گنجور

بخش ۱۱۳ - گواهی دادن دست و پا و زبان بر سر ظالم هم در دنیا

پس همینجا دست و پایت در گزند
بر ضمیر تو گواهی می‌دهند
چون موکل می‌شود بر تو ضمیر
که بگو تو اعتقادت وا مگیر
خاصه در هنگام خشم و گفت‌ و گو
می‌کند ظاهر سِرت را مو به‌ مو
چون موکل می‌شود ظلم و جفا
که هویدا کن مرا ای دست و پا
چون همی‌گیرد گواه سِر لگام
خاصه وقت جوش و خشم و انتقام
پس همان کس کین موکل می‌کند
تا لوای راز بر صحرا زند
پس موکل‌های دیگر روز حشر
هم تواند آفرید از بهر نشر
ای به‌دَه دست آمده در ظلم و کین
گوهرت پیداست حاجت نیست این
نیست حاجت شهره گشتن در گزند
بر ضمیر آتشینت واقف‌اند
نفس تو هر دم بر آرد صد شرار
که ببینیدم منم ز اصحاب نار
جزو نارم سوی کلِّ خود روم
من نه نورم که سوی حضرت شوم
همچنان کین ظالمِ حق‌ناشناس
بهر گاوی کرد چندین التباس
او ازو صد گاو بُرد و صد شتر
نفس اینست ای پدر از وی ببُر
نیز روزی با خدا زاری نکرد
یاربی نامد ازو روزی به‌ دَرد
کای خدا خصم مرا خشنود کن
گر منش کردم زیان تو سود کن
گر خطا کشتم دیت بر عاقله‌ست
عاقلهٔ جانم تو بودی از الست
سنگ می‌ندهد به استعفار دُر
این بود انصافِ نفس ای جانِ حُرّ

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس همینجا دست و پایت در گزند
بر ضمیر تو گواهی می‌دهند
هوش مصنوعی: بنابراین، در همین مکان، آسیب‌ها و دردهای تو بر درونت گواهی می‌دهند.
چون موکل می‌شود بر تو ضمیر
که بگو تو اعتقادت وا مگیر
هوش مصنوعی: وقتی که ضمیر و درونت بر تو مراقبت می‌کند، باید به یاد داشته باشی که اعتقاداتت را رها نکنی.
خاصه در هنگام خشم و گفت‌ و گو
می‌کند ظاهر سِرت را مو به‌ مو
هوش مصنوعی: به ویژه در زمان‌هایی که عصبانی است یا در حال بحث و گفتگو است، به دقت و با جزئیات تمام مشکلات و ضعف‌های تو را بررسی می‌کند.
چون موکل می‌شود ظلم و جفا
که هویدا کن مرا ای دست و پا
هوش مصنوعی: وقتی ظلم و ستم ظاهر می‌شود، مرا از بند و زنجیر رها کن.
چون همی‌گیرد گواه سِر لگام
خاصه وقت جوش و خشم و انتقام
هوش مصنوعی: زمانی که گواهی بر حقیقتی می‌آید، مخصوصاً در شرایطی که خشم و انتقام در اوج خود هستند.
پس همان کس کین موکل می‌کند
تا لوای راز بر صحرا زند
هوش مصنوعی: پس کسی که مراقبت می‌کند، راز را به گونه‌ای آشکار می‌سازد که در دل صحرا فریاد زده می‌شود.
پس موکل‌های دیگر روز حشر
هم تواند آفرید از بهر نشر
هوش مصنوعی: در روز رستاخیز، ماموران دیگری نیز به وجود خواهند آمد تا کار نشر و انتشار را انجام دهند.
ای به‌دَه دست آمده در ظلم و کین
گوهرت پیداست حاجت نیست این
هوش مصنوعی: ای کسی که در میان ظلم و دشمنی به این مقام رسیده‌ای، ارزش و لایقت به‌وضوح مشخص است و نیازی به هیچ گونه ادعا و نشانەای نیست.
نیست حاجت شهره گشتن در گزند
بر ضمیر آتشینت واقف‌اند
هوش مصنوعی: نیازی نیست که در معرض خطر قرار بگیری تا دیگران از احساسات عمیق و درونی تو آگاه شوند؛ آن‌ها به خوبی به این درون شعلۀ آتشین تو پی برده‌اند.
نفس تو هر دم بر آرد صد شرار
که ببینیدم منم ز اصحاب نار
هوش مصنوعی: هر لحظه نفس تو شعله‌های بسیاری را به وجود می‌آورد و من می‌بینم که من هم از کسانی هستم که در آتش گرفتارند.
جزو نارم سوی کلِّ خود روم
من نه نورم که سوی حضرت شوم
هوش مصنوعی: من جزئی از وجود خودم هستم و به سمت کل وجودم می‌روم، نه اینکه نوری باشم که تنها برای رسیدن به مقام و منزلتی خاص حرکت کنم.
همچنان کین ظالمِ حق‌ناشناس
بهر گاوی کرد چندین التباس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ظالمی که به حقوق دیگران توجهی ندارد، برای یک گاو بی‌گناه مشکلات و دردسرهای زیادی به وجود آورد.
او ازو صد گاو بُرد و صد شتر
نفس اینست ای پدر از وی ببُر
هوش مصنوعی: او از او صد گاو و صد شتر گرفته است. پس ای پدر، از او دور شو!
نیز روزی با خدا زاری نکرد
یاربی نامد ازو روزی به‌ دَرد
هوش مصنوعی: روزی کسی با خدا شکایت نکرد که ای پروردگار، چرا روزی من نیامده و من به درد و رنج افتاده‌ام؟
کای خدا خصم مرا خشنود کن
گر منش کردم زیان تو سود کن
هوش مصنوعی: ای خدا، دشمن مرا خشنود کن؛ اگر من باعث ضرر تو شدم، به او سود برسان.
گر خطا کشتم دیت بر عاقله‌ست
عاقلهٔ جانم تو بودی از الست
هوش مصنوعی: اگر من دچار اشتباه شدم، این خطا به عاقلانه بودن تو برمی‌گردد، زیرا تو عاقل‌ترین فرد جان من هستی.
سنگ می‌ندهد به استعفار دُر
این بود انصافِ نفس ای جانِ حُرّ
هوش مصنوعی: سنگ به توبه و طلب بخشش نمی‌گوید، این انصاف نفس است ای جان آزاد و با اعتبار.

حاشیه ها

1396/12/16 20:03

در بیت آخر: سنگ می ندهد به استغفار درّ
دکتر محمد علی موحد در مقدمه تصحیح مثنوی، به این نکته اشاره کرده اند که استغفار، اشتباه خوانش کاتبان بوده است و واژه درست استعفار است. استفار یعنی خاک سائی، سنگ با خاک سائی درّ نمی شود/ شارحان مثنوی مثل گلپینارلی و نیکلسون و انقروی که واژه را استغفار خوانده اند در شرح ان دچار دشواری شده اند.
نگاه کنید به : مثنوی، تصحیح محمد علی موحد نشر همس جلد 1-3، مقدمه صفحه 120 تا 122

1404/06/31 20:08
بهنام

سپاسگزارم