گنجور

بخش ۴۴ - ترک کردن آن مرد ناصح بعد از مبالغهٔ پند مغرور خرس را

آن مسلمان ترک ابله کرد و تفت
زیر لب لاحول گویان باز رفت
گفت چون از جد و بندم وز جدال
در دل او بیش می‌زاید خیال
پس ره پند و نصیحت بسته شد
امر اعرض عنهم پیوسته شد
چون دوایت می‌فزاید درد پس
قصه با طالب بگو بر خوان عبس
چونک اعمی طالب حق آمدست
بهر فقر او را نشاید سینه خست
تو حریصی بر رشاد مهتران
تا بیاموزند عام از سروران
احمدا دیدی که قومی از ملوک
مستمع گشتند گشتی خوش که بوک
این رئیسان یار دین گردند خوش
بر عرب اینها سرند و بر حبش
بگذرد این صیت از بصره و تبوک
زانک الناس علی دین الملوک
زین سبب تو از ضریر مهتدی
رو بگردانیدی و تنگ آمدی
کندرین فرصت کم افتد این مناخ
تو ز یارانی و وقت تو فراخ
مزدحم می‌گردیم در وقت تنگ
این نصیحت می‌کنم نه از خشم و جنگ
احمدا نزد خدا این یک ضریر
بهتر از صد قیصرست و صد وزیر
یاد الناس معادن هین بیار
معدنی باشد فزون از صد هزار
معدن لعل و عقیق مکتنس
بهترست از صد هزاران کان مس
احمدا اینجا ندارد مال سود
سینه باید پر ز عشق و درد و دود
اعمیی روشن‌دل آمد در مبند
پند او را ده که حق اوست پند
گر دو سه ابله ترا منکر شدند
تلخ کی گردی چو هستی کان قند
گر دو سه ابله ترا تهمت نهد
حق برای تو گواهی می‌دهد
گفت از اقرار عالم فارغم
آنک حق باشد گواه او را چه غم
گر خفاشی را ز خورشیدی خوریست
آن دلیل آمد که آن خورشید نیست
نفرت خفاشکان باشد دلیل
که منم خورشید تابان جلیل
گر گلابی را جعل راغب شود
آن دلیل ناگلابی می‌کند
گر شود قلبی خریدار محک
در محکی‌اش در آید نقص و شک
دزد شب خواهد نه روز این را بدان
شب نیم روزم که تابم در جهان
فارقم فاروقم و غلبیروار
تا کِه کَهْ از من نمی‌یابد گذار
آرد را پیدا کنم من از سبوس
تا نمایم کین نقوشست آن نفوس
من چو میزان خدایم در جهان
وا نمایم هر سبک را از گران
گاو را داند خدا گوساله‌ای
خر خریداری و در خور کاله‌ای
من نه گاوم تا که گوسالم خرد
من نه خارم که اشتری از من چرد
او گمان دارد که با من جور کرد
بلک از آیینهٔ من روفت گرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن مسلمان ترک ابله کرد و تفت
زیر لب لاحول گویان باز رفت
هوش مصنوعی: یک مسلمان بی‌خبر و نادان، با بی‌توجهی و نارضایتی تنها می‌گذرد و چیزی نمی‌گوید.
گفت چون از جد و بندم وز جدال
در دل او بیش می‌زاید خیال
هوش مصنوعی: می‌گوید وقتی که از قید و بند و درگیری‌ها فاصله می‌گیرم، در دل او بیشتر خیال و اندیشه‌ام پرورده می‌شود.
پس ره پند و نصیحت بسته شد
امر اعرض عنهم پیوسته شد
هوش مصنوعی: پس راه نصیحت و اندرز به پایان رسید و دستور فراموشی و بی‌توجهی به آنها ثابت شد.
چون دوایت می‌فزاید درد پس
قصه با طالب بگو بر خوان عبس
هوش مصنوعی: وقتی که درد تو بیشتر می‌شود، پس داستان را با کسی که به دنبال کمک است، در میان بگذار و آن را بر سر سفره بی‌نتیجه بگو.
چونک اعمی طالب حق آمدست
بهر فقر او را نشاید سینه خست
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که کسی که واقعاً در طلب حقیقت و صداقت است، نباید نگران فقر و تنگدستی باشد؛ زیرا فقر او را از جستجوی حقیقت بازنمی‌دارد و باید با شجاعت و اشتیاق به راه خود ادامه دهد.
تو حریصی بر رشاد مهتران
تا بیاموزند عام از سروران
هوش مصنوعی: تو به شدت می‌کوشی تا از بزرگ‌ترها و مهتران بامعرفت یاد بگیری و مردم عادی هم از آن‌ها درس بگیرند.
احمدا دیدی که قومی از ملوک
مستمع گشتند گشتی خوش که بوک
هوش مصنوعی: خودپرستی و ستایش‌گری برخی از افراد، آن‌ها را به سویی می‌کشاند که فقط به ظاهر و مقام دیگران توجه کنند و از خودشان غافل بمانند. در این میان، بعضی افراد به خاطر این که دیگران را تحسین کنند، دچار تحیر و شگفتی می‌شوند.
این رئیسان یار دین گردند خوش
بر عرب اینها سرند و بر حبش
هوش مصنوعی: این رهبران به دین یاری می‌رسانند و این افراد از عرب‌ها و حبشی‌ها هستند.
بگذرد این صیت از بصره و تبوک
زانک الناس علی دین الملوک
هوش مصنوعی: این صفت و ویژگی‌ها از شهرهای بصره و تبوک عبور خواهد کرد، زیرا مردم بر اساس دین و آیین پادشاهان و حکام زندگی می‌کنند.
زین سبب تو از ضریر مهتدی
رو بگردانیدی و تنگ آمدی
هوش مصنوعی: به همین دلیل، تو از دیدن و راهنمایی روشنایی دور شدی و احساس تنگی و محدودیت کردی.
کندرین فرصت کم افتد این مناخ
تو ز یارانی و وقت تو فراخ
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که در لحظات حساس و مهم زندگی، ممکن است فرصت‌ها به سرعت از دست بروند. باید از یاران و دوستان خود بهره‌مند شد و از زمان به خوبی استفاده کرد.
مزدحم می‌گردیم در وقت تنگ
این نصیحت می‌کنم نه از خشم و جنگ
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی که اوضاع سخت و تنگناست، در میان شلوغی‌ها و فشارها، به دیگران توصیه می‌کنم که باید از خشم و درگیری دوری کنید و به جای آن با آرامش و حکمت عمل کنید.
احمدا نزد خدا این یک ضریر
بهتر از صد قیصرست و صد وزیر
هوش مصنوعی: احمقانه است که فکر کنیم فردی که به خدا نزدیک‌تر است، در حالی که نابینا و بی‌خبر است، از صد نفر صاحب قدرت و مقام بالاتر است.
یاد الناس معادن هین بیار
معدنی باشد فزون از صد هزار
هوش مصنوعی: انسان‌ها مانند معادن هستند و هر کدام می‌توانند ثروت و ویژگی‌های خاصی داشته باشند. پس وقتی به آن‌ها توجه می‌کنی، ممکن است به جواهراتی برخورد کنی که ارزششان بسیار بیشتر از آنچه که تصور می‌کنی باشد.
معدن لعل و عقیق مکتنس
بهترست از صد هزاران کان مس
هوش مصنوعی: بهتر است که یک معدن غنی از جواهراتی مثل لعل و عقیق را داشته باشیم تا این که به اندازه صد هزار معدن مس داشته باشیم. این نشان‌دهنده ارزش بالای چیزهای با کیفیت و با اهمیت نسبت به فراوانی چیزهایی است که ارزشی کمتر دارند.
احمدا اینجا ندارد مال سود
سینه باید پر ز عشق و درد و دود
هوش مصنوعی: ای احمق! در این مکان، ثروت و دارایی سودی ندارد. باید دل انسان پر از عشق، درد و غم باشد.
اعمیی روشن‌دل آمد در مبند
پند او را ده که حق اوست پند
هوش مصنوعی: مرد نابینایی دلسوز و روشن‌فکر وارد محفل شد. به او بیاموز که درست است، او حق دارد که نصیحت بشنود.
گر دو سه ابله ترا منکر شدند
تلخ کی گردی چو هستی کان قند
هوش مصنوعی: اگر چند نفر نادان تو را انکار کنند، چرا باید تلخ و ناراحت شوی، وقتی که تو خود مانند قند شیرین هستی؟
گر دو سه ابله ترا تهمت نهد
حق برای تو گواهی می‌دهد
هوش مصنوعی: اگر تعدادی نادان به تو اتهام بزنند، حق و حقیقت خودشان را به نفع تو اثبات خواهد کرد.
گفت از اقرار عالم فارغم
آنک حق باشد گواه او را چه غم
هوش مصنوعی: اگر عالم به حقیقتی اقرار کند و در واقعیت حق با او باشد، پس من از این موضوع دل‌نگرانی ندارم.
گر خفاشی را ز خورشیدی خوریست
آن دلیل آمد که آن خورشید نیست
هوش مصنوعی: اگر خفاشی از خورشید تغذیه کند، این نشانه‌ای است بر این که آن خورشید واقعی نیست.
نفرت خفاشکان باشد دلیل
که منم خورشید تابان جلیل
هوش مصنوعی: دلیلی بر نفرت خفاش‌ها از من وجود دارد؛ چرا که من مانند خورشید تابان و بزرگ هستم.
گر گلابی را جعل راغب شود
آن دلیل ناگلابی می‌کند
هوش مصنوعی: اگر گلابی بخواهد خود را خوشبو و زیبا نشان دهد، این نشان‌دهندۀ آن است که در واقعیت، آنچه که هست، با آنچه می‌خواهد به نظر برسد، تفاوت دارد و نمی‌تواند به خوبی خود واقعی‌اش را پنهان کند.
گر شود قلبی خریدار محک
در محکی‌اش در آید نقص و شک
هوش مصنوعی: اگر کسی قلبش خواهان حقیقت باشد، در آزمایش و آزمایشی که انجام می‌دهد، نقص و ایراد آن حقیقت مشخص می‌شود.
دزد شب خواهد نه روز این را بدان
شب نیم روزم که تابم در جهان
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌آموزد که خطر و تهدیدها در اوقات خاصی بیشتر نمایان می‌شوند. شب، به عنوان زمانی از روز، نماد خطر و عدم امنیت است که دزد در آن فعالیت می‌کند. همچنین بیانگر این است که حتی در زمانی که همه چیز به نظر آرام می‌آید، ممکن است در حقیقت مواقعی باشد که در حال جنگ با چالش‌ها و مشکلات هستیم. درواقع، زندگی در میان تاریکی‌ها و دشواری‌ها همچنان ادامه دارد و ما باید این واقعیت را بپذیریم. روز و شب نماد وضعیت‌های مختلفی هستند که بر زندگی تأثیر می‌گذارد.
فارقم فاروقم و غلبیروار
تا کِه کَهْ از من نمی‌یابد گذار
هوش مصنوعی: من از کسانی هستم که مسیر خود را به روشنی مشخص کرده‌ام و به دقت به هدف‌هایم می‌رسم، تا جایی که هیچ‌کس نمی‌تواند از من عبور کند یا به من نزدیک شود.
آرد را پیدا کنم من از سبوس
تا نمایم کین نقوشست آن نفوس
هوش مصنوعی: من می‌خواهم آرد را از سبوس پیدا کنم تا نشان دهم که این نقش‌ها نشانگر روح‌ها هستند.
من چو میزان خدایم در جهان
وا نمایم هر سبک را از گران
هوش مصنوعی: من همچون معیار و سنجش الهی در دنیا هستم و هر چیزی را به اندازه و ارزش واقعی‌اش نشان می‌دهم، چه سبک باشد و چه سنگین.
گاو را داند خدا گوساله‌ای
خر خریداری و در خور کاله‌ای
هوش مصنوعی: خداوند به گاو رسیدگی می‌کند و برای گوساله‌ای، خریده است و در حال مراقبت از آن می‌باشد.
من نه گاوم تا که گوسالم خرد
من نه خارم که اشتری از من چرد
هوش مصنوعی: من نه آنقدر ضعیف و ناتوان هستم که به راحتی به کسی آسیب برسانم، مثل یک گوساله که به سادگی تحت تأثیر دیگران قرار می‌گیرد. همچنین، من هم به اندازه یک خار نیستم که به سادگی بتوانند از من عبور کنند و من را نادیده بگیرند.
او گمان دارد که با من جور کرد
بلک از آیینهٔ من روفت گرد
هوش مصنوعی: او فکر می‌کند که با من هم‌نوا شده است، اما این در واقع انعکاس خود او در آینه من است که باعث این خیال شده.

حاشیه ها

1386/12/14 11:03
اسعد نصاری.بوشهر.

این ابیات جناب مولوی اولا با آیات قرآن کریم سازگاری ندارد ثانیاباحدیث نبوی مشهور مخالف است.ثالثا:روایتی که به آن تمسک نموده اند هم ازحیث سند وهم ازحیث متن دارای اشکالات عدیده می باشد.

1390/12/02 19:03
ناشناس

همه اشتباه می کنن تنها شما درستین دیگه؟
فقط مولویم موند که نفهم خطابش کنین
واقعا متاسفم تو چی از قران می دونی و چی رو درک کردی که به این عالم بزرگ قرآن خوان و قرآن دان تهمت درک نکردن و نفهمیدن می دی؟
واقعا که

1392/08/13 13:11
امین کیخا

غلبیر همان غربال است اما به لری غربال با خانه درشت را سرند می گویند

1392/08/13 13:11
امین کیخا

فارسی عقیق بهروزه است بر وزن فیروزه

1392/08/13 13:11
امین کیخا

محک زرسنج است

1392/08/14 12:11
امین کیخا

از دیگر لغت های به همین معنی پرویزن است و نیز موبیز و نیز گربال .

1396/05/26 18:07
سینا

در بیت 23، معنای واژه "جُعَل" در فرهنگ معین آمده است:
(جُ عَ) [ ع . ] (اِ.)سرگین غلطان ، حشره ایست که روی مدفوع حیوانات می نشیند
اشاراتی در این بخش به آیات آغازین سوره مبارکه "عبس" آمده است.
ظاهرا برخی مفسرین شیعه و سنی شأن آیات را مربوط به مراجعه مرد نابینایی به حضرت رسول اکرم در مجلسی متشکل از بزرگان قبایل دانسته اند، اما علامه طباطبایی مراجعت مرد نابینا را به فردی دیگر از بنی امیه.
در هر صورت مولانا نیز با حفظ ارادت تامی که به نبی خدا داشته - با تکیه بر تفسیر اول - دلیل ناراحتی حضرت رسول از مرد نابینا را در آن دیده که "یار من، تو همواره جزو نزدیکان ما هستی و در آموزش تو کوتاهی نمی کنم، فقط سوالت را به فرصتی دیگر واگذار تا من از این مجلس فارغ آیم".
البته نظر بنده است، مبنی بر مطالب مرتبط.

1396/08/06 21:11
محمد رضا

سلام و درود بر شما یاران موافق.

1400/05/05 12:08
ملیکا رضایی

سلام و درود 

تنها خواستم نکته ای را بگویم ؛ اشعار مثنوی را فقط بر اساس قرآن نخوانید ...؛اشعار مثنوی مولانا با قرآن و افکار او آمیخته است ...اشعار مثنوی مولانا جهان مولانا را نمایان میکند یعنی جهان و عالم آدمی را از دید مولانا ...

1402/08/18 11:11
کوروش

خیلی جالب بود اینجا حرفای مولانا به پیامبر اسلام