گنجور

بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او

صومعهٔ عیسی‌ست خوان اهل دل
هان و هان ای مبتلا این در مهل
جمع گشتندی ز هر اطراف خلق
از ضریر و لنگ و شل و اهل دلق
بر در آن صومعهٔ عیسی صباح
تا به‌دم اوشان رهاند از جناح
او چو فارغ گشتی از اوراد خویش
چاشت‌گه بیرون شدی آن خوب‌کیش
جوق جوقی مبتلا دیدی نزار
شِسته بر در، در امید و انتظار
گفتی ای اصحاب آفت از خدا
حاجت این جملگانتان شد روا
هین روان گردید بی رنج و عنا
سوی غفاری و اکرام خدا
جملگان چون اشتران بسته‌پای
که گشایی زانوی ایشان برای
خوش دوان و شادمانه سوی خان
از دعای او شدندی پا دوان
آزمودی تو بسی آفات خویش
یافتی صحت ازین شاهان کیش
چند آن لنگی تو رهوار شد
چند جانت بی غم و آزار شد
ای مغفل رشته‌ای بر پای بند
تا ز خود هم گم نگردی ای لوند
ناسپاسی و فراموشی تو
یاد ناورد آن عسل‌نوشی تو
لاجرم آن راه بر تو بسته شد
چون دل اهل دل از تو خسته شد
زودشان در یاب و استغفار کن
همچو ابری گریه‌های زار کن
تا گلستان‌شان سوی تو بشکفد
میوه‌های پخته بر خود وا کفد
هم بر آن در گرد‌، کم از سگ مباش
با سگ کهف ار شدستی خواجه‌تاش
چون سگان هم مر سگان را ناصح‌اند
که دل اندر خانهٔ اول ببند
آن در اول که خوردی استخوان
سخت گیر و حق گزار آن را ممان
می‌گزندش تا ز ادب آنجا رود
وز مقام اولین مفلح شود
می‌گزندش کای سگ طاغی برو
با ولی نعمتت یاغی مشو
بر همان در همچو حلقه بسته‌باش
پاسبان و چابک و برجسته باش
صورت نقض وفای ما مباش
بی‌وفایی را مکن بیهوده فاش
مر سگان را چون وفا آمد شعار
رو سگان را ننگ و بدنامی میار
بی‌وفایی چون سگان را عار بود
بی‌وفایی چون روا داری نمود
حق تعالی فخر آورد از وفا
گفت من اوفی بعهد غیرنا
بی‌وفایی دان وفا با رد حق
بر حقوق حق ندارد کس سبق
حق مادر بعد از آن شد کان کریم
کرد او را از جنین تو غریم
صورتی کردت درون جسم او
داد در حملش ورا آرام و خو
همچو جزو متصل دید او تو را
متصل را کرد تدبیرش جدا
حق هزاران صنعت و فن ساخته‌ست
تا که مادر بر تو مهر انداخته‌ست
پس حقِ حق سابق از مادر بود
هر که آن حق را نداند خر بود
آنک مادر آفرید و ضرع و شیر
با پدر کردش قرین آن خود مگیر
ای خداوند ای قدیم احسان تو
آنکه دانم وانکه نه هم آن تو
تو بفرمودی که حق را یاد کن
زانک حق من نمی‌گردد کهن
یاد کن لطفی که کردم آن صبوح
با شما از حفظ در کشتی نوح
پیله بابایانتان را آن زمان
دادم از طوفان و از موجش امان
آب آتش خو زمین بگرفته بود
موج او مر اوج کُه را می‌ربود
حفظ کردم من نکردم رَدتان
در وجود جَدِ جَدِ جَدتان
چون شدی سَر، پشت پایت چون زنم
کارگاه خویش ضایع چون کنم
چون فدای بی‌وفایان می‌شوی
از گمان بد بدان سو می‌روی
من ز سهو و بی‌وفایی‌ها بری
سوی من آیی گمان بد بری
این گمان بد بر آنجا بر که تو
می‌شوی در پیش همچون خود دوتو
بس گرفتی یار و همراهان زفت
گر تو را پرسم که کو گویی که رفت
یار نیکت رفت بر چرخ برین
یار فسقت رفت در قعر زمین
تو بماندی در میانه آنچنان
بی‌مدد چون آتشی از کاروان
دامن او گیر ای یار دلیر
کو منزَّه باشد از بالا و زیر
نه چو عیسی سوی گردون بر شود
نه چو قارون در زمین اندر رود
با تو باشد در مکان و بی‌مکان
چون بمانی از سرا و از دکان
او بر آرد از کدورت‌ها صفا
مر جفاهای تو را گیرد وفا
چون جفا آری فرستد گوشمال
تا ز نقصان وا روی سوی کمال
چون تو وردی ترک کردی در روش
بر تو قبضی آید از رنج و تبش
آن ادب کردن بود یعنی مکن
هیچ تحویلی از آن عهد کهن
پیش از آن کین قبض زنجیری شود
این که دلگیریست پاگیری شود
رنج معقولت شود محسوس و فاش
تا نگیری این اشارت را بلاش
در معاصی قبض‌ها دلگیر شد
قبض‌ها بعد از اجل زنجیر شد
نعط من اعرض هنا عن ذکرنا
عیشة ضنک و نجزی بالعمی
دزد چون مال کسان را می‌برد
قبض و دلتنگی دلش را می‌خلد
او همی‌گوید «‌عجب این قبض چیست‌»
قبض آن مظلوم کز شرّت گریست
چون بدین قبض التفاتی کم کند
باد اصرار آتشش را دم کند
قبض دل قبض عوان شد لاجرم
گشت محسوس آن معانی زد علم
غصه‌ها زندان شدست و چارمیخ
غصه بیخ است و بروید شاخ بیخ
بیخ پنهان بود هم شد آشکار
قبض و بسط اندرون بیخی شمار
چونکه بیخ بد بود زودش بزن
تا نروید زشت‌خاری در چمن
قبض دیدی‌، چارهٔ آن قبض کن
زانک سَرها جمله می‌روید ز بن
بسط دیدی‌، بسط‌ِ خود را آب ده
چون بر آید میوه با اصحاب ده

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صومعهٔ عیسی‌ست خوان اهل دل
هان و هان ای مبتلا این در مهل
هوش مصنوعی: صومعه‌ای که در آن عیسی حاضر است، محل خواندن و دل‌نشینی اهل دل است. پس ای کسی که در آزمایش و سختی‌ هستی، تا دیر نشده از این در گذر کن.
جمع گشتندی ز هر اطراف خلق
از ضریر و لنگ و شل و اهل دلق
هوش مصنوعی: مردم از همه جا جمع شده بودند، از جمله نابینایان، لنگان، افردای که نقص جسمانی داشتند و کسانی که لباس‌های عجیب و غریبی می‌پوشیدند.
بر در آن صومعهٔ عیسی صباح
تا به‌دم اوشان رهاند از جناح
هوش مصنوعی: در صبح زود تا آخر روز، در ورودی آن صومعهٔ عیسی، او به کسانی که به او می‌رسند، کمک می‌کند و آن‌ها را از زحمت و مشکلات نجات می‌دهد.
او چو فارغ گشتی از اوراد خویش
چاشت‌گه بیرون شدی آن خوب‌کیش
هوش مصنوعی: وقتی او از نمازها و ذکرهایش فارغ شد، در وقت صبحانه بیرون آمد.
جوق جوقی مبتلا دیدی نزار
شِسته بر در، در امید و انتظار
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی گروهی از افرادی را می‌بیند که به شدت در انتظار و امید نشسته‌اند و در عین حال حالتی نزار و رنجور دارند. آنها منتظر رویدادی هستند و شرایطشان نشان‌دهنده ناامیدی و شاید نیز حسرت است.
گفتی ای اصحاب آفت از خدا
حاجت این جملگانتان شد روا
هوش مصنوعی: ای دوستان، شما از خدا خواسته‌اید و این خواسته‌هایتان برآورده شده است.
هین روان گردید بی رنج و عنا
سوی غفاری و اکرام خدا
هوش مصنوعی: همین حالا، بدون درد و زحمت، به سوی بزرگواری و احترام الهی حرکت کن.
جملگان چون اشتران بسته‌پای
که گشایی زانوی ایشان برای
هوش مصنوعی: گروه‌ها مانند شتران که پایشان بسته است، اگر زانویشان را باز کنی، به راحتی حرکت می‌کنند.
خوش دوان و شادمانه سوی خان
از دعای او شدندی پا دوان
هوش مصنوعی: خوشحال و شاداب به سمت خانه می‌دویدند و این شوق و شادابی ناشی از دعای او بود.
آزمودی تو بسی آفات خویش
یافتی صحت ازین شاهان کیش
هوش مصنوعی: تو در تجربه‌های خود، مشکلات و آسیب‌های زیادی را مشاهده کرده‌ای، حالا با دقت و بصیرت می‌دانستی که از این پادشاهان و روش‌هایشان، به صحت و سلامت نخواهی رسید.
چند آن لنگی تو رهوار شد
چند جانت بی غم و آزار شد
هوش مصنوعی: چند بار تو به آرامی و ناز آمدی و چند بار جانت بدون درد و زحمت آزاد شد.
ای مغفل رشته‌ای بر پای بند
تا ز خود هم گم نگردی ای لوند
هوش مصنوعی: ای بی‌خبر، حواست را جمع کن و خود را به چیزی وصل کن تا از خودت گم نشوی، ای دل‌ربا.
ناسپاسی و فراموشی تو
یاد ناورد آن عسل‌نوشی تو
هوش مصنوعی: ناسپاسی و فراموشی تو، یادآور آن زمان‌هایی است که با شیرینی و خوشی همراه بودی.
لاجرم آن راه بر تو بسته شد
چون دل اهل دل از تو خسته شد
هوش مصنوعی: در نتیجه، مسیر تو به رویت بسته شد، چون دل‌های کسانی که اهل دل هستند از تو دلزده شدند.
زودشان در یاب و استغفار کن
همچو ابری گریه‌های زار کن
هوش مصنوعی: سریع به نیازمندان رسیدگی کن و برای آن‌ها دعا کن، مانند ابرهایی که به شدت باران می‌بارند و به خاطر درد و رنج دیگران اشک می‌ریزند.
تا گلستان‌شان سوی تو بشکفد
میوه‌های پخته بر خود وا کفد
هوش مصنوعی: تا زمانی که باغ و گلستان‌شان به طرف تو شکوفه بزند، میوه‌های رسیده بر خود خواهند ریخت.
هم بر آن در گرد‌، کم از سگ مباش
با سگ کهف ار شدستی خواجه‌تاش
هوش مصنوعی: اگر در کنار درگاه بروی، مانند سگی که در کنار در است، نباش. زیرا اگر در آن جا باشی، دیگر هیچ تفاوتی با سگ نخواهی داشت.
چون سگان هم مر سگان را ناصح‌اند
که دل اندر خانهٔ اول ببند
هوش مصنوعی: چون حیوانات، حیوانات دیگر را نصیحت می‌کنند که دل‌شان را در جای اولیه و اصلی نگه دارند.
آن در اول که خوردی استخوان
سخت گیر و حق گزار آن را ممان
هوش مصنوعی: وقتی در شروع کار با چالش‌ها و موانع مواجه می‌شوید، باید با جدیت و پشتکار به آنها توجه کنید و هرگز حق دیگران را نادیده نگیرید.
می‌گزندش تا ز ادب آنجا رود
وز مقام اولین مفلح شود
هوش مصنوعی: او را به خاطر ادب و احترام آزمایش می‌کند تا به جایی برسد و از جایگاه نخستین به موفقیت دست یابد.
می‌گزندش کای سگ طاغی برو
با ولی نعمتت یاغی مشو
هوش مصنوعی: تو را می‌زند، ای سگ سرکش! از ارباب خود نافرمان نباش.
بر همان در همچو حلقه بسته‌باش
پاسبان و چابک و برجسته باش
هوش مصنوعی: همان‌طور که در دروازه‌ای بسته، نگهبانی وجود دارد، تو نیز باید آماده و باهوش باشی.
صورت نقض وفای ما مباش
بی‌وفایی را مکن بیهوده فاش
هوش مصنوعی: به دنبال نقض عهد ما نباش و نگذار بی‌وفایی‌ات بی‌جهت آشکار شود.
مر سگان را چون وفا آمد شعار
رو سگان را ننگ و بدنامی میار
هوش مصنوعی: به کسانی که وفادار و وفادارند، باید احترام گذاشت و به آن‌ها ارزش داد. اما سگان بی وفا را نباید مورد تأیید قرار داد و نباید به آن‌ها اعتباری داد، زیرا باعث ننگ و بدنامی می‌شود.
بی‌وفایی چون سگان را عار بود
بی‌وفایی چون روا داری نمود
هوش مصنوعی: بی‌وفایی برای سگان ننگ است، اما تو چگونه می‌توانی این رفتار را بپذیری؟
حق تعالی فخر آورد از وفا
گفت من اوفی بعهد غیرنا
هوش مصنوعی: خداوند متعال به وفای خود proud است و می‌فرماید که من به عهد غیر از خودم وفا نمی‌کنم.
بی‌وفایی دان وفا با رد حق
بر حقوق حق ندارد کس سبق
هوش مصنوعی: بی‌وفایی هیچ‌کس نمی‌تواند حق را زیر پا بگذارد و به آن وفادار نماند.
حق مادر بعد از آن شد کان کریم
کرد او را از جنین تو غریم
هوش مصنوعی: حق مادری بر عهده فرزند است، زیرا او با مهربانی و رحمت، فرزند خود را از مرحله جنین به生ی زندگی آورده است.
صورتی کردت درون جسم او
داد در حملش ورا آرام و خو
هوش مصنوعی: او را به صورتی زیبا در جسمی قرار داد و در درون این جسم، آرامش و آسایش را به او هدیه کرد.
همچو جزو متصل دید او تو را
متصل را کرد تدبیرش جدا
هوش مصنوعی: او هنگام دیدن تو، تو را مانند جزئی از خود در نظر گرفت و با تدبیرش، کاری کرد که از دیگران جدا شوی.
حق هزاران صنعت و فن ساخته‌ست
تا که مادر بر تو مهر انداخته‌ست
هوش مصنوعی: خداوند هزاران هنر و مهارت را به وجود آورده است تا مادر بتواند بر تو عشق و محبت بورزد.
پس حقِ حق سابق از مادر بود
هر که آن حق را نداند خر بود
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقیقت راستین و اصلی خود آگاه نباشد، در واقع به بی‌خبری و جهل دچار شده است.
آنک مادر آفرید و ضرع و شیر
با پدر کردش قرین آن خود مگیر
هوش مصنوعی: مادر به همراه پدر، فرزند را به دنیا آورد و از شیر او تغذیه کرد، اما فرزند نمی‌تواند فقط به خاطر این موارد به مادر تکیه کند.
ای خداوند ای قدیم احسان تو
آنکه دانم وانکه نه هم آن تو
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، ای همیشه و ابدی، احسان و لطف تو شامل حال همه می‌شود؛ چه آن کس که به علم و آگاهی از احسان تو باخبر است و چه آن کس که از آن بی‌خبر است، هر دو در دامان رحمت تو قرار دارند.
تو بفرمودی که حق را یاد کن
زانک حق من نمی‌گردد کهن
هوش مصنوعی: تو به من دستور دادی که حق را به یاد داشته باشم، چون حق من هرگز کهنه نمی‌شود.
یاد کن لطفی که کردم آن صبوح
با شما از حفظ در کشتی نوح
هوش مصنوعی: به یاد آور لطفی که در صبح با شما انجام دادم، آن را مانند نگه داشتن یاد در کشتی نوح بدان.
پیله بابایانتان را آن زمان
دادم از طوفان و از موجش امان
هوش مصنوعی: در آن زمان، من از طوفان و امواج دریا به شما امنیت و پناه دادم، همچون پیله‌ای که برای پدران شماست.
آب آتش خو زمین بگرفته بود
موج او مر اوج کُه را می‌ربود
هوش مصنوعی: زمین به خاطر افزایش آب و آتش، کاملاً تحت تأثیر قرار گرفته بود و موج‌های آب به قدری قوی بودند که به ارتفاع کوه‌ها نیز می‌رسیدند و آن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دادند.
حفظ کردم من نکردم رَدتان
در وجود جَدِ جَدِ جَدتان
هوش مصنوعی: من از شما محافظت کردم و شما را نادیده نگرفتم، حتی در ژن‌های نیاکان بسیار دورتان.
چون شدی سَر، پشت پایت چون زنم
کارگاه خویش ضایع چون کنم
هوش مصنوعی: وقتی به مقام و مرتبه‌ای رسیدی، چگونه می‌توانم کار خود را در پشت تو خراب کنم؟
چون فدای بی‌وفایان می‌شوی
از گمان بد بدان سو می‌روی
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر کسانی که وفا ندارند، خودت را فدای آن‌ها می‌کنی، به سمت گمان‌های بد و منفی در مورد خودت می‌روی.
من ز سهو و بی‌وفایی‌ها بری
سوی من آیی گمان بد بری
هوش مصنوعی: من از اشتباهات و بی‌وفایی‌ها مبرا هستم، پس به سوی من بیا و بدگمانی را کنار بگذار.
این گمان بد بر آنجا بر که تو
می‌شوی در پیش همچون خود دوتو
هوش مصنوعی: اگر به اینجا بیایی، گمان نکن که همانند خودت، دو نفر خواهی شد.
بس گرفتی یار و همراهان زفت
گر تو را پرسم که کو گویی که رفت
هوش مصنوعی: تو دوست و همراهانت را خیلی گرفتاری. اگر از تو بپرسم که کجا هستند، می‌گویی که رفته‌اند.
یار نیکت رفت بر چرخ برین
یار فسقت رفت در قعر زمین
هوش مصنوعی: دوست خوب تو به آسمان رفته است، در حالی که دوستی بد و نادرستت به عمق زمین افتاده است.
تو بماندی در میانه آنچنان
بی‌مدد چون آتشی از کاروان
هوش مصنوعی: تو در میان ماندی و به کمک کسی نیاز نداری، مثل آتشی که از کاروان جدا شده است.
دامن او گیر ای یار دلیر
کو منزَّه باشد از بالا و زیر
هوش مصنوعی: ای یار دلیر، دامن او را بگیر که او از تمام ناپاکی‌ها و آلودگی‌ها پاک و بی‌عیب است.
نه چو عیسی سوی گردون بر شود
نه چو قارون در زمین اندر رود
هوش مصنوعی: این عبارت می‌گوید که نه کسی مانند عیسی به آسمان می‌رود و نه کسی مثل قارون در زمین غرق می‌شود. به نوعی، مفهوم آن اشاره به این دارد که نه اوج‌گیری فوق‌العاده و الهی ممکن است، نه سقوط و نابودی کامل، بلکه هر کس در موقعیت خود باقی می‌ماند.
با تو باشد در مکان و بی‌مکان
چون بمانی از سرا و از دکان
هوش مصنوعی: هر جا که باشی، حضور تو در دل و جانم احساس می‌شود، چه در خانه‌ام باشی و چه در مکان دیگری. احساس تو برای من جدایی‌ناپذیر است.
او بر آرد از کدورت‌ها صفا
مر جفاهای تو را گیرد وفا
هوش مصنوعی: او از دل تاریکی‌ها روشنی می‌آورد و بی‌وفایی‌های تو را به وفاداری تبدیل می‌کند.
چون جفا آری فرستد گوشمال
تا ز نقصان وا روی سوی کمال
هوش مصنوعی: وقتی که تو بدی می‌کنی، عواقب آن تو را تنبیه می‌کند تا از نواقص خود آگاه شوی و به سمت کمال و بهبود حرکت کنی.
چون تو وردی ترک کردی در روش
بر تو قبضی آید از رنج و تبش
هوش مصنوعی: زمانی که تو به راهی جدید گام می‌گذاری و از مسیر قبلی خود فاصله می‌گیری، ممکن است با مشکلات و سختی‌هایی مواجه شوی که تو را تحت فشار قرار می‌دهد.
آن ادب کردن بود یعنی مکن
هیچ تحویلی از آن عهد کهن
هوش مصنوعی: این رفتار درست این است که هیچ تغییر و برافروختگی از آن وعده قدیمی نداشته باشی.
پیش از آن کین قبض زنجیری شود
این که دلگیریست پاگیری شود
هوش مصنوعی: قبل از این که غم و اندوه به زنجیر کشیده شود، کسی که دلگیر است، مسیری را برای خود انتخاب می‌کند.
رنج معقولت شود محسوس و فاش
تا نگیری این اشارت را بلاش
هوش مصنوعی: درد و رنج منطقی تو باید به وضوح احساس شود تا اینکه این نشانه را درک کنی و برایش بی‌اعتنا نباشی.
در معاصی قبض‌ها دلگیر شد
قبض‌ها بعد از اجل زنجیر شد
هوش مصنوعی: کارهای نادرست موجب افسردگی و ناراحتی دل می‌شود و پس از مرگ، این گناهان مانند زنجیری بر انسان سنگینی می‌کنند.
نعط من اعرض هنا عن ذکرنا
عیشة ضنک و نجزی بالعمی
هوش مصنوعی: هر کسی که از یاد ما روی برگرداند، زندگی سخت و تنگی خواهد داشت و ما او را به‌سبب این کارش، به نابینایی مجازات می‌کنیم.
دزد چون مال کسان را می‌برد
قبض و دلتنگی دلش را می‌خلد
هوش مصنوعی: دزد وقتی که مال دیگران را می‌دزدد، دلش پر از نارضایتی و نگرانی می‌شود.
او همی‌گوید «‌عجب این قبض چیست‌»
قبض آن مظلوم کز شرّت گریست
هوش مصنوعی: او می‌گوید: «عجب، این حالت تو چه تعبیر و معنایی دارد؟» در حالی که حالت به هم‌ریختگی آن مظلوم است که از درد و رنجش به گریه افتاده است.
چون بدین قبض التفاتی کم کند
باد اصرار آتشش را دم کند
هوش مصنوعی: زمانی که به این موضوع توجه می‌کند، باعث می‌شود که شدت آتش کمتر شود و آرام‌تر شود.
قبض دل قبض عوان شد لاجرم
گشت محسوس آن معانی زد علم
هوش مصنوعی: دل در قبض و کنترل مدت‌هاست که دچار تنگی و حصر شده است، از این رو معانی عواطف و احساسات درک و احساس می‌شوند.
غصه‌ها زندان شدست و چارمیخ
غصه بیخ است و بروید شاخ بیخ
هوش مصنوعی: غم‌ها تبدیل به زندان شده‌اند و پایه‌های این زندان به شدت در دل و جان انسان ریشه دوانده است و از آن ریشه‌ها، جوانه‌های درد و اندوه می‌روید.
بیخ پنهان بود هم شد آشکار
قبض و بسط اندرون بیخی شمار
هوش مصنوعی: ریشه و بنیاد ما به صورت مخفی در وجود دارد و حالا به وضوح دیده می‌شود. در این میان، گسترش و انقباض در درون آن ریشه به حساب می‌آید.
چونکه بیخ بد بود زودش بزن
تا نروید زشت‌خاری در چمن
هوش مصنوعی: اگر ریشه‌ی بدی وجود داشته باشد، باید سریعاً آن را از بین ببریم تا مشکلی بزرگتر مثل زشت‌خاری در باغ به وجود نیاید.
قبض دیدی‌، چارهٔ آن قبض کن
زانک سَرها جمله می‌روید ز بن
هوش مصنوعی: اگر سختی و دردسر را احساس کردی، راه حل آن را پیدا کن، زیرا همه‌ چیز از ریشه می‌روید و رشد می‌کند.
بسط دیدی‌، بسط‌ِ خود را آب ده
چون بر آید میوه با اصحاب ده
هوش مصنوعی: اگر توانایی و ظرفیت خود را گسترش دادی، در زمان مناسب و با حمایت دیگران، به بار نشستن و بهره‌وری‌ات را نشان بده.

حاشیه ها

1392/08/21 23:11
تاوتک

بیت 3 مصرع دو به این صورت صحیح است تا به دم اوشان رهاند از جناح

1392/08/21 23:11
تاوتک

این جناح به ضم ج و به معنی جنحه و بزه و گناه نیست و با نگاهی به صباح باید دریافت که آن جناح باشد به فتح ج و با معنی بال ها

1392/09/22 17:11
تاوتک

استاد گوهری نازنین با درود و سپاس فراوان به خاطر دلسوزی های فراوان و دوسویه تان همبرای مثنوی و هم برای شاگردانتان.استاددلیل اینکه بنده فقط برای برخی واژه ها حاشیه مینویسم این است که اگر دقت بفرمایید از آن واژه ها چند معنی استنباط میشود و بنده معنی که به نظرم نزدیکتر و مربوط است را مینویسم به امید آنکه از طرفی برای دیگر خوانندگان راه را هموار کرده باشمو در درک آسان و بهتر کمکی کرده باشم و از دیگر سو اگر دچار اشتباه احتمالی شدم به لطف اساتید و متوجه و توجیه شوم و اینکهبه تعبیر شما از هر سد تا یکی را معنی میکنم هم همانطور که مستحضر هستید امکان معنی لغات به صورت پیش فرض در این تارنما نهاده شده است و با یک اشاره امکان پذیر است اماچشم استاد جان از این پس کمتر به معنی لغات و بهشتر به توضیح و شرح خواهم پرداخت البته با کمک شما و دیگر اساتید عزیز

1392/09/22 17:11
تاوتک

بعد التحریر :استاد جان حیفم آمد که شما نام استاد کیخا را بیاورید و بنده قدردانی نکنم پس از همینجا از شما و ایشان و بقیه دوستانی که مطالب ارزشمندی به من آموختند سپاسگزاری میکنم و برایشان آرزوی سلامتی و سر بلندی دارم

1392/09/22 17:11
تاوتک

بعد التحریر 2:
خودم از خواندن نوشتار قبلی و این همه سهل انگاری و اشتباه شرمنده شدم و از دوستان عزیز پوزش میخواهم

1392/09/22 22:11
تاوتک

درود استاد خوبم . سپاسگزارم

1392/09/26 23:11
امین کیخا

صومعه را به فارسی کازه هم می گویند ولی کازه خانه نیین هم هست . کازابلانکا هم یعنی خانه سفید ببینید همه چیز فارسی است !

1392/09/26 23:11
امین کیخا

عیشه ضنکا هم در قران یعنی زندگی تنگ و ضنک همان تنگ است .

1392/09/26 23:11
امین کیخا

بلاش به عربی همان بلاشی است یعنی رایگان اما بلاش به فارسی نام ویژه است از جمله پادشاهان اشکانی چند تن بلاش دارند

1392/10/30 12:12
سعید فرمانی

در بیت «بس گرفتی یار و همراهان زفت
گر ترا پرسم که کو گویی که زفت»
قافیه مصرع دوم «رفت» صحیح است که به اشتباه «زفت» درج شده است.

1394/10/05 11:01
روفیا

درود
معنای صومعه به فارسی " کازه" بیدرنگ مرا به یاد واژه "غزه" انداخت.
جستجویی در دهخدا معلوم کرد غزه با ت آخر به معنای منزلی است مر بنی حطامه را (منتهی الارب) !!

1394/10/05 11:01
روفیا

چون جفا آری فرستد گوشمال
تا ز نقصان وا روی سوی کمال
چون تو وردی ترک کردی در روش
بر تو قبضی آید از رنج و تبش
آن ادب کردن بود یعنی مکن
هیچ تحویلی از آن عهد کهن
پیش از آن کین قبض زنجیری شود
این که دلگیریست پاگیری شود
رنج معقولت شود محسوس و فاش
تا نگیری این اشارت را بلاش
دزد چون مال کسان را می‌برد
قبض و دلتنگی دلش را می‌خلد
او همی‌گوید عجب این قبض چیست
قبض آن مظلوم کز شرت گریست
دو پرسش دارم:
چون تو وردی ترک کردی در روش یعنی چه؟
آیا یعنی وقتی به قول خودمان دعایت را گم کردی؟؟!
دیگر:
رنج معقولت شود محسوس و فاش
تا نگیری این اشارت را بلاش

1394/10/05 11:01
روفیا

مولانا نظام کامل خلقت را می فهمد.
میگوید چون خطایی از تو سر زد قبض برایت میفرستد نظام هوشمند عالم!
وقتی عربده میکشی، وقتی سخن ناموزون میگویی، وقتی به حقوق کسان تجاوز می کنی...
دلت میگیرد، تا تو به خود آیی و پیش از آنکه دیر شود روحت را اصلاح کنی، زیر ابرویی بگیری، شانه ای به زلف آشفته بزنی...
چه جهان حساسی است! چون آینه به ما حقیقت را نشان می دهد تا دفعه بعد همینطور پریشان و آشفته و کهنه در جمع حاضر نشویم.

1394/10/05 12:01
س ، م

روفیا ی گرامی
شاید شما و دکتر کیخا درست تر فهمیده باشید
ولی من جور دیگر خیال می کردم
چون تو وردی ترک کردی در روش
را به مانای : چون تو دیگر بوی خوش گل ندادی ، تعبیر کرده بودم
وَرد ، خوانده بودم
تا نگیری این اشارت را بلاش ، را هم گمان میکنم لاش به معنای بی هوده و بی ارزش باشد
اگر اینطور است ” به لاش “ بنویسیم بهتر است
یعنی : هشدار که این اشارت را بی هوده نپنداری
تا ، نیز میتواند به هشدار تعبیر شود
مولانا لغت لاش را در پیر چنگی نیز به کار برده
گشت آواز لطیف جان‌ فزاش
زشت و نزد کس نیرزیدی به لاش
لاش شاید لاشه باشد که ارزشی ندارد
با احترام

1394/10/05 14:01
روفیا

من نمی دانم س، م گرامی
آن معنا که من حدس می زنم هم خنده دار است!

1394/10/06 13:01
مجتبی خراسانی

بسم الله الرحمن الرحیم
ترک وردی که کنی تو در زمان/قبض و تاریکیت آید نیک دان
قبض: واردی است بر قلب، و موحش است، که اشارت دارد به صدور سوء ادبی از سالک و گوشمالی خوردن به صدی و ابعادی.
و بسط، مقابل آن است، واردی است مهیج که اشارت دارد به لطف و رحمت. و با خوف و رجاء دو فرق دارند: یکی آن که خوف و رجاء نسبت به مکروه و مرغوب در مستقبل اند، و این دو در حاضر. و دیگری آن که آن دو در مقام نفس اند و این دو در مقام قلب. و در منتهی، هیچ یک از این چهار نیست.
بمنه و کرمه

1401/08/28 14:10
خمش

به نظر بنده عمیق ترین مفاهیم در این شعر از بیت شماره ۵۲ شروع میشه و دوست دارم این مفاهیمو با شما به اشتراک بزارم ... میگه احساسات منفی و ناراحتی و دلتنگی های ما در واقع  محسوسات هستند و هیچ شکل و وزن و اندازه ای ندارند و فقط محسوسن ! قابل لمس نیستند و با چشم سر دیده نمیشن ، و وقتی یک روشی و کار نیکی رو ترک کردی ته دلت احساس دلهره و اضطرابی حس میکنی ، قبل از اینکه این محسوسات تبدیل به عینیات بشن زود باش کاری بکن و برطرفش کن ، تا قبل از اینکه زنجیری بشه و از علاوه در دلت ، پاهاتو هم به زنجیر بکشه ... در واقع مولانا میخواد بگه تمام این محسوسات از حالت حس و غیر عینی بودن ، اگه برطرف نشن تبدیل به مشکلات عینی میشن و قفلی که قبلا روی دلت بوده تبدیل به زنجیر پاهات میشن ! در بیت ۵۶ میگه همه ی این گناهانی ک انجام میدیم بعد از مرگ از حالت محسوس به حالت عینی در میان و بعد مرگ باعث عذاب ما مشین و برای فهم مطلب یک مثال بسیار شیرین و دلچسب میزنه : وقتی یک دزد ، دزدی میکنه ته دلش یه حس اضطراب و نگرانی داره ولی بهش توجه نمیکنه ، و هرچه بی توجهی میکنه این محسوسات آتیششون بیشتر میشه تا جایی که تبدیل به عینیات میشه و اون دزد دستگیر میشه و میفته زندان ! در واقع اون میله های زندان هموه ی اون نفرین ها و گناهانی هستش که بهشون بی توجه بوده ، بندی که بر دلش بوده بر اثر بی توجهی ، تبدیل به بند پا شده و اونو به بند کشیده ... 

زبان قاصره از بیان اینهمه مفهوم و عقل در حیرته از این عمق نگری مولانا ... 

1402/04/12 19:07
حمیدرضا خسرویان

غریم:بدهکار

1402/04/12 19:07
حمیدرضا خسرویان

زرع : سینه مادر

1402/11/25 02:01
کوروش

پیله بابایانتان را آن زمان

 

دادم از طوفان و از موجش امان

 

یعنی چه ؟

 

 

 

1402/11/28 21:01
رضا از کرمان

سلام

  این بیت اشاره به ایه ۳۷ سوره هود و بعد از آن دارد .

معنی بیت : من اجداد شما را در در آن طوفان بلا (طوفان نوح) از امواج خروشان نجات داده وحفظ کردم .

 شاد باشی

1402/11/03 02:02
کوروش

منظور از پیله بابایانتان چیست ؟