گنجور

بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشته‌ای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت

خواجه از دورش بدید و خیره ماند
از تحیر اهل آن ده را بخواند
راویهٔ ما اشتر ما هست این
پس کجا شد بندهٔ زنگی‌جبین
این یکی بدریست می‌آید ز دور
می‌زند بر نور روز از روش نور
کو غلام ما مگر سرگشته شد
یا بدو گرگی رسید و کشته شد
چون بیامد پیش گفتش کیستی
از یمن زادی و یا ترکیستی
گو غلامم را چه کردی راست گو
گر بکشتی وا نما حیلت مجو
گفت اگر کشتم بتو چون آمدم
چون به پای خود درین خون آمدم
کو غلام من بگفت اینک منم
کرد دست فضل یزدان روشنم
هی چه می‌گویی غلام من کجاست
هین نخواهی رست از من جز براست
گفت اسرار ترا با آن غلام
جمله وا گویم یکایک من تمام
زان زمانی که خریدی تو مرا
تا به اکنون باز گویم ماجرا
تا بدانی که همانم در وجود
گرچه از شبدیز من صبحی گشود
رنگ دیگر شد ولیکن جان پاک
فارغ از رنگست و از ارکان و خاک
تن‌شناسان زود ما را گم کنند
آب‌نوشان ترک مشک و خم کنند
جان‌شناسان از عددها فارغ‌اند
غرقهٔ دریای بی‌چونند و چند
جان شو و از راه جان جان را شناس
یار بینش شو نه فرزند قیاس
چون ملک با عقل یک سررشته‌اند
بهر حکمت را دو صورت گشته‌اند
آن ملک چون مرغ بال و پر گرفت
وین خرد بگذاشت پر و فر گرفت
لاجرم هر دو مناصر آمدند
هر دو خوش رو پشت همدیگر شدند
هم ملک هم عقل حق را واجدی
هر دو آدم را معین و ساجدی
نفس و شیطان بوده ز اول واحدی
بوده آدم را عدو و حاسدی
آنک آدم را بدن دید او رمید
و آنک نور مؤتمن دید او خمید
آن دو دیده‌روشنان بودند ازین
وین دو را دیده ندیده غیر طین
این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند
چون نشاید بر جهود انجیل خواند
کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در پیش کر
لیک گر در ده به گوشه یک کسست
های هویی که برآوردم بسست
مستحق شرح را سنگ و کلوخ
ناطقی گردد مشرح با رسوخ

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواجه از دورش بدید و خیره ماند
از تحیر اهل آن ده را بخواند
هوش مصنوعی: خواجه از دور او را دید و از تعجب حیران ماند. سپس اهل آن روستا را فراخواند.
راویهٔ ما اشتر ما هست این
پس کجا شد بندهٔ زنگی‌جبین
هوش مصنوعی: این بیت به این موضوع اشاره دارد که ما در حقیقت نماینده و مظهر یکدیگر هستیم، اما در عین حال به پرده‌ای از فاصله و تفاوت‌ها به یکدیگر نگاه می‌کنیم. سوالی در اینجا مطرح می‌شود که پس آن کس که برتری و مقام خاصی دارد، کجا رفته است؟ به نوعی این بیت بررسی هویت و ارتباطات انسانی را به چالش می‌کشد.
این یکی بدریست می‌آید ز دور
می‌زند بر نور روز از روش نور
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شخص یا چیزی می‌پردازد که از دور به سوی ما می‌آید و با نور روز رقابت می‌کند یا خود را به عنوان یک منبع نور جدید معرفی می‌کند. تصویرسازی آن بیان‌گر جذابیت و درخشش خاصی است که این موجود یا پدیده دارد و می‌تواند توجهات را جلب کند.
کو غلام ما مگر سرگشته شد
یا بدو گرگی رسید و کشته شد
هوش مصنوعی: آیا کسی از بندگان ما و غلامان ما گم شده است، یا این‌که به او گرگ حمله‌ور شده و جانش را گرفته است؟
چون بیامد پیش گفتش کیستی
از یمن زادی و یا ترکیستی
هوش مصنوعی: وقتی پیش او آمد، از او پرسید که تو کی هستی؟ آیا اهل یمن هستی یا اهل ترکیه؟
گو غلامم را چه کردی راست گو
گر بکشتی وا نما حیلت مجو
هوش مصنوعی: بگو ببینم با غلام من چه کردی؟ راست بگو، اگر او را کشتی، نگران حیله‌ها نباش و حقیقت را بگو.
گفت اگر کشتم بتو چون آمدم
چون به پای خود درین خون آمدم
هوش مصنوعی: گفت اگر من تو را بکشم، وقتی که آمدم، از پای خودم در این خون فرود می‌آیم.
کو غلام من بگفت اینک منم
کرد دست فضل یزدان روشنم
هوش مصنوعی: بنده‌ای که به من گفت، حالا من هستم و دست فضل خداوند، مرا روشن کرده است.
هی چه می‌گویی غلام من کجاست
هین نخواهی رست از من جز براست
هوش مصنوعی: هی! چه می‌گویی؟ بنده من کجاست؟ زود باش، نخواهی توانست از من رهایی یابی، مگر با صداقت.
گفت اسرار ترا با آن غلام
جمله وا گویم یکایک من تمام
هوش مصنوعی: من تمام رازهای تو را یکی یکی با آن غلام به زبان می‌آورم.
زان زمانی که خریدی تو مرا
تا به اکنون باز گویم ماجرا
هوش مصنوعی: از زمانی که تو مرا خریدی، تا حالا می‌خواهم داستان را برایت بازگو کنم.
تا بدانی که همانم در وجود
گرچه از شبدیز من صبحی گشود
هوش مصنوعی: برای اینکه بفهمی من همان وجود هستم، هرچند که از شبدیز (اسب سریع و تیزپایی) من صبحی تازه و نو آغاز شده است.
رنگ دیگر شد ولیکن جان پاک
فارغ از رنگست و از ارکان و خاک
هوش مصنوعی: رنگ تغییر کرد، اما روح پاک از هر رنگی و جدا از عناصر و خاک است.
تن‌شناسان زود ما را گم کنند
آب‌نوشان ترک مشک و خم کنند
هوش مصنوعی: آدم‌های خوشگذران و بی‌خیال به سرعت ما را فراموش می‌کنند، در حالی که کسانی که به فکر نوشیدنی و لذت هستند، ممکن است ما را به خاطر نیاورند و به چیزهای دیگر مشغول شوند.
جان‌شناسان از عددها فارغ‌اند
غرقهٔ دریای بی‌چونند و چند
هوش مصنوعی: عارفان و دانایان به موضوعات عددی و کمی اهمیت نمی‌دهند و در عمق بی‌نهایت وجود غرق شده‌اند.
جان شو و از راه جان جان را شناس
یار بینش شو نه فرزند قیاس
هوش مصنوعی: خود را به عمق وجودت برسان و از این طریق حقیقت و ماهیت واقعی را بشناس. از ریشه‌های ظاهری و سطحی فراتر برو و به بینش عمیق‌تر دست پیدا کن.
چون ملک با عقل یک سررشته‌اند
بهر حکمت را دو صورت گشته‌اند
هوش مصنوعی: وقتی عقل و سلطنت به هم مرتبط هستند، حکمت می‌تواند در دو نوع مختلف تجلی پیدا کند.
آن ملک چون مرغ بال و پر گرفت
وین خرد بگذاشت پر و فر گرفت
هوش مصنوعی: آن موجود، مانند پرنده‌ای که بال و پرش را می‌گشاید، از این خرد و اندیشه پایین می‌آید و از آن می‌گذرد.
لاجرم هر دو مناصر آمدند
هر دو خوش رو پشت همدیگر شدند
هوش مصنوعی: بنابراین، هر دو طرف به میدان آمدند و هر دو با چهره‌ای زیبا و جذاب، در کنار یکدیگر قرار گرفتند.
هم ملک هم عقل حق را واجدی
هر دو آدم را معین و ساجدی
هوش مصنوعی: هر دو آدم، هم صاحب قدرت و ملک‌اند و هم دارای عقل و درک، و هر کدام به نوعی، حق را کمک کرده و به آن سجده می‌کنند.
نفس و شیطان بوده ز اول واحدی
بوده آدم را عدو و حاسدی
هوش مصنوعی: از همان ابتدا، نفس و شیطان در وجود آدمی همراه بوده‌اند و هر کدام به نوعی دشمن و حسود او هستند.
آنک آدم را بدن دید او رمید
و آنک نور مؤتمن دید او خمید
هوش مصنوعی: آدم وقتی بدن مادی را دید، از آن دوری کرد و زمانی که نور الهی و حقیقت را مشاهده کرد، به آرامی تسلیم شد.
آن دو دیده‌روشنان بودند ازین
وین دو را دیده ندیده غیر طین
هوش مصنوعی: آن دو چشم روشن، فراتر از این دنیای مادی بودند و هیچ‌چیز غیر از خاک را نمی‌دیدند.
این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند
چون نشاید بر جهود انجیل خواند
هوش مصنوعی: این بیان حالتی است که مانند خر روی یخ می‌ماند و به واسطه‌ی آن نمی‌توان مفهومی از آن برداشت کرد، همان‌طور که نمی‌توان به یک یهودی انجیل خواند. به عبارت دیگر، این موضوع برای برخی افراد قابل فهم یا پذیرش نیست و تلاش برای توضیح آن بی‌فایده است.
کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در پیش کر
هوش مصنوعی: این ابیات به نوعی اشاره به دشواری‌ها و چالش‌های گفتگو درباره موضوعاتی دارد که ممکن است حساسیت‌هایی به همراه داشته باشد. به طور کلی، شاعر تأکید می‌کند که بعضی مسائل را نمی‌توان به سادگی و بی‌دقت مطرح کرد، و هرچقدر هم که بخواهیم با احتیاط و دقت بحث کنیم، ممکن است با واکنش‌های شدید روبرو شویم. از این رو، بهتر است در برخی موضوعات محتاط باشیم و پیش از بیان نظرات خود، شرایط و پیامدهای آن را در نظر بگیریم.
لیک گر در ده به گوشه یک کسست
های هویی که برآوردم بسست
هوش مصنوعی: اما اگر در دهی تنها یک نفر از من صدای ناله و هوار شنید، همچنان برآورده‌ام که صدایم بلندتر از آن است که بتوانم خاموش بمانم.
مستحق شرح را سنگ و کلوخ
ناطقی گردد مشرح با رسوخ
هوش مصنوعی: هر چیزی که شایسته توضیح و بیان باشد، حتی سنگ و کلوخ هم می‌توانند گویای رازهای عمیق و معناهای بزرگ باشند. افرادی که در درک مسائل عمیق هستند، می‌توانند از هر چیزی، حتی از ظاهری ساده، مفهوم و انسانیت بگیرند.

خوانش ها

بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشته‌ای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1392/02/02 12:05

مولانا و سعدی و عطار ووووو همه سنی هستند

1393/11/09 09:02
محمد

مولوی از شیعیان است. ایشان تقیه کردند. در زمانی که شیعیان در قلت بودند.برای توضیح به کتاب شریف روح مجرد مراجعه کنید ص 348

1393/11/09 11:02
تماشاگه راز

مولانا می فرماید :
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
این خط کشی ها را فراموش کنید مثنوی بخوانید تا با افکار این بزرگ مرد آشنا شوید و به همه عالم و مافیها عشق بورزید .
یا خق

1394/10/11 11:01

امین جان ان شاء الله خدایتعالی شما را با موالیانت حضرت عمر و مولوی محشور فرماید.

1396/02/17 22:05
مولانا

عشق همه ی خردمندان دنیا به مولانا در این است که او پیرو هیچ کیش و آیینی نیست، و نشان یک انسان خداجو ، عاشق و عالم نیز همین است. زیرا خداوند وجودی بی نهایت است، لذا بی نهایت دین برای رفتن به سوی او باید وجود داشته باشد، و در عین حال خداوند یکی است، پس همه ی ان ادیان باید جز یک دین نباشند و آن عشق است یعنی وحدت و یکی بودن با خداوند (اناالحق)؛ مولانا به هیچ وجه یک مسلمان (شیعه یا سنی)، بت پرست، صوفی، مسیحی و...نیست. مولانا در کیش یکی از بینهایت کیشی است که بسوی خداست، و آن کیشِ خود مولاناست، پیامبر این دین مولاناست و پیرو آن تنها خود اوست. همچنانکه عیسی در دین مسیحیت است و تنها مسیحی موجود در عالم فقط خود اوست. محمد پیامبر اسلام است و تنها مسلمان عالم و پیرو دینش خود اوست. علی در دین خود است و عمر نیز در دین خود؛ هیچیک از ایندو در دین محمد نیستند، "در دین عشق خودشانند با خداوند". تمام سخن مولانا این است که این نکته را بفهمیم، و در واقع آنچه را که شمس برای مولانا روشن ساخت همین بود، اینکه اگر عاشق خداوندی پس چرا همچون عیسی و موسی و محمد و... پیامبر و تنها پیرو مذهب عشق خود نمی شوی.
بقول خواجوی کرمانی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند/گفتم حدیث مستان سری بود خدایی
یعنی خدا از خواجو پرسید که بگو ببینم تو در کدام یک از کیش ها هستی؛ خواجو جواب میدهد که حدیث کیش من، مستی خویش با توست که چون فقط خود پیرو آنم، پس سری است که هرگز کسی در نخواهد یافت. همچنانکه ما هرگز عشق مولانا را نخواهیم شناخت چون پیرو دین او نیستیم و نمیتوانیم باشیم؛ هر یک از ما پیامبر دین خود و منحصراً تنها پیرو آنیم.
مولانا در همین داستان، عدم درک این بیان را از سوی تن شناسان و گمراهان؛ یعنی همان پیروان ادیان و نیز بی خدایان (کلا"، بی عشقان)؛ به مانند خری که بر یخ بماند تشبیه میکند که هرگز ذره ای در جهت موافق یا مخالف این بیان نمیتوانند حرکت کنند. یعنی اگر موافق مولانا باشند مخالف اویند، و اگر مخالف مولانا باشند موافق او، و خود هرگز این را درک نخواهند کرد. از اینرو ست که مولانا در ادامه میگوید:

این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند

چون نشاید بر جهود انجیل خواند

کی توان با شیعه گفتن از عمر

کی توان بربط زدن در پیش کر


مولانا فقط عاشق خداست، او نه عاشق گل است، نه خود، نه اسلام، نه علی نه عمر، نه شمس و....چون همه ی اینها مظاهر است. مولانا نیست شده، در عشق....، مولانا برای همیشه مرده، از ازل تا ابد.وسلام

1396/04/09 00:07
محمد رضا

از جناب مولوی و آقا یوسف بابت اظهار لطفی که به ما شیعیان داشتند تشکر می کنم و در جوابشون فقط اینو میگم : سلاما .

1396/07/05 08:10
Shaaho ¦ C.S.I

سلام بر شما.
مولوی گرچه صوفی مسلک بوده است، ولی بی شک تقیّه باز هم نبوده است، چون مدح کردن یا نکردن صحابه و خلفاء هیچ جرم و عقوبتی ندارد که مولوی از ترسِ مردمان آنزمان نفاق ورزیده باشد.
امّا دوست گرامی "امین کیخا" سخن نامعقولی گفته اند و این درست نیست که هر کس با هر آئین و عقیده ای که باشد بخواهد راه خدا شناسی پیش گیرد.
برخی هستند که با لذّات جنسی می خواهند راه خدای را بروند، چنانکه هندوها آلت تناسلی را تقدیس می دارند، آیا می توان گفت اینان راه خدای را می جویند و می پویند؟
پس این اعتقاد بی شک پاسخگو نیست و راه به انحراف و گمراهی می برد، راه خداوند یکیست و شعوبات دیگر آن که آخوندان و یا صوفی گرایان و خرافه جویان بر مسیر مستقیم نیل به سعادت وارد می سازند، بی شک راه به بیغوله و ناکجا آباد می برد.
در قرآن آمده که:
ومن یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی ویتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولی ونصله جهنم وساءت مصیرا ﴿115﴾ -نساء-
کسی که با پیغمبر دشمنانگی کند، بعد از آن که (راه) هدایت (از راه ضلالت برای او) روشن شده است، و (راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که (به دوزخ منتهی می‌شود و) دوستش داشته است رهنمود می‌گردانیم (و با همان کافرانی همدم می‌نمائیم که ایشان را به دوستی گرفته است) و به دوزخش داخل می‌گردانیم، و دوزخ چه بد جایگاهی است!
شما فرمودید که مسلمان یا غیرمسلمان، قرآن می گوید: ولا تموتن إلا وأنتم مسلمون؛ نمیرید جز اینکه مسلمان باشید.
سپس از مهر و محبّت سخن گفتید و این خیلی خوب است و مهر و دوست داشتن نزد عقلاء و خِردمندان از اساسی ترین ندای دعوی بسوی معنویات می باشد و کسانی که از عطوفت و رحم و مهربانی بی بهره اند، براستی که حظی از دین نبرده اند، چون اساس دین بر پایه ی اخلاق و عقیده است و هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند.
از طرفی تمام صفات انسانی محدود به مهر و محبت نمی شود، بلکه مفهوم آن فراتر از معنای لفظی آن است که دین همه ی آنرا نزد خود جمع نموده و مصدر تمام نیکی هاست.
"امین کیخا"ی بزرگوار اینکه اگر مخیلاً شما اعتقادی بسان اعتقاد مسلمانان ندارید، قضیّه ای جداست، لکن به شما پیشنهاد می کنم که به آثار استاد فرزانه مصطفی حسینی طباطبایی و مفکّر اسلامی محمّد قطب و شاعر نامدار معاصر اقبال لاهوری و اندیشمندی که با افکارش جهان را روشن ساخت یعنی أبو الحسن ندوی مراجعه کنید و اسلام و اخلاق و عرفان را با دیدی بازتر و از نمایی روشنتر ببینید تا لختی از این جو آخوندی و خفقان اندیشه و ظلمت باوری رهائی یابید، چون بواقع مسئول تمام جامد اندیشیها و از طرفی فرار مغزها را به سبب وجود بدیُمنِ همین آخوندان و معمّمینِ زهدنما می دانم.
نام شخصیتهای فوق الذّکر را در سایت زیر Search بفرمائید:
پیوند به وبگاه بیرونی
همچنین توصیه می کنم که کتاب "Man The Unknown" اثر آلکسیس کارل را نیز دریافت داشته و مطالعه کنید.
برای شما کامیابی و عاقبت بخیری و سلامت جسم و جان می طلبم، بدرود.

1396/12/10 01:03
محمد رضا

جناب شاهو
به نظر بنده اگر کسی قصد بیان اعتقاداتش رو داره بهتره که با صداقت و با استدلال و منطق بیان کنه .
اینکه مدام از کلمه ی آخوند که این روزها بار سیاسی هم دارد استفاده کنیم و با ژست یک اوپوزوسیون خسته از خفقان و ظلم و نگران از فرار مغزها ، یک طرف را زهد نما و خرافه جو و افراد هم فکر خود را متفکرانی که جهانی را روشن ساخته اند !!! معرفی کنیم کار شایسته ای نیست .

1397/01/29 06:03
انتظار

بنده هم با محمدرضای عزیز کاملا موافقم

ضمن سپاس فراوان از مسئولان محترم گنجور
شعر و ادب موجب صفای دل و جان آدمی است و سایت گنجور این بستر رو به خوبی فراهم می کنه .
اصولا این جا جای بحث وجدل سیاسی نیست .
لطفا حداقل بذارید مردم ، اینجا با یک فراغ بال و آرامش و بدون هیچ دغدغه ای دل و جان خودشون رو با قند پارسی جلا بدن .
آقای شاهوی محترم اطلاع رسانی و ارجاع دادن به منابع معتبر و مفید و موثر خوبه .
ولی اینجا جای عقده گشایی ، جو سازی ، تهمت پراکنی و سیاسی بازی نیست .
لطفا فضای معطر شعر و ادب پارسی رو به گند نکشید .
با سپاس فراوان و آرزوی کامیابی روز افزون برای همه دوستان

1398/10/04 01:01
جهانگیر تجددی

با سلام
نوشته های دوست عزیزی که با نام مولانا نظر گذاشتند ؛
به نظر بنده صحیح و نزدیکتر است
.
گفته های مولانا ارزشمند تر و پر مغذ تر از صورت آن است ، آنچنان که خود می سرآید :
《صورتی بنشینده گشتی ترجمان
بی‌خبر از گفت خود چون طوطیان》
.
"باآنکه شخصا نه با افکار بنیادین و آثار افکار شیعیان موافقم ونه با اهل سنت"
در اینجا اگر بدون ارزش گزاری مذهبی به شعر نگاه کنیم در میابیم که هدف مولانا ؛
نه ارزشمند کردن ونه بی ارزش کردن"شیعه" است ، و نه "عمر"
بلکه درک نکردن این دو به وسیله یکدیگر است ، مانند رابطه "جهود"و "انجیل" یا "بربط" و "کر"
...
جهانگیر تجددی
...

1399/03/15 16:06
مفسر

در نسخه ای این را دیدم:
کی توان از شیعه گفتن با عمر
کی توان بربط زدن در پیش کر

1400/02/24 00:04
احسان

این شعر نشان میده که اختلاف شیعه و سنی.خیلی قدیمی تر از دوره صفویه است که خیلیها با این حرف دارن خودشونو خفه میکنن

1402/12/23 21:02
پــــــیـــر خـــــرابــــــاتـــــ

در اینکه مولانا حافظ سعدی عمر خیام و....... ی مسلمان سنی بوده ک هیچ شکی نیست ولی خندم میگیره از بی دین ها و شیعه ها  و......  ک میخان هر کدوم طرز فکر خودشونو یا راه و عقیده خودشونو با شعرا یکی بدونن ولی ولی ی نکته ظریف اینجاست با اینکه خودم سنی با تعصبم و دو اتیشه اما میگم ک مهم سنی بودن یا مسلمان بودن نیست عزیز من(البته ک بهترین راه رسیدن به خدا اسلام هست) مهم اینه چقدر  عاشق باشی در این معرکه

یا حق

1403/01/09 00:04
کوروش

هم ملک هم عقل حق را واجدی

 

هر دو آدم را معین و ساجدی

 

تفسیر لطفا

 

 

 

1404/09/24 20:11
بردیا بلند

این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند
چون نشاید بر جهود انجیل خواند

کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در پیش کر

اگر تنها به بیت دوم این دو بیت نگاه کنیم، این گونه به نظر می‌آید که مولانا قصد توهین به شیعیان را دارد و صحبت با آنها دربارهٔ فضائل منتسب به عمر بن خطاب را همچون ساز زدن در پیش ناشنوایان بیهوده دانسته است؛ ولی با نظر به بیت قبل این مطلب روشن می‌شود که منظور تشبیه «شیعه و عمر» به «کر و بربط» نیست؛ بلکه «جهود و انجیل» و «شیعه و عمر» و «کر و بربط» همگی جداگانه به کسانی که سخن مولانا را نمی‌فهمند تشبیه شده اند.
بنابراین این بیت به طور کلی ناسازگاری شیعه با صحبت از فضائل منتسب به عمر را بیان می‌کند و نباید توهین تلقی شود، گرچه خالی از طعن نیست.