گنجور

بخش ۱۶۰ - خبر کردن خروس از مرگ خواجه

لیک فردا خواهد او مردن یقین
گاو خواهد کشت وارث در حنین
صاحب خانه بخواهد مرد رفت
روز فردا نک رسیدت لوت زفت
پاره‌های نان و لالنگ و طعام
در میان کوی یابد خاص و عام
گاو قربانی و نانهای تنک
بر سگان و سایلان ریزد سبک
مرگ اسپ و استر و مرگ غلام
بد قضا گردان این مغرور خام
از زیان مال و درد آن گریخت
مال افزون کرد و خون خویش ریخت
این ریاضتهای درویشان چراست
کان بلا بر تن بقای جانهاست
تا بقای خود نیابد سالکی
چون کند تن را سقیم و هالکی
دست کی جنبد به ایثار و عمل
تا نبیند داده را جانش بدل
آنک بدهد بی امید سودها
آن خدایست آن خدایست آن خدا
یا ولی حق که خوی حق گرفت
نور گشت و تابش مطلق گرفت
کو غنی است و جز او جمله فقیر
کی فقیری بی عوض گوید که گیر
تا نبیند کودکی که سیب هست
او پیاز گنده را ندهد ز دست
این همه بازار بهر این غرض
بر دکانها شسته بر بوی عوض
صد متاع خوب عرضه می‌کنند
واندرون دل عوضها می‌تنند
یک سلامی نشنوی ای مرد دین
که نگیرد آخرت آن آستین
بی طمع نشنیده‌ام از خاص و عام
من سلامی ای برادر والسلام
جز سلام حق هین آن را بجو
خانه خانه جا بجا و کو بکو
از دهان آدمی خوش‌مشام
هم پیام حق شنودم هم سلام
وین سلام باقیان بر بوی آن
من همی‌نوشم به دل خوشتر ز جان
زان سلام او سلام حق شدست
کآتش اندر دودمان خود زدست
مرده است از خود شده زنده برب
زان بود اسرار حقش در دو لب
مردن تن در ریاضت زندگیست
رنج این تن روح را پایندگیست
گوش بنهاده بد آن مرد خبیث
می‌شنود او از خروسش آن حدیث

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لیک فردا خواهد او مردن یقین
گاو خواهد کشت وارث در حنین
هوش مصنوعی: اما فردا او به طور قطع خواهد مرد و کسی که ارث می‌برد در حنین گاو خواهد کشت.
صاحب خانه بخواهد مرد رفت
روز فردا نک رسیدت لوت زفت
هوش مصنوعی: اگر صاحب خانه بخواهد، مرد فردا نخواهد آمد و خانه خالی خواهد ماند.
پاره‌های نان و لالنگ و طعام
در میان کوی یابد خاص و عام
هوش مصنوعی: در خیابان، همه‌ی افراد، چه خاص و چه عام، می‌توانند تکه‌های نان و غذا را پیدا کنند.
گاو قربانی و نانهای تنک
بر سگان و سایلان ریزد سبک
هوش مصنوعی: گاو را برای قربانی کردن انتخاب می‌کنند و نان‌های کم‌خوری را به سگ‌ها و حیوانات دیگر می‌دهند.
مرگ اسپ و استر و مرگ غلام
بد قضا گردان این مغرور خام
هوش مصنوعی: مرگ اسب و الاغ و مرگ غلامی که بدشانس است، این مغرور بی‌فکر را به نابودی می‌برد.
از زیان مال و درد آن گریخت
مال افزون کرد و خون خویش ریخت
هوش مصنوعی: شخص از ضرر مال و درد آن فرار کرد و به جای آن ثروت بیشتری کسب کرد و برای این کار جان خودش را فدای کرد.
این ریاضتهای درویشان چراست
کان بلا بر تن بقای جانهاست
هوش مصنوعی: این زجر و سختی که درویشان تحمل می‌کنند به چه دلیل است؟ چون این مشکلات برای حفظ زندگی و وجود آنها ضروری است.
تا بقای خود نیابد سالکی
چون کند تن را سقیم و هالکی
هوش مصنوعی: هرگاه سالک در مسیر خودش نتواند به بقای واقعی دست یابد، چگونه می‌تواند جسم خود را بیمار و ضعیف سازد؟
دست کی جنبد به ایثار و عمل
تا نبیند داده را جانش بدل
هوش مصنوعی: آیا کسی پیدا می‌شود که برای دیگران ایثار و تلاش کند، تا زمانی که جانش را به راحتی فدای آن کند؟
آنک بدهد بی امید سودها
آن خدایست آن خدایست آن خدا
هوش مصنوعی: آن پروردگاری که بدون هیچ امیدی به بندگانش خیر و برکت می‌دهد، همان خداست، همان خداست.
یا ولی حق که خوی حق گرفت
نور گشت و تابش مطلق گرفت
هوش مصنوعی: ای ولی حق که در مقام حقیقت نشسته‌ای، نورانی شدی و به مقام تابش مطلق دست یافته‌ای.
کو غنی است و جز او جمله فقیر
کی فقیری بی عوض گوید که گیر
هوش مصنوعی: کسی که غنی و بی‌نیاز است، فقط اوست و دیگران همه در فقر به سر می‌برند. آیا فردی که فقیر است می‌تواند بدون هیچ دلیلی چیزی بخواهد؟
تا نبیند کودکی که سیب هست
او پیاز گنده را ندهد ز دست
هوش مصنوعی: تا زمانی که کودکی سیب را نبیند، پیاز بزرگ را از دستش نمی‌دهد.
این همه بازار بهر این غرض
بر دکانها شسته بر بوی عوض
هوش مصنوعی: این همه بازار به خاطر این هدف بر سر دکان‌ها آماده و پر رونق است، به دلیل عوض و تغییرات.
صد متاع خوب عرضه می‌کنند
واندرون دل عوضها می‌تنند
هوش مصنوعی: بسیاری از کالاهای باکیفیت را به نمایش می‌گذارند، اما در دلشان به دنبال چیز دیگری هستند.
یک سلامی نشنوی ای مرد دین
که نگیرد آخرت آن آستین
هوش مصنوعی: ای مرد دین، اگر سلامی از کسی نشنوی، بدان که روز قیامت، آن آستین (کارهای نیک و حسنات) برای تو فایده‌ای نخواهد داشت.
بی طمع نشنیده‌ام از خاص و عام
من سلامی ای برادر والسلام
هوش مصنوعی: بی‌هیچ چشم‌داشتی از همه افراد، چه خاص و چه عام، تا به حال سلامی نشنیده‌ام. برادر، سلام بر تو!
جز سلام حق هین آن را بجو
خانه خانه جا بجا و کو بکو
هوش مصنوعی: به جز سلام حق، سعی کن او را در جایی پیدا کنی و به دنبال او بگردی، خانه به خانه و کوچه به کوچه.
از دهان آدمی خوش‌مشام
هم پیام حق شنودم هم سلام
هوش مصنوعی: من از صدای خوش آدمی هم پیام حق را شنیدم و هم سلام.
وین سلام باقیان بر بوی آن
من همی‌نوشم به دل خوشتر ز جان
هوش مصنوعی: من این سلام ماندگار را به یاد آن دوست گرامی می‌فرستم و این احساس را برای خودم خوش‌تر از جانم می‌دانم.
زان سلام او سلام حق شدست
کآتش اندر دودمان خود زدست
هوش مصنوعی: این سلام او به حدی خاص و با اهمیت است که اثرش به گونه‌ای است که آتش و بحران را در خانواده‌اش به وجود آورده است.
مرده است از خود شده زنده برب
زان بود اسرار حقش در دو لب
هوش مصنوعی: انسانی که از خودگذشته و به خداوند متصل شده است، در حقیقت زنده‌تر از دیگران است. رازهای الهی بر زبان او جاری می‌شود و این اسرار از عمق وجودش نشأت می‌گیرد.
مردن تن در ریاضت زندگیست
رنج این تن روح را پایندگیست
هوش مصنوعی: زندگی در سختی و تلاش برای تقویت روح است و رنج جسم، باعث ماندگاری روح می‌شود.
گوش بنهاده بد آن مرد خبیث
می‌شنود او از خروسش آن حدیث
هوش مصنوعی: آن مرد بدکار گوش خود را به صدای خروسش سپرده و داستانی را از او می‌شنود.