بخش ۱۵۸ - جواب خروس سگ را
پس خروسش گفت تن زن غم مخور
که خدا بدهد عوض زینت دگر
اسپ این خواجه سقط خواهد شدن
روز فردا سیر خور کم کن حزن
مر سگان را عید باشد مرگ اسپ
روزی وافر بود بی جهد و کسپ
اسپ را بفروخت چون بشنید مرد
پیش سگ شد آن خروسش رویزرد
روز دیگر همچنان نان را ربود
آن خروس و سگ برو لب بر گشود
کای خروس عشوهده چند این دروغ
ظالمی و کاذبی و بی فروغ
اسپ کش گفتی سقط گردد کجاست
کور اخترگوی و محرومی ز راست
گفت او را آن خروس با خبر
که سقط شد اسپ او جای دگر
اسپ را بفروخت و جست او از زیان
آن زیان انداخت او بر دیگران
لیک فردا استرش گردد سقط
مر سگان را باشد آن نعمت فقط
زود استر را فروشید آن حریص
یافت از غم وز زیان آن دم محیص
روز ثالث گفت سگ با آن خروس
ای امیر کاذبان با طبل و کوس
گفت او بفروخت استر را شتاب
گفت فردایش غلام آید مصاب
چون غلام او بمیرد نانها
بر سگ و خواهنده ریزند اقربا
این شنید و آن غلامش را فروخت
رست از خسران و رخ را بر فروخت
شکرها میکرد و شادیها که من
رستم از سه واقعه اندر زمن
تا زبان مرغ و سگ آموختم
دیدهٔ سوء القضا را دوختم
روز دیگر آن سگ محروم گفت
کای خروس ژاژخا کو طاق و جفت
بخش ۱۵۷ - قانع شدن آن طالب به تعلیم زبان مرغ خانگی و سگ و اجابت موسی علیه السلام: گفت باری نطق سگ کو بر درستبخش ۱۵۹ - خجل گشتن خروس پیش سگ به سبب دروغ شدن در آن سه وعده: چند چند آخر دروغ و مکر تو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس خروسش گفت تن زن غم مخور
که خدا بدهد عوض زینت دگر
هوش مصنوعی: خروس به زن میگوید که نگران نباشد، چون خداوند به جای این غم، نعمتی دیگری به او خواهد داد.
اسپ این خواجه سقط خواهد شدن
روز فردا سیر خور کم کن حزن
هوش مصنوعی: این خواجه قصد دارد که فردا با اسبش به سفر برود. بنابراین پیشنهاد میشود که حزن و اندوه را فراموش کند و قبل از سفر، از غذا خوردن کم کند.
مر سگان را عید باشد مرگ اسپ
روزی وافر بود بی جهد و کسپ
هوش مصنوعی: مرگ اسب به نوعی جشن سگان است، چراکه روزی فراوان و بی زحمت برای آنها فراهم میآورد.
اسپ را بفروخت چون بشنید مرد
پیش سگ شد آن خروسش رویزرد
هوش مصنوعی: وقتی مرد شنید که اسپ را فروختهاند، حالا به اندازهای ناراحت و غمگین شده که به خودی خود شبیه به یک سگ شده و مانند خروس رنگش زرد شده است.
روز دیگر همچنان نان را ربود
آن خروس و سگ برو لب بر گشود
هوش مصنوعی: در روز بعد، خروس همچنان نان را دزدید و سگ هم شروع به اعتراض کرد.
کای خروس عشوهده چند این دروغ
ظالمی و کاذبی و بی فروغ
هوش مصنوعی: ای خروس فریبنده، چقدر این دروغ بیاساس و کمتابش و ظلمانی است.
اسپ کش گفتی سقط گردد کجاست
کور اخترگوی و محرومی ز راست
هوش مصنوعی: ناامیدی و بدبینی میتواند انسان را از مسیر درست دور کند و به او تصویری نادرست از زندگی بدهد. اگر کسی فقط به چیزهای بد و منفی فکر کند، فرصتهای خوب را از دست میدهد و در نهایت در بیراههای گرفتار میشود. در زندگی، لازم است که به افقهای مثبت و روشن نگاه کنیم تا از مسیر اصلی خود منحرف نشویم.
گفت او را آن خروس با خبر
که سقط شد اسپ او جای دگر
هوش مصنوعی: آن خروس به او گفت که اسب او به جایی دیگر رفته و دیگر بازنگشته است.
اسپ را بفروخت و جست او از زیان
آن زیان انداخت او بر دیگران
هوش مصنوعی: اسپ را فروخت و از ضرر ناشی از آن کاست، و این ضرر را بر دوش دیگران گذاشت.
لیک فردا استرش گردد سقط
مر سگان را باشد آن نعمت فقط
هوش مصنوعی: اما فردا، ناراحتی و مشکلاتی برای سگها به وجود میآید و تنها آن نعمت باقی خواهد ماند.
زود استر را فروشید آن حریص
یافت از غم وز زیان آن دم محیص
هوش مصنوعی: زود اسب را فروختند و کسی که حریص بود، به خاطر غم و ضرر آن لحظه به دردسر افتاد.
روز ثالث گفت سگ با آن خروس
ای امیر کاذبان با طبل و کوس
هوش مصنوعی: سگ به آن خروس گفت: ای فرمانروای دروغگویان، با طبل و ساز خود سر و صدا میکنی.
گفت او بفروخت استر را شتاب
گفت فردایش غلام آید مصاب
هوش مصنوعی: او گفت که زود استر را فروخته است و افزود که روز بعد، غلام میآید به عنوان خریدار.
چون غلام او بمیرد نانها
بر سگ و خواهنده ریزند اقربا
هوش مصنوعی: زمانی که غلام او بمیرد، خویشاوندان نانهای خود را به سگ و افراد نیازمند میدهند.
این شنید و آن غلامش را فروخت
رست از خسران و رخ را بر فروخت
هوش مصنوعی: این شخص این خبر را شنید و غلامش را به فروش گذاشت و از ضرر نجات یافت و رنگ صورتش را عرضه کرد.
شکرها میکرد و شادیها که من
رستم از سه واقعه اندر زمن
هوش مصنوعی: او به خاطر سه واقعهای که در زندگیاش تجربه کرده، شکر و سپاسگزاری میکند و از شادیهایش میگوید.
تا زبان مرغ و سگ آموختم
دیدهٔ سوء القضا را دوختم
هوش مصنوعی: من زبان پرنده و سگ را یاد گرفتم و سپس چشمانم را به روی بدبیاریها بستم.
روز دیگر آن سگ محروم گفت
کای خروس ژاژخا کو طاق و جفت
هوش مصنوعی: روز بعد، آن سگ بیچاره گفت: "ای خروس، کجاست آن جفت و طاق تو؟"
حاشیه ها
1395/02/17 13:05
رضا
تا زبان مرغ و سگ آموختم
دیده سؤ القضا را دوختم
1402/09/01 23:12
مسعود.ب.ب
با توجه به اینکه مولانا در موارد دیگراز جمله در همین حکایت کلمه "رو"را به کار برده است،به نظر میرسد رو زِ فردا سیر خور... (برو از فردا سیر خور...)درست باشد.

مولانا