بخش ۱۲۵ - جواب گفتن انبیا طعن ایشان را و مثل زدن ایشان را
ای دریغا که دوا در رنجتان
گشت زهر قهر جان آهنجتان
ظلمت افزود این چراغ آن چشم را
چون خدا بگماشت پردهٔ خشم را
چه رئیسی جست خواهیم از شما
که ریاستمان فزونست از سما
چه شرف یابد ز کشتی بحر در
خاصه کشتیی ز سرگین گشته پر
ای دریغ آن دیدهٔ کور و کبود
آفتابی اندرو ذره نمود
ز آدمی که بود بی مثل و ندید
دیده ابلیس جز طینی ندید
چشم دیوانه بهارش دی نمود
زان طرف جنبید کو را خانه بود
ای بسا دولت که آید گاه گاه
پیش بیدولت بگردد او ز راه
ای بسا معشوق کاید ناشناخت
پیش بدبختی نداند عشق باخت
این غلطده دیده را حرمان ماست
وین مقلب قلب را سؤ القضاست
چون بت سنگین شما را قبله شد
لعنت و کوری شما را ظله شد
چون بشاید سنگتان انباز حق
چون نشاید عقل و جان همراز حق
پشهٔ مرده هما را شد شریک
چون نشاید زنده همراز ملیک
یا مگر مرده تراشیدهٔ شماست
پشهٔ زنده تراشیدهٔ خداست
عاشق خویشید و صنعتکرد خویش
دم ماران را سر مارست کیش
نه در آن دم دولتی و نعمتی
نه در آن سر راحتی و لذتی
گرد سر گردان بود آن دم مار
لایقاند و درخورند آن هر دو یار
آنچنان گوید حکیم غزنوی
در الهینامه گر خوش بشنوی
کم فضولی کن تو در حکم قدر
درخور آمد شخص خر با گوش خر
شد مناسب عضوها و ابدانها
شد مناسب وصفها با جانها
وصف هر جانی تناسب باشدش
بی گمان با جان که حق بتراشدش
چون صفت با جان قرین کردست او
پس مناسب دانش همچون چشم و رو
شد مناسب وصفها در خوب و زشت
شد مناسب حرفها که حق نبشت
دیده و دل هست بین اصبعین
چون قلم در دست کاتب ای حسین
اصبع لطفست و قهر و در میان
کلک دل با قبض و بسطی زین بنان
ای قلم بنگر گر اجلالیستی
که میان اصبعین کیستی
جمله قصد و جنبشت زین اصبعست
فرق تو بر چار راه مجمعست
این حروف حالهات از نسخ اوست
عزم و فسخت هم ز عزم و فسخ اوست
جز نیاز و جز تضرع راه نیست
زین تقلب هر قلم آگاه نیست
این قلم داند ولی بر قدر خود
قدر خود پیدا کند در نیک و بد
آنچ در خرگوش و پیل آویختند
تا ازل را با حیل آمیختند
بخش ۱۲۴ - حکایت خرگوشان کی خرگوشی راپیش پیل فرستادند کی بگو کی من رسول ماه آسمانم پیش تو کی ازین چشمه آب حذر کن چنانک در کتاب کلیله تمام گفته است: این بدان ماند که خرگوشی بگفتبخش ۱۲۶ - بیان آنک هر کس را نرسد مثل آوردن خاصه در کار الهی: کی رسدتان این مثلها ساختن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دریغا که دوا در رنجتان
گشت زهر قهر جان آهنجتان
هوش مصنوعی: ای وای که درمان دردهای شما تبدیل به زهر خشم و کینهتان شده است.
ظلمت افزود این چراغ آن چشم را
چون خدا بگماشت پردهٔ خشم را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تاریکی و ظلمت به دلیل وجود این چراغ، چشم را بیشتر میکند و مانند آن است که خدا پردهای از خشم در برابر آن قرار داده است. بدین ترتیب، روشنایی چراغ به جای روشنی و روشنگری، باعث افزایش تیرگی و غضب میشود.
چه رئیسی جست خواهیم از شما
که ریاستمان فزونست از سما
هوش مصنوعی: چه رئیسی از شما خواهیم خواست، در حالی که ریاست ما از آسمان بالاتر است.
چه شرف یابد ز کشتی بحر در
خاصه کشتیی ز سرگین گشته پر
هوش مصنوعی: از کشتیای که در دریا شناور است، چه افتخاری به دست میآید، وقتی که آن کشتی به کثافت آکنده شده است.
ای دریغ آن دیدهٔ کور و کبود
آفتابی اندرو ذره نمود
هوش مصنوعی: ای کاش چشمی داشتم که توانایی دیدن داشت تا تابش آفتاب را که در آنجا نمایان است، بتوانم ببینم.
ز آدمی که بود بی مثل و ندید
دیده ابلیس جز طینی ندید
هوش مصنوعی: انسانی که بینظیر و بیهمتاست، ابلیس نمیتواند جز خاک و پستی او را ببیند.
چشم دیوانه بهارش دی نمود
زان طرف جنبید کو را خانه بود
هوش مصنوعی: چشم دیوانه بهار را نشان داد و از آن سو حرکتی به وجود آمد، آن شخص که صاحب خانه بود.
ای بسا دولت که آید گاه گاه
پیش بیدولت بگردد او ز راه
هوش مصنوعی: بسیاری از خوشبختیها ممکن است به طور ناگهانی و در مواقعی که انتظارش را نداریم، سراغ ما بیایند، اما این خوشبختیها ممکن است به همان سرعت هم از بین بروند.
ای بسا معشوق کاید ناشناخت
پیش بدبختی نداند عشق باخت
هوش مصنوعی: بسیاری از معشوقها هستند که ناشناخته باقی میمانند و انسانهای بدبخت نمیدانند که عشق چگونه میتواند زندگیشان را تحت تأثیر قرار دهد.
این غلطده دیده را حرمان ماست
وین مقلب قلب را سؤ القضاست
هوش مصنوعی: این که دیده ما از خوشیها خالی است، حسرت ما را بیشتر میکند و دل ما نیز به بدیها دچار شده است.
چون بت سنگین شما را قبله شد
لعنت و کوری شما را ظله شد
هوش مصنوعی: وقتی که بت سنگین شما (که نماد پرستش میشود) سمت قبله قرار گرفت، لعنت و نابینایی شما به سایهتان تبدیل شد.
چون بشاید سنگتان انباز حق
چون نشاید عقل و جان همراز حق
هوش مصنوعی: وقتی که درستی و حقیقت به گونهای نمایان شود که سنگها نیز شریک حق باشند، دیگر عقل و جان نمیتوانند با حق همراز باشند.
پشهٔ مرده هما را شد شریک
چون نشاید زنده همراز ملیک
هوش مصنوعی: پشه مرده کنار هما (پرندهای با شکوه) قرار گرفت، چون هیچگاه نباید موجود زندهای با یک ملک (موجود بزرگ و قدرتمند) همنشین شود.
یا مگر مرده تراشیدهٔ شماست
پشهٔ زنده تراشیدهٔ خداست
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که پشهای که زنده است، از دست ساختهشده به شکل مرده شما باشد؟
عاشق خویشید و صنعتکرد خویش
دم ماران را سر مارست کیش
هوش مصنوعی: شما به عشق خود آشنا هستید و خود را به خوبی تربیت کردهاید. اگر بخواهید به نوعی عمل کنید، باید به دقت مراقب باشید، زیرا زیان و خطر در کمین است.
نه در آن دم دولتی و نعمتی
نه در آن سر راحتی و لذتی
هوش مصنوعی: نه در آن لحظه چیزی از خوشی و نعمت وجود دارد و نه در آنجا آرامش و لذتی احساس میشود.
گرد سر گردان بود آن دم مار
لایقاند و درخورند آن هر دو یار
هوش مصنوعی: در آن لحظه، مار در حال پیچوتاب خوردن بود و هر دو دوست شایسته و مناسبِ آن لحظه به شمار میرفتند.
آنچنان گوید حکیم غزنوی
در الهینامه گر خوش بشنوی
هوش مصنوعی: حکیم غزنوی در کتاب الهینامه چنین میگوید که اگر با دقت و توجه به سخنانش گوش دهی، میتوانی نکات فراوانی از آن بیاموزی.
کم فضولی کن تو در حکم قدر
درخور آمد شخص خر با گوش خر
هوش مصنوعی: زیاد در کار دیگران دخالت نکن، چون هر کسی به اندازه خودش قابل توجه و اهمیت دارد، حتی اگر آن شخص در نظر تو بیارزش باشد.
شد مناسب عضوها و ابدانها
شد مناسب وصفها با جانها
هوش مصنوعی: اجزای بدن و جسمها با یکدیگر هماهنگ شدند و توصیفها با روحها سازگار گردیدند.
وصف هر جانی تناسب باشدش
بی گمان با جان که حق بتراشدش
هوش مصنوعی: هر انسانی ویژگیها و خصوصیات خاصی دارد که بیتردید با روح و درونش تناسب دارد، زیرا خداوند او را با دقت و حکمت خلق کرده است.
چون صفت با جان قرین کردست او
پس مناسب دانش همچون چشم و رو
هوش مصنوعی: او به خاطر اینکه ویژگیهای خود را با جان پیوند زده است، باید بدانید که دانش و آگاهی هم مانند چشم و چهره به هم وابسته و مرتبطاند.
شد مناسب وصفها در خوب و زشت
شد مناسب حرفها که حق نبشت
هوش مصنوعی: اینجا گفته میشود که اوصاف و ویژگیهای افراد یا چیزها به خوبی و زشتی انطباق دارد و همچنین گفتارها و سخنان به حق و حقیقت ارتباط پیدا میکند. به نوعی، هر چیزی به چیزی که هست، میخورد و با آن سازگاری دارد.
دیده و دل هست بین اصبعین
چون قلم در دست کاتب ای حسین
هوش مصنوعی: چشم و قلب مانند دو دست هستند که در میان آنها واقع شده است، همچون قلمی که در دست نویسنده قرار دارد، ای حسین.
اصبع لطفست و قهر و در میان
کلک دل با قبض و بسطی زین بنان
هوش مصنوعی: انگشتان لطیف قلم همراه با خشم و محبت، در میانهٔ دل، با ناز و نوازشهایی از این دست، زیبا نوشته میشود.
ای قلم بنگر گر اجلالیستی
که میان اصبعین کیستی
هوش مصنوعی: ای قلم، به دقت نگاه کن که آیا مقام والایی داری یا نه، که تو در میان دو انگشت چه جایگاهی داری؟
جمله قصد و جنبشت زین اصبعست
فرق تو بر چار راه مجمعست
هوش مصنوعی: تمامی هدفها و حرکات تو از همین انگشت نشأت میگیرد، تو در چهارراهی قرار داری که محلی برای گردهمایی است.
این حروف حالهات از نسخ اوست
عزم و فسخت هم ز عزم و فسخ اوست
هوش مصنوعی: این جملات به این معنا هستند که حالات و رفتارهای ما به نوعی از تصمیمات و اراده خداوند نشأت میگیرد. به عبارت دیگر، همه عزمها و ارادههای ما در حقیقت به خواست و ارادهی او بستگی دارد.
جز نیاز و جز تضرع راه نیست
زین تقلب هر قلم آگاه نیست
هوش مصنوعی: جز در خواست و زاری هیچ راه دیگری وجود ندارد، زیرا هر کسی از این فریب آگاه نیست.
این قلم داند ولی بر قدر خود
قدر خود پیدا کند در نیک و بد
هوش مصنوعی: این قلم میداند که باید به اندازه و ارزش خود عمل کند و خوبیها و بدیها را بشناسد.
آنچ در خرگوش و پیل آویختند
تا ازل را با حیل آمیختند
هوش مصنوعی: هرآنچه که در مورد خرگوش و فیل گفته شده، برای به دست آوردن و ترکیب کردن ازل (بودن بیپایان) به کار رفته است.