بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
بیت 3 مصرع دو به این صورت صحیح است تا به دم اوشان رهاند از جناح
این جناح به ضم ج و به معنی جنحه و بزه و گناه نیست و با نگاهی به صباح باید دریافت که آن جناح باشد به فتح ج و با معنی بال ها
استاد گوهری نازنین با درود و سپاس فراوان به خاطر دلسوزی های فراوان و دوسویه تان همبرای مثنوی و هم برای شاگردانتان.استاددلیل اینکه بنده فقط برای برخی واژه ها حاشیه مینویسم این است که اگر دقت بفرمایید از آن واژه ها چند معنی استنباط میشود و بنده معنی که به نظرم نزدیکتر و مربوط است را مینویسم به امید آنکه از طرفی برای دیگر خوانندگان راه را هموار کرده باشمو در درک آسان و بهتر کمکی کرده باشم و از دیگر سو اگر دچار اشتباه احتمالی شدم به لطف اساتید و متوجه و توجیه شوم و اینکهبه تعبیر شما از هر سد تا یکی را معنی میکنم هم همانطور که مستحضر هستید امکان معنی لغات به صورت پیش فرض در این تارنما نهاده شده است و با یک اشاره امکان پذیر است اماچشم استاد جان از این پس کمتر به معنی لغات و بهشتر به توضیح و شرح خواهم پرداخت البته با کمک شما و دیگر اساتید عزیز
بعد التحریر :استاد جان حیفم آمد که شما نام استاد کیخا را بیاورید و بنده قدردانی نکنم پس از همینجا از شما و ایشان و بقیه دوستانی که مطالب ارزشمندی به من آموختند سپاسگزاری میکنم و برایشان آرزوی سلامتی و سر بلندی دارم
بعد التحریر 2:
خودم از خواندن نوشتار قبلی و این همه سهل انگاری و اشتباه شرمنده شدم و از دوستان عزیز پوزش میخواهم
درود استاد خوبم . سپاسگزارم
صومعه را به فارسی کازه هم می گویند ولی کازه خانه نیین هم هست . کازابلانکا هم یعنی خانه سفید ببینید همه چیز فارسی است !
عیشه ضنکا هم در قران یعنی زندگی تنگ و ضنک همان تنگ است .
بلاش به عربی همان بلاشی است یعنی رایگان اما بلاش به فارسی نام ویژه است از جمله پادشاهان اشکانی چند تن بلاش دارند
در بیت «بس گرفتی یار و همراهان زفت
گر ترا پرسم که کو گویی که زفت»
قافیه مصرع دوم «رفت» صحیح است که به اشتباه «زفت» درج شده است.
درود
معنای صومعه به فارسی " کازه" بیدرنگ مرا به یاد واژه "غزه" انداخت.
جستجویی در دهخدا معلوم کرد غزه با ت آخر به معنای منزلی است مر بنی حطامه را (منتهی الارب) !!
چون جفا آری فرستد گوشمال
تا ز نقصان وا روی سوی کمال
چون تو وردی ترک کردی در روش
بر تو قبضی آید از رنج و تبش
آن ادب کردن بود یعنی مکن
هیچ تحویلی از آن عهد کهن
پیش از آن کین قبض زنجیری شود
این که دلگیریست پاگیری شود
رنج معقولت شود محسوس و فاش
تا نگیری این اشارت را بلاش
دزد چون مال کسان را میبرد
قبض و دلتنگی دلش را میخلد
او همیگوید عجب این قبض چیست
قبض آن مظلوم کز شرت گریست
دو پرسش دارم:
چون تو وردی ترک کردی در روش یعنی چه؟
آیا یعنی وقتی به قول خودمان دعایت را گم کردی؟؟!
دیگر:
رنج معقولت شود محسوس و فاش
تا نگیری این اشارت را بلاش
مولانا نظام کامل خلقت را می فهمد.
میگوید چون خطایی از تو سر زد قبض برایت میفرستد نظام هوشمند عالم!
وقتی عربده میکشی، وقتی سخن ناموزون میگویی، وقتی به حقوق کسان تجاوز می کنی...
دلت میگیرد، تا تو به خود آیی و پیش از آنکه دیر شود روحت را اصلاح کنی، زیر ابرویی بگیری، شانه ای به زلف آشفته بزنی...
چه جهان حساسی است! چون آینه به ما حقیقت را نشان می دهد تا دفعه بعد همینطور پریشان و آشفته و کهنه در جمع حاضر نشویم.
روفیا ی گرامی
شاید شما و دکتر کیخا درست تر فهمیده باشید
ولی من جور دیگر خیال می کردم
چون تو وردی ترک کردی در روش
را به مانای : چون تو دیگر بوی خوش گل ندادی ، تعبیر کرده بودم
وَرد ، خوانده بودم
تا نگیری این اشارت را بلاش ، را هم گمان میکنم لاش به معنای بی هوده و بی ارزش باشد
اگر اینطور است ” به لاش “ بنویسیم بهتر است
یعنی : هشدار که این اشارت را بی هوده نپنداری
تا ، نیز میتواند به هشدار تعبیر شود
مولانا لغت لاش را در پیر چنگی نیز به کار برده
گشت آواز لطیف جان فزاش
زشت و نزد کس نیرزیدی به لاش
لاش شاید لاشه باشد که ارزشی ندارد
با احترام
من نمی دانم س، م گرامی
آن معنا که من حدس می زنم هم خنده دار است!
بسم الله الرحمن الرحیم
ترک وردی که کنی تو در زمان/قبض و تاریکیت آید نیک دان
قبض: واردی است بر قلب، و موحش است، که اشارت دارد به صدور سوء ادبی از سالک و گوشمالی خوردن به صدی و ابعادی.
و بسط، مقابل آن است، واردی است مهیج که اشارت دارد به لطف و رحمت. و با خوف و رجاء دو فرق دارند: یکی آن که خوف و رجاء نسبت به مکروه و مرغوب در مستقبل اند، و این دو در حاضر. و دیگری آن که آن دو در مقام نفس اند و این دو در مقام قلب. و در منتهی، هیچ یک از این چهار نیست.
بمنه و کرمه
به نظر بنده عمیق ترین مفاهیم در این شعر از بیت شماره ۵۲ شروع میشه و دوست دارم این مفاهیمو با شما به اشتراک بزارم ... میگه احساسات منفی و ناراحتی و دلتنگی های ما در واقع محسوسات هستند و هیچ شکل و وزن و اندازه ای ندارند و فقط محسوسن ! قابل لمس نیستند و با چشم سر دیده نمیشن ، و وقتی یک روشی و کار نیکی رو ترک کردی ته دلت احساس دلهره و اضطرابی حس میکنی ، قبل از اینکه این محسوسات تبدیل به عینیات بشن زود باش کاری بکن و برطرفش کن ، تا قبل از اینکه زنجیری بشه و از علاوه در دلت ، پاهاتو هم به زنجیر بکشه ... در واقع مولانا میخواد بگه تمام این محسوسات از حالت حس و غیر عینی بودن ، اگه برطرف نشن تبدیل به مشکلات عینی میشن و قفلی که قبلا روی دلت بوده تبدیل به زنجیر پاهات میشن ! در بیت ۵۶ میگه همه ی این گناهانی ک انجام میدیم بعد از مرگ از حالت محسوس به حالت عینی در میان و بعد مرگ باعث عذاب ما مشین و برای فهم مطلب یک مثال بسیار شیرین و دلچسب میزنه : وقتی یک دزد ، دزدی میکنه ته دلش یه حس اضطراب و نگرانی داره ولی بهش توجه نمیکنه ، و هرچه بی توجهی میکنه این محسوسات آتیششون بیشتر میشه تا جایی که تبدیل به عینیات میشه و اون دزد دستگیر میشه و میفته زندان ! در واقع اون میله های زندان هموه ی اون نفرین ها و گناهانی هستش که بهشون بی توجه بوده ، بندی که بر دلش بوده بر اثر بی توجهی ، تبدیل به بند پا شده و اونو به بند کشیده ...
زبان قاصره از بیان اینهمه مفهوم و عقل در حیرته از این عمق نگری مولانا ...
غریم:بدهکار
زرع : سینه مادر
پیله بابایانتان را آن زمان
دادم از طوفان و از موجش امان
یعنی چه ؟
سلام
این بیت اشاره به ایه ۳۷ سوره هود و بعد از آن دارد .
معنی بیت : من اجداد شما را در در آن طوفان بلا (طوفان نوح) از امواج خروشان نجات داده وحفظ کردم .
شاد باشی
منظور از پیله بابایانتان چیست ؟