گنجور

بخش ۷ - بسته شدن تقریر معنی حکایت به سبب میل مستمع به استماع ظاهر صورت حکایت

کی گذارد آنک رشک روشنیست
تا بگویم آنچ فرض و گفتنیست
بحر کف پیش آرد و سدی کند
جر کند وز بعد جر مدی کند
این زمان بشنو چه مانع شد مگر
مستمع را رفت دل جای دگر
خاطرش شد سوی صوفی قنق
اندر آن سودا فرو شد تا عنق
لازم آمد باز رفتن زین مقال
سوی آن افسانه بهر وصف حال
صوفی آن صورت مپندار ای عزیز
همچو طفلان تا کی از جوز و مویز
جسم ما جوز و مویزست ای پسر
گر تو مردی زین دو چیز اندر گذر
ور تو اندر نگذری اکرام حق
بگذراند مر ترا از نه طبق
بشنو اکنون صورت افسانه را
لیک هین از که جداکن دانه را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کی گذارد آنک رشک روشنیست
تا بگویم آنچ فرض و گفتنیست
هوش مصنوعی: این شخص منتظر است تا ببیند چه کسی از او به خاطر زیبایی‌اش حسادت می‌کند، تا بتواند آنچه را که باید بگوید و در نظر دارد، بیان کند.
بحر کف پیش آرد و سدی کند
جر کند وز بعد جر مدی کند
هوش مصنوعی: دریا کف را به جلو می‌آورد و یک سد می‌سازد، سپس این جریان را ادامه می‌دهد و در نهایت به شدت بیشتری می‌رسد.
این زمان بشنو چه مانع شد مگر
مستمع را رفت دل جای دگر
هوش مصنوعی: این زمان گوش کن که چه چیزی مانع شده است، مگر آنکه شنونده در فکر و دلش جای دیگری است.
خاطرش شد سوی صوفی قنق
اندر آن سودا فرو شد تا عنق
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به حالتی از عشق و شوریدگی دارد که شخصی به سوی یک عارف یا صوفی می‌رود. در این روند، او در تجلیاتی عمیق و تأملات روحانی غرق می‌شود و به نوعی از آرامش و سکون دست می‌یابد. به طور کلی، این تصویر، اشاره‌ای به سفر روحانی و تلاش برای نزدیک شدن به حقیقت دارد.
لازم آمد باز رفتن زین مقال
سوی آن افسانه بهر وصف حال
هوش مصنوعی: نیاز به این است که دوباره از اینجا بروم و به آن داستان برسم تا حال و احوال را توصیف کنم.
صوفی آن صورت مپندار ای عزیز
همچو طفلان تا کی از جوز و مویز
هوش مصنوعی: ای عزیز، صوفی را به همان شکلی که بچه‌ها به خوراکی‌های ساده مثل گردو و کشمش چسبیده‌اند، تصور نکن. تا کی می‌خواهی در این فکر بمانی؟
جسم ما جوز و مویزست ای پسر
گر تو مردی زین دو چیز اندر گذر
هوش مصنوعی: بدن ما مانند گردو و کشمش است، ای پسر، اگر مردی و قدرتی داری، از این دو چیز فراتر برو.
ور تو اندر نگذری اکرام حق
بگذراند مر ترا از نه طبق
هوش مصنوعی: اگر تو طبق ادب و احترام را رعایت نکنی، حق تو را از این مراحل عبور نخواهد داد.
بشنو اکنون صورت افسانه را
لیک هین از که جداکن دانه را
هوش مصنوعی: اکنون داستان را بشنو، اما مواظب باش که باید دانه را از چه چیزی جدا کنی.

خوانش ها

بخش ۷ - بسته شدن تقریر معنی حکایت به سبب میل مستمع به استماع ظاهر صورت حکایت به خوانش بامشاد لطف آبادی

حاشیه ها

1392/08/07 01:11
امین کیخا

فرض به پهلوی فریز بوده است .و ریشه فرض فارسی است

1392/08/07 01:11
امین کیخا

طبق همان تبوک است و خوشبختانه این را واژه یاب هم نوشته است . به لری ظروف انباشتن ارد و غله را تاپو می گویند که شاید تاپوک هم با همین تبوک پیوستگی داشته باشد

1403/09/29 07:11
بهرام خاراباف

(پیمانه پرازخالی)

 

جسم، جوزومویزست ای پسر

گرتومردی زین دوچیزاندرگذر

#مولوی

 

نه ازجوزمی شودگذشت نه ازممیز.ممیزرا باچای لاهیجان همدمی است.جوزرا با پنیرلیقوان.واین هردوتا لازمه جان گرفتن جسم خراسانی است ازبرای جان دادن به نشاط.نشاط صبحگاهی.صبح آذرماهی.آذرماهی ای که خودخورشیدی است ماه.(موووووووووووووووووووووووچ)

وگردونه پستش چنان بلنداست که خوررابه بخورمی رساند وگرمای تب را به سرمای سرفه .وازفین فین دماغش ،مثنوی می سازد. تا این جسم به جان آمده، گرفتاردرکشمکش تن وگردکان گنبدمعجوج،

درآستانه تولدبی زادوبی ولدش

دیشلمه تلخش راهمی نوشدو

درداغی تنش،

مولودی صبحگاهی اش شود:

 

  

 

 

 

جان جانم را جنانم همچنان

درجنانم ،جان جانم همچنان

گرجنونم درجِنَم ورجانی ام

جیم جنّم و جَمانم* همچنان  

۸آذر۴۰۳

#بهرام_خاراباف

جمان=جمام=پیمانه راتاسرپرکردن.منی اشباع شده اسبی که لقاح نتواندکرد

*نمی دانیداین چندبیت آخرراباچه جون کندنی پَت کردم

 برای شاشیدن سگ برجان مجنونم