گنجور

بخش ۴۰ - اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس

اژدهایی خرس را درمی‌کشید
شیرمردی رفت و فریادش رسید
شیرمردانند در عالم مدد
آن زمان کافغان مظلومان رسد
بانگ مظلومان ز هرجا بشنوند
آن طرف چون رحمت حق می‌دوند
آن ستونهای خللهای جهان
آن طبیبان مرضهای نهان
محض مهر و داوری و رحمتند
همچو حق بی علت و بی رشوتند
این چه یاری می‌کنی یکبارگیش
گوید از بهر غم و بیچارگیش
مهربانی شد شکار شیرمرد
در جهان دارو نجوید غیر درد
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا پستیست آب آنجا دود
آبِ رحمت بایدت، رو پست شو
وانگهان خور خمر رحمت، مست شو
رحمت اندر رحمت آمد تا به سر
بر یکی رحمت فرو مای ای پسر
چرخ را در زیر پا آر ای شجاع
بشنو از فوق فلک بانگ سماع
پنبهٔ وسواس بیرون کن ز گوش
تا به گوشت آید از گردون خروش
پاک کن دو چشم را از موی عیب
تا ببینی باغ و سروستان غیب
دفع کن از مغز و از بینی زَکام
تا که ریح الله در آید در مشام
هیچ مگذار از تب و صفرا اثر
تا بیابی از جهان طعم شکر
داروی مردی کُن و عَنین مپوی
تا برون آیند صد گونِ خوب‌روی
کُندهٔ تن را ز پای جان بِکَن
تا کُند جولان به گردت انجمن
غَلِّ بُخل از دست و گردن دور کن
بختِ نو دریاب در چرخِ کهن
ور نمی‌توانی به کعبهٔ لطف پر
عرضه کن بیچارگی بر چاره‌گر
زاری و گریه قوی سرمایه‌ایست
رحمتِ کلّی قوی‌تر دایه‌ایست
دایه و مادر بهانه‌جو بود
تا که کی آن طفلِ او گریان شود
طفل حاجاتِ شما را آفرید
تا بنالید و شود شیرش پدید
گفت ادعوا الله بی زاری مباش
تا بجوشد شیرهای مهرهاش
هوی هوی باد و شیرافشان ابر
در غم ما اند یک ساعت تو صبر
فی السماءِ رزقُکُم بشنیده‌ای
اندرین پستی چه بر چُفسیده‌ای
ترس و نومیدیت دان آوازِ غول
می‌کِشد گوش تو تا قعرِ سفول
هر ندایی که ترا بالا کشید
آن ندا می‌دان که از بالا رسید
هر ندایی که ترا حرص آورد
بانگ گرگی دان که او مردم درد
این بلندی نیست از روی مکان
این بلندیهاست سوی عقل و جان
هر سبب بالاتر آمد از اثر
سنگ و آهن فایق آمد بر شرر
آن فلانی فوقِ آن سرکش نشست
گرچه در صورت به پهلویش نشست
فوقی آنجاست از روی شرف
جای دور از صدر باشد مُستَخَف
سنگ و آهن زین جهت که سابق است
در عمل فوقیِ این دو لایق است
وآن شرر از روی مقصودیِ خویش
ز آهن و سنگست زین رو پیش و پیش
سنگ و آهن اول و پایان شرر
لیک این هر دو تنند و جان شرر
در زمان شاخ از ثَمر سابق‌ترست
در هنر از شاخ او فایق‌ترست
چونکِ مقصود از شجر آمد ثَمَر
پس ثمر اول بود وآخر شجر
خرس چون فریاد کرد از اژدها
شیرمردی کرد از چنگش جدا
حیلت و مردی به هم دادند پُشت
اژدها را او بدین قوَّت بکُشت
اژدها را هست قوّت، حیله نیست
نیز فوقِ حیلهٔ تو حیله‌ایست
حیلهٔ خود را چو دیدی باز رو
کز کجا آمد، سوی آغاز رو
هر چه در پستیست آمد از عَلا
چشم را سوی بلندی نه هَلا
روشنی بخشد نظر اندر علیٰ
گرچه اول خیرگی آرد بلیٰ
چشم را در روشنایی خوی کُن
گر نه خفاشی نظر آن سوی کُن
عاقبت‌بینی نشانِ نورِ تست
شهوتِ حالی حقیقت گورِ تست
عاقبت‌بینی که صد بازی بدید
مثلِ آن نبود که یک بازی شنید
زان یکی بازی چنان مغرور شد
کز تکّبر ز اوستادان دور شد
سامری‌وار آن هنر در خود چو دید
او ز موسی از تکّبر سر کشید
او ز موسی آن هنر آموخته
وز معلم چشم را بر دوخته
لاجرم موسی دگر بازی نمود
تا که آن بازی و جانش را ربود
ای بسا دانش که اندر سر دَوَد
تا شود سرور، بدان خود سر رود
سر نخواهی که رود، تو پای باش
در پناهِ قطبِ صاحب‌راٰی باش
گرچه شاهی، خویش فوقِ او مبین
گرچه شهدی، جز نباتِ او مچین
فکر تو نقش است و فکر اوست جان
نقد تو قلبست و نقد اوست کان
او توی خود را بجو، در اوی او
کو و کو گو، فاخته شو سوی او
ور نخواهی خدمت ابناء جِنس
در دهانِ اژدهایی همچو خرس
بوک، استادی رهاند مر تو را
وز خطر بیرون کشاند مر تو را
زاریی می‌کن چو زورت نیست هین
چونک کوری سر مکش از راه‌بین
تو کم از خرسی نمی‌نالی ز درد
خرس رست از درد، چون فریاد کرد
ای خدا این سنگِ دل را موم کن
ناله‌اش را تو خوش و مرحوم کن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اژدهایی خرس را درمی‌کشید
شیرمردی رفت و فریادش رسید
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده است که یک اژدها، که نماد خطر و تهدید است، در حال آسیب رساندن به یک خرس است. در همین حین، یک مرد شجاع و دلاور به کمک می‌آید و صدای او به گوش اژدها می‌رسد. این تصویر نشان‌دهنده شجاعت و واکنش در برابر مشکلات بزرگ و تهدیدات است.
شیرمردانند در عالم مدد
آن زمان کافغان مظلومان رسد
هوش مصنوعی: زمانی که کمک به مظلومان برسد، در جهان شیرمردان به یاری می‌آیند.
بانگ مظلومان ز هرجا بشنوند
آن طرف چون رحمت حق می‌دوند
هوش مصنوعی: هر جا صدای مظلومان به گوش برسد، آن سو به سمت رحمت خدا می‌روند.
آن ستونهای خللهای جهان
آن طبیبان مرضهای نهان
هوش مصنوعی: ستون‌های عالم، مانند پزشکانی هستند که به مشکلات پنهان و بیماری‌های نهان رسیدگی می‌کنند.
محض مهر و داوری و رحمتند
همچو حق بی علت و بی رشوتند
هوش مصنوعی: خالصانه و بدون هیچ دلیلی یا چشم‌داشت، محبت، قضاوت و رحمت وجود دارند.
این چه یاری می‌کنی یکبارگیش
گوید از بهر غم و بیچارگیش
هوش مصنوعی: این چه کمکی است که تو می‌کنی، او یک بار هم به خاطر غم و مصیبتش نمی‌گوید.
مهربانی شد شکار شیرمرد
در جهان دارو نجوید غیر درد
هوش مصنوعی: در این دنیا، شیرمرد مهربان به سمت محبت و عشق روی آورده و به دنبال هیچ چیز دیگری جز درد و رنج نیست.
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا پستیست آب آنجا دود
هوش مصنوعی: هر جا که برای مشکل یا دردی راه‌حلی وجود داشته باشد، افراد به آنجا می‌روند. و هر جا که فضایی داشته باشد که در آن دچار مشکل یا چالش شوند، آنجا با مشکلات بیشتری روبرو خواهند شد.
آبِ رحمت بایدت، رو پست شو
وانگهان خور خمر رحمت، مست شو
هوش مصنوعی: برای دریافت نعمت‌های الهی باید خود را humble (متواضع) کنی و سپس به ناگهان در بادِ عشق و رحمت الهی غرق خواهی شد.
رحمت اندر رحمت آمد تا به سر
بر یکی رحمت فرو مای ای پسر
هوش مصنوعی: فضل و رحمت الهی به یکدیگر پیوسته و به طور مستمر بر ما نازل می‌شود، اکنون توجه کن که چگونه این رحمت‌ها به یک رحمت بزرگ‌تر ختم می‌شوند، ای فرزند.
چرخ را در زیر پا آر ای شجاع
بشنو از فوق فلک بانگ سماع
هوش مصنوعی: ای دلیر، در زیر پاهای خود چرخ را مرتب کن و صدای سماع را از بالای آسمان بشنو.
پنبهٔ وسواس بیرون کن ز گوش
تا به گوشت آید از گردون خروش
هوش مصنوعی: برای این که به صدای آسمان و پیغام‌های آن توجه کنی، باید از افکار و وسواس‌های بی‌مورد که مانع شنیدن می‌شوند، خود را رها کنی.
پاک کن دو چشم را از موی عیب
تا ببینی باغ و سروستان غیب
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را از کنار گذاشتن عیوب دیگران پاک کنی، می‌توانی زیبایی‌های پنهان و محیط‌های دل‌انگیز را ببینی.
دفع کن از مغز و از بینی زَکام
تا که ریح الله در آید در مشام
هوش مصنوعی: از مغز و بینی خود سرماخوردگی را دور کن تا بوی خوش الهی در بینی‌ات استشمام شود.
هیچ مگذار از تب و صفرا اثر
تا بیابی از جهان طعم شکر
هوش مصنوعی: هیچ نشانی از بیماری و ناراحتی در خود باقی نگذار، تا بتوانی از زندگی طعمی خوش و شیرین بچشیدی.
داروی مردی کُن و عَنین مپوی
تا برون آیند صد گونِ خوب‌روی
هوش مصنوعی: برای بهبود حال کسی، به او کمک کن و از ویژگی‌های منفی‌اش چشم‌پوشی کن تا زیبایی‌های مختلف در وجودش نمایان شود.
کُندهٔ تن را ز پای جان بِکَن
تا کُند جولان به گردت انجمن
هوش مصنوعی: برای رهایی از قید و بندهای جسم، باید از آن جدا شوی تا جانت بتواند آزادانه در کنار دیگران به حرکت و شور و نشاط بپردازد.
غَلِّ بُخل از دست و گردن دور کن
بختِ نو دریاب در چرخِ کهن
هوش مصنوعی: بخشش را از خود دور کن و به خوشبختی جدیدی که در زندگی‌ات منتظرت است، دست پیدا کن.
ور نمی‌توانی به کعبهٔ لطف پر
عرضه کن بیچارگی بر چاره‌گر
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانی به خانهٔ عشق و محبت بروی، لااقل ناتوانی‌ات را به کسی که می‌تواند کمک کند، نشان بده.
زاری و گریه قوی سرمایه‌ایست
رحمتِ کلّی قوی‌تر دایه‌ایست
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که گدازش و گریه، دارایی مؤثری در جذب رحمت و لطف خداوند است، و این رحمت همچون دایه‌ای مهربان و قوی، حمایت و پرورش می‌دهد.
دایه و مادر بهانه‌جو بود
تا که کی آن طفلِ او گریان شود
هوش مصنوعی: مادر و دايه مدام به دنبال بهانه‌ای بودند تا ببینند چه زمانی آن بچه شروع به گریه می‌کند.
طفل حاجاتِ شما را آفرید
تا بنالید و شود شیرش پدید
هوش مصنوعی: خداوند نیازهای شما را خلق کرده تا شما از آن‌ها شکایت کنید و به این ترتیب، آرامش و شیرینی زندگی شما به وجود آید.
گفت ادعوا الله بی زاری مباش
تا بجوشد شیرهای مهرهاش
هوش مصنوعی: اگر از خداوند کمک بخواهی و خود را از او دور نکن، عشق و مهربانی او به تو می‌جوشد و به تو می‌رسد.
هوی هوی باد و شیرافشان ابر
در غم ما اند یک ساعت تو صبر
هوش مصنوعی: ای دوستان، بگویی که در آوای باد و ریزش ابر، غم و اندوه ما موج می‌زند. تنها کمی صبر کن.
فی السماءِ رزقُکُم بشنیده‌ای
اندرین پستی چه بر چُفسیده‌ای
هوش مصنوعی: در آسمان روزی شما قرار دارد، پس در این پایین چرا این‌قدر به زمین افتاده‌اید؟
ترس و نومیدیت دان آوازِ غول
می‌کِشد گوش تو تا قعرِ سفول
هوش مصنوعی: ترس و ناامیدی تو مانند صدای یک غول به گوش تو می‌رسد و تو را به عمق فرو رفتگی می‌کشاند.
هر ندایی که ترا بالا کشید
آن ندا می‌دان که از بالا رسید
هوش مصنوعی: هر صدایی که تو را به سوی هدفی بلند و والا سوق داد، باید بدانی که آن صدا از جایی بالا و عمیق ناشی شده است.
هر ندایی که ترا حرص آورد
بانگ گرگی دان که او مردم درد
هوش مصنوعی: هر صدایی که شما را وسوسه و حرص کند، بدان که مانند صدای گرگی است؛ چرا که او به دنبال انسان‌های آسیب‌دیده و دردمند است.
این بلندی نیست از روی مکان
این بلندیهاست سوی عقل و جان
هوش مصنوعی: این ارتفاع به خاطر موقعیت مکانی نیست، بلکه این بلند بودن به دلیل رشد و تعالی عقل و روح انسان است.
هر سبب بالاتر آمد از اثر
سنگ و آهن فایق آمد بر شرر
هوش مصنوعی: هر عاملی که قوی‌تر از تأثیر سنگ و آهن باشد، بر شعله‌ها و آتش استیلا پیدا می‌کند.
آن فلانی فوقِ آن سرکش نشست
گرچه در صورت به پهلویش نشست
هوش مصنوعی: آن شخص با وجودی که بر او تسلط دارد، به ظاهر در کنار او نشسته است.
فوقی آنجاست از روی شرف
جای دور از صدر باشد مُستَخَف
هوش مصنوعی: در آن بالا، جایی که مقام و ارزش واقعی وجود دارد، دور از جایگاه‌های بی‌ارزش است.
سنگ و آهن زین جهت که سابق است
در عمل فوقیِ این دو لایق است
هوش مصنوعی: سنگ و آهن به همین دلیل که در گذشته در کارهای بزرگ و مهم مورد استفاده قرار گرفته‌اند، برای انجام کارهای برجسته و ارزشمند مناسب هستند.
وآن شرر از روی مقصودیِ خویش
ز آهن و سنگست زین رو پیش و پیش
هوش مصنوعی: این شعری به نوعی بیانگر این است که آن جرقه‌هایی که از آهن و سنگ به وجود می‌آید، به دلیل هدف خاصی است که در پس آنها وجود دارد. به عبارتی، هر پدیده‌ای که می‌بینیم، دلیلی و مقصودی در پس آن نهفته است.
سنگ و آهن اول و پایان شرر
لیک این هر دو تنند و جان شرر
هوش مصنوعی: سنگ و آهن در آغاز و پایان آتش هستند، اما این دو فقط جسم هستند و روح و ذات آتش چیزی دیگر است.
در زمان شاخ از ثَمر سابق‌ترست
در هنر از شاخ او فایق‌ترست
هوش مصنوعی: زمانی که جوانی به بار می‌آید، دیگر هیچ چیز نمی‌تواند به پای تجربه‌های او برسد. هنر و توانایی‌های او برتر از هر چیزی خواهد بود که در گذشته وجود داشته است.
چونکِ مقصود از شجر آمد ثَمَر
پس ثمر اول بود وآخر شجر
هوش مصنوعی: وقتی که هدف از درخت، میوه است، پس میوه ابتدا و انتهای درخت به شمار می‌آید.
خرس چون فریاد کرد از اژدها
شیرمردی کرد از چنگش جدا
هوش مصنوعی: خرس وقتی از اژدها فریاد زد، شیرمردی (شجاعت) نشان داد و از چنگ آن آزاد شد.
حیلت و مردی به هم دادند پُشت
اژدها را او بدین قوَّت بکُشت
هوش مصنوعی: حیله و شجاعت با هم همکاری کردند و پشت اژدها را شکستند؛ او به این قدرت موفق شد آن را از پای درآورد.
اژدها را هست قوّت، حیله نیست
نیز فوقِ حیلهٔ تو حیله‌ایست
هوش مصنوعی: اژدها قدرت زیادی دارد، اما قدرت تو نیز از هر ترفند و فریب دیگری بیشتر است.
حیلهٔ خود را چو دیدی باز رو
کز کجا آمد، سوی آغاز رو
هوش مصنوعی: وقتی حقه و نیرنگت را دیدی که دوباره برمی‌گردد، توجه کن که از کجا آمده و به کجا باید برگردی.
هر چه در پستیست آمد از عَلا
چشم را سوی بلندی نه هَلا
هوش مصنوعی: هر چیزی که در پایین‌تر از سطحی قرار دارد، از چشم به بلندی‌ها نگاه کن و نه به پایین.
روشنی بخشد نظر اندر علیٰ
گرچه اول خیرگی آرد بلیٰ
هوش مصنوعی: نگاه به علیٰ (بلندمرتبه) روشنی و روشنگری به ارمغان می‌آورد، هر چند در ابتدا ممکن است کمی گیج‌کننده به نظر برسد.
چشم را در روشنایی خوی کُن
گر نه خفاشی نظر آن سوی کُن
هوش مصنوعی: چشم خود را در نور حقیقت باز کن، وگرنه مانند خفاشی خواهی بود که فقط می‌تواند در تاریکی ببیند.
عاقبت‌بینی نشانِ نورِ تست
شهوتِ حالی حقیقت گورِ تست
هوش مصنوعی: توانایی پیش‌بینی سرنوشت و آینده، نشانه‌ای از روشنایی و آگاهی تو است، و تمایل به لذت‌گرایی در حال، در واقع حقیقتی از زندگی مادی و مرگ است.
عاقبت‌بینی که صد بازی بدید
مثلِ آن نبود که یک بازی شنید
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی تجربیات زیادی دارد و از شرایط مختلف باخبر است، درک بهتری از واقعیت‌ها پیدا می‌کند نسبت به کسی که تنها یک بار چیزی را شنیده و تجربه نکرده است.
زان یکی بازی چنان مغرور شد
کز تکّبر ز اوستادان دور شد
هوش مصنوعی: از آن بازی، به حدی به وجد آمد که به خاطر خودخواهی‌اش از استادان خود دور افتاد.
سامری‌وار آن هنر در خود چو دید
او ز موسی از تکّبر سر کشید
هوش مصنوعی: وقتی او آن هنر را در خود مشاهده کرد، مانند سامری از روی تکبر و خودپسندی از موسی فاصله گرفت و سر خود را بالا گرفت.
او ز موسی آن هنر آموخته
وز معلم چشم را بر دوخته
هوش مصنوعی: او هنری را از موسی آموخته و به یادگیری از معلمی که چشمش را بر دوخته ادامه می‌دهد.
لاجرم موسی دگر بازی نمود
تا که آن بازی و جانش را ربود
هوش مصنوعی: موسی دوباره به بازی مشغول شد تا اینکه آن بازی روحش را گرفتار کرد.
ای بسا دانش که اندر سر دَوَد
تا شود سرور، بدان خود سر رود
هوش مصنوعی: بسیاری از دانش‌ها در ذهن انسان چرخ می‌زنند تا به مرحله‌ای برسند که موجب خوشحالی و شادابی او شوند، ولی ممکن است در این مسیر، خود فرد را به مسیر دیگری هدایت کنند.
سر نخواهی که رود، تو پای باش
در پناهِ قطبِ صاحب‌راٰی باش
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که سر از تو دور شود، بلکه به عنوان یک پای مورد اعتماد در کنار کسی باش که دارای دیدگاه و رهبری است.
گرچه شاهی، خویش فوقِ او مبین
گرچه شهدی، جز نباتِ او مچین
 اگرچه تو مقام بلندی داری، خود را بهتر از دیگران نپندار. اگرچه شیرینی تو  ماننده  عسل است، باید شیرینی نبات را هم تحسین کنی 
فکر تو نقش است و فکر اوست جان
نقد تو قلبست و نقد اوست کان
هوش مصنوعی: فکر تو مانند نقشی است در کنار تفکر او، و در حقیقت، محبت و احساس تو به او مانند جان و روح است، حال آنکه محبت و احساسی که او به تو دارد، همچون قلبی است که نبض زندگی را به دست دارد.
او توی خود را بجو، در اوی او
کو و کو گو، فاخته شو سوی او
هوش مصنوعی: به خودت رجوع کن و در درون خود به جست و جو بپرداز. در این جست و جو به آن حقیقت عمیق و ناب برس و مانند فاخته به سوی او پرواز کن.
ور نخواهی خدمت ابناء جِنس
در دهانِ اژدهایی همچو خرس
هوش مصنوعی: اگر نخواهی به فرزندان جنس خود خدمت کنی، در واقع در دهان اژدهایی مانند خرس قرار داری.
بوک، استادی رهاند مر تو را
وز خطر بیرون کشاند مر تو را
هوش مصنوعی: دوست عزیز، کسی هست که می‌تواند تو را از مشکلات نجات دهد و به امنیت برساند.
زاریی می‌کن چو زورت نیست هین
چونک کوری سر مکش از راه‌بین
هوش مصنوعی: اگر قدرتی نداری و نمی‌توانی فریاد بزنی، پس سکوت کن و خودت را در مسیر درست قرار نده. نگذار که ناتوانی‌ات تو را از راه حق دور کند.
تو کم از خرسی نمی‌نالی ز درد
خرس رست از درد، چون فریاد کرد
هوش مصنوعی: تو هم از درد و رنج خود شکایت نکن، چون خرس وقتی از درد رها می‌شود، فقط با فریاد زدن به آرامش می‌رسد.
ای خدا این سنگِ دل را موم کن
ناله‌اش را تو خوش و مرحوم کن
هوش مصنوعی: پروردگارا، این دل سخت و سنگی را نرم کن و ناله‌ها و دردهایش را به بهترین شکل و با رحمتی خاص پاسخ بده.

حاشیه ها

1392/08/13 12:11
امین کیخا

خرس لغت گیرایی است در فارسی خرس است به کردی ورچ یعنی خرس و به لری هورچ یعنی درشت اندام و به انگلیسی هورس یعنی اسب ( که اندامی درشت دارد ) و به فرانسه اورس یا اوغس یعنی خرس گویا همه با هم در پیوند باشند ولی بیگمان نیستم

1392/08/13 12:11
امین کیخا

صاحب رای می شود رایور یا دیده ور اما اندیشه ور یعنی اندیشنده و بینشور یعنی عارف .

1392/08/13 12:11
امین کیخا

از نال تلخنال را داریم که بسی تلخ است

1392/08/13 12:11
امین کیخا

راه بین هنوز در کردی نام پسران می گزارند و ریبین می خوانند .

1394/06/04 15:09

در این داستان، اژدهائی خرسی را در دهانش می بلعد و مرد ِدلاوری در بزنگاه ِحول و هراس؛ آن خرس را از دهان اژدها می رهاند و سپس اژدها را مَـرد می کشد
مولانا در این حکایت، بشارت می دهد که فائق آمدن بر دشمن ِبیرونی امری ساده است؛ چرا که اژدها را قوت حیله فراهم نیست؛ منتها فوق حیلهٔ عوامل ِخارجی؛ همانا حیله‌ء نـَـفس توست که بصیرت بدان امری ست معرفت-جویانه که تجهیز به آن؛ مستلزم انفصال از مَـنـیـَـت است. هوشیاری نسبت به نفس، آنچنان که حیلت آن بدیدی کز کجا
پدید همی آید؛ سوی بیداری آنگاه روشنی گیرد انظار ِتو. چشم را به روشنایی حضور عادت ده تا عاقبت‌بینی خصلت دیدهء معرفت-بین ِتو شود و تکبر ز جان و جهان ِتو دور گردد

1394/09/30 12:11
سالار فرحزادی

فکر تو نقش است و فکر اوست جان/ نقد تو قلبست و نقد اوست کان
او توی خود را بجو در اوی او/ کو و کو گو فاخته شو سوی او
فکر ما نقش است و تصویرهایی که در ذهن ماست، فکر انسان را تشکیل میدهد ولی فکر حق تعالی (روح، روان، زندگی، حیات، عمر، هستی) یعنی جان آدمهاست. داشته های ما در این دنیا فقط قلب یا دل ماست یعنی آگاهی که آن نورعقل میباشد و بجز آگاهی خود ما مالک هیچ چیزدیگرنیستیم حتی بدن خود، چون هر لحظه ممکن است آنرا از دست بدهیم، ولی آگاهی همیشه همراه ما خواهد بود حتی بعد از مرگ. آگاهی یعنی انسان. و خداوند این آگاهی را به ما بخشید تا از طریق پرتو نور آن به او برسیم. آگاهی در دل ماست جستجو کردن از درون دل خود ما را به او میرساند. جستجوگر بودن سرنوشت انسانهاست.

1397/07/21 09:10
H

این چه یاری می‌کنی یبکارگیش_گوید از بهر غم و بیچارگیش
دراین بیت واژه یبکارگیش به گمانم نادرست است و واژه ی درست یک بارگیش است.

1398/08/29 12:10
نوید

آن زمان کافغان مظلومان رسد
درستش اینه که: کان زمان افغان ز مظلومان رسد
با سپاس

1402/08/13 16:11
سفید

 

هر ندایی که تو را بالا کشید

آن ندا می‌دان که از بالا رسید...

 

1403/10/28 07:12
بهرام خاراباف

او تویی ، خود را بجو در اویِ او  

 کو و کو گو ، فاخته شو سویِ او

#مولوی 

فاخته ای دردرون دارم

کوکو

فاخته ای دربیرون

کو؟

کو؟