گنجور

بخش ۱۰۵ - رفتن هر دو خصم نزد داود علیه السلام

می‌کشیدش تا به داود نبی
که بیا ای ظالم گیج غبی
حجت بارد رها کن ای دغا
عقل در تن آور و با خویش آ
این چه می‌گویی دعا چه بود مخند
بر سر و و ریش من و خویش ای لوند
گفت من با حق دعاها کرده‌ام
اندرین لابه بسی خون خورده‌ام
من یقین دارم دعا شد مستجاب
سر بزن بر سنگ ای منکرخطاب
گفت گرد آیید هین یا مسلمین
ژاژ بینید و فشار این مهین
ای مسلمانان، دعا مال مرا
چون از آن او کند بهر خدا
گر چنین بودی همه عالم بدین
یک دعا املاک بردندی بکین
گر چنین بودی گدایان ضریر
محتشم گشته بدندی و امیر
روز و شب اندر دعااند و ثنا
لابه‌گویان که تو ده‌مان ای خدا
تا تو ندهی هیچ کس ندهد یقین
ای گشاینده تو بگشا بند این
مکسب کوران بود لابه و دعا
جز لب نانی نیابند از عطا
خلق گفتند این مسلمان راست‌گوست
وین فروشندهٔ دعاها ظلم‌جوست
این دعا کی باشد از اسباب ملک
کی کشید این را شریعت خود بسلک
بیع و بخشش یا وصیت یا عطا
یا ز جنس این شود ملکی تورا
در کدامین دفترست این شرع نو
گاو را تو باز ده یا حبس رو
او به سوی آسمان می‌کرد رو
واقعهٔ ما را نداند غیر تو
در دل من آن دعا انداختی
صد امید اندر دلم افراختی
من نمی‌کردم گزافه آن دعا
همچو یوسف دیده بودم خوابها
دید یوسف آفتاب و اختران
پیش او سجده‌کنان چون چاکران
اعتمادش بود بر خواب درست
در چه و زندان جز آن را می‌نجست
ز اعتماد او نبودش هیچ غم
از غلامی وز ملام و بیش و کم
اعتمادی داشت او بر خواب خویش
که چو شمعی می‌فروزیدش ز پیش
چون در افکندند یوسف را به چاه
بانگ آمد سمع او را از اله
که تو روزی شه شوی ای پهلوان
تا بمالی این جفا در رویشان
قایل این بانگ ناید در نظر
لیک دل بشناخت قایل را ز اثر
قوّتی و راحتی و مَسندی
در میان جان فتادش زان ندا
چاه شد بر وی بدان بانگ جلیل
گلشن و بزمی چو آتش بر خلیل
هر جفا که بعد از آنش می‌رسید
او بدان قوت به‌شادی می‌کشید
همچنانک ذوق آن بانگ الست
در دل هر مؤمنی تا حشر هست
تا نباشد در بلاشان اعتراض
نه ز امر و نهی حقشان انقباض
لقمهٔ حکمی که تلخی می‌نهد
گلشکر آن را گوارش می‌دهد
گلشکر آن را که نبود مستند
لقمه را ز انکار او قی می‌کند
هر که خوابی دید از روز الست
مست باشد در ره طاعات مست
می‌کشد چون اشتر مست این جوال
بی فتور و بی گمان و بی ملال
کفک تصدیقش به‌گِرد پوز او
شد گواه مستی و دلسوز او
اشتر از قوت چو شیر نر شده
زیر ثقل بار اندک‌خور شده
ز آرزوی ناقه صد فاقه برو
می‌نماید کوه پیشش تار مو
در الست آنکو چنین خوابی ندید
اندرین دنیا نشد بنده و مرید
ور بشد اندر تردد صد دله
یک زمان شُکرستش و سالی گله
پای پیش و پای پس در راه دین
می‌نهد با صد تردد بی یقین
وام‌دار شرح اینم نک گرو
ور شتابستت ز الم نشرح شنو
چون ندارد شرح این معنی کران
خر به سوی مدعی گاو ران
گفت کورم خواند زین جرم آن دغا
بس بلیسانه قیاسست ای خدا
من دعا کورانه کی می‌کرده‌ام
جز به خالق کدیه کی آورده‌ام
کور از خلقان طمع دارد ز جهل
من ز تو، کز تُست هر دشوار سهل
آن یکی کورم ز کوران بشمرید
او نیاز جان و اخلاصم ندید
کوری عشقست این کوری من
حب یعمی و یصمست ای حسن
کورم از غیر خدا بینا بدو
مقتضای عشق این باشد نکو
تو که بینایی ز کورانم مدار
دایرم برگرد لطفت ای مدار
آنچنانک یوسف صدیق را
خواب بنمودی و گشتش متکا
مر مرا لطف تو هم خوابی نمود
آن دعای بی‌حدم بازی نبود
می‌نداند خلق اسرار مرا
ژاژ می‌دانند گفتار مرا
حقشان است و کی داند راز غیب
غیر علّام سِر و ستار عیب
خصم گفتش رو به من کن حق بگو
رو چه سوی آسمان کردی عمو
شید می‌آری غلط می‌افکنی
لاف عشق و لاف قربت می‌زنی
با کدامین روی چون دل‌مرده‌ای
روی سوی آسمانها کرده‌ای
غلغلی در شهر افتاده ازین
آن مسلمان می‌نهد رو بر زمین
کای خدا این بنده را رسوا مکن
گر بَدم هم سِر من پیدا مکن
تو همی‌دانی و شبهای دراز
که همی‌خواندم تورا با صد نیاز
پیش خلق این را اگر خود قدر نیست
پیش تو همچون چراغ روشنیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می‌کشیدش تا به داود نبی
که بیا ای ظالم گیج غبی
هوش مصنوعی: او را به سوی داوود نبی می‌کشیدند و می‌گفتند: ای ظالم، بیا و این وضعیت را ببین.
حجت بارد رها کن ای دغا
عقل در تن آور و با خویش آ
هوش مصنوعی: ای دغا! وقتی که حجت بر تو روشن شد، دل را رها کن و عقل را در خود بگنجان و با خود این اندیشه را همراه کن.
این چه می‌گویی دعا چه بود مخند
بر سر و و ریش من و خویش ای لوند
هوش مصنوعی: چه می‌گویی که دعا چیست؟ خندیدن بر سر و ریش من و خودت، چه کار بیهوده‌ای است ای نازنین.
گفت من با حق دعاها کرده‌ام
اندرین لابه بسی خون خورده‌ام
هوش مصنوعی: گفت: من در این درخواست‌ها بسیاری دعا کرده‌ام و در این راه سختی‌های زیادی را تحمل کرده‌ام و اشک‌های زیادی ریخته‌ام.
من یقین دارم دعا شد مستجاب
سر بزن بر سنگ ای منکرخطاب
هوش مصنوعی: من مطمئنم که دعای تو پاسخ داده شده است، پس به سنگ نگاه کن، ای کسی که نافرمانی می‌کنی.
گفت گرد آیید هین یا مسلمین
ژاژ بینید و فشار این مهین
هوش مصنوعی: بیا دور هم جمع شوید ای مسلمانان، و این خوشی را ببینید و از این زیبایی لذت ببرید.
ای مسلمانان، دعا مال مرا
چون از آن او کند بهر خدا
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، دعای شما برای من ارزشمند است، زیرا اگر برای خداوند باشد، همه چیز به او تعلق دارد و فقط به خاطر او انجام می‌شود.
گر چنین بودی همه عالم بدین
یک دعا املاک بردندی بکین
هوش مصنوعی: اگر همه عالم به یک دعا و درخواست خداوند مشغول بودند، تمام موجودات در این دنیا از برکت آن دعا بهره‌مند می‌شدند.
گر چنین بودی گدایان ضریر
محتشم گشته بدندی و امیر
هوش مصنوعی: اگر چنین باشد، گدایان نابینا نیز با وقار و احترام فراوان به درجات بالایی می‌رسیدند و به مقام‌های عالی می‌رسیدند.
روز و شب اندر دعااند و ثنا
لابه‌گویان که تو ده‌مان ای خدا
هوش مصنوعی: روز و شب مردم در دعا و ستایش تو مشغولند و با ناله و فریاد از تو درخواست می‌کنند که ای خدا، تو بخشنده و عمق‌نما هستی.
تا تو ندهی هیچ کس ندهد یقین
ای گشاینده تو بگشا بند این
هوش مصنوعی: در این بیت poet از قدرت و توانایی خود در ایجاد تغییر و قضاوت می‌گوید. او تأکید می‌کند که تا زمانی که تو به کسی چیزی ندهی، هیچ‌کس نمی‌تواند چیزی بدهد یا مطمئن باشد. همچنین از این می‌خواهد که تو، یعنی گشاینده و منبع برکات، گره‌ها و مشکلات را باز کنی.
مکسب کوران بود لابه و دعا
جز لب نانی نیابند از عطا
هوش مصنوعی: کار کسانی که تنها به لابه و دعا مشغولند، کور و بی‌ثمر است؛ زیرا جز یک تکه نان چیزی از نعمت‌ها به دست نخواهند آورد.
خلق گفتند این مسلمان راست‌گوست
وین فروشندهٔ دعاها ظلم‌جوست
هوش مصنوعی: افراد می‌گویند که این شخص مسلمان و راست‌گو است، اما این فروشندهٔ دعاها ظالم و بی‌رحم می‌باشد.
این دعا کی باشد از اسباب ملک
کی کشید این را شریعت خود بسلک
هوش مصنوعی: این دعا چه زمانی برآورده می‌شود و چه عواملی می‌توانند به حکومت کمک کنند؟ آیا این موضوع را شریعت خود به راهی هدایت کرده است؟
بیع و بخشش یا وصیت یا عطا
یا ز جنس این شود ملکی تورا
هوش مصنوعی: هر معامله، بخشش، وصیت یا عطایی که انجام شود، می‌تواند چیزی باشد که به تو تعلق می‌گیرد و مالک آن می‌شوی.
در کدامین دفترست این شرع نو
گاو را تو باز ده یا حبس رو
هوش مصنوعی: در کدامیک از کتاب‌ها یا قوانین جدید، این موضوع مطرح شده است که می‌تواند به آزادی گاوی اشاره کند، یا اینکه باید آن را به زندان بفرستیم؟
او به سوی آسمان می‌کرد رو
واقعهٔ ما را نداند غیر تو
هوش مصنوعی: او به سمت آسمان نگاه می‌کند و جز تو هیچ‌کس از ماجراهای ما خبر ندارد.
در دل من آن دعا انداختی
صد امید اندر دلم افراختی
هوش مصنوعی: در قلب من دعا و آرزو بوجود آوردی و امیدهای زیادی را در درونم روشن کردی.
من نمی‌کردم گزافه آن دعا
همچو یوسف دیده بودم خوابها
هوش مصنوعی: من بی‌دلیل دعا نمی‌کردم، چون همچون یوسف خواب‌هایی را دیده بودم.
دید یوسف آفتاب و اختران
پیش او سجده‌کنان چون چاکران
هوش مصنوعی: یوسف مانند خورشید و ستاره‌ها را می‌بیند که به احترام او به پیشگاهش سجده می‌کنند، مانند بندگانی وفادار.
اعتمادش بود بر خواب درست
در چه و زندان جز آن را می‌نجست
هوش مصنوعی: او به خواب و رویاهایی که درست و واقعی به نظر می‌رسید، اعتماد داشت و هیچ چیز دیگری غیر از آن را نمی‌تواند تحمل کند.
ز اعتماد او نبودش هیچ غم
از غلامی وز ملام و بیش و کم
هوش مصنوعی: به خاطر اعتمادی که به او داشت، هیچ نگرانی از وضعیت زندگی، انتقادها و کم و کاستی‌ها نداشت.
اعتمادی داشت او بر خواب خویش
که چو شمعی می‌فروزیدش ز پیش
هوش مصنوعی: او به خواب خود اطمینان داشت، مانند شمعی که نورش را از قبل روشن می‌کند.
چون در افکندند یوسف را به چاه
بانگ آمد سمع او را از اله
هوش مصنوعی: زمانی که یوسف را به درون چاه انداختند، صدای ناله‌اش به آسمان رسید و خداوند صدای او را شنید.
که تو روزی شه شوی ای پهلوان
تا بمالی این جفا در رویشان
هوش مصنوعی: ای پهلوان، روزی به مقام رفیع می‌رسی تا بتوانی این ظلم و ستم را بر روی ستمگران از بین ببری.
قایل این بانگ ناید در نظر
لیک دل بشناخت قایل را ز اثر
هوش مصنوعی: صدا و ندا به چشم نمی‌آید، اما دل از نشانه‌ها و آثارش شناخت پیدا می‌کند.
قوّتی و راحتی و مَسندی
در میان جان فتادش زان ندا
هوش مصنوعی: نیرویی، آرامشی و پشتیبانی در درون جان او وجود داشت که ناشی از آن ندا بود.
چاه شد بر وی بدان بانگ جلیل
گلشن و بزمی چو آتش بر خلیل
هوش مصنوعی: پرده‌ای از صدا و زیبایی بر او کشیده شد، گویی که حوادثی بزرگ و آتشین در دلش شعله‌ور است؛ مانند چاهی عمیق که در دل گل‌ها و جشن‌ها نهفته است.
هر جفا که بعد از آنش می‌رسید
او بدان قوت به‌شادی می‌کشید
هوش مصنوعی: هر آسیبی که به او می‌رسید، او با قدرت و شادی آن را تحمل می‌کرد.
همچنانک ذوق آن بانگ الست
در دل هر مؤمنی تا حشر هست
هوش مصنوعی: همچنان که شادی و لذت آن نغمه‌ی "الست" در دل هر مؤمنی تا روز قیامت وجود دارد.
تا نباشد در بلاشان اعتراض
نه ز امر و نهی حقشان انقباض
هوش مصنوعی: اگر در سختی‌ها و مشکلاتشان اعتراضی وجود نداشته باشد، نه از لحاظ دستورات الهی تنگنایی وجود دارد.
لقمهٔ حکمی که تلخی می‌نهد
گلشکر آن را گوارش می‌دهد
هوش مصنوعی: حکمت و تجربه‌ای که در ابتدا ممکن است تلخ به نظر بیاید، در نهایت شیرینی و خوشی را به همراه خواهد داشت.
گلشکر آن را که نبود مستند
لقمه را ز انکار او قی می‌کند
هوش مصنوعی: آنکه گلشکرفام است و مستند نیست، لقمه را از انکار او به ناز می‌خورد.
هر که خوابی دید از روز الست
مست باشد در ره طاعات مست
هوش مصنوعی: هر کسی که در روز الست خوابیده و آن خواب را می‌بیند، در راه انجام عبادت‌ها و کارهای نیک سرمست و خوشحال است.
می‌کشد چون اشتر مست این جوال
بی فتور و بی گمان و بی ملال
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به حالتی از شگفتی و خلسه دارد، که شخصی بی‌دغدغه و با آرامش در حال پیشروی است، مانند شتری که به طور طبیعی و بدون هیچگونه نگرانی در حال حرکت است. او به نظر می‌رسد که با اطمینان و شادی به جلو می‌رود و هیچ ترس یا ناامیدی ندارد.
کفک تصدیقش به‌گِرد پوز او
شد گواه مستی و دلسوز او
هوش مصنوعی: نشانه‌های سرمستی و دلسوزی او، به قدری واضح است که بر همه آشکار شده و دیگر نیازی به گفتن نیست.
اشتر از قوت چو شیر نر شده
زیر ثقل بار اندک‌خور شده
هوش مصنوعی: یال‌ها و قدرت یک شتر به اندازه‌ی شیر نر است، اما با وجود این، وقتی زیر بار سنگین می‌رود، به قدری کم می‌خورد که به آن ضعیف شده است.
ز آرزوی ناقه صد فاقه برو
می‌نماید کوه پیشش تار مو
هوش مصنوعی: از آرزوی اسب، صد تن گرسنه جلوی او مانند تار موی یک کوه به نظر می‌رسند.
در الست آنکو چنین خوابی ندید
اندرین دنیا نشد بنده و مرید
هوش مصنوعی: در عالم پیش از دنیا، چنین خواب‌هایی دیده نشد و در این جهان نیز کسی به این مرحله تسلیم و بندگی نرسید.
ور بشد اندر تردد صد دله
یک زمان شُکرستش و سالی گله
هوش مصنوعی: اگر در مدت زمانی طولانی، قلب‌ها دچار تردید و تغییرات شوند، باعث خوشحالی و رضایت می‌شود و شاید یک سال غم و ناراحتی هم به وجود آورد.
پای پیش و پای پس در راه دین
می‌نهد با صد تردد بی یقین
هوش مصنوعی: او در مسیر دین با تردید و ناپایداری قدم برمی‌دارد و همواره در فکر و اندیشه است.
وام‌دار شرح اینم نک گرو
ور شتابستت ز الم نشرح شنو
هوش مصنوعی: اگر به دنبال توجیه و توضیحی برای وضعیت خود هستی، بهتر است به احساسات و درون خود توجه کنی. اگر در فشار و اضطراب هستی، گوش کن که چگونه می‌توانی آرامش پیدا کنی.
چون ندارد شرح این معنی کران
خر به سوی مدعی گاو ران
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند مفهوم این مسئله را به درستی درک کند، مانند خر راه خود را به سمت اتهام‌زننده‌ای می‌برد که گاوش را می‌راند.
گفت کورم خواند زین جرم آن دغا
بس بلیسانه قیاسست ای خدا
هوش مصنوعی: گفت که من نابینا هستم و به خاطر این عمل نادرست، عذرم را می‌پذیرند. ای خدا، این کلاهبرداری به وضوح نمایان است.
من دعا کورانه کی می‌کرده‌ام
جز به خالق کدیه کی آورده‌ام
هوش مصنوعی: من هرگز بدون فکر و دلایل واقعی دعا نکرده‌ام و تنها به خدای خالق توجه داشتم.
کور از خلقان طمع دارد ز جهل
من ز تو، کز تُست هر دشوار سهل
هوش مصنوعی: انسان‌های نادان از کم دانشی خود به دیگران توقع دارند، اما من از تو انتظار دارم که با دانایی‌ات، هر مشکل و سختی را آسان کنی.
آن یکی کورم ز کوران بشمرید
او نیاز جان و اخلاصم ندید
هوش مصنوعی: یک نفر از گروه نابینایان، من را به عنوان آسیب‌دیده‌ای از بینایی می‌شمارد، اما او نیاز واقعی من به جان و صداقت را نمی‌بیند.
کوری عشقست این کوری من
حب یعمی و یصمست ای حسن
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که من کور و کر شوم، ای زیبایی.
کورم از غیر خدا بینا بدو
مقتضای عشق این باشد نکو
هوش مصنوعی: من از غیر خدا نابینا هستم و تنها به عشق او بینا می‌شوم، و این یک ویژگی نیکو است.
تو که بینایی ز کورانم مدار
دایرم برگرد لطفت ای مدار
هوش مصنوعی: تو که قدرت دیدن داری، مرا به زشتی‌ها نینداز. دوباره به من لطف کن و به دایره محبتت برگرد.
آنچنانک یوسف صدیق را
خواب بنمودی و گشتش متکا
هوش مصنوعی: خواب یوسف را مانند یک بالش به او نشان دادی.
مر مرا لطف تو هم خوابی نمود
آن دعای بی‌حدم بازی نبود
هوش مصنوعی: تو با لطف خود به من آرامش دادی و دعای بی‌پایانم در این مساله بی‌تأثیر نبوده است.
می‌نداند خلق اسرار مرا
ژاژ می‌دانند گفتار مرا
هوش مصنوعی: مردم از درون من بی‌خبرند و فقط به سخنان ظاهری‌ام قضاوت می‌کنند.
حقشان است و کی داند راز غیب
غیر علّام سِر و ستار عیب
هوش مصنوعی: آنچه حق آن‌هاست، برای کسی مشخص نیست و فقط کسانی که دانای اسرار و عیوب هستند، می‌توانند به آن پی ببرند.
خصم گفتش رو به من کن حق بگو
رو چه سوی آسمان کردی عمو
هوش مصنوعی: خصم از او می‌خواهد که رو به او کند و حقیقت را بگوید که به کدام سمت آسمان رفته است. در واقع، او در تلاش است تا از دیگران پرسشی جدی و کنجکاوی‌آمیز کند.
شید می‌آری غلط می‌افکنی
لاف عشق و لاف قربت می‌زنی
هوش مصنوعی: تو به عشق و نزدیکی‌ات مباهات می‌کنی و دروغ می‌گویی، اما در واقعیت اینطور نیست.
با کدامین روی چون دل‌مرده‌ای
روی سوی آسمانها کرده‌ای
هوش مصنوعی: با چه صورتی، مانند کسی که دل‌مرده است، به آسمان‌ها نگاه می‌کنی؟
غلغلی در شهر افتاده ازین
آن مسلمان می‌نهد رو بر زمین
هوش مصنوعی: در شهر غوغا و هیاهویی به پا شده و مسلمانان به نشانه اندوه و خجالت، سر به زمین گذاشته‌اند.
کای خدا این بنده را رسوا مکن
گر بَدم هم سِر من پیدا مکن
هوش مصنوعی: ای خدا، این بنده‌ات را شرمنده و رسوا نکن، حتی اگر بدی‌هایی از من وجود دارد، آن‌ها را آشکار نکن.
تو همی‌دانی و شبهای دراز
که همی‌خواندم تورا با صد نیاز
هوش مصنوعی: تو هم خوب می‌دانی که در شب‌های طولانی، من با تمام دل و نیاز تو را صدا می‌زدم.
پیش خلق این را اگر خود قدر نیست
پیش تو همچون چراغ روشنیست
هوش مصنوعی: اگر در نظر دیگران ارزش و اعتبار نداشته باشد، اما در نزد تو مانند چراغی است که روشنایی می‌بخشد.