زانک دل ننهاد بر جور و جفاش
جانش خوگر بود با لطف و وفاش
هوش مصنوعی: زیرا دل او بر ظلم و سختیهایش تکیه نکرد و جانش با محبت و وفای او آشنا بود.
هرچه بر مردم بلا و شدتست
این یقین دان کز خلاف عادتست
هوش مصنوعی: هر چه بر مردم سختی و بلا میگذرد، بدان که این وضعیت برخلاف آنچه معمول و عادی است، به وقوع پیوسته است.
گفت ای خورشید مهرت در زوال
گر تو خونم ریختی کردم حلال
هوش مصنوعی: ای خورشید مهربانی تو که در حال غروب هستی، اگر تو هم خون من را ریختی، من آن را حلال کردم.
امشب باران به ما ده گوشهای
تا بیابی در قیامت توشهای
هوش مصنوعی: امشب باران به ما بده تا در این شب آرامش و نعمت را حس کنیم و از این لحظههای زیبا برای روزهایی که در پیش داریم بهرهمند شویم.
گفت یک گوشهست آن باغبان
هست اینجا گرگ را او پاسبان
هوش مصنوعی: یک باغبان در گوشهای از اینجا حضور دارد که نقش حفاظت از گرگ را بر عهده دارد.
در کفش تیر و کمان از بهر گرگ
تا زند گر آید آن گرگ سترگ
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نگرانی و احتیاط در برابر خطرات اشاره میکند. او میگوید که باید به ابزار و وسایل لازم برای دفاع از خود همیشه آماده باشیم، خاصه زمانی که با موجودی خطرناک و بزرگ روبرو میشویم. در واقع، باید هر لحظه مواظب باشیم و برای مقابله با تهدیدات احتمالی، خود را تجهیز کنیم.
گر تو آن خدمت کنی جا آنِ تُست
ورنه جای دیگری فرمای جُست
هوش مصنوعی: اگر تو خدمت را به درستی انجام دهی، جایگاه تو همینجاست؛ وگرنه باید به دنبال جای دیگری باشی.
گفت صد خدمت کنم تو جای ده
آن کمان و تیر در کفم بنه
هوش مصنوعی: گفت: من آمادهام تا برای تو خدمت کنم، فقط کمان و تیر را به دستم بده تا بتوانم به هدف بزنم.
من نخسپم حارسی رز کنم
گر بر آرد گرگ سَر، تیرش زنم
هوش مصنوعی: اگر گرگ سر بیرون آورد، من در خواب نخواهم ماند و چنانچه نیاز باشد، به او حمله میکنم.
بهر حق مگذارم امشب ای دودل
آب باران بر سر و در زیر گل
هوش مصنوعی: به خاطر خدا، امشب نگذارم که ناامیدی دلم را به هم بریزد، باران را بر سر و زیر گلها بریزید.
گوشهای خالی شد و او با عیال
رفت آنجا جای تنگ و بی مجال
هوش مصنوعی: در گوشهای مکانی خالی شد و او با خانوادهاش به آنجا رفت، جایی که تنگ و بدون فضای کافی بود.
چون ملخ بر همدگر گشته سوار
از نهیب سیل اندر کنج غار
هوش مصنوعی: زیرا که ملخها بر یکدیگر سوار شدهاند، به خاطر ترس از سیل به گوشهای پناه بردهاند.
شب همه شب جمله گویان ای خدا
این سزای ما سزای ما سزا
هوش مصنوعی: در شب، تمامی سخنرانان به یکدیگر میگویند: ای خدا، آیا این تنها نتیجهی ما است؟
این سزای آنکِ شد یار خسان
یا کسی کرد از برای ناکسان
هوش مصنوعی: این جزای کسی است که با افراد بیارزش ارتباط برقرار کرده یا به آنها توجه کرده است.
این سزای آنکِ اندر طمْعِ خام
ترک گوید خدمت خاک کرام
هوش مصنوعی: این، نتیجهی کسی است که به خاطر طمع و آرزوهای بیهوده، خدمت به جمع و جامعه را رها کرده و از آن دوری میگزیند.
خاک پاکان لیسی و دیوارشان
بهتر از عام و رز و گلزارشان
هوش مصنوعی: خاک افرادی که پاک و نیکوکارند، و دیوارهایشان، از عطر و گل و باغهای دیگران بهتر است.
بندهٔ یک مرد روشندل شوی
به که بر فرق سر شاهان روی
هوش مصنوعی: اگر بندهٔ مردی با فکر و روشندل باشی، بهتر از این است که بر سر افرادی بزرگ و مشهور باشی.
از ملوک خاک جز بانگ دهل
تو نخواهی یافت ای پیک سبل
هوش مصنوعی: از پادشاهان زمین تنها صدای دهل تو را خواهی شنید، ای پیامآور سبل.
شهریان خود رهزنان نسبت به روح
روستایی کیست گیج و بی فتوح
هوش مصنوعی: آیا گمشدگان شهری میدانند که روح روستایی چه کسی است و از احساسات و تفکرات او بیخبرند؟
این سزای آنکِ بی تدبیر عقل
بانگ غولی آمدش بگزید نقل
هوش مصنوعی: این نقل قول به این معناست که کسی که با بیتدبیری و نادانی زندگی میکند، خود را به مشکلات و مصائب میاندازد و در نتیجه عواقب نامطلوبی را تجربه خواهد کرد. مانند این است که صدای یک غول به او میرسد و او را گرفتار میکند.
چون پشیمانی ز دل شد تا شغاف
زان سپس سودی ندارد اعتراف
هوش مصنوعی: وقتی که پشیمانی از دل انسان بیرون رفت، دیگر اعتراف به اشتباه فایدهای ندارد.
آن کمان و تیر اندر دست او
گرگ را جویان همه شب سو بسو
هوش مصنوعی: او کمان و تیر در دست دارد و شب را در جستجوی گرگها از این سو به آن سو میرود.
گرگ بر وی خود مسلط چون شرر
گرگ جویان و ز گرگ او بیخبر
هوش مصنوعی: گرگ بر خود تسلط دارد مانند شعلهای آتش، در حالی که دیگر گرگها به دنبال او هستند و از وجود او بیخبرند.
هر پشه هر کیک چون گرگی شده
اندر آن ویرانهشان زخمی زده
هر پشه و هر نوع کک (جانور انگل)، به مانند گرگهایی شدهاند که در آن ویرانه، زخمهایی به آنها زدهاند.
فرصت آن پشه راندن هم نبود
از نهیب حملهٔ گرگ عنود
هوش مصنوعی: زمانی برای دور کردن پشهها هم نبود، چون حملهٔ گرگ بدجنس فشار زیادی ایجاد کرده بود.
تا نباید گرگ آسیبی زند
روستایی ریش خواجه بر کند
هوش مصنوعی: تا زمانی که خطر گرگ وجود دارد، روستاییان باید مواظب باشند و از آسیبهای احتمالی جلوگیری کنند، حتی اگر این به قیمت از دست دادن هویتی باشد که به آن وابستهاند.
این چنین دندانکنان تا نیمشب
جانشان از ناف میآمد به لب
هوش مصنوعی: آنها تا نیمهشب به شدت در حال تلاش و زجر بودند و احساس میکردند که جانشان در حال خارج شدن از بدنشان است.
ناگهان تمثال گرگ هشتهای
سر بر آورد از فراز پشتهای
هوش مصنوعی: ناگهان تصویری از یک گرگ از بالای تپهای به نمایش درآمد.
تیر را بگشاد آن خواجه ز شست
زد بر آن حیوان که تا افتاد پست
هوش مصنوعی: آن آقا تیر را رها کرد و به سمت آن حیوان انداخت که حیوان به زمین افتاد.
اندر افتادن ز حیوان باد جست
روستایی های کرد و کوفت دست
هوش مصنوعی: در دنیای انسانها، به یاد تلاش و کوشش میافتیم که حتی اگر در موقعیتهای سخت و دشوار قرار بگیریم، باید به سمت بهبود و پیشرفت حرکت کنیم و از موانع نترسیم. انسان باید دست به عمل بزند و از فرصتها بهرهبرداری کند، حتی اگر شرایط دشواری را تجربه کند.
ناجوامردا که خرکرهٔ منست
گفت نه این گرگ چون آهرمنست
هوش مصنوعی: ای ناجوانمردان، که خر من را به شما میزنند، این گرگ مانند اهریمن است.
اندرو اشکال گرگی ظاهرست
شکل او از گرگی او مخبرست
هوش مصنوعی: ظاهر یک فرد میتواند شبیه به یک گرگ باشد، اما در واقع او از ویژگیهای درونی و واقعی خود که به گرگ تعلق دارد، خبر میدهد.
گفت نه بادی که جست از فَرْج وی
میشناسم همچنانک آبی ز می
هوش مصنوعی: او گفت: من نه بادی هستم که از درون او خارج شوم؛ میدانم که مانند آبی از می شناخته میشوم.
کشتهای خرکرهام را در ریاض
که مبادت بسط هرگز ز انقباض
هوش مصنوعی: جان من را در باغها کشتهای، مبادا که هرگز از انقباض به گسترش برسید.
گفت نیکوتر تفحص کن شبست
شخصها در شب ز ناظر محجبست
هوش مصنوعی: بیشتر دقت کن و در بین افرادی که در شب هستند، جستجو کن؛ زیرا کسی که در شب کمرو است، کمتر دیده میشود.
شب غلط بنماید و مبدل بسی
دید صایب شب ندارد هر کسی
هوش مصنوعی: در شب ممکن است انسانهای زیادی چیزهای نادرست و متفاوتی ببینند، اما همه نمیتوانند در این تاریکی واقعیات را درست تشخیص دهند.
هم شب و هم ابر و هم باران ژرف
این سه تاریکی غلط آرد شگرف
هوش مصنوعی: شب، ابر و باران عمیق همگی به نوعی تاریکی میافزایند و این تاریکی میتواند تأثیرات عجیبی به همراه داشته باشد.
گفت آن بر من چو روز روشنست
میشناسم باد خرکرهٔ منست
هوش مصنوعی: او گفت: این موضوع برایم واضح و روشن است. من میدانم که این مشکلات از جانب خودم ناشی میشود.
در میان بیست باد آن باد را
میشناسم چون مسافر زاد را
هوش مصنوعی: در میان بیست باد، من آن بادی را میشناسم که شبیه آشنایی باشد که از سفر برگشته است.
خواجه بر جست و بیامد ناشکفت
روستایی را گریبانش گرفت
هوش مصنوعی: دیوانهای که به دنبال خواجه بود، ناگهان به یک روستایی برخورد کرد و لباسش را گرفت.
کابله طرار شید آوردهای
بنگ و افیون هر دو با هم خوردهای
هوش مصنوعی: تو با خودت شیدایی را آوردهای، و همزمان حشیش و تریاک هم مصرف کردهای.
در سه تاریکی شناسی بادِ خَر
چون ندانی مر مرا ای خیرهسر
هوش مصنوعی: اگر در سه تاریکی به جستجوی باد خَر بروی، چه میدانی که من کیستم ای جهالتزده؟
آنک داند نیمشب گوساله را
چون نداند همره دهساله را
هوش مصنوعی: آن کسی که در نیمه شب گوساله را میشناسد، چگونه میتواند همراه دهساله را نشناسد؟
خویشتن را عارف و واله کنی
خاک در چشم مروت میزنی
هوش مصنوعی: اگر خود را عالم و عاشق نشان دهی، بر دیگران بیرحمی میکنی و به آنها بیاعتنایی میکنی.
که مرا از خویش هم آگاه نیست
در دلم گنجای جز الله نیست
هوش مصنوعی: من از خودم خبر ندارم و در دلم جز خدا جایی نیست.
آنچ دی خوردم از آنم یاد نیست
این دل از غیر تحیر شاد نیست
هوش مصنوعی: آنچه را که خوردهام، فراموش کردهام و این دل، بدون حیرت و شگفتی نسبت به غیر، شاد نیست.
عاقل و مجنون حقم یاد آر
در چنین بیخویشیم معذور دار
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که هم عاقل و هم مجنون در این زمان که دچار بیخود شدیم، معذور و بخشیدهایم.
آنک مرداری خورد یعنی نبید
شرع او را سوی معذوران کشید
هوش مصنوعی: آن شخصی که شراب مینوشد، به نوعی خود را در دسته افرادی قرار میدهد که از نظر مذهبی معاف هستند.
مست و بنگی را طلاق و بیع نیست
همچو طفلست او معاف و معتقیست
هوش مصنوعی: مست و فردی که تحت تأثیر مواد مخدر است، نمیتواند در معامله و طلاق شرکت کند؛ زیرا مانند یک کودک است که از مسئولیتها معاف و آزاد است.
مستیی کاید ز بوی شاه فرد
صد خم می در سر و مغز آن نکرد
هوش مصنوعی: مستی که از بوی شاه فرد به وجود آمده، حتی صد لیوان شراب هم نمیتواند تاثیری در سر و مغز آن داشته باشد.
پس برو تکلیف چون باشد روا
اسب ساقط گشت و شد بی دست و پا
هوش مصنوعی: پس برو ببین اوضاع چگونه است، چرا که در این شرایط، اسب افتاده و بدون قدرت پیشرفت شده است.
بار کی نهد در جهان خرکره را
درس کی دهد پارسی بومره را
هوش مصنوعی: کیست که میتواند بار سنگینی را که بر دوش جهان است به دوش بکشد و به کسی که در زبان فارسی سخن میگوید، درس دهد؟
بار بر گیرند چون آمد عرج
گفت حق لیس علی الاعمی حرج
هوش مصنوعی: اگر بار سنگینی را بر دوش بگذارند، وقتی که عرج و ناتوانی باشد، حق بر نابینا هیچ گونه مشکلی نیست.
سوی خود اعمی شدم از حق بصیر
پس معافم از قلیل و از کثیر
هوش مصنوعی: من به سوی خودم بیسواد و نادان شدم، ولی از حقایق و درک عمیق بهرهمند شدم. بنابراین، از کم و زیاد میتوانم چشمپوشی کنم.
لاف درویشی زنی و بیخودی
های هوی مستیان ایزدی
هوش مصنوعی: مرد درویش در ادعای فقر و بینیازی خود، بهگونهای از عشق و مستی نام میبرد که نشاندهنده ناتوانی او از درک و تحمل معانی عمیق این حالتهاست.
که زمین را من ندانم ز آسمان
امتحانت کرد غیرت امتحان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من نمیتوانم تفاوت میان زمین و آسمان را درک کنم، چرا که غیرت و آزمایش تو من را به چالش کشیده است.
باد خرکره چنین رسوات کرد
هستی نفی تو را اثبات کرد
هوش مصنوعی: باد خرکره به تو بیمقدار بودن و رسواییات را نشان داد و وجود تو را به شکلی نفی کرد.
این چنین رسوا کند حق شید را
این چنین گیرد رمیدهصید را
هوش مصنوعی: اینگونه است که حقیقت، شید را رسوا میکند و به همین شکل، صید فراری را به دام میاندازد.
صد هزاران امتحانست ای پسر
هر که گوید من شدم سرهنگ در
هوش مصنوعی: ای پسر، هزاران آزمایش و امتحان وجود دارد. هر کسی که بگوید من به مقام بالایی رسیدهام، در واقع هنوز در مسیر یادگیری و تلاش است.
گر نداند عامه او را ز امتحان
پختگانِ راه جویندش نشان
هوش مصنوعی: اگر مردم عادی او را نشناسند، کسانی که در راه آزموده شدهاند و تجربه دارند، به دنبالش خواهند گشت تا نشانهای از او بیابند.
چون کند دعویِ خیاطی خسی
افکند در پیش او شه اطلسی
هوش مصنوعی: زمانی که فردی دروغین ادعای هنرمندی و مهارت در خیاطی کند، او را به مانند کسی میدانند که در برابر پادشاه، لباس پادشاهی را به تمسخر قرار داده است.
که ِببُر این را بغلطاق فراخ
ز امتحان پیدا شود او را دو شاخ
هوش مصنوعی: اگر این را به درستی از امتحان عبور دهی، حقیقت او که دو جنبه دارد روشن خواهد شد.
گر نبودی امتحان هر بدی
هر مخنث در وغا رستم بدی
هوش مصنوعی: اگر امتحان و آزمایش بدیها نبود، در آن صورت هر موجود نادرستی مانند رستم نیز بدی نشان میداد.
خود مخنث را زره پوشیده گیر
چون ببیند زخم گردد چون اسیر
هوش مصنوعی: مردی که خود را دلاور و قهرمان نشان میدهد، وقتی در شرایط سختی قرار گیرد و زخم ببیند، به سرعت تغییر میکند و ضعفش نمایان میشود.
مست حق هشیار چون شد از دبور
مست حق ناید به خود تا نفخ صور
هوش مصنوعی: شخصی که به حقیقت و حالت واقعی خود آگاه شود، دیگر در حال مستی و غفلت به سر نمیبرد. چنین فردی تا زمانی که صدای نفخه صور (صدای خاص قیامت) به گوشش نرسد، به حالت غفلت و مستی برنمیگردد.
بادهٔ حق راست باشد بی دروغ
دوغ خوردی دوغ خوردی دوغ دوغ
هوش مصنوعی: شراب واقعی حقیقت دارد و دروغی در آن نیست، اما تو فقط دوغ نوشیدی و مدام دوغ مینوشی.
ساختی خود را جنید و بایزید
رو که نشناسم تبر را از کلید
هوش مصنوعی: تو خود را به مقام بزرگان و عرفای بزرگ مانند جنید و بایزید رساندهای، اما من نمیتوانم تفاوت بین ابزار کار (تبر) و کلید (مفهوم) را برای تو درک کنم.
بدرگی و منبلی و حرص و آز
چون کنی پنهان بشید ای مکرساز
هوش مصنوعی: اگر در دل، ناپاکی و طمع و دنیاخواهی را پنهان کنی، به رازهای نهفته خود آگاه باش.
خویش را منصور حلاجی کنی
آتشی در پنبهٔ یاران زنی
هوش مصنوعی: اگر خودت را مانند منصور حلاج آزاده و روشنفکر کنى، آنگاه میتوانی باب آتشسوزی در دوستیهای خود بهوجود آوری.
که بنشناسم عمر از بولهب
باد کرهٔ خود شناسم نیمشب
هوش مصنوعی: من، عمر را نمیشناسم اما میتوانم کرهٔ زمین را در نیمهشب شناسایی کنم.
ای خری کین از تو خر باور کند
خویش را بهر تو کور و کر کند
هوش مصنوعی: ای خر، تو با رفتار و کردار خود باعث شدهای که دیگران نیز به خودشان شک کنند و برای خوشایند تو خود را نادان و فاقد بینش نشان دهند.
خویش را از رهروان کمتر شمر
تو حریف رهریانی گُه مخور
هوش مصنوعی: خودت را کمتر از دیگران بدان و از همسفران کمتر انتقاد کن، چون حریفان سفر میتوانند مشکلاتی ایجاد کنند.
بازپر از شید سوی عقل تاز
کی پرد بر آسمان پر مجاز
هوش مصنوعی: از عشق و احساسات خود دل بکن و به سمت عقل و خرد روی بیاور، تا بتوانی از آسمان حقیقت بهرهمند شوی و از خیال و توهمات فاصله بگیری.
خویشتن را عاشق حق ساختی
عشق با دیو سیاهی باختی
هوش مصنوعی: تو خود را عاشق حقیقت کردهای، اما در این مسیر عشق را به تاریکی و دیوانگی باختی.
عاشق و معشوق را در رستخیز
دو بدو بندند و پیش آرند تیز
هوش مصنوعی: در روز قیامت، عاشق و معشوق را با هم به سرعت به محضر خدا میبرند.
تو چه خود را گیج و بیخود کردهای
خون رز کو خون ما را خوردهای
هوش مصنوعی: تو چطور اینقدر سردرگم و بیخود شدهای؟ آیا خون گل رز، خون ما را گرفته است؟
رو که نشناسم تو را از من بجه
عارف بیخویشم و بهلول ده
هوش مصنوعی: اگر تو را نشناسم، از من دور شو؛ زیرا من به حالت عارفانهام و مثل بهلول (مجنون) هستم.
تو توهم میکنی از قرب حق
که طبقگر دور نبود از طبق
هوش مصنوعی: تو خیال میکنی که از نزدیکی به حق بهرهمند هستی، در حالی که اگر از حقیقت دور باشی، آن نزدیکی ارزشی ندارد.
این نمیبینی که قرب اولیا
صد کرامت دارد و کار و کیا
هوش مصنوعی: این را در نظر ندارید که مقام نزد اولیا الهی به اندازهای والاست که شامل بسیاری از کرامات و ویژگیهای خاص میشود.
آهن از داوود مومی میشود
موم در دستت چو آهن میبود
هوش مصنوعی: آهن به وسیله داوود به شکل موم درمیآید، و موم در دست تو چنان نرم است که مانند آهن به نظر میرسد.
قرب خلق و رزق بر جملهست عام
قرب وحی عشق دارند این کرام
هوش مصنوعی: دوستان و مخلوقات خدا همگی به یکدیگر نزدیک هستند و روزی همه از یک منبع تأمین میشود. افرادی که در مسیر عشق و نزدیکی به خداوند هستند، ویژگیهای خاصی دارند و از وحی و الهام بهرهمندند.
قرب بر انواع باشد ای پدر
میزند خورشید بر کهسار و زر
هوش مصنوعی: ای پدر، نزدیکی و عشق به انواع مختلف موجودات وجود دارد، در حالی که خورشید بر کوهها و زمین زرین میتابد.
لیک قربی هست با زر شید را
که از آن آگه نباشد بید را
هوش مصنوعی: اما نزدیکیای وجود دارد که با طلا نمیتوان آن را خرید، و کسی که آگاه نیست، از این نزدیکی بیخبر است.
شاخ خشک و تر قریب آفتاب
آفتاب از هر دو کی دارد حجاب
هوش مصنوعی: شاخهای خشک و تر در نزدیکی آفتاب وجود دارند، اما نور آفتاب از هر دو نوع پوشیده شده است.
لیک کو آن قربت شاخ طری
که ثمار پخته از وی میخوری
هوش مصنوعی: اما کجا است آن نزدیکی و پیوندی که میتوانی از درخت آن ثمرههای رسیده و خوشمزه بخوری؟
شاخ خشک از قربت آن آفتاب
غیر زوتر خشک گشتن گو بیاب
هوش مصنوعی: شاخ خشک به خاطر دوری از آن آفتاب، زودتر از آنچه که انتظار میرفت، خشک شد.
آنچنان مستی مباش ای بیخرد
که به عقل آید پشیمانی خورد
هوش مصنوعی: آنقدر در حال مستی و خوشحالی نباش که وقتی به خودت بیایی، احساس پشیمانی کنی.
بلک از آن مستان که چون می میخورند
عقلهای پخته حسرت میبرند
هوش مصنوعی: از آن مستان است که وقتی شراب مینوشند، عقلهای سالم و پخته حسرت میخورند.
ای گرفته همچو گربه موش پیر
گر از آن می شیرگیری شیر گیر
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند یک گربه در کمین نشستهای، اگر میخواهی از شیر بنوشی، باید شجاعت و توانایی شکار را داشته باشی.
ای بخورده از خیالی جام هیچ
همچو مستان حقایق بر مپیچ
هوش مصنوعی: ای کسی که از خیال و توهم به نوشیدن جامی پرداختهای، همانند مستانی که به حقایق پی نمیبرند، در دور خود نچرخ و با واقعیتها بازی نکن.
میفتی این سو و آن سو مستوار
ای تو این سو نیستت زان سو گذار
هوش مصنوعی: ای تو که همچون مستها در این سو و آن سو در میگردی، از آن طرف وجودت در اینجا نیست.
گر بدان سو راه یابی بعد از آن
گه بدین سو گه بدان سو سر فشان
هوش مصنوعی: اگر بتوانی به آن سمت برسی، پس از آن به این سمت و آن سمت پر از خروش و جوش خواهی شد.
جمله این سویی از آن سو گپ مزن
چون نداری مرگ هرزه جان مکن
هوش مصنوعی: اگر از مسیری خلاصهای دربارهٔ زندگی و مرگ صحبت میکنی، نباید از این طرف به آن طرف بپردازی. زیرا اگر مرگ را نپذیری، حرف زدن بی فایده است.
آن خضرجان کز اجل نهراسد او
شاید ار مخلوق را نشناسد او
هوش مصنوعی: کسی که از مرگ نمیترسد، ممکن است حتی موجودات را نشناسد.
کام از ذوق توهم خوش کنی
در دمی در خیک خود پرش کنی
هوش مصنوعی: در یک لحظه، با لذتی که از تو میبرم، میتوانم به اندازهٔ دلخواهم از خوشی پر کنم.
پس به یک سوزن تهی گردی ز باد
این چنین فربه تن عاقل مباد
هوش مصنوعی: پس به یک سوزن خالی میشوی و در نتیجه، از این باد به این شکل، بدن عاقل نباید چاق و پرتوان باشد.
کوزهها سازی ز برف اندر شتا
کی کند چون آب بیند آن وفا
هوش مصنوعی: کوزهها در زمستان و برف، به خاطر گرما و آب وفادار نمیمانند و نمیتوانند دوام بیاورند.