گنجور

بخش ۸۳ - شرح فایدهٔ حکایت آن شخص شتر جوینده

اشتری گم کرده‌ای ای معتمد
هر کسی ز اشتر نشانت می‌دهد
تو نمی‌دانی که آن اشتر کجاست
لیک دانی کین نشانیها خطاست
وانک اشتر گم نکرد او از مری
همچو آن گم کرده جوید اشتری
که بلی من هم شتر گم کرده‌ام
هر که یابد اجرتش آورده‌ام
تا در اشتر با تو انبازی کند
بهر طمع اشتر این بازی کند
او نشان کژ بنشناسد ز راست
لیک گفتت آن مقلد را عصاست
هرچه را گویی خطا بود آن نشان
او به تقلید تو می‌گوید همان
چون نشان راست گویند و شبیه
پس یقین گردد تو را لا ریب فیه
آن شفای جان رنجورت شود
رنگ روی و صحت و زورت شود
چشم تو روشن شود پایت دوان
جسم تو جان گردد و جانت روان
پس بگویی راست گفتی ای امین
این نشانیها بلاغ آمد مبین
فیه آیات ثقات بینات
این براتی باشد و قدر نجات
این نشان چون داد گویی پیش رو
وقت آهنگست پیش‌آهنگ شو
پی روی تو کنم ای راست‌گو
بوی بردی ز اشترم بنما که کو
پیش آنکس که نه صاحب اشتریست
کو درین جست شتر بهر مریست
زین نشان راست نفزودش یقین
جز ز عکس ناقه‌جوی راستین
بوی برد از جد و گرمیهای او
که گزافه نیست این هیهای او
اندرین اشتر نبودش حق ولی
اشتری گم کرده است او هم بلی
طمع ناقهٔ غیر روپوشش شده
آنچ ازو گم شد فراموشش شده
هر کجا او می‌دود این می‌دود
از طمع هم‌درد صاحب می‌شود
کاذبی با صادقی چون شد روان
آن دروغش راستی شد ناگهان
اندر آن صحرا که آن اشتر شتافت
اشتر خود نیز آن دیگر بیافت
چون بدیدش یاد آورد آن خویش
بی طمع شد ز اشتر آن یار و خویش
آن مقلد شد محقق چون بدید
اشتر خود را که آنجا می‌چرید
او طلب‌کار شتر آن لحظه گشت
می‌نجستش تا ندید او را بدشت
بعد از آن تنهاروی آغاز کرد
چشم سوی ناقهٔ خود باز کرد
گفت آن صادق مرا بگذاشتی
تا باکنون پاس من می‌داشتی
گفت تا اکنون فسوسی بوده‌ام
وز طمع در چاپلوسی بوده‌ام
این زمان هم درد تو گشتم که من
در طلب از تو جدا گشتم به تن
از تو می‌دزدیدمی وصف شتر
جان من دید آن خود شد چشم‌پر
تا نیابیدم نبودم طالبش
مس کنون مغلوب شد زر غالبش
سیاتم شد همه طاعات شکر
هزل شد فانی و جد اثبات شکر
سیاتم چون وسیلت شد بحق
پس مزن بر سیاتم هیچ دق
مر تو را صدق تو طالب کرده بود
مر مرا جد و طلب صدقی گشود
صدق تو آورد در جستن تو را
جستنم آورد در صدقی مرا
تخم دولت در زمین می‌کاشتم
سخره و بیگار می‌پنداشتم
آن نبد بیگار کسبی بود چست
هر یکی دانه که کشتم صد برست
دزد سوی خانه‌ای شد زیر دست
چون در آمد دید کان خانهٔ خودست
گرم باش ای سرد تا گرمی رسد
با درشتی ساز تا نرمی رسد
آن دو اشتر نیست آن یک اشترست
تنگ آمد لفظ معنی بس پرست
لفظ در معنی همیشه نارسان
زان پیمبر گفت قد کل لسان
نطق اصطرلاب باشد در حساب
چه قدر داند ز چرخ و آفتاب
خاصه چرخی کین فلک زو پره‌ایست
آفتاب از آفتابش ذره‌ایست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اشتری گم کرده‌ای ای معتمد
هر کسی ز اشتر نشانت می‌دهد
هوش مصنوعی: تو ای کسی که بر تو اعتماد کرده‌اند، شتری را گم کرده‌ای؛ هر کسی که تو را می‌بیند، می‌گوید که نشانی از شتر دارد.
تو نمی‌دانی که آن اشتر کجاست
لیک دانی کین نشانیها خطاست
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی آن شتر کجاست، اما می‌دانی که این نشانی‌هایی که به تو داده شده، نادرست است.
وانک اشتر گم نکرد او از مری
همچو آن گم کرده جوید اشتری
هوش مصنوعی: او همچون آن که در بیابان، شتر خود را گم کرده، به دنبال شترش می‌گردد و بی‌دلیل از مسیر خود منحرف نمی‌شود.
که بلی من هم شتر گم کرده‌ام
هر که یابد اجرتش آورده‌ام
هوش مصنوعی: هر که به دنباله‌ی چیزی می‌گردد، اگر آن را پیدا کند، پاداشش را دریافت خواهد کرد.
تا در اشتر با تو انبازی کند
بهر طمع اشتر این بازی کند
هوش مصنوعی: تا زمانی که شتر با تو بازی می‌کند، این فقط به خاطر سودی است که از این بازی برای خود می‌برد.
او نشان کژ بنشناسد ز راست
لیک گفتت آن مقلد را عصاست
هوش مصنوعی: او نمی‌تواند بین درست و نادرست، یا حق و باطل، تمایز قائل شود، اما به شما می‌گوید که پیروی کردن از دیگران، در واقع جهل است.
هرچه را گویی خطا بود آن نشان
او به تقلید تو می‌گوید همان
هوش مصنوعی: هر چیزی که بگویی اشتباه است، او به خاطر تقلید تو همان را بیان می‌کند.
چون نشان راست گویند و شبیه
پس یقین گردد تو را لا ریب فیه
هوش مصنوعی: زمانی که حرفی راست و درست گفته شود و شبیه به واقعیت باشد، در آن صورت برای تو مسلم و بدون شک خواهد بود.
آن شفای جان رنجورت شود
رنگ روی و صحت و زورت شود
هوش مصنوعی: آن چیز که باعث آرامش و بهبود روح و جسم تو می‌شود، موجب زیبایی چهره و تقویت نیروی تو خواهد شد.
چشم تو روشن شود پایت دوان
جسم تو جان گردد و جانت روان
هوش مصنوعی: چشم تو نورانی می‌شود و تو با شتاب حرکت می‌کنی، بدن تو زنده می‌شود و روح تو در حال جست‌وخیز است.
پس بگویی راست گفتی ای امین
این نشانیها بلاغ آمد مبین
هوش مصنوعی: پس بگویی که درست گفتی ای مورد اعتماد، این نشانه‌ها به روشنی از بلاغت خبر می‌دهند.
فیه آیات ثقات بینات
این براتی باشد و قدر نجات
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در آن نشانه‌های واضح و قابل اعتماد وجود دارد که این نامه‌ای است برای از بین بردن عذرها و نشان‌دهنده ارزش نجات به شمار می‌رود.
این نشان چون داد گویی پیش رو
وقت آهنگست پیش‌آهنگ شو
هوش مصنوعی: این نشانه‌ها نشان می‌دهند که زمان حرکت نزدیک است، پس آماده باش و خودت را به برنامه‌ریزی و هماهنگی برسان.
پی روی تو کنم ای راست‌گو
بوی بردی ز اشترم بنما که کو
هوش مصنوعی: من از تو پیروی می‌کنم، ای راست‌گو! بوی شترم را حس کردی، حالا نشان بده که کجاست.
پیش آنکس که نه صاحب اشتریست
کو درین جست شتر بهر مریست
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی شتری بروید و صاحب آن شتر کسی نباشد، باید به یاد داشته باشید که در این جستجو به چه کسی و به کجا مراجعه می‌کنید.
زین نشان راست نفزودش یقین
جز ز عکس ناقه‌جوی راستین
هوش مصنوعی: اگر نشانه‌ای وجود دارد که نشان‌دهنده‌ی حقیقت است، تنها با مشاهده و شواهدی واقعی و مستقیم به یقین تبدیل می‌شود.
بوی برد از جد و گرمیهای او
که گزافه نیست این هیهای او
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به عطر و گرمایی دارد که از شخصیت یا ویژگی‌های جد فرد احساس می‌شود و اینکه این احساسات بی‌دلیل نیستند و ریشه در واقعیت دارند. نشان‌دهنده احترام و ارادت به پیشینه و تاثیر آن بر احساسات حال حاضر است.
اندرین اشتر نبودش حق ولی
اشتری گم کرده است او هم بلی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که این شخص، حق و حقیقتی در خود ندارد، اما به نوعی در جستجوی چیز گمشده‌ای است.
طمع ناقهٔ غیر روپوشش شده
آنچ ازو گم شد فراموشش شده
هوش مصنوعی: طمع به بهره‌برداری از چیزی که متعلق به دیگران است، در واقع باعث می‌شود که انسان فراموش کند چه چیزهایی را از دست داده است.
هر کجا او می‌دود این می‌دود
از طمع هم‌درد صاحب می‌شود
هوش مصنوعی: هر جا که او می‌دود، این هم می‌دود و از روی طمع، به همدردی با صاحبش می‌رسد.
کاذبی با صادقی چون شد روان
آن دروغش راستی شد ناگهان
هوش مصنوعی: شخصی که دروغگو بود، به دلیل همراهی با فردی راستگو، ناگهان دروغش تبدیل به حقیقت شد.
اندر آن صحرا که آن اشتر شتافت
اشتر خود نیز آن دیگر بیافت
هوش مصنوعی: در آن بیابان که شتر اولی به سرعت در حال حرکت بود، شتر دومی نیز او را دنبال کرد و به او رسید.
چون بدیدش یاد آورد آن خویش
بی طمع شد ز اشتر آن یار و خویش
هوش مصنوعی: وقتی او را دید، به یاد آن شخص خاص افتاد و بدون هیچ توقعی از دوست و یار خود احساس خوشبختی کرد.
آن مقلد شد محقق چون بدید
اشتر خود را که آنجا می‌چرید
هوش مصنوعی: مردی که فقط از دیگران تقلید می‌کند، وقتی دید که شترش در آنجا مشغول چراست، به تحقیق و کنکاش پرداخت.
او طلب‌کار شتر آن لحظه گشت
می‌نجستش تا ندید او را بدشت
هوش مصنوعی: او در آن لحظه به دنبال شتری بود که طلبش را از او داشت و وقتی او را در بیابان نیافت، دلسرد شد.
بعد از آن تنهاروی آغاز کرد
چشم سوی ناقهٔ خود باز کرد
هوش مصنوعی: پس از آن، تنها از جا حرکت کرد و به طرف شترش نگاه کرد.
گفت آن صادق مرا بگذاشتی
تا باکنون پاس من می‌داشتی
هوش مصنوعی: او به من گفت که تو مرا رها کردی و از آن زمان دیگر از من حمایت نکرده‌ای.
گفت تا اکنون فسوسی بوده‌ام
وز طمع در چاپلوسی بوده‌ام
هوش مصنوعی: او گفت: تا به حال شخصی بی‌ثبات و حساس بوده‌ام و به خاطر طمع و نیاز به توجه دیگران، خود را بینیاز از اصالت و حقیقت نشان داده‌ام.
این زمان هم درد تو گشتم که من
در طلب از تو جدا گشتم به تن
هوش مصنوعی: در این زمان من نیز مانند تو دچار درد و رنج شده‌ام، چرا که در جستجوی تو از خودم دور شده‌ام.
از تو می‌دزدیدمی وصف شتر
جان من دید آن خود شد چشم‌پر
هوش مصنوعی: به خاطر تو، من به وصف شتر (یعنی زیبایی) می‌پرداختم، اما جان من از تو می‌خواهد که خود را بر من آشکار کنی و از زیبایی‌ات مرا پر کن.
تا نیابیدم نبودم طالبش
مس کنون مغلوب شد زر غالبش
هوش مصنوعی: تا زمانی که به دنبال او نبودم، حسرتی نداشتم، اما اکنون که به دست آورده‌ام، تحت تأثیر او قرار گرفته‌ام و این حس در من غالب شده است.
سیاتم شد همه طاعات شکر
هزل شد فانی و جد اثبات شکر
هوش مصنوعی: تمام خوبی‌ها و عبادت‌هایمان به رنگ سیاه درآمد و سپاس‌گزاری را به‌ صورت بی‌مفهوم و بی‌ارزش درآورد. جد و دلیلی برای اثبات شکر و سپاس‌گزاری دیگر باقی نمانده است.
سیاتم چون وسیلت شد بحق
پس مزن بر سیاتم هیچ دق
هوش مصنوعی: چنانچه خصلت بد تو به وسیله‌ای تبدیل شود که به حق و درست باشد، دیگر نباید بر آن خصلت بد خود نکوهش کنی یا غصه‌ای بخوری.
مر تو را صدق تو طالب کرده بود
مر مرا جد و طلب صدقی گشود
هوش مصنوعی: تو با صداقت و راستی‌ات خواسته شده‌ای، و من نیز با جد و جهد خود، در طلب صداقت گام برداشته‌ام.
صدق تو آورد در جستن تو را
جستنم آورد در صدقی مرا
هوش مصنوعی: راستگویی تو باعث شده که در پی تو بگردم و جستجو کنم، و این جستجوی من نیز نشان‌دهنده صداقت و راستگویی من است.
تخم دولت در زمین می‌کاشتم
سخره و بیگار می‌پنداشتم
هوش مصنوعی: من در زمین، بذر خوشبختی و آینده‌ای بهتر می‌کاشتم، اما دیگران آن را بی‌اهمیت و بی‌ارج می‌انگاشتند.
آن نبد بیگار کسبی بود چست
هر یکی دانه که کشتم صد برست
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره می‌شود که کسی که در تلاش و کوشش است، تلاشش به ثمر می‌نشیند و هر دانه‌ای که می‌کارد، به شکل قابل توجهی، چند برابر خواهد شد. یعنی تلاش‌ها و زحمات او نتیجه‌ای مثبت و فراوان به دنبال دارد.
دزد سوی خانه‌ای شد زیر دست
چون در آمد دید کان خانهٔ خودست
هوش مصنوعی: یک دزد به سمت خانه‌ای رفت و به آرامی وارد شد. وقتی که داخل شد، متوجه شد که آنجا خانه خود اوست.
گرم باش ای سرد تا گرمی رسد
با درشتی ساز تا نرمی رسد
هوش مصنوعی: ای دوست، تا زمانی که سردی و بی‌حوصلگی در تو حاکم است، با قدرت و قاطعیت رفتار کن تا زمانی که گرما و محبت به وجودت بازگردد.
آن دو اشتر نیست آن یک اشترست
تنگ آمد لفظ معنی بس پرست
هوش مصنوعی: این جا به تفاوت دو موجود اشاره می‌شود. یکی از آن‌ها به گونه‌ای است که چندین ویژگی دارد و دیگری تنها یک ویژگی مشخص دارد. در واقع، معنایی که در این عبارت وجود دارد، نشان‌دهنده محدودیت کلمات در بیان مفاهیم عمیق‌تر است.
لفظ در معنی همیشه نارسان
زان پیمبر گفت قد کل لسان
هوش مصنوعی: در این کلام، گفته شده که واژه‌ها همیشه نمی‌توانند معنای کامل و درست را منتقل کنند. پیامبر فرمود که همه زبان‌ها به اندازه کافی قادر به بیان دقیق معانی نیستند.
نطق اصطرلاب باشد در حساب
چه قدر داند ز چرخ و آفتاب
هوش مصنوعی: سخن گفتن از علم نجوم و حساب، مانند زبان اصطرلاب است که فقط به اندازه ای که از حرکات آسمانی و خورشید می‌داند، می‌تواند اظهار نظر کند.
خاصه چرخی کین فلک زو پره‌ایست
آفتاب از آفتابش ذره‌ایست
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که چرخش چرخ فلک، یا همان روزگار، موجب می‌شود که آفتاب خود را از آفتاب دیگر جدا کند و این نشان‌دهندهٔ تأثیرات و تفاوت‌هایی است که در زندگی و زمان ایجاد می‌شود. آفتاب از آفتاب دیگر، به اندازه‌ای کوچک و جزئی است که نشان‌دهندهٔ گوشه‌ای از زندگی و واقعیت‌های پیچیدهٔ آن است.

حاشیه ها

1393/12/28 19:02
بشیر احمد نوا

بیت 11 و 12 از آخر > کلمه [سیتم] به [سیِّئاتم] تصحیح شود . تقابل با نسخه چاپی انبشارات اروند سال 1385

1395/12/18 10:03
کمال

فکر کنم در نگارش این مصرع یک " ن " کم گذاشته شده و معنای مصرع را متفاوت کرده است.
به جای : او نشان کژ بشناسد ز راست
باید بشود : او نشان کژ بنشناسد ز راست.

1396/10/23 19:12

لفظ در معنی همیشه نارسان
زان پیمبر گفت قد کل لسان
این بیت به حدیثی از پیامبر اشاره دارد که می فرماید هرکسی از خدا بترسد زبانش کند شود مقصود از این بیت این است که همواره الفاظی که ما برای توصیف معانی به کار میبریم ناقص و نا کامل است و نمی تواند حقیقت را برساند

1397/12/14 06:03
رضا ثانی

سَیِّئاتم شد همه طاعات شکر
هزل شد فانی و جد اثبات شکر
إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُولئِکَ یُبَدِّلُ اَللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اَللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً