گنجور

بخش ۱۴۱ - قصه عشق صوفی بر سفرهٔ تهی

صوفیی بر میخ روزی سفره دید
چرخ می‌زد جامه‌ها را می‌درید
بانگ می‌زد نک نوای بی‌نوا
قحطها و دردها را نک دوا
چونک دود و شور او بسیار شد
هر که صوفی بود با او یار شد
کخ‌کخی و های و هویی می‌زدند
تای چندی مست و بی‌خود می‌شدند
بوالفضولی گفت صوفی را که چیست
سفره‌ای آویخته وز نان تهیست
گفت رو رو نقش بی‌معنیستی
تو بجو هستی که عاشق نیستی
عشق نان بی نان غذای عاشق است
بند هستی نیست هر کو صادقست
عاشقان را کار نبود با وجود
عاشقان را هست بی سرمایه سود
بال نه و گرد عالم می‌پرند
دست نه و گو ز میدان می‌برند
آن فقیری کو ز معنی بوی یافت
دست ببریده همی زنبیل بافت
عاشقان اندر عدم خیمه زدند
چون عدم یک‌رنگ و نفس واحدند
شیرخواره کی شناسد ذوق لوت
مر پری را بوی باشد لوت و پوت
آدمی کی بو برد از بوی او
چونک خوی اوست ضد خوی او
یابد از بو آن پری بوی‌کش
تو نیابی آن ز صد من لوت خوش
پیش قبطی خون بود آن آب نیل
آب باشد پیش سبطی جمیل
جاده باشد بحر ز اسرائیلیان
غرقه گه باشد ز فرعون عوان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صوفیی بر میخ روزی سفره دید
چرخ می‌زد جامه‌ها را می‌درید
هوش مصنوعی: یک صوفی در یک روز سفره‌ای را مشاهده کرد که در آن چرخ به دور می‌چرخید و لباس‌ها را پاره می‌کرد.
بانگ می‌زد نک نوای بی‌نوا
قحطها و دردها را نک دوا
هوش مصنوعی: صدای موسیقی و آواز از کسی به گوش می‌رسد که به شدت در رنج و مشکلاتی جدی به سر می‌برد، ولی هیچ‌گونه درمان و راه حلی برای این دردها وجود ندارد.
چونک دود و شور او بسیار شد
هر که صوفی بود با او یار شد
هوش مصنوعی: وقتی که شور و هیجان او به شدت افزایش یافت، هر کسی که صوفی و عارف بود به او پیوست و در کنار او قرار گرفت.
کخ‌کخی و های و هویی می‌زدند
تای چندی مست و بی‌خود می‌شدند
هوش مصنوعی: آن‌ها به خوبی و شادی آواز می‌خواندند و از خوشحالی و شوق نمی‌دانستند چه می‌کنند و مدتی تحت تأثیر این حال و هوا قرار می‌گرفتند.
بوالفضولی گفت صوفی را که چیست
سفره‌ای آویخته وز نان تهیست
هوش مصنوعی: بوالفضولی به صوفی گفت که چرا سفره‌ای آماده کرده‌اید در حالی که هیچ نانی بر روی آن نیست.
گفت رو رو نقش بی‌معنیستی
تو بجو هستی که عاشق نیستی
هوش مصنوعی: به این موضوع اشاره می‌کند که به جستجوی تصاویری بی‌معنی پرداخته‌ای، در حالی که وجود واقعی تو بر پایه عشق و احساسات است. اگر عاشق نبودی، نمی‌توانستی به درستی به خود و زندگی‌ات بپردازی.
عشق نان بی نان غذای عاشق است
بند هستی نیست هر کو صادقست
هوش مصنوعی: عشق برای عاشق مانند غذایی است که بدون نان نمی‌تواند کامل باشد. عشق، عمیق‌تر از دنیای مادی است و تنها افرادی که صادق و راستگو هستند، می‌توانند آن را درک کنند و به آن دست پیدا کنند.
عاشقان را کار نبود با وجود
عاشقان را هست بی سرمایه سود
هوش مصنوعی: عاشقان به خودی خود نیازی به چیزی ندارند و عشق آن‌ها را به زندگی و بهره‌مندی از زیبایی‌ها رهنمون می‌شود، حتی اگر هیچ مالی نداشته باشند.
بال نه و گرد عالم می‌پرند
دست نه و گو ز میدان می‌برند
هوش مصنوعی: پرندگان در آسمان در حال پرواز هستند و به آزادی در میدان گسترده‌ای حرکت می‌کنند. در عوض، انگار که کسی دستش را به سمت آنها دراز کرده و می‌خواهد آنها را به تسخیر درآورد.
آن فقیری کو ز معنی بوی یافت
دست ببریده همی زنبیل بافت
هوش مصنوعی: فقیر و نیازمندی که از درک و فهم عمیق برخوردار است، حتی اگر دستش آسیب دیده باشد، هنوز هم به کار و تلاش ادامه می‌دهد و بافتن سبد را رها نمی‌کند.
عاشقان اندر عدم خیمه زدند
چون عدم یک‌رنگ و نفس واحدند
هوش مصنوعی: عاشقان در وجود نداشتن، خوابگاهی برپا کرده‌اند، زیرا که عدم، یک‌دست و همگی دارای نفس واحدی هستند.
شیرخواره کی شناسد ذوق لوت
مر پری را بوی باشد لوت و پوت
هوش مصنوعی: کودک شیرخوار چگونه می‌تواند زیبایی و لطافت پری را درک کند، وقتی تنها بوی لوت و پاهای او را حس می‌کند؟
آدمی کی بو برد از بوی او
چونک خوی اوست ضد خوی او
هوش مصنوعی: انسان چگونه می‌تواند بوی او را حس کند در حالی که ذات او مخالف ذات خداوند است؟
یابد از بو آن پری بوی‌کش
تو نیابی آن ز صد من لوت خوش
هوش مصنوعی: اگر تو نمی‌توانی از بوی آن پری راحتی و خوشحالی را حس کنی، پس هرگز نخواهی توانست از صد من لوت خوشبویی که دارد، بهره‌مند شوی.
پیش قبطی خون بود آن آب نیل
آب باشد پیش سبطی جمیل
هوش مصنوعی: در نزد قبطی‌ها، آب نیل جنس و خونی متفاوت دارد، اما برای سبطی‌ها، آن آب زیبا و ارزشمند است.
جاده باشد بحر ز اسرائیلیان
غرقه گه باشد ز فرعون عوان
هوش مصنوعی: جاده‌ای وجود دارد که گاهی به مانند دریا برای بنی‌اسرائیل تبدیل می‌شود و گاهی هم در چنگال فرعون غرق می‌گردد.

حاشیه ها

1395/02/16 15:05
رضا

آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست