گنجور

بخش ۱۶۶ - جواب حمزه مر خلق را

گفت حمزه چونک بودم من جوان
مرگ می‌دیدم وداع این جهان
سوی مردن کس به رغبت کی رود
پیش اژدرها برهنه کی شود
لیک از نور محمد من کنون
نیستم این شهر فانی را زبون
از برون حس لشکرگاه شاه
پر همی‌بینم ز نور حق سپاه
خیمه در خیمه طناب اندر طناب
شکر آنک کرد بیدارم ز خواب
آنک مردن پیش چشمش تهلکه‌ست
امر لا تلقوا بگیرد او به دست
و آنک مردن پیش او شد فتح باب
سارعوا آید مرورا در خطاب
الحذر ای مرگ‌بینان بارعوا
العجل ای حشربینان سارعوا
الصلا ای لطف‌بینان افرحوا
البلا ای قهربینان اترحوا
هر که یوسف دید جان کردش فدی
هر که گرگش دید برگشت از هدی
مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست
پیش دشمن دشمن و بر دوست دوست
پیش ترک آیینه را خوش رنگی‌است
پیش زنگی آینه هم زنگی‌است
آنک می‌ترسی ز مرگ اندر فرار
آن ز خود ترسانی ای جان هوش دار
روی زشت تست نه رخسار مرگ
جان تو همچون درخت و مرگ برگ
از تو رُسته‌ست اَر نکوی‌ست اَر بَدست
ناخوش و خوش، هر ضمیر‌ت، از خودست
گَر به «خار»ی خسته‌ای، خود کِشته‌ای
وَر «حریر» و «قَز» دَری، خود رِشته‌ای
دانک نبود فعل همرنگ جزا
هیچ خدمت نیست همرنگ عطا
مزد مزدوران نمی‌ماند به‌کار
کان عرض وین جوهر‌ست و پایدار
آن همه سختی و زورست و عرق
وین همه سیم است و زر‌ست و طبق
گر ترا آید ز جایی تهمتی
کرد مظلومت دعا در محنتی
تو همی‌گویی که من آزاده‌ام
بر کسی من تهمتی ننهاده‌ام
تو گناهی کرده‌ای شکل دگر
دانه کشتی‌، دانه کی ماند به بر‌؟
او زنا کرد و جزا صد چوب بود
گوید او ‌«من کی زدم کس را به‌عود‌؟‌»
نه جزای آن زنا بود این بلا‌؟
چوب کی ماند زنا را در خلا‌؟
مار کی ماند عصا را‌ ای کلیم
درد کی ماند دوا‌ را‌ ای حکیم
تو به جای آن عصا آب منی
چون بیفکندی شد آن شخص سنی
یار شد یا مار شد آن آب تو
زان عصا چونست این اعجاب تو
هیچ ماند آب آن فرزند را‌؟
هیچ ماند نیشکر مر قند را‌؟
چون سجودی یا رکوعی مرد کشت
شد در آن عالم سجود او بهشت
چونک پرید از دهانش حمد حق
مرغ جنت ساختش رب‌الفلق
حمد و تسبیحت نماند مرغ را
گرچه نطفهٔ مرغ بادست و هوا
چون ز دستت رست ایثار و زکات
گشت این دست آن طرف نخل و نبات
آب صبرت جوی آب خلد شد
جوی شیر خلد مهر تست و ود
ذوق طاعت گشت جوی انگبین
مستی و شوق تو جوی خمر بین
این سبب‌ها آن اثر‌ها را نماند
کس نداند چونش جای آن نشاند
این سبب‌ها چون به فرمان تو بود
چار جو هم مر ترا فرمان نمود
هر طرف خواهی روانش می‌کنی
آن صفت چون بُد چنانش می‌کنی
چون منی تو که در فرمان تست
نسل آن در امر تو آیند چست
می‌دود بر امر تو فرزند نو
که منم جزوت که کردی‌اش گرو
آن صفت در امر تو بود این جهان
هم در امر تست آن جوها روان
آن درختان مر ترا فرمان‌برند
کان درختان از صفاتت با‌بَرَند
چون به امر تست اینجا این صفات
پس در امر تست آنجا آن جزات
چون ز دستت زخم بر مظلوم رست
آن درختی گشت ازو زقوم رست
چون ز خشم آتش تو در دل‌ها زدی
مایهٔ نار جهنم آمدی
آتشت اینجا چو آدم‌سوز بود
آنچ از وی زاد مرد افروز بود
آتش تو قصد مردم می‌کند
نار کز وی زاد بر مردم زند
آن سخن‌های چو مار و کزدمت
مار و کزدم گشت و می‌گیرد دمت
اولیا را داشتی در انتظار
انتظار رستخیز‌ت گشت یار
وعدهٔ فردا و پس‌فردای تو
انتظار حشرت آمد وای تو
منتظر مانی در آن روز دراز
در حساب و آفتاب جان‌گداز
که‌آسمان را منتظر می‌داشتی
تخم ‌«فردا ره روم‌» می‌کاشتی
خشم تو تخم سعیر دوزخ است
هین بکش این دوزخت را کاین فخ است
کشتن این نار نبود جز به نور
نورک اطفا نارنا نحن الشکور
گر تو بی نوری کنی حلمی بدست
آتشت زنده‌ست و در خاکستر‌ست
آن تکلف باشد و روپوش هین
نار را نکشد به غیر نور دین
تا نبینی نور دین آمن مباش
که‌آتش پنهان شود یک روز فاش
نور آبی دان و هم در آب چفس
چونک داری آب از آتش مترس
آب آتش را کشد کآتش به خو
می‌بسوزد نسل و فرزندان او
سوی آن مرغابیان رو روز چند
تا ترا در آب حیوانی کشند
مرغ خاکی مرغ آبی هم‌تنند
لیک ضدانند آب و روغنند
هر یکی مر اصل خود را بنده‌اند
احتیاطی کن به‌هم ماننده‌اند
همچنانک وسوسه و وحی الست
هر دو معقولند لیکن فرق هست
هر دو دلالان بازار ضمیر
رخت‌ها را می‌ستایند ای امیر
گر تو صراف دلی فکرت شناس
فرق کن سر دو فکر چون نخاس
ور ندانی این دو فکرت از گمان
لا خلابه گوی و مشتاب و مران

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت حمزه چونک بودم من جوان
مرگ می‌دیدم وداع این جهان
هوش مصنوعی: حمزه می‌گوید: چون جوان بودم، مرگ را می‌دیدم و خداحافظی از این دنیا را تجربه می‌کردم.
سوی مردن کس به رغبت کی رود
پیش اژدرها برهنه کی شود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس با میل و رغبت به سوی مرگ نمی‌رود، مانند این که هیچ‌کس به طور داوطلبانه در برابر موجوداتی خطرناک و وحشت‌زا قرار نمی‌گیرد.
لیک از نور محمد من کنون
نیستم این شهر فانی را زبون
هوش مصنوعی: اما اکنون به خاطر نور محمد، من به این دنیای فانی تعلق ندارم.
از برون حس لشکرگاه شاه
پر همی‌بینم ز نور حق سپاه
هوش مصنوعی: از دور، اردوگاه شاه را می‌بینم که از نور حق، سپاهی بزرگ و پرشور در آن حضور دارد.
خیمه در خیمه طناب اندر طناب
شکر آنک کرد بیدارم ز خواب
هوش مصنوعی: در دل تاریکی و پیچیدگی‌ها، به طور ناگهانی، بیداری و آگاهی به من دست می‌دهد. این بیداری همچون شیرینی‌ای است که مرا از خواب عمیق بیدار کرده است.
آنک مردن پیش چشمش تهلکه‌ست
امر لا تلقوا بگیرد او به دست
هوش مصنوعی: مردن در برابر او خطر بزرگی است و او نمی‌تواند این حقیقت را نادیده بگیرد.
و آنک مردن پیش او شد فتح باب
سارعوا آید مرورا در خطاب
هوش مصنوعی: و اکنون آن‌گاه که مرگ به پیش او آمد، دروازه‌ای برای آغازی نو گشوده شد و سرعت بگیرید که در این مسیر خطاب به او می‌آید.
الحذر ای مرگ‌بینان بارعوا
العجل ای حشربینان سارعوا
هوش مصنوعی: ای افرادی که نگاه به مرگ دارید، احتیاط کنید و ای کسانی که در جمعیت هستید، سریع‌تر حرکت کنید.
الصلا ای لطف‌بینان افرحوا
البلا ای قهربینان اترحوا
هوش مصنوعی: ای خداوندان لطف و محبت، شادمان باشید! ای کسانی که بر قهر و سختی تأکید دارید، اندوهگین نباشید!
هر که یوسف دید جان کردش فدی
هر که گرگش دید برگشت از هدی
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی را ببیند، جانش را فدای او می‌کند و هر کس که ناپاکی یا خطر را ببیند، از راه درست برمی‌گردد.
مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست
پیش دشمن دشمن و بر دوست دوست
هوش مصنوعی: مرگ هر شخصی، نشان دهنده هماهنگی او با ویژگی‌های خاص خود است. در برابر دشمن، دشمن و در برابر دوست، دوست است.
پیش ترک آیینه را خوش رنگی‌است
پیش زنگی آینه هم زنگی‌است
هوش مصنوعی: آینه‌ای که در مقابل شخص زیبا قرار دارد، همیشه خوش‌رنگ و درخشان به نظر می‌رسد، اما وقتی آینه به زنگ زده باشد، خود به خود رنگش کدر و زنگ‌زده می‌شود.
آنک می‌ترسی ز مرگ اندر فرار
آن ز خود ترسانی ای جان هوش دار
هوش مصنوعی: ببین، تو از مرگ می‌ترسی و می‌گریزی، اما این ترس از درون خودت نشأت می‌گیرد. ای جان، مراقب باشید!
روی زشت تست نه رخسار مرگ
جان تو همچون درخت و مرگ برگ
هوش مصنوعی: چهره‌ی زشت تو ناشی از مرگ است، جان تو مانند درختی است که برگ‌هایش ریخته شده‌اند.
از تو رُسته‌ست اَر نکوی‌ست اَر بَدست
ناخوش و خوش، هر ضمیر‌ت، از خودست
هوش مصنوعی: هرچه که از تو پدید آمده، چه خوب و چه بد، نشانه‌ای از خود توست. هر احساسی که داری، نتیجه‌ی درون خودت است.
گَر به «خار»ی خسته‌ای، خود کِشته‌ای
وَر «حریر» و «قَز» دَری، خود رِشته‌ای
هوش مصنوعی: اگر به چیزی زشت و بی‌کیفیت دچار خستگی هستی، خودت دلیل آن هستی و اگر در جایی شکوهمند و زیبا قرار داری، باز هم خودت آن را ساخته‌ای.
دانک نبود فعل همرنگ جزا
هیچ خدمت نیست همرنگ عطا
هوش مصنوعی: بنابراین اگر عملی همسان با پاداش نباشد، هیچ خدمت و کار نیکو نیز همسان با بخشش نخواهد بود.
مزد مزدوران نمی‌ماند به‌کار
کان عرض وین جوهر‌ست و پایدار
هوش مصنوعی: پاداش کسانی که به‌خدمت مشغولند، به‌زودی از بین می‌رود زیرا این دنیا زودگذر و نابودشدنی است.
آن همه سختی و زورست و عرق
وین همه سیم است و زر‌ست و طبق
هوش مصنوعی: تمامی زحمت‌ها و تلاش‌ها به همراه مشقت و سختی، در مقابل به دست آوردن ثروت و سرمایه قابل توجهی است.
گر ترا آید ز جایی تهمتی
کرد مظلومت دعا در محنتی
هوش مصنوعی: اگر کسی از جایی به تو تهمتی بزند، در وضعیت سختی که به آن دچار شده‌ای، از مظلومیت خود دعا کن.
تو همی‌گویی که من آزاده‌ام
بر کسی من تهمتی ننهاده‌ام
هوش مصنوعی: تو می‌گویی که من انسان آزادی هستم و هرگز به کسی اتهامی نچسبانده‌ام.
تو گناهی کرده‌ای شکل دگر
دانه کشتی‌، دانه کی ماند به بر‌؟
هوش مصنوعی: تو مرتکب اشتباهی شده‌ای مانند دانه‌ای که در کشتی قرار دارد؛ آیا دانه‌ای که در سفر است، در آغوش کسی باقی می‌ماند؟
او زنا کرد و جزا صد چوب بود
گوید او ‌«من کی زدم کس را به‌عود‌؟‌»
هوش مصنوعی: او مرتکب گناهی شد و مجازاتش صد ضربه چوب بود، اما خودش می‌گوید: «من هرگز به کسی آسیبی نرساندم.»
نه جزای آن زنا بود این بلا‌؟
چوب کی ماند زنا را در خلا‌؟
هوش مصنوعی: آیا این مصیبت جزای زنا نیست؟ آیا چوب زنا در کنار نیستی باقی می‌ماند؟
مار کی ماند عصا را‌ ای کلیم
درد کی ماند دوا‌ را‌ ای حکیم
هوش مصنوعی: مار دیگر نیازی به عصا ندارد، ای موسی؛ درد هم دیگر نیازی به درمان ندارد، ای دانا.
تو به جای آن عصا آب منی
چون بیفکندی شد آن شخص سنی
هوش مصنوعی: تو به جای عصای خود، در واقع آب منی و وقتی آن را رها کردی، آن شخص به عنوان یک سنّی (درس‌خوانده) شناخته می‌شود.
یار شد یا مار شد آن آب تو
زان عصا چونست این اعجاب تو
هوش مصنوعی: دوستت یا دشمن شد، آن آب که از عصا جاری شد، چطور این معجزه را می‌توان فهمید؟
هیچ ماند آب آن فرزند را‌؟
هیچ ماند نیشکر مر قند را‌؟
هوش مصنوعی: آیا از آن فرزند، هیچ چیزی باقی مانده است؟ آیا هیچ عطر و طعمی از نیشکر و قند باقی مانده است؟
چون سجودی یا رکوعی مرد کشت
شد در آن عالم سجود او بهشت
هوش مصنوعی: هرگاه انسانی در حال سجود یا رکوع باشد، در حقیقت در آن لحظه، روح او به سوی بهشت پرواز می‌کند و به زندگی معنوی و الهی نزدیک‌تر می‌شود.
چونک پرید از دهانش حمد حق
مرغ جنت ساختش رب‌الفلق
هوش مصنوعی: وقتی که ستایش خداوند از دهانش بیرون آمد، حرمتی و مقام ویژه‌ای به او بخشیده شد.
حمد و تسبیحت نماند مرغ را
گرچه نطفهٔ مرغ بادست و هوا
هوش مصنوعی: اگرچه پرنده در دستان خداوند و در دامان آسمان شکل می‌گیرد، اما برایش شایسته نیست که فقط به ستایش و تسبیح مشغول بماند.
چون ز دستت رست ایثار و زکات
گشت این دست آن طرف نخل و نبات
هوش مصنوعی: زمانی که سخاوت و بخشش به دست تو نیفتاد، این دست به جانب درخت خرما و گیاهان دیگر دراز شد.
آب صبرت جوی آب خلد شد
جوی شیر خلد مهر تست و ود
هوش مصنوعی: آب صبر تو به مانند جوی آب بهشتی شده است و جوی شیر بهشتی نماد مهر و محبت توست و این نشان‌دهنده شیرینی ارتباط و عشق توست.
ذوق طاعت گشت جوی انگبین
مستی و شوق تو جوی خمر بین
هوش مصنوعی: لذت و خوشی در انجام فرمان تو مانند جوی شیرینی است، و شوق و عشق به تو همچون جوی شراب به من دست می‌دهد.
این سبب‌ها آن اثر‌ها را نماند
کس نداند چونش جای آن نشاند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند که این دلایل چه تأثیری دارند و چگونه باعث شده‌اند که نتیجه‌های خاصی به وجود بیاید.
این سبب‌ها چون به فرمان تو بود
چار جو هم مر ترا فرمان نمود
هوش مصنوعی: این دلایل و عوامل وقتی تحت فرمان تو هستند، حتی دریا نیز به تو فرمان می‌دهد.
هر طرف خواهی روانش می‌کنی
آن صفت چون بُد چنانش می‌کنی
هوش مصنوعی: هر جا که بخواهی، می‌توانی شخصیت او را به گونه‌ای تغییر بدهی که شبیه به او باشد.
چون منی تو که در فرمان تست
نسل آن در امر تو آیند چست
هوش مصنوعی: من مثل تو نیستم که تحت فرمان تو باشم، نسل‌های آینده نیز در کار تو خواهند بود.
می‌دود بر امر تو فرزند نو
که منم جزوت که کردی‌اش گرو
هوش مصنوعی: فرزند تازه‌ای به خاطر تو در حال تلاش و کوشش است، و من جزئی از او هستم که تو او را به خودت وابسته کرده‌ای.
آن صفت در امر تو بود این جهان
هم در امر تست آن جوها روان
هوش مصنوعی: این دنیا و همه چیز در آن تحت تأثیر خواسته‌ها و اراده‌های تو قرار دارد و مانند جوی‌هایی هستند که به سمت تو روانند.
آن درختان مر ترا فرمان‌برند
کان درختان از صفاتت با‌بَرَند
با برند‌: با میوه و بر هستند، دارای بر هستند.
چون به امر تست اینجا این صفات
پس در امر تست آنجا آن جزات
هوش مصنوعی: از آنجا که تو امر کرده‌ای و اینجا ویژگی‌هایی را ایجاد کرده‌ای، پس در همان راستا، آنجا نیز پاداش‌ها و نتایج مربوط به کارهای تو خواهد بود.
چون ز دستت زخم بر مظلوم رست
آن درختی گشت ازو زقوم رست
هوش مصنوعی: وقتی که از دست تو به مظلومی آسیب رسید، آن درختی که از او رویید، به عذاب و تلخی دچار شد.
چون ز خشم آتش تو در دل‌ها زدی
مایهٔ نار جهنم آمدی
هوش مصنوعی: زمانی که تو از روی خشم به دل‌ها آسیب زدی، باعث شدی که آتش جهنم در دل‌ها شعله‌ور شود.
آتشت اینجا چو آدم‌سوز بود
آنچ از وی زاد مرد افروز بود
هوش مصنوعی: آتشت اینجا چنان داغ و سوزان است که همانند آتش سوزاننده آدم‌هاست و از آن آتش، آدم‌سوزی که مردان را پرنور و شجاع می‌کند، به وجود آمده است.
آتش تو قصد مردم می‌کند
نار کز وی زاد بر مردم زند
هوش مصنوعی: شعله‌های تو به مردم آسیب می‌زند و آتش‌سوزی‌ای که از تو برمی‌خیزد، بر دیگران تأثیر منفی می‌گذارد.
آن سخن‌های چو مار و کزدمت
مار و کزدم گشت و می‌گیرد دمت
هوش مصنوعی: سخنان زهرآلود و موذی مانند مار هستند و اگر به آنها توجه کنی، تو را به ورطه خطر می‌کشند و دمت را به دندان می‌گیرند.
اولیا را داشتی در انتظار
انتظار رستخیز‌ت گشت یار
هوش مصنوعی: دوستان و اولیای تو در حال انتظار بودند و در آستانه قیامت، یار تو شدند.
وعدهٔ فردا و پس‌فردای تو
انتظار حشرت آمد وای تو
هوش مصنوعی: وعده‌های تو برای آینده و روزهای بعدی، فقط منجر به انتظار و ناامیدی من شده است، وای بر تو!
منتظر مانی در آن روز دراز
در حساب و آفتاب جان‌گداز
هوش مصنوعی: در آن روز طولانی و گرم، تو باید منتظر بمانی که حساب و کتاب‌ها انجام شود.
که‌آسمان را منتظر می‌داشتی
تخم ‌«فردا ره روم‌» می‌کاشتی
هوش مصنوعی: تو منتظر بودی که آسمان چه چیزی به تو می‌دهد و در عوض، بذر رویایی از فردا را در دل خود می‌کاشتی.
خشم تو تخم سعیر دوزخ است
هین بکش این دوزخت را کاین فخ است
هوش مصنوعی: غضب و خشم تو باعث ایجاد آتش دوزخ می‌شود، پس این آتش را خاموش کن چون این کار در شان و منزلت تو نیست.
کشتن این نار نبود جز به نور
نورک اطفا نارنا نحن الشکور
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تاریکی و کشتن آتش‌های ناامیدی و درد ناشی از آن، تنها با روشنگری و نور ممکن است. ما باید شاکر و قدردان آن نور باشیم که به ما کمک می‌کند تا از سختی‌ها عبور کنیم.
گر تو بی نوری کنی حلمی بدست
آتشت زنده‌ست و در خاکستر‌ست
هوش مصنوعی: اگر تو در تاریکی و بدون نور باشی، صبر و بردباری‌ات به دست می‌آید، اما آتش درون تو همچنان زنده است و در زیر خاکستر پنهان است.
آن تکلف باشد و روپوش هین
نار را نکشد به غیر نور دین
هوش مصنوعی: این تکلف و ظاهرسازی است که آتش را به غیر از نور دین خاموش نمی‌کند. به عبارت دیگر، فقط نور دین می‌تواند این آتش را خاموش کند و تظاهر و ظاهرسازی تاثیری در این زمینه ندارد.
تا نبینی نور دین آمن مباش
که‌آتش پنهان شود یک روز فاش
هوش مصنوعی: تا زمانی که حقیقت دین را نبیینی، به ایمان واقعی نرسیده‌ای، چرا که آتش inner وجود می‌تواند یک روز به طور ناگهانی نمایان شود.
نور آبی دان و هم در آب چفس
چونک داری آب از آتش مترس
هوش مصنوعی: نور آبی را بشناس و بدان که در آب خود را پنهان کن، زیرا وقتی که تو آبی، از آتش نترس.
آب آتش را کشد کآتش به خو
می‌بسوزد نسل و فرزندان او
هوش مصنوعی: آب می‌تواند آتش را خاموش کند زیرا آتش به خودی خود می‌تواند نسل و فرزندانش را بسوزاند.
سوی آن مرغابیان رو روز چند
تا ترا در آب حیوانی کشند
هوش مصنوعی: به سوی آن پرندگان برو، چند روزی که تو را در آب جان تازه‌ای خواهند بخشید.
مرغ خاکی مرغ آبی هم‌تنند
لیک ضدانند آب و روغنند
هوش مصنوعی: پرنده‌ی خاکی و پرنده‌ی آبی از نظر وجودی به هم نزدیک هستند، اما در واقعیت تفاوت‌های زیادی دارند؛ مثل آب و روغن که هرگز با هم ترکیب نمی‌شوند.
هر یکی مر اصل خود را بنده‌اند
احتیاطی کن به‌هم ماننده‌اند
هوش مصنوعی: هر یک از افراد به ریشه و اصل خود وابسته‌اند، بنابراین بهتر است که با احتیاط رفتار کنند و به یکدیگر شباهت داشته باشند.
همچنانک وسوسه و وحی الست
هر دو معقولند لیکن فرق هست
هوش مصنوعی: وسوسه و الهام هر دو از مواردی هستند که درک و فهم عقلانی دارند، اما بین آنها تفاوت‌هایی وجود دارد.
هر دو دلالان بازار ضمیر
رخت‌ها را می‌ستایند ای امیر
هوش مصنوعی: هر دو نماینده‌ی احساسات و افکار، زیبایی و خصایص ظاهری تو را تحسین می‌کنند، ای پادشاه.
گر تو صراف دلی فکرت شناس
فرق کن سر دو فکر چون نخاس
هوش مصنوعی: اگر تو با احساسات و دل‌های دیگران آشنا هستی، باید دو نوع فکر را از هم تشخیص دهی و آنها را تفکیک کنی.
ور ندانی این دو فکرت از گمان
لا خلابه گوی و مشتاب و مران
هوش مصنوعی: اگر نمی‌دانی که این دو فکر از کجا آمده، آن‌ها را به تردید و گمان واگذار کن و از خودت دور کن.

حاشیه ها

1393/09/26 18:11

به نظر کژدم (با ژ سه نقطه) درست است نه کزدم (با زای یک نقطه)
آن سخن‌های چو مار و کژدمت
مار و کژدم می‌شود گیرد دمت

1393/10/12 03:01
حمید

بیت ششم تلمیح یست به ایه 195 سوره بقره : وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (و در راه خدا انفاق کنید، و خود را با دست خود به هلاکت میفکنید، و نیکی کنید که خدا نیکوکاران را دوست می‏دارد.)
بیت هفتم تلمیح یست به ایه 133 سوره ال عمران :
وسارعوا الی مغفره من ربکم و جنه عرضها السموات و الارض اعدت للمتقین. (و بشتابید به سوی آمرزشی از ناحیه پروردگارتان و به سوی بهشتی که پهنای آن همه آسمانها و زمین را در بر گرفته و برای پرهیزکاران مهیاشده است )

1398/08/08 04:11
maria Dastgheib

الحذر ای مرگ بینان بارعوا
در یکی از نسخ خطی نوشته
الحذر ای مرگ بینان دراعة با ضمه دال
که معنی آن می‌شود ای کسانی که از مرگ جسمانی می ترسید زره بپوشید
دراعة جبه و قبای جلو باز هم معنی میدهد

1398/08/08 04:11
maria Dastgheib

مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست
آیینه صافی یقین همرنگ اوست

1398/08/08 04:11
maria Dastgheib

نه جزای آن زنا بود این بلا
چوب کی ماند زنا را در جزا

1398/08/08 04:11
maria Dastgheib

فرق کن سر دو فکرت چون نخاس

1401/01/16 00:04
Mahmood Shams
با سلام و درود دوستان گرامی در بیت تا نبینی نور دین آمن مباش درسته !؟ یا ایمن مباش درسته و آمن اشتباه املایی !؟؟
1403/02/21 06:04
کوروش

منظور از لا خلابه در بیت پایانی چیست ؟

1403/02/22 04:04
الف رسته

ور ندانی این دو فکرت از گمان

لا خلابه گوی و مشتاب و مران

اگر این دو اندیشه را از هم باز نشناسی // شتاب نکن، فریب نخور