برگردان به زبان ساده
خواجه و بچگان جهازی ساختند
بر ستوران جانب ده تاختند
هوش مصنوعی: آدمهای مهم و فرزندانشان آماده شدند و بر روی اسبها به سمت ده حرکت کردند.
شادمانه سوی صحرا راندند
سافروا کی تغنموا بر خواندند
هوش مصنوعی: با خوشحالی به سمت دشت حرکت کردند و دعوت به شادی و خوشی کردند تا هر کسی بتواند از این خشنودی بهرهمند شود.
کز سفرها ماه کیخسرو شود
بی سفرها ماه کی خسرو شود؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است ماه کیخسرو بدون سفرها به وجود بیاید؟ به عبارت دیگر، آیا میتوان بدون تجربهی سفرها به علو و مقام کیخسرو دست یافت؟
از سفر بیدق شود فرزینِ راد
وز سفر یابید یوسف صد مراد
هوش مصنوعی: از سفر به پیروزی و موفقیت دست پیدا میکند و از سفرهای مختلف، یوسف به آرزوهای زیادی میرسد.
روز روی از آفتابی سوختند
شب ز اختر راه میآموختند
هوش مصنوعی: در روز، چهرهها از تابش خورشید داغ شده بودند و در شب، با نور ستارهها، مسیر زندگانی را یاد میگرفتند.
خوب گشته پیش ایشان راهِ زشت
از نشاطِ دِه شده ره چون بهشت
هوش مصنوعی: راه ناپسند به قدری خوب و زیبا شده که هر کسی از دیدن آن شاداب و خوشحال میشود، گویی که بهشتی است.
تلخ از شیرینلبان خوش میشود
خار از گلزار دلکش میشود
هوش مصنوعی: وقتی که زشتی به زیبایی نزدیک میشود، تلخی هم به شیرینی تبدیل میشود و خار نیز از لطافت گلها تأثیر میپذیرد و زیبا میشود.
حنظل از معشوق خرما میشود
خانه از همخانه صحرا میشود
هوش مصنوعی: میوهی تلخ حنظل، در کنار معشوق، شیرین و خوشمزه میشود، و یک خانهی خسته در کنار همسایهی بیابان به زندگی و زیبایی تبدیل میشود.
ای بسا از نازنینان خارکش
بر امید گلعذار ماهوش
هوش مصنوعی: بسیاری از عزیزان با چهرههای زیبا و معصوم، با شوق و امید به استقبال گلها و زیباییها میروند.
ای بسا حمال گشته پشتریش
از برای دلبر مهروی خویش
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که برای خوشنودی و دلخوشی محبوبشان زحمت میکشند، حتی با وجود دشواریها و فشارهایی که متحمل میشوند، همچنان به این عمل ادامه میدهند.
کرده آهنگر جمال خود سیاه
تا که شب آید ببوسد روی ماه
هوش مصنوعی: آهنگر صورتش را سیاه کرده تا وقتی شب فرا میرسد، بتواند چهرهی زیبا را ببوسد.
خواجه تا شب بر دکانی چار میخ
زانک سروی در دلش کردهست بیخ
هوش مصنوعی: خواجه تا شب در دکان خود نشسته و به کارش مشغول است، اما در دلش چنان احساساتی دارد که گویی درخت سرو (نماد زیبایی و محبوبیت) در قلبش رشد کرده است.
تاجری دریا و خشکی میرود
آن به مهر خانهشینی میدود
هوش مصنوعی: تاجری به سفر میرود، هم به دریا و هم به خشکی، اما با عشق و محبت به خانه و خانوادهاش بازمیگردد.
هر که را با مُرده سودایی بود
بر امید زندهسیمایی بود
هوش مصنوعی: هرکس که با مردهای ارتباط یا آرزویی داشته باشد، به امید زندهنماندن و زندگی ادامه میدهد.
آن دروگر روی آورده به چوب
بر امید خدمت مهروی خوب
هوش مصنوعی: کشاورز با چوب به سمت باغ آمده و منتظر است که به زیبایی معشوق خود خدمت کند.
بر امید زندهای کن اجتهاد
کاو نگردد بعدِ روزی دو جماد
هوش مصنوعی: برای زندگیات تلاش کن و امیدوار باش، زیرا کسی که به دنبال کسب روزی است، هرگز به کمبود چیزی دچار نخواهد شد.
مونسی مگزین خسی را از خسی
عاریت باشد درو آن مونسی
از روی خسی و کممایگی، یک یار و مونس خس و بیارزش مگزین که مهر و دوستی او عاریتی و ناپایدار باشد.
انس تو با مادر و بابا کجاست
گر به جز حق مونسانت را وفاست
هوش مصنوعی: دوستی و نزدیکی تو به مادر و پدر کجاست اگر غیر از خداوند هیچکس دیگر به تو وفادار نیست؟
انس تو با دایه و لالا چه شد
گر کسی شاید بغیر حق عضد
هوش مصنوعی: علاقه و ارتباط تو با پرستار و نوازشگر چگونه شده است؟ اگر کسی بخواهد بدون حق و اجازه، در این رابطه اختلالی ایجاد کند.
انس تو با شیر و با پستان نماند
نفرت تو از دبیرستان نماند
هوش مصنوعی: دوستی و نزدیکی تو با شیر و پستان از بین نخواهد رفت و تنفرت از دبیرستان نیز دوام نخواهد داشت.
آن شعاعی بود بر دیوارشان
جانب خورشید وا رفت آن نشان
هوش مصنوعی: پرتو نوری که بر دیوارشان افتاده بود، نشاندهندهی گرمای خورشید بود که به طور کج بر آن تابیده و ردّی از خود به جا گذاشته است.
بر هر آن چیزی که افتد آن شعاع
تو بر آن هم عاشق آیی ای شجاع
هوش مصنوعی: هر چیزی که نور و اثر تو به آن بتابد، تو هم نسبت به آن عاشق و دلبسته میشوی، ای دلیر.
عشق تو بر هر چه آن موجود بود
آن ز وصف حق زر اندود بود
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که هر موجودی با زیبایی و ارزش، مانند طلا به وصف و ویژگیهای حق آراسته شود.
چون زری با اصل رفت و مس بماند
طبع سیر آمد طلاق او براند
هوش مصنوعی: وقتی که زر خالص از مس جدا شد، طبیعت نیز به حرکت درآمد و نتیجهی آن جدایی او بود.
از زر اندود صفاتش پا بکش
از جهالت قلب را کم گوی خوَش
هوش مصنوعی: از ویژگیهای زیبا و درخشان او دوری کن و اجازه نده که نادانی قلبت را به سرگردانی بیندازد. کملطف باشید!
کان خوشی در قلبها عاریت است
زیر زینت مایهٔ بیزینت است
هوش مصنوعی: خوشی و شادی در دلها موقتی و زودگذر است، زیرا زیبایی ظاهری، ارزش واقعی ندارد و به تنهایی نمیتواند زندگی را زیبا کند.
زر ز روی قلب در کان میرود
سوی آن کان رو تو هم کآن میرود
هوش مصنوعی: طلا از دل به سمت معدن میرود، تو هم به سمت همان معدن برو.
نور از دیوار تا خور میرود
تو بدان خور رو که در خور میرود
هوش مصنوعی: نور از دیوار تا خورشید حرکت میکند. تو به سوی خورشید برو که در آنجا نور وجود دارد.
زین سپس بستان تو آب از آسمان
چون ندیدی تو وفا در ناودان
هوش مصنوعی: پس از این، دیگر از آسمان آب را از ناودان نخواهی دید، چون وفا و صداقتی در آنجا نیافتی.
معدن دنبه نباشد دام گرگ
کی شناسد معدن آن گرگ سترگ
هوش مصنوعی: در دل جنگلها، گرگهای بزرگ اگر بخواهند شکار کنند، به دنبال مکانی نمیگردند که شایستگی آن را ندارد. در واقع، اگر جایی برای زندگی و شکار نباشد، گرگها نمیتوانند آنجا را بشناسند یا در آنجا وجود داشته باشند. به همین ترتیب، هر موجودی باید در مکان و شرایط مناسب خود زندگی کند.
زر گمان بردند بسته در گره
میشتابیدند مغروران به ده
هوش مصنوعی: طلا را به حبس در گرهای میپنداشتند و مغرورانه به سوی ده روانه میشدند.
همچنین خندان و رقصان میشدند
سوی آن دولاب چرخی میزدند
هوش مصنوعی: آنها با شوق و شادی به سوی آن چرخ میرفتند و در حال خندیدن و رقصیدن بودند.
چون همیدیدند مرغی میپرید
جانب ده صبر جامه میدرید
در قدیم مردم در هنگام سفر وقتیکه پرندگان خاصی مانند گنجشکها و کبوترهای اهلی را میدیدند متوجه میشدند که به آبادنی و یا یک ده نزدیک شدهاند. بیت یعنی با دیدن پرندهها خیلی بیقرار شده بودند که بزودی به ده میرسند.
هر که میآمد ز ده از سوی او
بوسه میدادند خوش بر روی او
هوش مصنوعی: هر کسی که از روستا به نزد او میآمد، با شادی و محبت بر صورت او بوسه میزند.
گر تو روی یار ما را دیدهای
پس تو جان را جان و ما را دیدهای
هوش مصنوعی: اگر تو چهره یار ما را دیدهای، پس تو جان و روح را درک کردهای و ما را نیز دیدهای.
حاشیه ها
در مصرع «زین سپس پستان تو آب از آسمان» درست آن این است:
زین سپس بستان تو آب از آسمان.
1392/09/26 23:11
امین کیخا
بیدق عربی شده پیادک است
محسن عزیز "پستان" درست هست منظور مولوی از پستان "تراوش" هست همانطوری که میدانید از پستان ماده شیر تراوش می شود ... اینجا منظور تراوش آب از آسمان هست همان باران .
هر که را با مرده سودایی بود
ان ز عشق زنده سیمایی بود
یعنی :
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظرم اینچنین خوشش آراست
بله بنظر منم پستان درسته. آخه مولاناهم دل داشته و تفسیر فرشید کاملا درسته
بیدق با پیش روی فرزانه می شود نه فرزین چون خود مولوی فرموده
تاکی چو فرزین کج روی فرزانه شو فرزانه شو
رضای گرامی،
بیدق معرب پیاده است در شترنج، که چون تا به آنسوی میدان پیشروی کند، فرزین( فرزان، وزیر ) میشود.
خواجه تا شب بر دکانی چار میخ
زانک سروی در دلش کردست بیخ
ها ها...
چقدر زیباست که سرو را به استعاره آورده به جای زن!
زیبا، لطیف، سودمند، معطر، ریشه دار، مقاوم...
در سایه سارش می توان دمی غنود!
روزگار غریبی است ! روزگار هرزه گرایی
حتا ازبرای آسمان " پستان " آفریده اند.
به پیر به پیغمبر بستان است ، می گوید ناودان ار خشک است ، آب از آسمان بگیر.
سلام بیسواد جان، حق باش شماست به نظر من هم بستان درست است . معنی بستان مشخص است که یعنی بگیر یا به دست بیاور که معنای این مصرع میشه " آب را از آسمان بخواه و به دست بیاور"ممنون
درود بر روح و روانت مولوی جان... تحلیل هنرمندانه ی هدف زیست انسانی اصیل...
1397/09/27 15:11
سوسن قربانی
هر که میآمد ز ده از سوی او
بوسه میدادند خوش بر روی او
گر , تو روی یار ما را دیدهای
پس تو جان را جان و ما را , دیدهای
دیده ی دوم به معنی چشم است,در خواندن توجه شود.*
1397/10/01 09:01
علیرضا دباغ (باران)
زین سپس "بستان " تو آب از اسمان چون ندیدی تو وفا در ناودان
بیت فوق بنحوی که در بالا نوشته ام صحیح میباشد ولی اشتباه بجای بستان ، پستان تایپ شده است.
1397/10/01 09:01
علیرضا دباغ (باران)
زین سپس بستان تو آب از آسمان
چون ندیدی تو وفا در ناودان
متن صحیح چنان است که در بالا نوشته ام . درحالیکه در متن فعلی "بستان " به اشتباه ، پستان تایپ شده است
در خیلی از نسخه های معتبر بیت آخر مصرع اول آمده...
که تو روی یار ِ ما را دیدهای
پس تو جان را جان و ما را دیدهای ...
1399/08/12 01:11
. دکتر شکوهی
آموزه:
مولوی بلخی از روی قلب (:باژگونگی) میگوید که اگر زر را باژگونه ببینی، خواهی دانست که زر از کان به دست میآید. پس کان مادر زر است.
هم چنین اگر باز هم باژگونه بنگری خواهی دید که نور از دیوار تا خورشید میرود. پس خورشید مادر نور است.
زین سبب و از همین روی اگر بنگری میبینی که آب از آسمان میآید. پس آسمان مادر آب است. حال اگر آب میخواهی باید آب را از آسمان «بِستانی»!
پس لَخت درست چنین است: زین سپس بِستان، تو آب از آسمان.
دیگر این که اگر به جای بِستان ما پستان بگذاریم، وزن شعر به هم میریزد.
زر ز روی قلب در کان میرود
سوی آن کان رو تو هم کآن میرود
یعنی چه ؟