گنجور

بخش ۵۴ - دانستن پیغامبر علیه السلام کی سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا

چون پیمبر دید آن بیمار را
خوش نوازش کرد یار غار را
زنده شد او چون پیمبر را بدید
گوییا آن دم مر او را آفرید
گفت بیماری مرا این بخت داد
کآمد این سلطان بر من بامداد
تا مرا صحت رسید و عافیت
از قدوم این شه بی حاشیت
ای خجسته رنج و بیماری و تب
ای مبارک درد و بیداری شب
نک مرا در پیری از لطف و کرم
حق چنین رنجوریی داد و سقم
درد پشتم داد هم تا من ز خواب
بر جهم هر نیمشب لا بد شتاب
تا نخسپم جمله شب چون گاومیش
دردها بخشید حق از لطف خویش
زین شکست آن رحم شاهان جوش کرد
دوزخ از تهدید من خاموش کرد
رنج گنج آمد که رحمتها دروست
مغز تازه شد چو بخراشید پوست
ای برادر موضع تاریک و سرد
صبر کردن بر غم و سستی و درد
چشمهٔ حیوان و جام مستی است
کان بلندیها همه در پستی است
آن بهاران مضمرست اندر خزان
در بهارست آن خزان مگریز از آن
همره غم باش و با وحشت بساز
می‌طلب در مرگ خود عمر دراز
آنچ گوید نفس تو کاینجا بدست
مشنوش چون کار او ضد آمدست
تو خلافش کن که از پیغامبران
این چنین آمد وصیت در جهان
مشورت در کارها واجب شود
تا پشیمانی در آخر کم بود
حیله‌ها کردند بسیار انبیا
تا که گردان شد برین سنگ آسیا
نفس می‌خواهد که تا ویران کند
خلق را گمراه و سرگردان کند
گفت امت مشورت با کی کنیم
انبیا گفتند با عقل امیم
گفت گر کودک در آید یا زنی
کو ندارد عقل و رای روشنی
گفت با او مشورت کن وانچ گفت
تو خلاف آن کن و در راه افت
نفس خود را زن شناس از زن بتر
زانک زن جزویست نفست کل شر
مشورت با نفس خود گر می‌کنی
هرچه گوید کن خلاف آن دنی
گر نماز و روزه می‌فرمایدت
نفس مکارست مکری زایدت
مشورت با نفس خویش اندر فعال
هرچه گوید عکس آن باشد کمال
برنیایی با وی و استیز او
رو بر یاری بگیر آمیز او
عقل قوت گیرد از عقل دگر
نیشکر کامل شود از نیشکر
من ز مکر نفس دیدم چیزها
کو برد از سحر خود تمییزها
وعده‌ها بدهد تو را تازه به دست
که هزاران بار آنها را شکست
عمر اگر صد سال خود مهلت دهد
اوت هر روزی بهانهٔ نو نهد
گرم گوید وعده‌های سرد را
جادوی مردی ببندد مرد را
ای ضیاء الحق حسام الدین بیا
که نروید بی تو از شوره گیا
از فلک آویخته شد پرده‌ای
از پی نفرین دل آزرده‌ای
این قضا را هم قضا داند علیج
عقل خلقان در قضا گیجست گیج
اژدها گشتست آن مار سیاه
آنک کرمی بود افتاده به راه
اژدها و مار اندر دست تو
شد عصا ای جان موسی مست تو
حکم خذها لا تخف دادت خدا
تا به دستت اژدها گردد عصا
هین ید بیضا نما ای پادشاه
صبح نو بگشا ز شبهای سیاه
دوزخی افروخت بر وی دم فسون
ای دم تو از دم دریا فزون
بحر مکارست بنموده کفی
دوزخست از مکر بنموده تفی
زان نماید مختصر در چشم تو
تا زبون بینیش جنبد خشم تو
همچنانک لشکر انبوه بود
مر پیمبر را به چشم اندک نمود
تا بریشان زد پیمبر بی خطر
ور فزون دیدی از آن کردی حذر
آن عنایت بود و اهل آن بدی
احمدا ورنه تو بد دل می‌شدی
کم نمود او را و اصحاب ورا
آن جهاد ظاهر و باطن خدا
تا میسر کرد یسری را برو
تا ز عسری او بگردانید رو
کم نمودن مر ورا پیروز بود
که حقش یار و طریق‌آموز بود
آنک حق پشتش نباشد از ظفر
وای اگر گربه‌ش نماید شیر نر
وای اگر صد را یکی بیند ز دور
تا به چالش اندر آید از غرور
زان نماید ذوالفقاری حربه‌ای
زان نماید شیر نر چون گربه‌ای
تا دلیر اندر فتد احمق به جنگ
واندر آردشان بدین حیلت به چنگ
تا به پای خویش باشند آمده
آن فلیوان جانب آتشکده
کاه برگی می‌نماید تا تو زود
پف کنی کو را برانی از وجود
هین که آن که کوهها بر کنده است
زو جهان گریان و او در خنده است
می‌نماید تا بکعب این آب جو
صد چو عاج ابن عنق شد غرق او
می‌نماید موج خونش تل مشک
می‌نماید قعر دریا خاک خشک
خشک دید آن بحر را فرعون کور
تا درو راند از سر مردی و زور
چون در آید در تک دریا بود
دیدهٔ فرعون کی بینا بود
دیده بینا از لقای حق شود
حق کجا همراز هر احمق شود
قند بیند خود شود زهر قتول
راه بیند خود بود آن بانگ غول
ای فلک در فتنهٔ آخر زمان
تیز می‌گردی بده آخر زمان
خنجر تیزی تو اندر قصد ما
نیش زهرآلوده‌ای در فصد ما
ای فلک از رحم حق آموز رحم
بر دل موران مزن چون مار زخم
حق آنک چرخهٔ چرخ تو را
کرد گردان بر فراز این سرا
که دگرگون گردی و رحمت کنی
پیش از آن که بیخ ما را بر کنی
حق آنک دایگی کردی نخست
تا نهال ما ز آب و خاک رست
حق آن شه که تو را صاف آفرید
کرد چندان مشعله در تو پدید
آنچنان معمور و باقی داشتت
تا که دهری از ازل پنداشتت
شکر دانستیم آغاز تو را
انبیا گفتند آن راز تو را
آدمی داند که خانه حادثست
عنکبوتی نه که در وی عابثست
پشه کی داند که این باغ از کی‌ست
کو بهاران زاد و مرگش در دی‌ست
کرم کاندر چوب زاید سست‌حال
کی بداند چوب را وقت نهال
ور بداند کرم از ماهیتش
عقل باشد کرم باشد صورتش
عقل خود را می‌نماید رنگها
چون پری دورست از آن فرسنگها
از ملک بالاست چه جای پری
تو مگس‌پری بپستی می‌پری
گرچه عقلت سوی بالا می‌پرد
مرغ تقلیدت بپستی می‌چرد
علم تقلیدی وبال جان ماست
عاریه‌ست و ما نشسته کان ماست
زین خرد جاهل همی باید شدن
دست در دیوانگی باید زدن
هرچه بینی سود خود زان می‌گریز
زهر نوش و آب حیوان را بریز
هر که بستاید تو را دشنام ده
سود و سرمایه به مفلس وام ده
ایمنی بگذار و جای خوف باش
بگذر از ناموس و رسوا باش و فاش
آزمودم عقل دور اندیش را
بعد ازین دیوانه سازم خویش را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون پیمبر دید آن بیمار را
خوش نوازش کرد یار غار را
هوش مصنوعی: وقتی پیامبر آن بیمار را دید، با محبت و مهربانی به او رسیدگی کرد، مانند دوستی که در غار با او بود.
زنده شد او چون پیمبر را بدید
گوییا آن دم مر او را آفرید
هوش مصنوعی: او هنگامی که پیامبر را دید، گویا در آن لحظه دوباره زنده شد و به وجود آمد.
گفت بیماری مرا این بخت داد
کآمد این سلطان بر من بامداد
هوش مصنوعی: بیماری من به من گفت که این سرنوشت است که صبح امروز این پادشاه به بالین من آمده است.
تا مرا صحت رسید و عافیت
از قدوم این شه بی حاشیت
هوش مصنوعی: وقتی که سلامتی و راحتی به من رسید، همه اینها به خاطر حضور این پادشاه بی‌نظیر بود.
ای خجسته رنج و بیماری و تب
ای مبارک درد و بیداری شب
هوش مصنوعی: ای رنج و بیماری و تب، تو شادی‌آور هستی، و ای درد و بیداری شب، تو برکت‌آور می‌باشی.
نک مرا در پیری از لطف و کرم
حق چنین رنجوریی داد و سقم
هوش مصنوعی: در دوران پیری، از رحمت و بخشش خداوند به من چنین بیمار و رنجور شده است.
درد پشتم داد هم تا من ز خواب
بر جهم هر نیمشب لا بد شتاب
هوش مصنوعی: دردی که در پشت من احساس می‌شود، باعث می‌شود که هر نیمه شب از خواب بیدار شوم و ناچارانه شتابزده عمل کنم.
تا نخسپم جمله شب چون گاومیش
دردها بخشید حق از لطف خویش
هوش مصنوعی: شب را چون گاومیش بیدار می‌گذرانم، زیرا دردها و مشکلاتم از لطف و رحمت حق به من بخشیده شده است.
زین شکست آن رحم شاهان جوش کرد
دوزخ از تهدید من خاموش کرد
هوش مصنوعی: از این شکست، عاطفه و رحم شاهان برانگیخته شد و تهدید من باعث شد که دوزخ از ترس خاموش بماند.
رنج گنج آمد که رحمتها دروست
مغز تازه شد چو بخراشید پوست
هوش مصنوعی: رنج و سختی باعث می‌شود که نعمت‌ها و رحمت‌های بیشتری به دست آید. همان‌طور که وقتی پوست خراشیده می‌شود، مغز تازه و بهتر عمل می‌کند.
ای برادر موضع تاریک و سرد
صبر کردن بر غم و سستی و درد
هوش مصنوعی: ای برادر، در برابر مشکلات و سختی‌ها باید صبر کرد، حتی اگر شرایط سرد و تاریک باشد و دل را پر از غم، سستی و درد کند.
چشمهٔ حیوان و جام مستی است
کان بلندیها همه در پستی است
هوش مصنوعی: چشمهٔ حیات و منبع شوق و شادی است، در حالی که تمام بلندی‌ها و افتخارات در واقع در پستی و humility نهفته است.
آن بهاران مضمرست اندر خزان
در بهارست آن خزان مگریز از آن
هوش مصنوعی: بهار و زیبایی‌هایش در حقیقت در دل خزان نهفته است؛ پس از اینکه بهار می‌آید، هیچ دلیلی برای فرار از خزان وجود ندارد.
همره غم باش و با وحشت بساز
می‌طلب در مرگ خود عمر دراز
هوش مصنوعی: غم را همراه خود داشته باش و با ترس کنار بیا. در مرگ خود، عمر طولانی را جستجو کن.
آنچ گوید نفس تو کاینجا بدست
مشنوش چون کار او ضد آمدست
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که ممکن است صدای درون تو (نفس) تو را به انجام کاری وادارد، اما نباید به آن گوش دهی. چرا که گاهی اوقات این صدا به تو چیزهایی می‌گوید که در تضاد با واقعیت و حقیقت هستند. بنابراین، بهتر است که به این وسوسه‌ها توجه نکنید و به خوبی اوضاع را بسنجید.
تو خلافش کن که از پیغامبران
این چنین آمد وصیت در جهان
هوش مصنوعی: اگر با پیغام‌های الهی و توصیه‌های پیامبران مخالفت کنی، جهان به تو پیشنهاد می‌کند که این رفتار درست نیست.
مشورت در کارها واجب شود
تا پشیمانی در آخر کم بود
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از پشیمانی در آینده، لازم است قبل از انجام کارها با دیگران مشورت کنیم.
حیله‌ها کردند بسیار انبیا
تا که گردان شد برین سنگ آسیا
هوش مصنوعی: پیامبران تدبیرهای زیادی به کار بستند تا وضعیتی را که بر یک سنگ آسیاب حاکم بود تغییر دهند و شرایط تازه‌ای به وجود آورند.
نفس می‌خواهد که تا ویران کند
خلق را گمراه و سرگردان کند
هوش مصنوعی: نفس انسان می‌خواهد که دیگران را ویران کند و آن‌ها را در سردرگمی و گمراهی نگه دارد.
گفت امت مشورت با کی کنیم
انبیا گفتند با عقل امیم
هوش مصنوعی: گروه از مردم پرسیدند با چه کسی مشورت کنیم؟ پیامبران پاسخ دادند که باید با عقل خود مشورت کنید.
گفت گر کودک در آید یا زنی
کو ندارد عقل و رای روشنی
هوش مصنوعی: اگر کودک یا زنی که عقل و فکر روشنی ندارد وارد شود، حرفی را که می‌زند قابل اعتنا نیست.
گفت با او مشورت کن وانچ گفت
تو خلاف آن کن و در راه افت
هوش مصنوعی: به او بگو که با دیگران مشورت کند، اما اگر نظری داد که با آن موافق نیستی، برعکس آن عمل کن و به راه خودت ادامه بده.
نفس خود را زن شناس از زن بتر
زانک زن جزویست نفست کل شر
هوش مصنوعی: نفس خود را بهتر بشناس و از زن بترس، زیرا زن بخشی از وجود توست و نفس تو تمام شر را به همراه دارد.
مشورت با نفس خود گر می‌کنی
هرچه گوید کن خلاف آن دنی
هوش مصنوعی: اگر با درون خود مشورت می‌کنی، هرچه که آن بگوید، دقیقا برخلاف آن عمل کن.
گر نماز و روزه می‌فرمایدت
نفس مکارست مکری زایدت
هوش مصنوعی: اگر نماز و روزه تو را به انجام کارهای خوب وادار می‌کند، بدان که نفس تو فریبنده است و از این فریب‌ها بروی تو می‌چرخد.
مشورت با نفس خویش اندر فعال
هرچه گوید عکس آن باشد کمال
هوش مصنوعی: هر گاه با خودتان مشورت کنید، هر چیزی که به ذهنتان برسد، معمولاً خلاف آن است که به کمال می‌انجامد.
برنیایی با وی و استیز او
رو بر یاری بگیر آمیز او
هوش مصنوعی: به او نزدیک شو و از ویژگی‌های مثبتش کمک بگیر و آنها را با هم ترکیب کن.
عقل قوت گیرد از عقل دگر
نیشکر کامل شود از نیشکر
هوش مصنوعی: عقل انسان با بهره‌گیری از عقل دیگران تقویت می‌شود و مانند این است که نیشکر با رشد و پرورش کامل‌تر می‌شود.
من ز مکر نفس دیدم چیزها
کو برد از سحر خود تمییزها
هوش مصنوعی: من از فریب نفس خود چیزهایی را دیدم که به‌وسیله‌ی سحر خودم از آن‌ها تمایز قائل شدم.
وعده‌ها بدهد تو را تازه به دست
که هزاران بار آنها را شکست
هوش مصنوعی: به تو وعده‌هایی می‌دهد که تو را شاد کند، اما باید بدانید که او هزاران بار این وعده‌ها را نقض کرده است.
عمر اگر صد سال خود مهلت دهد
اوت هر روزی بهانهٔ نو نهد
هوش مصنوعی: اگرچه عمر انسان ممکن است به صد سال برسد، اما هر روز او این فرصت را دارد که بهانه‌ای تازه برای زندگی و شروع دوباره پیدا کند.
گرم گوید وعده‌های سرد را
جادوی مردی ببندد مرد را
هوش مصنوعی: اگر مردی با قدرت و توانایی‌هایش بتواند وعده‌های توخالی و بی‌محتوا را جذاب و دلنشین جلوه دهد، می‌تواند مردان دیگر را تحت تأثیر قرار دهد و به سمت خود جذب کند.
ای ضیاء الحق حسام الدین بیا
که نروید بی تو از شوره گیا
هوش مصنوعی: ای نور حق، حسام‌الدین، بیا که بدون تو این بیابان‌های خشک و بی‌حیات نمی‌تواند رشد کند.
از فلک آویخته شد پرده‌ای
از پی نفرین دل آزرده‌ای
هوش مصنوعی: پرده‌ای از آسمان به خاطر نفرین کسی که دلش شکسته و آزرده است، آویزان شده است.
این قضا را هم قضا داند علیج
عقل خلقان در قضا گیجست گیج
هوش مصنوعی: این سرنوشت هم بر اساس سرنوشت دیگری می‌باشد و عقل انسان‌ها در مقابل سرنوشت گیج و سردرگم است.
اژدها گشتست آن مار سیاه
آنک کرمی بود افتاده به راه
هوش مصنوعی: اژدها همان مار سیاه است که در گذشته کرمی بوده و حالا به زمین افتاده است.
اژدها و مار اندر دست تو
شد عصا ای جان موسی مست تو
هوش مصنوعی: ای جان، مثل موسی در دست تو، اژدها و مار به عصا تبدیل شده‌اند.
حکم خذها لا تخف دادت خدا
تا به دستت اژدها گردد عصا
هوش مصنوعی: پیام این بیت به این معناست که دستورات و فرامین الهی را بدون ترس از برخوردهای ناشیانه و مشکلات موجود بپذیر، چرا که با انجام این دستورات، قدرت‌های شگفت‌انگیزی به تو داده می‌شود که قادر خواهی بود بر موانع و چالش‌ها غلبه کنی.
هین ید بیضا نما ای پادشاه
صبح نو بگشا ز شبهای سیاه
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با قدرت و توانایی خود، نور و روشنی را به زندگی بیاور و شب‌های تاریک و سیاه را کنار بزن.
دوزخی افروخت بر وی دم فسون
ای دم تو از دم دریا فزون
هوش مصنوعی: آتش جهنم بر او شعله‌ور شده، ای دم تو از دم دریا هم قوی‌تر و بیشتر است.
بحر مکارست بنموده کفی
دوزخست از مکر بنموده تفی
هوش مصنوعی: در دل دریا و عمق آن، فریب و نیرنگی نهفته است که به صورت آتشین، مانند زبان آتش جهنم خود را نشان می‌دهد. این تصویر از دریا به ما می‌آموزد که ظاهری زیبا، ممکن است زیر سطح خود خطرات زیادی را پنهان کرده باشد.
زان نماید مختصر در چشم تو
تا زبون بینیش جنبد خشم تو
هوش مصنوعی: او به خاطر خشم تو، کارهایش را مختصر و خلاصه می‌کند تا نگاه تو را به خود جلب کند.
همچنانک لشکر انبوه بود
مر پیمبر را به چشم اندک نمود
هوش مصنوعی: همانطور که لشکر زیاد و انبوه به نظر می‌رسید، اما برای پیامبر فقط به چشم کم و اندک می‌آمد.
تا بریشان زد پیمبر بی خطر
ور فزون دیدی از آن کردی حذر
هوش مصنوعی: پیامبر برای آنها نقشه‌ای امن و بی‌خطر ترسیم کرد، اما اگر چیزی بیشتر از آنچه که به آن اشاره شده بود دیدی، باید احتیاط کنی و دوری بکنی.
آن عنایت بود و اهل آن بدی
احمدا ورنه تو بد دل می‌شدی
هوش مصنوعی: این رحمت و لطف الهی بود و اگر اهل دل و ایمان نبودند، تو ممکن بود که ناامید و دلسرد شوی.
کم نمود او را و اصحاب ورا
آن جهاد ظاهر و باطن خدا
هوش مصنوعی: او را کم کردند و دوستانش را، و آن جهاد درون و برون خداوند نمایان شد.
تا میسر کرد یسری را برو
تا ز عسری او بگردانید رو
هوش مصنوعی: وقتی که آسانی برای کسی فراهم می‌شود، به او بگو تا از سختی دور شود.
کم نمودن مر ورا پیروز بود
که حقش یار و طریق‌آموز بود
هوش مصنوعی: کاهش دادن او نشانه پیروزی است، چون حق او همواره حامی و راهنمایش بود.
آنک حق پشتش نباشد از ظفر
وای اگر گربه‌ش نماید شیر نر
هوش مصنوعی: اگر پشت حق نباشد و حمایت نداشته باشد، مایه‌ی وحشت است که حتی یک گربه هم می‌تواند به شیر نر تبدیل شود و خطرناک شود.
وای اگر صد را یکی بیند ز دور
تا به چالش اندر آید از غرور
هوش مصنوعی: اگر کسی از دور صد نفر را به‌عنوان یک نفر ببیند، به‌خاطر خودخواهی و تکبرش به چالش و مشکل بزرگی خواهد افتاد.
زان نماید ذوالفقاری حربه‌ای
زان نماید شیر نر چون گربه‌ای
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که از برخی افراد و یا موقعیت‌ها ممکن است انتظار قدرت و شجاعت داشته باشیم، اما در عمل آن‌ها به شکل غیرمنتظره‌ای ضعیف و بی‌محابا ظاهر می‌شوند. به عبارتی دیگر، افرادی که در ابتدا به نظر قوی و مهیج می‌آیند، ممکن است در شرایط واقعی کمتر از آنچه که تصور می‌شود، توانمند باشند.
تا دلیر اندر فتد احمق به جنگ
واندر آردشان بدین حیلت به چنگ
هوش مصنوعی: تا زمانی که فرد شجاعی در نبرد حاضر شود، احمق‌ها هم به میدان می‌آیند و با فریب و نیرنگ، آنها را به دام می‌اندازند.
تا به پای خویش باشند آمده
آن فلیوان جانب آتشکده
هوش مصنوعی: بیایید تا به پای خود حاضر شویم و به سمت آتشکده برویم.
کاه برگی می‌نماید تا تو زود
پف کنی کو را برانی از وجود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چیزهای کوچک و بی‌اهمیت ممکن است به نظر برسند، اما می‌توانند باعث شوند که تو به سرعت واکنش نشان دهی و چیزی را از زندگی‌ات دور کنی. در واقع، آنچه که ظاهراً ناچیز است، می‌تواند تأثیر زیادی بر احساسات و رفتارهای ما بگذارد.
هین که آن که کوهها بر کنده است
زو جهان گریان و او در خنده است
هوش مصنوعی: امروزه کسی که قدرت و توانایی دارد تا کوه‌ها را از جای خود کنده و تغییرات بزرگ در دنیا ایجاد کند، در حالی که دنیا در ناله و اندوه است، او در آرامش و شادی به سر می‌برد.
می‌نماید تا بکعب این آب جو
صد چو عاج ابن عنق شد غرق او
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد این آب جو به قدری سیال و روان است که به مانند عاجی بزرگ می‌نماید و در عمق آن، چیزی به نام ابن عنق به طور کامل غرق شده است.
می‌نماید موج خونش تل مشک
می‌نماید قعر دریا خاک خشک
هوش مصنوعی: موج خون او مانند عطر مشک به نظر می‌رسد و اعماق دریا شبیه خاک خشک است.
خشک دید آن بحر را فرعون کور
تا درو راند از سر مردی و زور
هوش مصنوعی: فرعون، که چشمی بینا نداشت، دریا را خشک و بی‌وجود دید، و به همین دلیل تصمیم گرفت تا با قدرت و زور خود بر آن تسلط پیدا کند و از آن استفاده کند.
چون در آید در تک دریا بود
دیدهٔ فرعون کی بینا بود
هوش مصنوعی: وقتی که در دشواری‌ها و سختی‌ها قرار می‌گیریم، چشم‌های کسانی که نمی‌خواهند حقیقت را ببینند، به هیچ چیزی توجه نمی‌کند.
دیده بینا از لقای حق شود
حق کجا همراز هر احمق شود
هوش مصنوعی: چشمی که بر حقیقت آگاه است، به وصال خداوند می‌رسد، اما چه بسا احمق‌ها نمی‌توانند با حقیقت ارتباط برقرار کنند.
قند بیند خود شود زهر قتول
راه بیند خود بود آن بانگ غول
هوش مصنوعی: شکر اگر به نظر بیاید، می‌تواند مضر و کشنده باشد؛ و اگر کسی به یک صدا و هیاهو توجه کند، ممکن است با خطر مواجه شود.
ای فلک در فتنهٔ آخر زمان
تیز می‌گردی بده آخر زمان
هوش مصنوعی: ای آسمان، در روزگار ناآرام و پرآشوب آخر زمان، به شدت در حال تغییر و تندفتن هستی. در این حال، برسان که چه زمانی به پایان می‌رسد.
خنجر تیزی تو اندر قصد ما
نیش زهرآلوده‌ای در فصد ما
هوش مصنوعی: خنجر تند و تیز تو به سمت ما نشانه رفته و نیش زهرآلودی است که به سوی ما در نظر گرفته شده است.
ای فلک از رحم حق آموز رحم
بر دل موران مزن چون مار زخم
هوش مصنوعی: ای آسمان، از رحمت خدا بیاموز که بر دل مورچه‌ها رحم کنی و مانند مار زخم نزن.
حق آنک چرخهٔ چرخ تو را
کرد گردان بر فراز این سرا
هوش مصنوعی: حق این است که چرخ زندگی تو را به چرخش درآورده و در بلندی‌ها و فرازها قرار داده است.
که دگرگون گردی و رحمت کنی
پیش از آن که بیخ ما را بر کنی
هوش مصنوعی: قبل از آن که ریشه ما را از خاک بیرون بکنی، بیا تغییر کن و به ما محبت کن.
حق آنک دایگی کردی نخست
تا نهال ما ز آب و خاک رست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شما در ابتدا مراقبت و پرورش کردید تا جوانه یا نهال ما از آب و خاک رشد کند. یعنی ابتدا باید از چیزی به خوبی مراقبت کرد تا بعدها به ثمر بنشیند و رشد کند.
حق آن شه که تو را صاف آفرید
کرد چندان مشعله در تو پدید
هوش مصنوعی: حق این است که آن شاه تو را به بهترین شکل آفرید و در وجود تو شعله‌های روشنایی بسیار ایجاد کرد.
آنچنان معمور و باقی داشتت
تا که دهری از ازل پنداشتت
هوش مصنوعی: به گونه‌ای زندگی‌ات را زیبا و ماندگار ساختند که تمام زمان از آغاز، تو را این‌گونه تصور کرد.
شکر دانستیم آغاز تو را
انبیا گفتند آن راز تو را
هوش مصنوعی: ما آغاز تو را چیزی ارزشمند و شیرین دانسته‌ایم، زیرا پیامبران همواره از آن راز و حقیقت تو سخن گفته‌اند.
آدمی داند که خانه حادثست
عنکبوتی نه که در وی عابثست
هوش مصنوعی: انسان می‌داند که وجودش همانند خانه‌ای است که تنها به وسیله تار عنکبوتی ساخته شده و در این خانه، بیهوده و بی‌هدف زندگی می‌کند.
پشه کی داند که این باغ از کی‌ست
کو بهاران زاد و مرگش در دی‌ست
هوش مصنوعی: پشه‌ای که در این باغ زندگی می‌کند، نمی‌داند که این باغ متعلق به چه کسی است. او تنها در بهار به دنیا می‌آید و در فصل زمستان می‌میرد، بدون درک از زندگی و مرگ دیگران.
کرم کاندر چوب زاید سست‌حال
کی بداند چوب را وقت نهال
هوش مصنوعی: کرم یا موریانه‌ای که در داخل چوب زندگی می‌کند، نمی‌داند چوب در چه زمانی به نهال تبدیل می‌شود. این جمله نشان می‌دهد که موجودی که در وضعیتی خاص غرق شده، نمی‌تواند تصویر کلی و پیشرفت آن وضعیت را ببیند.
ور بداند کرم از ماهیتش
عقل باشد کرم باشد صورتش
هوش مصنوعی: اگر کرم بداند که وجودش چه ماهیتی دارد، در واقع عقلش را به کار برده و در این صورت، شبیه به انسان‌های عاقل خواهد بود.
عقل خود را می‌نماید رنگها
چون پری دورست از آن فرسنگها
هوش مصنوعی: عقل انسان مانند رنگ‌هایی است که به چشم می‌آید، اما این رنگ‌ها به دوری از واقعیت هستند و در واقعیت بسیار فاصله دارند.
از ملک بالاست چه جای پری
تو مگس‌پری بپستی می‌پری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که موجودات بزرگ و ارزشمند، مانند فرشتگان یا موجودات آسمانی، در سطحی بالاتر از موجودات کوچک و کم‌ارزش مانند مگس قرار دارند. بنابراین، پرواز و تمرکز بر روی چیزهای بی‌ارزش تنها باعث می‌شود که از موقعیت‌های بالاتر و زیباتر غافل بمانیم.
گرچه عقلت سوی بالا می‌پرد
مرغ تقلیدت بپستی می‌چرد
هوش مصنوعی: هرچند که فکر و اندیشه‌ات به سمت بالا و آرمان‌ها پرواز می‌کند، اما باز هم آن پرنده تقلید در تو به چرخش و دایره‌وار زندگی روزمره مشغول است.
علم تقلیدی وبال جان ماست
عاریه‌ست و ما نشسته کان ماست
هوش مصنوعی: دانش تقلیدی برای ما دردسر ساز است و مانند چیزی است که به امانت گرفته‌ایم، در حالی که ما در این مسیر آرام گرفته‌ایم.
زین خرد جاهل همی باید شدن
دست در دیوانگی باید زدن
هوش مصنوعی: برای رسیدن به دانایی، باید از جهل دوری کرد و گاهی اوقات لازم است که از حالت عادی خارج شد و به کارهای غیرمعمول و احمقانه دست زد.
هرچه بینی سود خود زان می‌گریز
زهر نوش و آب حیوان را بریز
هوش مصنوعی: هر چیزی که به نفع تو نیست را کنار بگذار، حتی اگر آن چیز به ظاهر شیرین و خوشایند باشد. از هر چیزی که به تو آسیب می‌زند، دوری کن و به دنبال چیزهایی باش که واقعی و سودمند هستند.
هر که بستاید تو را دشنام ده
سود و سرمایه به مفلس وام ده
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را ستایش کند، بر او دشنام بفرست و به بیچاره‌ای که چیزی ندارد، وام بده.
ایمنی بگذار و جای خوف باش
بگذر از ناموس و رسوا باش و فاش
هوش مصنوعی: در زندگی، گاهی باید از امنیت و آرامش خود بگذری و به جای آن، با شجاعت و بی‌پروایی به مبارزه با ترس و نگرانی‌ها بپردازی. این یعنی که باید از اصول و مرزهای اجتماعی معمولی عبور کرده و به حقیقت‌هایی که ممکن است موجب رسوایی شود، روی‌آوردی.
آزمودم عقل دور اندیش را
بعد ازین دیوانه سازم خویش را
هوش مصنوعی: به تجربه دریافتم که عقل دوراندیش گاهی دیگر نمی‌تواند کمک کند، بنابراین تصمیم دارم که به کارهای دیوانه‌وار بپردازم.

حاشیه ها

ودیوانه هنوز نمیداند آن بیرون رانده ایست
که محو بود
ونمیدانست!

1391/09/09 08:12

سلام و خسته نباشید.
در بیت 71 این شعر واژه ی انتهای بیت اشتباه تایپ شده که هم بی معنی است و هم موجب نقص قافیه نیز شده است.
عنکبوتی نه که در وی عابش است --> عنکبوتی نه که در وی عابث است

1393/11/21 19:01
روفیا

بیت های اخر اشاره به مفهوم تضاد داره و اینکه خیلی پدیده ها درست عکس اون چیزی هستند که به نظر میان :
مقام خوف انرادان که هستی تودراوایمن مقام امن انرادان که هستی تودراولرزان
من خیلی دوست دارم بدونم این مفهوم در فلسفه ایا بررسی شده یا نه از دوستان فرهیخته ام خواهش میکنم راهنمایی کنند .

1394/02/14 12:05
حمیدرضا

آرمین آشای گرامی درود!
عابش در اینجا به معنی نادانیست و منظور این است که انسان که عقل دارد می داند خانه حادث است نه عنکبوت بی عقل!
البته نظر من اینست چون نسخه مکتوب را هنوز ندیده ام.
با سپاس

1394/10/07 04:01
مجتبی خراسانی

بسم الله الرحمن الرحیم
ای خجسته رنج و بیماری و تب/ای مبارک درد و بیداری شب
مناسب این است، آن چه گفته شده:
به بستر افتم و مردن کنم بهانۀ خویش/بدین بهانه مگر آرمت به خانۀ خویش
و:
بیماری من چون سبب پرسش او شد/می میرم از این غم که چرا بهترم امروز
زین شکست آن رحم شاهان جوش کرد/دوزخ از تهدید من خاموش کرد
رحم شاهان: متخلق به اخلاق خدایند و خدا فرموده: انا عند المنکسرة قلوبهم لاجلی
آن بهاران مضمرست اندر خزان/پر بهار است آن خزان مگریز از آن
مگریز از آن، با خزان، جناس مضارع دارد و خزان با بهار طباق. در بعضی از نسخ، در بهار، آمده که غلط است.
نفس خود را زن شناس از زن بتر/زانکه زن جزو است نفست کل شر
زن جزو است: تلمیح است به آن که حوا از ضلع آدم مخلوق شده است.
نفست کل شر: توهم نکنی که به تحقیق پیوسته است که شر عدم است، پس باید نفس عدم باشد، پس چگونه مبدا اثر باشد؟ زیرا که عدمِ شانی، خود وجود ضعیف دارد و موضوع می خواهد.
پس فرق است میانۀ عدم علم و عدم حلم و عدم بصیرت و جز این ها، از جماد؛ و میانۀ عدم این ها از نفس، که از شان او وجدان این ها است در آن. پس عدم بصر در جماد شر نیست و در انسان شر است. پس نفسی که مجمع عدم صفات کمال و عدم اخلاق حسنه شد، کل الشرور است.
گر نماز و روزه می فرمایدت/نفس مکارست فکری بایدت
فکری بایدت در دفع مکر او و علاج مرض صعب او. در بعضی از نسخه ها آمده است: مکری زایدت، که صحیح نیست چرا که: و التاسیس خیر من التاکید.
اژدها و مار اندر دست تو/ شد عصا ای جان موسی مست تو
شد عصا: یعنی نفس اماره شد مسخر تو.
ای جان موسی مست تو: یعنی از حیثیت سرالحقیقة در تو و جان او از حیثیت جنبۀ امکان.
حکم خذها لاتخف دادت خدا/تا به دستت اژدها گردد عصا
لاتخف: اشارت است به کریمۀ: خذها ولاتخف سنعیدها سیرتها الاولی. چون موسی(ع) عصا زا انداخت و اژدها شد، موسی(ع) ترسید: فاوجس فی نفسه خیفة موسی.
حق تعالی فرمود: بگیر آن را که برمی گردانیم آن را به هیئت اول آن.
دوزخی افروخت در دم وی فسون/ای دم تو از دم دریا فزون
دوزخی افروخت: یعنی دوزخ را دمید دم تو بر آن افسون، و بر تو و بر آن که از صقع تست، بَرد و سلام شد.
بحر مکارست بنموده کفی/دوزخ است از مکر بنموده تفی
بحر مکارست: یعنی نفس اماره.
همچنانکه لشکر انبوه بود/مر پیمبر را به چشم اندک نمود
اندک نمود: اشارت است به آیۀ: و اذ یریکموهم اذ التقیتم فی اعینکم قلیلا، یعنی: وقتی که ملاقات کردید در حین جنگ، می نمود ایشان را در چشم شما اندک.
آنکه حق پشتش نباشد از ظفر/وای اگر گربه اش نماید شیر نر
شیر نر: تمثیل برای آدم کامل است، یعنی شیر چون گربه نماید، چنان که در بیت شیر نر چون گربه فرمود. و در جای دیگر همانند این تمثیل، جنابش فرموده است:
گر به جان عطسۀ شیر الست/شیر بلرزد چو کند گربه مو
پس گربه از عطسۀ شیر حاصل شده، که جان آدمی از تجلی عقل کل است، و چون بنالد عقل کل متاثر شود و اجابت کند.
می نماید تا به کعب این آب جو/صد چو عاج بن عنق شد غرق او
کعب: برآمدگی پشت پا، وامسحوا بروسکم و ارجلکم الی الکعبین
عاج بن عنق: فرزند«نوه» حضرت آدم(ع)، که حضرت موسی(ع) او را به هلاکت رساند، عصای خود را بر کعب (قوزک) پای او زد. (به تفاسیر مراجعه کنید)
می‌نماید موج خونش تل مشک/می‌نماید قعر دریا خاک خشک
خونش تل مشک: چون مشک از خون آهوست. جمع خون و مشک از ملایمات است.
ای فلک در فتنهٔ آخر زمان/تیز می‌گردی بده آخر زمان
فتنۀ آخر زمان: فیض خداوند انقطاع ندارد. پس آخر زمان آخرهاست. فتنۀ آخر زمان، هر کس مرگ و مقدمات مرگ است. و از آخر زمان هر دولت حقه، فتور آداب آن است.
وجه دیگر، آن که به حسب سلسلۀ طویله گرفته شود، و فتنۀ آن صور برازخ اعمال و ملکات است. اگر چه صور ملکات حمیده باشد، که تعلق به آن ها تعطل در برزخیات شمرده شده است. و در مصرع دویم «امان» بهتر است.
آدمی داند که خانه حادث است/عنکبوتی نه که در وی عابث است
آدمی داند: لطیفۀ مجرده دارد، که محیط است به عالم صورت.
اختران پرتو مشکوة دل انور ما/دل ما مظهر کل کل همگی مظهر ما
نه همین اهل زمین را همه باب اللهیم/نه فلک در دورانند به دور سر ما
و:
بازی بازوی نصریم نه چون نسر به چرخ/دو جهان بیضه و فرخی است به زیر پر ما
ور بداند کرم از ماهیتش/عقل باشد کرم باشد صورتش
از ماهیتش: یعنی آن کرم به ذاتش و معنیش عقل باشد.
عقل خود را می‌ نماید رنگها/چون پری دورست از آن فرسنگها
می نماید رنگ ها: یعنی عقل آدمی در مقام نازل مثالی و خیالی، متشکل می شود به اشکال مختلفه که اظلال ویند. چنان که جن متشکل می شود به اشکال مختلفه. ولی عقل به اعتبار مقام ذات و باطن ذاتش دور است، حضرت پیامبر(ص) می فرماید: لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و نبی مرسل، یعنی: مرا با خداوند وقتی است که در آن وقت هیچ ملک مقرب و هیچ پیغمبر مرسل نمی گنجد.
حدیث شریف قدسی: لا تسعنی ارضی و سمائی ولکن یسعنی قلب عبدی المومن، یعنی: دل محل ظهور تجلیات انوار الهی است.
و در آخر:
آزمودم عقل دور اندیش را/بعد ازین دیوانه سازم خویش را
پوزش از اطناب و پریشان گویی
بمنه و کرمه

1396/01/16 19:04
مهرداد مهدوی mahdavimehrdad@gmail.com

با سلام خدمت اساتید فرهیخته
2 تا سوال و ابهام دارم:
اول اینکه:اون ابیات در مورد بی عقلی زن و عدم مشورت با او موضعش چیه؟!
دوم: ابیات 20 و 35 هم قافیه نیستند! آیا در مثنوی مجازیم به این کار؟؟
سپاسگزارم

1402/02/19 13:05
سید محمد نجفی نژاد

سلام بر دوست عزیز

ابیات مربوط به زنان به عینه تکرار آموزه هایی است که در شرع وارد شده و در احادیث و روایات این مضامین زیاد به چشم می‌خورد، نهی از مشورت با زنان و مخالفت کردن با راهکارهای آنان و نقصان عقلی که بدان در منابع اسلامی اشاره شده، به معنی مغلوب بودن قوای عقلانی زن در برابر قوای احساسی و عاطفی اوست، در لسان حکما تعابیر عقل عملی و نظری و تعاریف و مصطلحات آن بیان شده، مراد از مخالفت با زنان، مخالفت با احکام صادره از جنبه عقل عملی است و دلیل آن نیز غلبه ی احساسات و عواطف زن بر قوای عقلانی است، شرح این نکته مجال واسعی را می‌طلبد، آنچه عرض شد صرفا سرنخی است برای خوانندگان محترم برای تحقیق بیشتر 

1399/02/09 09:05
Nariman Farmanfarma

جناب مهدوی زنان در ایران صد سال هست که شخصیت اجتماعی پیداکرده‌اند قبلا عقل زن رو معادل عقل کودک و مشاوره با زن را حماقت مردان قلمداد می‌کردند، حتی استفاده از واژه آدم برای زنان کاربرد نداشته، و آدم یعنی مرد، غیر از این اگر استثنایی با هم باشه، ساختگی و جعلی و افسانه نباشه از انگشتان دست بیشتر نیست تعدادشان مثلا رابعه بلخی و طاهره قرة‌العین بیشتر ره افسانه هست مگر مستندی باشد و رو نشده‌است البته مکاتباتی با فرقه بابیه و شیخیه میگونید کرده است، ولی در دسترس نیست.

1399/05/18 17:08
هادی

درودها
جناب مهدوی دیدگاه مولانا درباره ی زن دیدگاهی ژرف و فراتر از زمان ش است اما در مثنوی به سبب عقیده مردم آن زمان گاهی زن را سمبل نفس یا کم اهمیت میداند
لینک پایین از کریم زمانی است که دیدگاه مولانا را درباره زن شرح میدهد
پیشنهاد میکنم مطالعه کنیدhttp://shamsrumi.com/article/literary-article/%D8%B2%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%85%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%A7

1402/08/16 05:11
پرویز شیخی

در بیت 78 عقل تقلیدی درست است

1403/03/04 10:06
سُلگی قاسم .

هر که بستاند درسته نه بستاید 

 ستاید از ستایش می‌آید که ارتباط  معنایی ندارد

1403/09/02 17:12
مرتضی کبیری

آزمودم عقل دوراندیش را

                بعد از این دیوانه سازم خویش را

 

1404/01/23 05:03
سفید

 

من ز مکر نفس دیدم چیزها

کو برد از سحر خود تمییزها

 

وعده‌ها بدهد تو را تازه به دست

که هزاران بار آنها را شکست... 

 

 

1404/01/23 17:03
سفید

 

هین ید بیضا نما ای پادشاه

صبح نو بگشا ز شب‌های سیاه...

 

 

1404/01/23 17:03
سفید

 

که حقش یار و طریق‌آموز بود...

 

 

1404/01/23 17:03
سفید

 

پشه کی داند که این باغ از کی‌ است

کو بهاران زاد و مرگش در دی‌ است

 

 

اشاره به انسان و دنیا