گنجور

بخش ۸ - التزام کردن خادم تعهد بهیمه را و تخلف نمودن

حلقهٔ آن صوفیان مستفید
چونک در وجد و طرب آخر رسید
خوان بیاوردند بهر میهمان
از بهیمه یاد آورد آن زمان
گفت خادم را که در آخُر برو
راست کن بهر بهیمه کاه و جو
گفت لا حول این چه افزون گفتنست
از قدیم این کارها کار منست
گفت تر کن آن جوش را از نخست
کان خر پیرست و دندانهاش سست
گفت لا حول این چه می‌گویی مها
از من آموزند این ترتیبها
گفت پالانش فرو نه پیش پیش
داروی منبل بنه بر پشت ریش
گفت لا حول آخر ای حکمت‌گزار
جنس تو مهمانم آمد صد هزار
جمله راضی رفته‌اند از پیش ما
هست مهمان جان ما و خویش ما
گفت آبش ده ولیکن شیر گرم
گفت لا حول از توم بگرفت شرم
گفت اندر جو تو کمتر کاه‌کن
گفت لا حول این سخن کوتاه کن
گفت جایش را بروب از سنگ و پشک
ور بود تر ریز بر وی خاک خشک
گفت لا حول ای پدر لا حول کن
با رسول اهل کمتر گو سخن
گفت بستان شانه پشت خر بخار
گفت لا حول ای پدر شرمی بدار
خادم این گفت و میان را بست چست
گفت رفتم کاه و جو آرم نخست
رفت و از آخر نکرد او هیچ یاد
خواب خرگوشی بدان صوفی بداد
رفت خادم جانب اوباش چند
کرد بر اندرز صوفی ریش‌خند
صوفی از ره مانده بود و شد دراز
خوابها می‌دید با چشم فراز
کان خرش در چنگ گرگی مانده بود
پاره‌ها از پشت و رانش می‌ربود
گفت لا حول این چه مالیخولیاست
ای عجب آن خادم مشفق کجاست
باز می‌دید آن خرش در راه‌رو
گه به چاهی می‌فتاد و گه بگو
گونه‌گون می‌دید ناخوش واقعه
فاتحه می‌خواند او والقارعه
گفت چاره چیست یاران جسته‌اند
رفته‌اند و جمله درها بسته‌اند
باز می‌گفت ای عجب آن خادمک
نه که با ما گشت هم‌نان و نمک
من نکردم با وی الا لطف و لین
او چرا با من کند برعکس کین
هر عداوت را سبب باید سند
ورنه جنسیت وفا تلقین کند
باز می‌گفت آدم با لطف و جود
کی بر آن ابلیس جوری کرده بود
آدمی مر مار و کزدم را چه کرد
کو همی‌خواهد مرورا مرگ و درد
گرگ را خود خاصیت بدریدنست
این حسد در خلق آخر روشنست
باز می‌گفت این گمان بد خطاست
بر برادر این چنین ظنم چراست
باز گفتی حزم سؤ الظن تست
هر که بدظن نیست کی ماند درست
صوفی اندر وسوسه وان خر چنان
که چنین بادا جزای دشمنان
آن خر مسکین میان خاک و سنگ
کژ شده پالان دریده پالهنگ
کشته از ره جملهٔ شب بی علف
گاه در جان کندن و گه در تلف
خر همه شب ذکر می‌کرد ای اله
جو رها کردم کم از یک مشت کاه
با زبان حال می‌گفت ای شیوخ
رحمتی که سوختم زین خام شوخ
آنچ آن خر دید از رنج و عذاب
مرغ خاکی بیند اندر سیل آب
بس به پهلو گشت آن شب تا سحر
آن خر بیچاره از جوع البقر
روز شد خادم بیامد بامداد
زود پالان جست بر پشتش نهاد
خر فروشانه دو سه زخمش بزد
کرد با خر آنچ زان سگ می‌سزد
خر جهنده گشت از تیزی نیش
کو زبان تا خر بگوید حال خویش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حلقهٔ آن صوفیان مستفید
چونک در وجد و طرب آخر رسید
هوش مصنوعی: گروه آن عارفان به درک و شناختی عمیق و شگفت‌انگیز دست یافته‌اند، گویا در حال شادی و سرور به نقطه‌ای از اوج رسیده‌اند.
خوان بیاوردند بهر میهمان
از بهیمه یاد آورد آن زمان
هوش مصنوعی: میهمانی برپا کردند و برای مهمانان از گوشت حیوانات آوردند که به یاد آن زمان افتاد.
گفت خادم را که در آخُر برو
راست کن بهر بهیمه کاه و جو
هوش مصنوعی: به خدمتکار گفت که برای حیوانات، کاه و جو را درست و مرتب بگذار.
گفت لا حول این چه افزون گفتنست
از قدیم این کارها کار منست
هوش مصنوعی: می‌گوید که من از روزگاران گذشته در این کارها مهارت و تجربه دارم و نیازی به توضیحات فراوان نیست.
گفت تر کن آن جوش را از نخست
کان خر پیرست و دندانهاش سست
هوش مصنوعی: بگو آن شور و هیجان را از همان ابتدا آرام کن، چون آن خر پیر شده و دندان‌هایش ضعیف است.
گفت لا حول این چه می‌گویی مها
از من آموزند این ترتیبها
هوش مصنوعی: در پاسخ به سخنان من، او گفت که من از این نوع صحبت‌ها نشنیده‌ام و از من نمی‌آموزند که چگونه باید چنین مسائلی را ترتیب و بیان کنم.
گفت پالانش فرو نه پیش پیش
داروی منبل بنه بر پشت ریش
هوش مصنوعی: گفت که زین را پایین بکش و داروی من را روی دوش بگذار.
گفت لا حول آخر ای حکمت‌گزار
جنس تو مهمانم آمد صد هزار
هوش مصنوعی: حضرت حکمت به شخصی می‌گوید که من بی‌تابی می‌کنم و نمی‌توانم تحمل کنم، زیرا مهمانان زیادی به دیدار من آمده‌اند و این وضعیت برایم بسیار دشوار شده است.
جمله راضی رفته‌اند از پیش ما
هست مهمان جان ما و خویش ما
هوش مصنوعی: همه راضی و خشنود از پیش ما رفته‌اند و تنها مهمان جان و دل ما که عزیز و نزدیک است، باقی مانده است.
گفت آبش ده ولیکن شیر گرم
گفت لا حول از توم بگرفت شرم
هوش مصنوعی: گفتند به او آب بده، ولی او با لبخند محبت آمیز گفت: از تو شرم دارم که این کار را بکنم.
گفت اندر جو تو کمتر کاه‌کن
گفت لا حول این سخن کوتاه کن
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که وقتی کسی در گفتگو چیزی را به زحمت می‌کشد و آن را کم ارزش می‌کند، باید به او بگویند که این صحبت‌ها بی‌فایده است و بهتر است به جای طولانی کردن بحث، به مطالب مهم‌تر بپردازد.
گفت جایش را بروب از سنگ و پشک
ور بود تر ریز بر وی خاک خشک
هوش مصنوعی: گفتند که جای او را از سنگ و فضله پاک کن و اگر هنوز خیس است، بر آن خاک خشک بپاش.
گفت لا حول ای پدر لا حول کن
با رسول اهل کمتر گو سخن
هوش مصنوعی: در این بیت، کسی از پدرش درخواست می‌کند که در برابر مشکلات و چالش‌ها حمایت کند و همچنین با رسولان و اهل دانش به خوبی صحبت کند و از بی‌خود سخن گفتن پرهیز نماید.
گفت بستان شانه پشت خر بخار
گفت لا حول ای پدر شرمی بدار
هوش مصنوعی: شخصی به خرش می‌گوید که شانه‌اش را بکن، اما خر در جواب می‌گوید ای پدر، کمی شرم داشته باش.
خادم این گفت و میان را بست چست
گفت رفتم کاه و جو آرم نخست
هوش مصنوعی: خادم گفت که کارم را انجام می‌دهم و گفت که من به زودی برای آوردن علوفه و جو می‌روم.
رفت و از آخر نکرد او هیچ یاد
خواب خرگوشی بدان صوفی بداد
هوش مصنوعی: او رفت و هیچ خاطره‌ای از خواب خرگوشی را برای آن صوفی باقی نگذاشت.
رفت خادم جانب اوباش چند
کرد بر اندرز صوفی ریش‌خند
هوش مصنوعی: خدمتکاری به نزد چند نفر بدرفتار رفت و سخنان یک صوفی را تمسخر کرد.
صوفی از ره مانده بود و شد دراز
خوابها می‌دید با چشم فراز
هوش مصنوعی: صوفی که از مسیر خود منحرف شده بود، به خواب رفت و در خواب، رؤیاهای عجیب و غریبی می‌دید.
کان خرش در چنگ گرگی مانده بود
پاره‌ها از پشت و رانش می‌ربود
هوش مصنوعی: خر در چنگال گرگ گرفتار شده بود و گرگ تکه‌هایی از بدن او را می‌جوید و می‌برد.
گفت لا حول این چه مالیخولیاست
ای عجب آن خادم مشفق کجاست
هوش مصنوعی: گفت که هیچ قدرتی نیست، چه حالتی است این که آدم را به جنون می‌کشاند. عجب که آن خدمت‌گزار دلسوز و مهربان کجاست؟
باز می‌دید آن خرش در راه‌رو
گه به چاهی می‌فتاد و گه بگو
هوش مصنوعی: او مدام می‌دید که الاغش در مسیر وقتی به چاهی می‌افتد، گهگاهی هم به راحتی جلو می‌رود.
گونه‌گون می‌دید ناخوش واقعه
فاتحه می‌خواند او والقارعه
هوش مصنوعی: او با نگرانی و ناراحتی به وقایع ناگوار و تلخ نگاه می‌کرد و در دلش دعا و فاتحه می‌خواند.
گفت چاره چیست یاران جسته‌اند
رفته‌اند و جمله درها بسته‌اند
هوش مصنوعی: او گفت: چه باید کرد؟ دوستان رفته‌اند و همه درها به روی ما بسته است.
باز می‌گفت ای عجب آن خادمک
نه که با ما گشت هم‌نان و نمک
هوش مصنوعی: او باز می‌گفت که چه شگفت است آن خادم کوچک که با ما در نان و نمک شریک شد.
من نکردم با وی الا لطف و لین
او چرا با من کند برعکس کین
هوش مصنوعی: من با او هیچ‌کاری جز محبت و نرم‌خویی نکردم؛ حالا چرا او باید با من دشمنی کند؟
هر عداوت را سبب باید سند
ورنه جنسیت وفا تلقین کند
هوش مصنوعی: هر دشمنی دلیلی دارد و باید علت آن را شناخت، در غیر این صورت، وفاداری و صداقت در روابط انسانی به خوبی جلوه می‌کند.
باز می‌گفت آدم با لطف و جود
کی بر آن ابلیس جوری کرده بود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آدم (انسان) بار دیگر اشاره می‌کند که با لطف و کرم خداوند، ابلیس (شیطان) چگونه به او آسیب رسانده و او را وسوسه کرده است.
آدمی مر مار و کزدم را چه کرد
کو همی‌خواهد مرورا مرگ و درد
هوش مصنوعی: انسانی که به تو آسیب رسانده و باعث درد و رنج تو شده، در واقع به دنبال مرگ و نابودی خود است.
گرگ را خود خاصیت بدریدنست
این حسد در خلق آخر روشنست
هوش مصنوعی: گرگ به خاطر ذات خود، به دریدن و آسیب رساندن معروف است و این حسادت در میان انسان‌ها در نهایت آشکار می‌شود.
باز می‌گفت این گمان بد خطاست
بر برادر این چنین ظنم چراست
هوش مصنوعی: او دوباره می‌گفت که این فکر منفی اشتباه است و چرا باید نسبت به برادرم این گونه بدبین باشم؟
باز گفتی حزم سؤ الظن تست
هر که بدظن نیست کی ماند درست
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که کسانی که بدبین هستند و همیشه به دیگران سوءظن دارند، در واقع نمی‌توانند به صداقت و درستی افراد دیگر اعتماد کنند. در حقیقت، اگر کسی به خوبی و درستی دیگران ایمان داشته باشد، به آرامش و اطمینان بیشتری دست می‌یابد.
صوفی اندر وسوسه وان خر چنان
که چنین بادا جزای دشمنان
هوش مصنوعی: صوفی در شرایطی وسوسه‌انگیز قرار دارد و مانند آن الاغی که می‌گوید همین‌طور باشد تا دشمنان punished شوند.
آن خر مسکین میان خاک و سنگ
کژ شده پالان دریده پالهنگ
هوش مصنوعی: خر بیچاره در میان خاک و سنگ به وضعی نامناسب افتاده و بارش هم پاره شده است.
کشته از ره جملهٔ شب بی علف
گاه در جان کندن و گه در تلف
هوش مصنوعی: در شب‌های بی‌علف، برخی افراد یا موجودات باعث مرگ و نابودی دیگران می‌شوند. گاهی این نابودی به تدریج و با زحمت است و گاهی به یک باره و به شکل ناپسند.
خر همه شب ذکر می‌کرد ای اله
جو رها کردم کم از یک مشت کاه
هوش مصنوعی: خر در تمام شب دعا می‌کرد و از خدا می‌خواست که او را رها کند و احساس می‌کند که کم‌تر از یک مشت کاه باری بر دوشش نیست.
با زبان حال می‌گفت ای شیوخ
رحمتی که سوختم زین خام شوخ
هوش مصنوعی: با حالتی تأسف‌بار می‌گفت: ای خدای مهربان، من از این خامی و شوخی به شدت آسیب دیده‌ام.
آنچ آن خر دید از رنج و عذاب
مرغ خاکی بیند اندر سیل آب
هوش مصنوعی: هر چیزی که آن خر از رنج و عذاب می‌بیند، مرغی که در خاک است نیز در سیلاب آب تجربه می‌کند.
بس به پهلو گشت آن شب تا سحر
آن خر بیچاره از جوع البقر
هوش مصنوعی: آن شب، آن حیوان بیچاره به خاطر گرسنگی و عدم غذا، به شدت از پهلو به پهلو می‌غلتید و نمی‌توانست آرام بگیرد.
روز شد خادم بیامد بامداد
زود پالان جست بر پشتش نهاد
هوش مصنوعی: صبح شد و خدمتکار زودتر از دیگران آمد و زین را بر پشت حیوان گذاشت.
خر فروشانه دو سه زخمش بزد
کرد با خر آنچ زان سگ می‌سزد
هوش مصنوعی: یک فروشنده خر به دو یا سه ضربه به خر خودش زد، زیرا می‌دانست که آنچه به سگ می‌رسد، از آن خر نیست.
خر جهنده گشت از تیزی نیش
کو زبان تا خر بگوید حال خویش
هوش مصنوعی: خر به خاطر نیشی که به او زده‌اند، شروع به جست و خیز می‌کند و از این رو زبانش به حرکت می‌آید تا بتواند وضعیت خود را بیان کند.

خوانش ها

بخش ۸ - التزام کردن خادم تعهد بهیمه را و تخلف نمودن به خوانش بامشاد لطف آبادی

حاشیه ها

1400/01/19 17:04
سیروان

با عرض سلام و ادب
دوستانی که نظری راجع به سناریو و شخصیت های این ماجرا دارین لطف بفرمایید و به اشتراک بگذارید،باشد که بنده حقیر نیز مستفیذ شوم.
با تشکر فراوان

1400/06/18 21:09
امید

بنظر بنده 

سوفی راهنمای روح و مرشد و دانا است  .

خادم منظور روح انسان هست البته روحی که خادم اون سوفی هست . ( یعنی اون فرد بزرگ رو به عنوان مربی خودش قبول کرده )

خر منظور جسم انسان ( وسیله بردن بار یا رسیدن به هدف ) شاید به آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند هم ارتباط داشته باشه ( مفهوم حمل بار )

البته خر میتونه منظور از هدف زندگی انسان هم باشه که راهنمای خادم اون رو براش تعیین کرده و بهش گفته بود توی زندگی این خر رو به مقصد برسون . 

قبل از زندگی یا زمان زندگی راهنما یا سوفی و کسی که این راه رو قبلا طی کرده بارها به خادم هشدار می دهد که این کار رو بکن اون کار رو بکن فلان کار یادت نره و ... ولی خادم همش میگه من خودم میدونم اینا خیلی واضحن و ... و نهایتا خادم یا همان روح زمان زندگی هیچ کدوم از اون راهنمایی ها رو انجام نمیده و از تعهدی که کرده تخلف میکنه ( عنوان شعر هم همین است ) و خر بیچاره که جسم یا هدف زندگی باشه به عذاب و مشکلات خیلی سختی توی زندگی دچار میشه

1400/08/03 15:11
سئنا

«شیرگرم» به معنی  ولرم و آبی که دمایش ملایم و متعادل باشد، است و باید با سکون «ر» تلفظ شود