گنجور

بخش ۱۷ - نواختن مجنون آن سگ را کی مقیم کوی لیلی بود

همچو مجنون کاو سگی را می‌نواخت
بوسه‌اش می‌داد و پیشش می‌گداخت
گرد او می‌گشت خاضع در طواف
هم جلاب شکرش می‌داد صاف
بوالفضولی گفت ای مجنون خام
این چه شیدست این که می‌آری مدام
پوز سگ دایم پلیدی می‌خورد
مقعد خود را به لب می‌استرد
عیبهای سگ بسی او بر شمرد
عیب‌دان از غیب‌دان بویی نبرد
گفت مجنون تو همه نقشی و تن
اندر آ و بنگرش از چشم من
کاین طلسم بستهٔ مولیست این
پاسبان کوچهٔ لیلیست این
همنشین بین و دل و جان و شناخت
کاو کجا بگزید و مسکن‌گاه ساخت
او سگ فرخ‌رخ کهف منست
بلک او هم‌درد و هم‌لهف منست
آن سگی که باشد اندر کوی او
من به شیران کی دهم یک موی او
ای که شیران مر سگانش را غلام
گفت امکان نیست خامش والسلام
گر ز صورت بگذرید ای دوستان
جنت است و گلستان در گلستان
صورت خود چون شکستی سوختی
صورت کل را شکست آموختی
بعد از آن هر صورتی را بشکنی
همچو حیدر باب خیبر بر کنی
سغبهٔ صورت شد آن خواجهٔ سلیم
که به ده می‌شد به گفتاری سقیم
سوی دام آن تملق شادمان
همچو مرغی سوی دانهٔ امتحان
از کرم دانست مرغ آن دانه را
غایت حرص است نه جود آن عطا
مرغکان در طمع دانه شادمان
سوی آن تزویر پران و دوان
گر ز شادی خواجه آگاهت کنم
ترسم ای ره‌رو که بیگاهت کنم
مختصر کردم چو آمد ده پدید
خود نبود آن ده ره دیگر گزید
قرب ماهی ده به ده می‌تاختند
زانک راه ده نکو نشناختند
هر که در ره بی قلاوزی رود
هر دو روزه راه صدساله شود
هر که تازد سوی کعبه بی دلیل
همچو این سرگشتگان گردد ذلیل
هر که گیرد پیشه‌ای بی‌اوستا
ریش‌خندی شد به شهر و روستا
جز که نادر باشد اندر خافقین
آدمی سر بر زند بی والدین
مال او یابد که کسبی می‌کند
نادری باشد که بر گنجی زند
مصطفایی کو که جسمش جان بود
تا که رحمن علم‌القرآن بود
اهل تن را جمله علم بالقلم
واسطه افراشت در بذل کرم
هر حریصی هست محروم ای پسر
چون حریصان تگ مرو آهسته‌تر
اندر آن ره رنجها دیدند و تاب
چون عذاب مرغ خاکی در عذاب
سیر گشته از ده و از روستا
وز شکرریز چنان نا اوستا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همچو مجنون کاو سگی را می‌نواخت
بوسه‌اش می‌داد و پیشش می‌گداخت
هوش مصنوعی: مجنون به محبت و احساس عمیق خود نسبت به لیلی، حتی به یک سگ نیز محبت می‌ورزد و او را در آغوش می‌گیرد و با او مهربان است.
گرد او می‌گشت خاضع در طواف
هم جلاب شکرش می‌داد صاف
هوش مصنوعی: در اطراف او به دور می‌چرخید و در حال طواف، با حالت فروتنی و آراستگی، شکر و سپاسش را به‌طور صحیح و خالصانه ادا می‌کرد.
بوالفضولی گفت ای مجنون خام
این چه شیدست این که می‌آری مدام
هوش مصنوعی: بوالفضولی به مجنون می‌گوید: تو که اینقدر داغ و شیدا هستی، این چه حالتی است که همیشه به آن دچار هستی؟
پوز سگ دایم پلیدی می‌خورد
مقعد خود را به لب می‌استرد
هوش مصنوعی: سگ به طور مداوم کثافت‌هایی را که در اطرافش وجود دارد، می‌خورد و این نشان‌دهنده‌ی رفتار ناخوشایند و ناپسند اوست.
عیبهای سگ بسی او بر شمرد
عیب‌دان از غیب‌دان بویی نبرد
هوش مصنوعی: نقاط ضعف و عیب‌های سگ را بسیار برشمرد، ولی آن کسی که عیب‌ها را می‌شناسد، هیچ بویی از خداوند نمی‌برد.
گفت مجنون تو همه نقشی و تن
اندر آ و بنگرش از چشم من
هوش مصنوعی: مجنون گفت تو فقط یک تصویر هستی، وارد شو و از دید من به آن نگاه کن.
کاین طلسم بستهٔ مولیست این
پاسبان کوچهٔ لیلیست این
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این نوعی جادو یا طلسم است که از جانب معشوقی خاص ایجاد شده و این نگهبان، محافظ و مراقب کوچه‌ای است که به لیلی (معشوق) مربوط می‌شود. در واقع، این نگهبان وظیفه دارد که از ورود افراد ناپسند به کوچه‌ای که به عشق و زیبایی مربوط است جلوگیری کند.
همنشین بین و دل و جان و شناخت
کاو کجا بگزید و مسکن‌گاه ساخت
هوش مصنوعی: به همسایه‌ات نگاهی بینداز و بفهم دل و جان و آگاهیت کجا را برای زندگی برگزیده و محل سکونتش کجاست.
او سگ فرخ‌رخ کهف منست
بلک او هم‌درد و هم‌لهف منست
هوش مصنوعی: او سگ خوش‌چهره‌ام در غار است، بلکه او هم حامی و همدرد من نیز هست.
آن سگی که باشد اندر کوی او
من به شیران کی دهم یک موی او
هوش مصنوعی: آن سگی که در محله او زندگی می‌کند، من چگونه می‌توانم حتی یک تار موی شیران را به او بدهم؟
ای که شیران مر سگانش را غلام
گفت امکان نیست خامش والسلام
هوش مصنوعی: ای کسی که شیران، سگ‌هایش را بنده و خدمت‌گزار خود می‌دانند، بدان که امکان ندارد که او از حقایق و واقعیت‌ها سکوت کند و لذا صحبت کردنش ضروری است.
گر ز صورت بگذرید ای دوستان
جنت است و گلستان در گلستان
هوش مصنوعی: اگر از ظاهر و شکل‌ها بگذرید، دوستان، به بهشت و باغی سرشار از گل‌ها خواهید رسید.
صورت خود چون شکستی سوختی
صورت کل را شکست آموختی
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌ات را در آینه می‌بینی و متوجه می‌شوی که آسیب دیده، در واقع از این تجربه یاد می‌گیری که چگونه باید با مشکلات و دردهای زندگی روبرو شوی. این نشان می‌دهد که تمام چهره‌ها و تجربیات ما به نوعی دلیلی برای یادگیری و رشد هستند.
بعد از آن هر صورتی را بشکنی
همچو حیدر باب خیبر بر کنی
هوش مصنوعی: پس از آن، هر شکلی را که خواستی بشکنی، مانند حیدر که در خیبر درختان را قطع کرد.
سغبهٔ صورت شد آن خواجهٔ سلیم
که به ده می‌شد به گفتاری سقیم
هوش مصنوعی: آن چهره‌ی زیبا که همیشه با ادب و خویشتنداری می‌آمد، اکنون به خاطر سخن نادرست و ناپسندی که گفت، نادیده گرفته شد.
سوی دام آن تملق شادمان
همچو مرغی سوی دانهٔ امتحان
هوش مصنوعی: به سوی تملق و چاپلوسی کشیده می‌شود، شبیه به پرنده‌ای که با خوشحالی به سمت دانه‌ای می‌رود.
از کرم دانست مرغ آن دانه را
غایت حرص است نه جود آن عطا
هوش مصنوعی: مرغ با کرامت می‌داند که این دانه به‌خاطر حرص اوست، نه به‌خاطر بخشش آن که به او داده شده است.
مرغکان در طمع دانه شادمان
سوی آن تزویر پران و دوان
هوش مصنوعی: پرندگان خوشحال و شاداب به دنبال دانه‌ها هستند و به سوی آن مکر و فریب می‌شتابند.
گر ز شادی خواجه آگاهت کنم
ترسم ای ره‌رو که بیگاهت کنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم تو را از شادی آقای من مطلع کنم، می‌ترسم که تو را در موقع نامناسبی آگاه کرده باشم.
مختصر کردم چو آمد ده پدید
خود نبود آن ده ره دیگر گزید
هوش مصنوعی: زمانی که موجب شد تا برای رسیدن به هدفم، راهی دیگر انتخاب کنم، متوجه شدم که آن مقصد قبلی وجود نداشت.
قرب ماهی ده به ده می‌تاختند
زانک راه ده نکو نشناختند
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدفی مطلوب، می‌بایست در مسیر درست قدم برداشت و راه‌های نادرست را شناخت تا از آن‌ها دوری کنیم. در غیر این صورت، ممکن است به نتیجه‌ای مطلوب نرسیم.
هر که در ره بی قلاوزی رود
هر دو روزه راه صدساله شود
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر درست و با صداقت گام بردارد، به راحتی می‌تواند به اهداف بزرگ و دوردست خود برسد.
هر که تازد سوی کعبه بی دلیل
همچو این سرگشتگان گردد ذلیل
هوش مصنوعی: هر کسی بدون داشتن هدف و دلیل به سمت کعبه برود، مانند این سرگشتگان، به نابودی و خفت می‌افتد.
هر که گیرد پیشه‌ای بی‌اوستا
ریش‌خندی شد به شهر و روستا
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون استاد و راهنما کاری را شروع کند، در شهر و روستا مورد تمسخر و خنده قرار می‌گیرد.
جز که نادر باشد اندر خافقین
آدمی سر بر زند بی والدین
هوش مصنوعی: فقط در موارد نادری، کسی در زمین به دنیا می‌آید که پدر و مادری نداشته باشد.
مال او یابد که کسبی می‌کند
نادری باشد که بر گنجی زند
هوش مصنوعی: تنها کسی که با تلاش و زحمت به دستاوردی می‌رسد، می‌تواند به ثروت و گنج واقعی دست یابد.
مصطفایی کو که جسمش جان بود
تا که رحمن علم‌القرآن بود
هوش مصنوعی: آیا کسی را می‌شناسی که بدنش مثل جان باشد؟ همان‌طور که رحمن، علم قرآن را به ما آموخته است؟
اهل تن را جمله علم بالقلم
واسطه افراشت در بذل کرم
هوش مصنوعی: تمامی افراد از طریق علم و دانش به زندگی و ثروت دست می‌یابند و این علم مانند پندی است که برای بخشش و generosity به کار می‌رود.
هر حریصی هست محروم ای پسر
چون حریصان تگ مرو آهسته‌تر
هوش مصنوعی: هر کسی که به شدت طمع می‌ورزد، در نهایت چیزی به دست نمی‌آورد، پس ای پسر، مانند طمع‌کاران عمل نکن و با احتیاط بیشتری پیش برو.
اندر آن ره رنجها دیدند و تاب
چون عذاب مرغ خاکی در عذاب
هوش مصنوعی: در آن مسیر، سختی‌ها و زحمت‌ها را تجربه کردند و مانند پرنده‌ای که در عذاب است، از زخم‌ها و رنج‌های دنیا رنج بردند.
سیر گشته از ده و از روستا
وز شکرریز چنان نا اوستا
هوش مصنوعی: سفر کرده‌ام از دهکده و روستا و شکر برای من مانند آب‌نبات شیرین است.

حاشیه ها

1392/09/26 23:11
امین کیخا

عطا و فدا هر دو لغت بن دادن را دارند و هر دو معنی دادن چیزی را دارند و باید از دادن فارسی باشند و نیز چنین است هدیه و وعده .

1392/09/27 15:11
علیرضا

در ابتدای بیت 8 همتش بین صحیح است.

1395/10/16 19:01
فریدون

همتش بین و دل و جان و شناخت
کو کجا بگزید و مسکن‌گاه ساخت

1400/07/06 16:10
همیرضا

بازگشت به پیشنهاد دو حاشیه‌گذار گرامی (علیرضا و فریدون)، در تصویر نسخهٔ قونیه (قابل مشاهده پایین متن شعر) زیر کلمهٔ «همنشین» کلمهٔ «همتش» هم نوشته شده است. به نظر شخصی من (که سواد نسخه‌خوانی ندارم و ممکن است پیش‌فرض اشتباهی داشته باشم) از آنجا که تلاش نشده کلمهٔ «همنشین» مخدوش شود می‌تواند این تصحیح یک اشتباه نباشد و نسخهٔ بدلی باشد که سراینده آن را هم می‌پسندیده و درست می‌دانسته و نسخه‌نویس عمداً هر دو ضبط را آورده باشد. هر دو از لحاظ وزنی درستند و از لحاظ معنایی نیز به نظر قابل پذیرش می‌رسند.

1402/11/30 03:01
کوروش

صورت خود چون شکستی سوختی

 

صورت کل را شکست آموختی

 

یعنی چه ؟

 

 

 

1402/11/30 12:01
رضا از کرمان

سلام 

مادر بت‌ها ،بت نفس شماست 

زانکه آن بت مارو ،این بت اژدهاست 

اگر بت نفس خود را شکستی همه بتهای دیگر را می‌توانی بشکنی 

شاد باشی

1402/11/03 01:02
کوروش

پس در اینجا منظور از صورت کل یعنی صورت کل بت ها 

سپاسگزارم

1402/11/30 03:01
کوروش

اندر آن ره رنجها دیدند و تاب

 

چون عذاب مرغ خاکی در عذاب

 

یعنی چه ؟

 

 

1402/11/30 12:01
رضا از کرمان

 سلام دوست گرامی

عذاب اول به معنای سختی با فتحه عین  وعذاب دوم جمع عذب با کسره عین به معنی شیرین وخوشگوار بکار رفته اند 

سختی های زیادی خواجه وخانواده اش در این راه تحمل کردند مثل عذابی که یک مرغ خاکی در اب میکشد . (آب گرچه ظاهرا شیرین است ولی برای مرغ خاکی جز سختی چیزی به همراه ندارد)

1402/11/03 01:02
کوروش

پس عذاب دوم به معنای آب بود

سپاسگزارم