بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشتهای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشتهای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
مولانا و سعدی و عطار ووووو همه سنی هستند
مولوی از شیعیان است. ایشان تقیه کردند. در زمانی که شیعیان در قلت بودند.برای توضیح به کتاب شریف روح مجرد مراجعه کنید ص 348
مولانا می فرماید :
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
این خط کشی ها را فراموش کنید مثنوی بخوانید تا با افکار این بزرگ مرد آشنا شوید و به همه عالم و مافیها عشق بورزید .
یا خق
امین جان ان شاء الله خدایتعالی شما را با موالیانت حضرت عمر و مولوی محشور فرماید.
عشق همه ی خردمندان دنیا به مولانا در این است که او پیرو هیچ کیش و آیینی نیست، و نشان یک انسان خداجو ، عاشق و عالم نیز همین است. زیرا خداوند وجودی بی نهایت است، لذا بی نهایت دین برای رفتن به سوی او باید وجود داشته باشد، و در عین حال خداوند یکی است، پس همه ی ان ادیان باید جز یک دین نباشند و آن عشق است یعنی وحدت و یکی بودن با خداوند (اناالحق)؛ مولانا به هیچ وجه یک مسلمان (شیعه یا سنی)، بت پرست، صوفی، مسیحی و...نیست. مولانا در کیش یکی از بینهایت کیشی است که بسوی خداست، و آن کیشِ خود مولاناست، پیامبر این دین مولاناست و پیرو آن تنها خود اوست. همچنانکه عیسی در دین مسیحیت است و تنها مسیحی موجود در عالم فقط خود اوست. محمد پیامبر اسلام است و تنها مسلمان عالم و پیرو دینش خود اوست. علی در دین خود است و عمر نیز در دین خود؛ هیچیک از ایندو در دین محمد نیستند، "در دین عشق خودشانند با خداوند". تمام سخن مولانا این است که این نکته را بفهمیم، و در واقع آنچه را که شمس برای مولانا روشن ساخت همین بود، اینکه اگر عاشق خداوندی پس چرا همچون عیسی و موسی و محمد و... پیامبر و تنها پیرو مذهب عشق خود نمی شوی.
بقول خواجوی کرمانی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند/گفتم حدیث مستان سری بود خدایی
یعنی خدا از خواجو پرسید که بگو ببینم تو در کدام یک از کیش ها هستی؛ خواجو جواب میدهد که حدیث کیش من، مستی خویش با توست که چون فقط خود پیرو آنم، پس سری است که هرگز کسی در نخواهد یافت. همچنانکه ما هرگز عشق مولانا را نخواهیم شناخت چون پیرو دین او نیستیم و نمیتوانیم باشیم؛ هر یک از ما پیامبر دین خود و منحصراً تنها پیرو آنیم.
مولانا در همین داستان، عدم درک این بیان را از سوی تن شناسان و گمراهان؛ یعنی همان پیروان ادیان و نیز بی خدایان (کلا"، بی عشقان)؛ به مانند خری که بر یخ بماند تشبیه میکند که هرگز ذره ای در جهت موافق یا مخالف این بیان نمیتوانند حرکت کنند. یعنی اگر موافق مولانا باشند مخالف اویند، و اگر مخالف مولانا باشند موافق او، و خود هرگز این را درک نخواهند کرد. از اینرو ست که مولانا در ادامه میگوید:
این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند
چون نشاید بر جهود انجیل خواند
کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در پیش کر
مولانا فقط عاشق خداست، او نه عاشق گل است، نه خود، نه اسلام، نه علی نه عمر، نه شمس و....چون همه ی اینها مظاهر است. مولانا نیست شده، در عشق....، مولانا برای همیشه مرده، از ازل تا ابد.وسلام
از جناب مولوی و آقا یوسف بابت اظهار لطفی که به ما شیعیان داشتند تشکر می کنم و در جوابشون فقط اینو میگم : سلاما .
سلام بر شما.
مولوی گرچه صوفی مسلک بوده است، ولی بی شک تقیّه باز هم نبوده است، چون مدح کردن یا نکردن صحابه و خلفاء هیچ جرم و عقوبتی ندارد که مولوی از ترسِ مردمان آنزمان نفاق ورزیده باشد.
امّا دوست گرامی "امین کیخا" سخن نامعقولی گفته اند و این درست نیست که هر کس با هر آئین و عقیده ای که باشد بخواهد راه خدا شناسی پیش گیرد.
برخی هستند که با لذّات جنسی می خواهند راه خدای را بروند، چنانکه هندوها آلت تناسلی را تقدیس می دارند، آیا می توان گفت اینان راه خدای را می جویند و می پویند؟
پس این اعتقاد بی شک پاسخگو نیست و راه به انحراف و گمراهی می برد، راه خداوند یکیست و شعوبات دیگر آن که آخوندان و یا صوفی گرایان و خرافه جویان بر مسیر مستقیم نیل به سعادت وارد می سازند، بی شک راه به بیغوله و ناکجا آباد می برد.
در قرآن آمده که:
ومن یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی ویتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولی ونصله جهنم وساءت مصیرا ﴿115﴾ -نساء-
کسی که با پیغمبر دشمنانگی کند، بعد از آن که (راه) هدایت (از راه ضلالت برای او) روشن شده است، و (راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که (به دوزخ منتهی میشود و) دوستش داشته است رهنمود میگردانیم (و با همان کافرانی همدم مینمائیم که ایشان را به دوستی گرفته است) و به دوزخش داخل میگردانیم، و دوزخ چه بد جایگاهی است!
شما فرمودید که مسلمان یا غیرمسلمان، قرآن می گوید: ولا تموتن إلا وأنتم مسلمون؛ نمیرید جز اینکه مسلمان باشید.
سپس از مهر و محبّت سخن گفتید و این خیلی خوب است و مهر و دوست داشتن نزد عقلاء و خِردمندان از اساسی ترین ندای دعوی بسوی معنویات می باشد و کسانی که از عطوفت و رحم و مهربانی بی بهره اند، براستی که حظی از دین نبرده اند، چون اساس دین بر پایه ی اخلاق و عقیده است و هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند.
از طرفی تمام صفات انسانی محدود به مهر و محبت نمی شود، بلکه مفهوم آن فراتر از معنای لفظی آن است که دین همه ی آنرا نزد خود جمع نموده و مصدر تمام نیکی هاست.
"امین کیخا"ی بزرگوار اینکه اگر مخیلاً شما اعتقادی بسان اعتقاد مسلمانان ندارید، قضیّه ای جداست، لکن به شما پیشنهاد می کنم که به آثار استاد فرزانه مصطفی حسینی طباطبایی و مفکّر اسلامی محمّد قطب و شاعر نامدار معاصر اقبال لاهوری و اندیشمندی که با افکارش جهان را روشن ساخت یعنی أبو الحسن ندوی مراجعه کنید و اسلام و اخلاق و عرفان را با دیدی بازتر و از نمایی روشنتر ببینید تا لختی از این جو آخوندی و خفقان اندیشه و ظلمت باوری رهائی یابید، چون بواقع مسئول تمام جامد اندیشیها و از طرفی فرار مغزها را به سبب وجود بدیُمنِ همین آخوندان و معمّمینِ زهدنما می دانم.
نام شخصیتهای فوق الذّکر را در سایت زیر Search بفرمائید:
پیوند به وبگاه بیرونی
همچنین توصیه می کنم که کتاب "Man The Unknown" اثر آلکسیس کارل را نیز دریافت داشته و مطالعه کنید.
برای شما کامیابی و عاقبت بخیری و سلامت جسم و جان می طلبم، بدرود.
جناب شاهو
به نظر بنده اگر کسی قصد بیان اعتقاداتش رو داره بهتره که با صداقت و با استدلال و منطق بیان کنه .
اینکه مدام از کلمه ی آخوند که این روزها بار سیاسی هم دارد استفاده کنیم و با ژست یک اوپوزوسیون خسته از خفقان و ظلم و نگران از فرار مغزها ، یک طرف را زهد نما و خرافه جو و افراد هم فکر خود را متفکرانی که جهانی را روشن ساخته اند !!! معرفی کنیم کار شایسته ای نیست .
بنده هم با محمدرضای عزیز کاملا موافقم
ضمن سپاس فراوان از مسئولان محترم گنجور
شعر و ادب موجب صفای دل و جان آدمی است و سایت گنجور این بستر رو به خوبی فراهم می کنه .
اصولا این جا جای بحث وجدل سیاسی نیست .
لطفا حداقل بذارید مردم ، اینجا با یک فراغ بال و آرامش و بدون هیچ دغدغه ای دل و جان خودشون رو با قند پارسی جلا بدن .
آقای شاهوی محترم اطلاع رسانی و ارجاع دادن به منابع معتبر و مفید و موثر خوبه .
ولی اینجا جای عقده گشایی ، جو سازی ، تهمت پراکنی و سیاسی بازی نیست .
لطفا فضای معطر شعر و ادب پارسی رو به گند نکشید .
با سپاس فراوان و آرزوی کامیابی روز افزون برای همه دوستان
با سلام
نوشته های دوست عزیزی که با نام مولانا نظر گذاشتند ؛
به نظر بنده صحیح و نزدیکتر است
.
گفته های مولانا ارزشمند تر و پر مغذ تر از صورت آن است ، آنچنان که خود می سرآید :
《صورتی بنشینده گشتی ترجمان
بیخبر از گفت خود چون طوطیان》
.
"باآنکه شخصا نه با افکار بنیادین و آثار افکار شیعیان موافقم ونه با اهل سنت"
در اینجا اگر بدون ارزش گزاری مذهبی به شعر نگاه کنیم در میابیم که هدف مولانا ؛
نه ارزشمند کردن ونه بی ارزش کردن"شیعه" است ، و نه "عمر"
بلکه درک نکردن این دو به وسیله یکدیگر است ، مانند رابطه "جهود"و "انجیل" یا "بربط" و "کر"
...
جهانگیر تجددی
...
در نسخه ای این را دیدم:
کی توان از شیعه گفتن با عمر
کی توان بربط زدن در پیش کر
این شعر نشان میده که اختلاف شیعه و سنی.خیلی قدیمی تر از دوره صفویه است که خیلیها با این حرف دارن خودشونو خفه میکنن
در اینکه مولانا حافظ سعدی عمر خیام و....... ی مسلمان سنی بوده ک هیچ شکی نیست ولی خندم میگیره از بی دین ها و شیعه ها و...... ک میخان هر کدوم طرز فکر خودشونو یا راه و عقیده خودشونو با شعرا یکی بدونن ولی ولی ی نکته ظریف اینجاست با اینکه خودم سنی با تعصبم و دو اتیشه اما میگم ک مهم سنی بودن یا مسلمان بودن نیست عزیز من(البته ک بهترین راه رسیدن به خدا اسلام هست) مهم اینه چقدر عاشق باشی در این معرکه
یا حق
هم ملک هم عقل حق را واجدی
هر دو آدم را معین و ساجدی
تفسیر لطفا
این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند
چون نشاید بر جهود انجیل خواند
کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در پیش کر
اگر تنها به بیت دوم این دو بیت نگاه کنیم، این گونه به نظر میآید که مولانا قصد توهین به شیعیان را دارد و صحبت با آنها دربارهٔ فضائل منتسب به عمر بن خطاب را همچون ساز زدن در پیش ناشنوایان بیهوده دانسته است؛ ولی با نظر به بیت قبل این مطلب روشن میشود که منظور تشبیه «شیعه و عمر» به «کر و بربط» نیست؛ بلکه «جهود و انجیل» و «شیعه و عمر» و «کر و بربط» همگی جداگانه به کسانی که سخن مولانا را نمیفهمند تشبیه شده اند.
بنابراین این بیت به طور کلی ناسازگاری شیعه با صحبت از فضائل منتسب به عمر را بیان میکند و نباید توهین تلقی شود، گرچه خالی از طعن نیست.

مولانا